طرح یک جمعبندی سیاسی از دورۀ اخیر جنبش دانشجویی. قسمت دوم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

از نشریه آتش شماره ۱۲۲. دی ۱۴۰۰

در شماره پیشین پتانسیل های عام جنبش دانشجویی (۱- توان کار با ایده ها۲- بخشی از جنبش جوانان بودن) را بررسی کردیم و مبتنی بر این پتانسیل ها یکی از نقش های محوری درونی جنبش دانشجویی را مبارزه بر سر ایده ها معرفی کردیم. اما آیا این نکته به این معنا است که جنبش دانشجویی نقش رهبری سایر جنبش های اجتماعی را بر عهده دارد؟ یا اینکه به معنای پیشگامی آن است؟ اگر آری، به چه معنا؟ این موضوع را با نگاه به مقاله ی «در نقد پیشگامی جنبش دانشجویی» – منتشر شده در نشریه ی «بذر و باد» که یکی از نشریات جریان صنفی دانشجویی (در دانشگاه علامه) است – توضیح خواهیم داد.

«بذر و باد» می نویسد

«… گریز به میانجی های صنفی، از خصوصی سازی های گسترده در سطح دانشگاه تا وضعیت غذاهای سلف و خوابگاه همواره عواملی مهم به شمار می روند…کنشگری صنفی دانشجویان، به دلیل گره-خوردگی با زیست انضمامی شان این قابلیت را دارد که دانشجویان را با نوعی از حق خواهی و مطالبه گری درگیر کند که سعی در نقد وضعیت موجود دارد… تمامی جنبش های فعال در سطح کشور که در صف بندی ضد سرمایه داری تعریف می شوند، از جمله جنبش دانشجویی، مانند بالهای یک هسته مرکزی سخت عمل می نمایند که در جایگاه خود می توانند ابزاری قابل اتکا محسوب شوند… اگر بخواهد توامان با ماندن در سطح جنبشی خود، گامی فراتر از جایگاه کنونی اش در مبارزات طبقاتی بردارد و با ادعای پیشگامی خیزش های مردمی، با این توجیه که توانایی کار فکری دارد و می تواند به آینده بیاندیشد و وضعیت را به زبان تئوریک ترسیم کند، سعی در ورود به بیرون از دانشگاه کند. خود را از زمین مادی موجود جدا و با توخالی ماندن شعار پیشگامی، تنها ادعایی پوچ را مطرح کرده است.» به نکته ی اصلی این مقاله می پردازیم و از حواشی اش فاصله می گیریم. عصاره ی استدلال «بذر و باد» این است که جنبش دانشجویی تنها در صورتی مبنا دارد و پا در هوا نیست که با مسائل صنفی اقتصادی قشر دانشجویان سر و کار داشته باشد، و اگر پایش از دانشگاه فراتر رود، به این معنا است که پا در هواست. «بذر و باد» دو سطح را با یکدیگر خلط می کند، او در ابتدا با فرض اینکه تنها پایه ی مادی جنبش دانشجویی، مسائل قشر («صنف») دانشجویان است و حلقه ی اتصالش به جامعه هم همین مسئله است، جنبش دانشجویی را الزاما صنفی می انگارد و از درون این التزام منطقا نتیجه میگیرد که نمی تواند پیشگام باشد. ما می پرسیم: پایه های مادی جنبش دانشجویی چرا نتواند ستم بر زنان، ستم ملی، ستم بر اقلیت های مذهبی، بنیادگرایی اسلامی و… نباشد و «وضعیت غذای سلف» باشد. چه چیزی غیر از تنظیم کردن سطح جنبش با حرکت – به لحاظ فکری- عقب مانده ترین لایه های دانشجویان می تواند چنین تصوری را به وجود بیاورد که «خوابگاه» پایه مادی جنبش دانشجویی است و هجوم انقلاب فرهنگی اسلامی به دانشگاه نه. وقتی «زمین مادی» یک جنبش مسائل مورد نظر «بذر و باد» باشد، اگر پهلو به پهلو شود هم فراتر از انتظار ظاهر شده، چه برسد بخواهد پیشگام حرکتی شود.

در حالی که لایه های مترقی جنبش دانشجویی، با تکیه بر پیوندهایی مادی استثمار و ستم های مختلف که در هم تنیده اند، بایستی از پیوند جنبش های مختلف جهت افق تغییر وضعیت حمایت کند. پیشگامی جنبش دانشجویی به معنای رهبری کردن جنبش های توده ای نیست، جنبش دانشجویی به مثابه یک جنبش اساسا نمی تواند رهبری جنبش های دیگر را عهده دار شود. رهبری جنبش ها کار سازمان ها و احزاب سیاسی است

-که برنامه و مانیفست تغییر انقلاب ضروری را ورای این جنبش و آن جنبش ارائه کرده و حول تحقق آن از همه قشرها نیرو جلب و جذب کند- و نه یک جنبش. اما همانطور که گفتیم هر کدام از جنبش ها ویژگی های خود را دارند. تضاد کار/ فکری یدی که در بخش پیشین توضیح دادیم امکان های بیشتری را در اختیار دانشجویان جهت فهم علمی تضادهای وضعیت و آموختن علم انقلاب فراهم می آورد. بنابراین این جنبش علاوه بر این که می تواند، کمونیست هایی را تقدیم مبارزات آینده کند، همچنین می تواند تریبون استثمار و ستم های مختلفی که بر مردم روا داشته می شود باشد و با مداخله ی وضعیت به مسلط شدن صدای مجموع خواست ها در جنبش های متفاوت (مثلا به جای اینکه جنبش کارگری صرفا از استثمار خود بگوید، مبارزه علیه ستم بر زن را در صفوف خود جنبش کارگری و در کلیت جامعه به چالش بکشد و در حرکت جنبش کارگران ادغام کند) یاری رساند.

اما یکی دیگر از فرض های فکری جریان صنفی، جهت استوار کردن جنبش دانشجویی بر مبنای مسائل صنفی این بوده است که «امر صنفی» مبنای وحدت بخش، «انضمامی و مبتنی بر درک واحد» را چه در بین دانشجویان و چه در نسبت دانشجویان با سایر جنبش ها فراهم می آورد[۱]. و وحدت و اتحاد صنفی بعضا بهانه ای شد، برای دست آویختن به هر وسیله ای ( من جمله، خواسته ناخواسته، گرا دادن به دشمن) به منظور طرد سایر جریان های سیاسی-فکری. ادعای جریان صنفی این بود که جریان های سیاسی دیگر به شکاف درون جنبش دانشجویی می انجامد. ما در ادامه به توضیح این مدعا می پردازیم که جنبش دانشجویی به مثابه یک جنبش الزاما شکاف های درونی ای دارد که به هیچ وجه نمی توان آن را پوشاند، بنابراین دانشجویانی که به دنبال پاسخی برای مسائل هستند- و نه پوشاندن آن- بایستی برای کمک به کشف حقیقت، به بحث سیاسی-نظری جدی حول نظرات و سیاست های گوناگون بپردازند.

«شکاف درونی جنبش دانشجویی» : واقعیت یا وهم

دانشگاه نهادی است که بر سر نظام های فکری مختلف که منافع متضاد طبقات مختلف را نمایندگی می­کنند، مبارزه ای در جریان است. پر واضح است که به صورت خود به خودی در نهاد دانشگاه در درون جامعه ی بورژوایی ایدئولوژی مسلط، ایدئولوژی طبقه ی مسلط است. اما هیچ گاه نبرد سیاسی ایدئولوژیک در درون متوقف نمی شود. ممکن است در برهه هایی خط سیاسی-ایدئولوژیک کمونیستی به محاق رود و با تسلط کامل ایده های رفرمیستی، مطالبه گر و بورژوایی سروکار داشته باشیم. ولی حتی بین خود این خطوط نیز نبردی در جریان است که انعکاسی از تضادهای درونی طبقه ی مسلط است. در شرایطی که تضادهای اجتماعی برجسته نشده اند، این مبارزات گنگ، مبهم و خودبه خودی است. شدت مبارزه و طیف های درگیر در مبارزه تغییر می کند اما هیچ گاه خود این مبارزه متوقف نمی شود. به این ترتیب شکاف درونی جنبش دانشجویی، نه ساخته ی وهم افراد که واقعیت تمامی جنبش های توده ای و – بنا به دلایلی که در بالا ذکر شد- به ویژه جنبش دانشجویی است. این واقعیت هم بازتاب واقعیت تقسیم جامعه به طبقات مختلف است.

 اما در جنبش دانشجویی این که کدام جریان و مدافعین منفعت کدام طبقه، سلطه­ی فکری و مبارزاتی در دانشگاه را به دست خواهد گرفت، مسئله ای است که بسته به فاکتورهای مختلفی است که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد. اما اصل مبارزه و شکاف را نمی توان منکر شد. انکار مبارزه و تبلیغ «وحدت» و «همبستگی» بی پایه و اساس تمام دانشجویان ندیدن واقعیت ها مادی عرصه مبارزه است. نفهمدین این نکته است که « همان گروهبندی هایی که در جامعه وجود دارد، در بین دانشجویان نیز ضرورتا و مسلما وجود دارد» (لنین؛ ۵:۱۹۷۹) . بنابراین، تبلیغ اتحاد دانشجویان ذیل پرچم «صنف» دانشجویان و سرپوش گذاشتن بر تضادها و شکاف های طبقاتی درون این قشر؛ تبلیغ تسلط چارچوب های حفظ وضع موجود است.

در اینجا مهم است یادآوری کنیم که ما شکاف های طبقاتی در میان دانشجویان را به خاستگاه و عقبه طبقاتی هر دانشجو تقلیل نمی‌دهیم و منظور از این شکاف آن است که گروهبندی های مختلف در واقع سخنگویان سیاسی و ادبی افق ها و برنامه های طبقاتی متفاوت می‌شوند.

 در مقابل شعار «وحدت» و «همبستگی» کمونیست ها می پرسند؟ «اتحاد» برای چه؟ «وحدت» در چه جهتی؟ «همبستگی» با کدام منفعت طبقاتی؟

ممکن است اعتراض شود، معلوم است که وقتی از اتحاد و اعراض از «شکاف» صحبت می شود، منظور اتحاد با بخشی از دانشجویان که حامیان حکومت و وضع موجود هستند نیست. بلکه منظور رویگردانی از شکاف های درون آن بخش از جنبش دانشجویی است که حامی سرنگونی حکومت و تغییر وضعیت است. به اصطلاح رایج اتحاد بین دانشجویان «چپ». ما می گوییم، فرخنده است که سر خواست ها و اهدافی اتحادی بین «چپ» های دانشگاه شکل بگیرد و می تواند شکل بگیرد. اما حتی این اتحاد نیز شکاف هایی را در درون خود حمل می کند. در بالا اشاره شد، که در درون آن بخش از جنبش دانشجویی که حامی منافع طبقه ی مسلط هست نیز تضاد، شکاف و مبارزه در جریان است. این نکته در مورد دانشجویان «چپ» و مدافعان نظمی دگرگونه نیز صادق است.

شکاف درون «دانشجویان چپ» محدود به شکاف بین «چپ های مترقی و پیشرو» با «چپ محور مقاومت» نبوده، نیست و نخواهد بود. این صرفا بارزترین شکافی است که مشاهده می شود. در درون «دانشجویان چپ مترقی ضد محور مقاومت»، انواع و اقسام گرایشات مختلف سیاسی جریان دارد. تبارز این شکاف و شقاق را می توانیم در مورد ایده های مختلف ببینیم، از مسئله ی زنان و مسئله ی ملی گرفته تا نوع نگاه به طبقات، استراتژی مبارزه و شکل و محتوای جامعه ی آینده. کم تر کسی در بین همین دانشجویان به خود جرئت می دهد که به قدری بر ناآگاهی مخاطب تکیه کند که مدعی شود، تمامی «دانشجویان چپ مترقی ضد محور مقاومت» یا دانشجویان «جریان صنفی» و یا حتی بخش پیشرو جریان صنفی در مورد تمامی ایده های فوق نظر یکسانی دارند مسئله این است که شکاف واقعیتی است که با خروارها شعر و شعار و تبلیغ و تهییج درباره ی «اتحاد دانشجویی» نمی توان بر آن سرپوش گذاشت. مسئله چگونگی برخورد با این شکاف است؛ مسئله به رسمیت شناختن این واقعیت و برخورد صحیح با آن است[۲].

کسانی که مبلغ «وحدت جنبش دانشجویی» هستند، ورود خطوط سیاسی متعین و مشخص درون جنبش دانشجویی را تهدیدی برای آن «وحدت» کذایی به شمار آورده و هراسان آن را به مثابه «دامن زدن به شکاف های درونی جنبش دانشجویی» قلمداد می کنند. این نقطه نظر، جدید نیست. قدمتی به طول تاریخ جنبش دانشجویی و نگاه اپورتونیستی به جنبش های توده ای دارد. به همین خاطر است که ما همچنان در پلمیک با این افراد می توانیم از لنین سود بجوییم. به تعبیر لنین: در نظرگاه چنین کسانی[۳] «دسته بندی ایدئولوژیک دانشجویان نه تنها محتاج به یک طرز تفکر سیستم یافته در برخورد به جهان نیست، بلکه برعکس مانع آن نیز هست». (لنین؛۴:۱۹۷۹)

در جامعه ی طبقاتی، شاهد تضاد و مبارزه در سطوح مختلف اجتماعی هستیم. تضاد و مبارزه در سطح ایده ها نیز جریان دارد و نهایتا هر کدام از این مجموعه ایده ها تبارز منافع طبقاتی خاصی خواهد بود. در جامعه ای که تضاد و مبارزه­ی طبقاتی در جریان است، مبارزه سیاسی لاجرم خود را در قالب سازمان، تشکل و احزاب متعین خواهد کرد. این سازمان های سیاسی مانند هر تشکل و سازمان دیگری در جامعه ی طبقاتی خنثی نیستند، بلکه سازمان های سیاسی مبتنی بر نظامی از مفاهیم، واجد تئوری، استراتژی و ایدئولوژی مختص به خود هستند که در نهایت خط سیاسی سازمانی آن را شکل میدهد. بنابراین مبارزات نظری سیاسی در جامعه ی طبقاتی در خطوط سیاسی – سازمانی مختلف تبارز عینی می یابند.

اینگونه نیست که تمامی افراد خط سیاسی سازمانی متعین و مشخصی داشته باشند، خیر. اما همه ی این افراد نگاهشان متاثر از یک یا چند خط سیاسی است که نهایتا گرایش سیاسی- سازمانی آنها را به یک خط سیاسی-سازمانی مشخص تقویت می کند. و تا جایی که به فعالیت سیاسی برمی گردد « بنا بر ماهیتش، به طور ناگسستنی با مبارزه با احزاب ارتباط دارد و به طور اجتناب ناپذیری انتخاب یک حزب معین را ضروری می سازد»(همان:۹) تاکید می کنیم که درست است که تمامی دانشجویان در وهله ی نهایی به این یا آن خط سیاسی نزدیک ترند اما به این معنا نیست که خط سیاسی سازمانی- مشخصی دارند. اما مبارزه ی سیاسی و ادامه ی روند آن، این مسئله را اجتناب ناپذیر می کند.

همچنین ممکن است که برخی از دانشجویان معتقد باشند هیچ کدام از خطوط سیاسی- سازمانی موجود صلاحیت پیشبرد مسیر انقلاب را ندارند، اما اگر این گروه از دانشجویان خود خط بدیلی برای انقلاب دارند، ناگزیر باید دست به تشکیل سازمان سیاسی (و نه دانشجویی) بدیل بزنند. چنان که جوانان دانشجو در دهه ی ۴۰ و ۵۰ شمسی چنین کردند.

 بنابراین کسانی که جنبش دانشجویی را از شکاف می ترسانند، چه چیزی را هدف قرار داده اند؟ با تکیه به کدام سیاست، ورود خط سیاسی مشخص به دانشگاه را خطری برای جنبش دانشجویی قلمداد می کنند؟

از دو حالت نمی تواند خارج باشد. این افراد یا «جنبش دانشجویی خالص» را تبلیغ می کنند و معتقدند که دانشگاه باید به «مسائل عینی و محسوس» دانشگاه و دانشجویان از قبیل هزینه ی تحصیل، کیفیت غذا، چارت تحصیلی و… بپردازد و بر مسائل کلان، تا آنجایی که به دانشگاه مربوط است، انگشت بگذارد. و یا اینکه به واقع می خواهند حداقل بخشی از جنبش دانشجویی را در انحصار خط سیاسی خود نگه دارند. این خط سیاسی هر چه باشد، تطابق تامی با اپورتونیسم خواهد داشت. در جنبش کمونیستی گرایشات اپورتونیستی همیشه از مبارزه ی سیاسی- خطی ابا داشته و قصد داشته اند به واسطه ی سیاست های بورژوایی از قبیل لابی­گری، سم­پاشی ایدئولوژیک، سیاسی و بعضا امنیتی علیه دیگر خطوط سیاسی، سلطه ی خط سیاسی خود را حفظ و یا تقویت کنند. در این رویکرد آنچه مهم است حفظ دکان و برند سیاسی خودشان است، نه رویکرد درست به پیشبرد مبارزه ی اصولی در جهت انقلاب کمونیستی. که اگر چنین بود، باید از مبارزه ی خطی استقبال کرده و در کوران این مبارزات یا خط سیاسی خود را تقویت کنند، یا به اشتباهات خطی خود پی ببرند.[۴] اگر مسئله انقلاب کمونیستی است، دیگر رقابت بورژوایی خطوط سیاسی معنا ندارد، تعهد مارکسیست ها به این یا آن برند سیاسی نیست، تعهد مارکسیست ها به خط درست سیاسی جهت انقلاب سوسیالیستی است.

 نمی توان به مثابه یک دانشجو خود را انقلابی و جنبش دانشجویی را پیشرو دانست ولی خود و جنبش دانشجویی را پشت حصارها و میله های دانشگاه محدود کرد. پرسش تعیین کننده این است که دانشگاه می خواهد، «سنگر جامعه ی مدنی»، «مدافع آزادی بیان» و هزار صفت دهن پرکن دیگر در قالب همین نظام سیاسی- اجتماعی باشد یا نیروی انقلاب کمونیستی؟ 

دقت کنید! نمی گوییم جنبش دانشجویی باید پشت جبهه ی احزاب باشد. به هیچ وجه! مسئله این است که بخش پیشرو جنبش دانشجویی نیروهای انقلاب باشند و مبارزات خود را در جهت آن افق سازماندهی کنند.

بعد از این توضیحات، برای ایضاح موضوع، جمع بندی لنین را می آوریم:

«یک بخش از دانشجویان خواهان یک طرز تفکر روشن و سیستم یافته­ی سوسیالیستی در برخورد به جهان هستند. هدف نهایی این کار مقدماتی- برای دانشجویانی که می خواهند به طور عملی در جنبش انقلابی شرکت کنند- چیزی نیست به جز اینکه اجازه ی انتخاب آگاهانه و نهایی به نفع یکی از دو گرایشی که امروز در بین انقلابیون متبلور شده است را بدهد. آن کسی که به نام وحدت ایدئولوژیک دانشجویان، به نام رادیکالیزاسیون آنها به طور عمومی و… علیه این انتخاب اعتراض می کند، این شخص آگاهی سوسیالیستی را مغشوش می سازد… گروه­بندی سیاسی دانشجویان به ناچار باید گروه­بندی سیاسی کل جامعه را منعکس سازد و وظیفه ی هر سوسیالیست است که برای مرزبندی هرچه آگاهانه تر  و هر چه قاطع تر ممکن گروهبندی های سیاسی ناهمگون بکوشد. جوهر دعوت حزب سوسیالیست انقلابی {یا سوسیال رولوسیونر- اس آر) از دانشجویان برای «اعلام همبستگی با جنبش سیاسی عمومی و عدم علاقه به اختلافات فراکسیونی در اردوگاه انقلابی» چیزی به جز دعوت به عقب نشینی از نقطه نظر سوسیالیستی به سود نقطه نظر بورژوا دموکراتیک نیست… بریدن دانشجویان دموکرات از انقلابیون و سیاسیون دیگر گرایشات، به هیچ وجه به مفهوم از هم پاشیده شدن سازمان های عمومی دانشجویان و موسسات آموزشی نیست؛ بلکه برعکس: تنها با استوار شدن بر روی یک برنامه ی کاملا مشخص است که می توان و باید در بین توده دانشجویان برای وسعت بخشیدن به افق دید دانشگاهی اش، فعالیت کرد و سوسیالیسم علمی یعنی مارکسیسم را اشاعه داد.» (همان: ۱۵-۱۴)

منابع:

-لنین، ۱۹۷۹؛ لنین و جنبش دانشجویی؛ تکثیر و ترجمه از دانشجویان هوادار سازمان پیکار در راه آزادی طبقه ی کارگر

درباره ی مسئله ی حل صحیح تضادهای درون خلق؛ مائو، بی تا.

  • نشریه بذر و باد؛ شماره ۴؛ اردیبهشت ۹۹

[۱] در متون جریان صنفی این مسئله را به وفور می توان یافت. به عنوان آخرین نمونه نگاهی بیاندازید به یادداشت «جنبش دانشجویی دهه ۹۰: یک جمع بندی مختصر»

[۲] در این صورت بندی از مسئله ی اسطوره ی جان سخت جنبش توده ای مستقل دود می شود و به هوا می رود. مروج آگاه «استقلال» در جنبش های توده ای طبقه ی حاکمه است. طبقه ی حاکمه ای که در صدد ترویج این ایده است که جامعه مشکلاتی دارد اما واجد تضاد های حل ناپذیر نیست. در این تفسیر دولت، وظیفه ی حفاظت و تامین نیازهای جامعه را فارغ از جهت گیری های طبقاتی بر عهده دارد. به این ترتیب، توده ها می توانند اعتراض کنند، اما اعتراض خود را مستقل از سوگیری های طبقاتی، سازمانی و سیاسی بیان کنند. ما از مروجین ایده ی استقلال در درون جنبش توده ای و مشخصا جنبش دانشجویی می پرسیم: جنبش دانشجویی مستقل به چه معنا است؟ جنبش دانشجویی از چه چیزی استقلال دارد؟ مستقل از خطوط سیاسی است؟ مستقل از سوگیری های طبقاتی است؟ آیا اصولا در جامعه ی طبقاتی سیاست مستقل چه معنایی می تواند داشته باشد؟

[۳] لنین در مقاله «وظایف جوانان انقلابی» با دیدگاه استرووه در مورد جنبش دانشجویی از سویی و با سوسیال رولوسیونرها از سوی دیگر وارد جدل می شود. نقطه اشتراک آنجاست که هم استرووه و هم سوسیال رولوسیونر ها معتقدند ورود خطوط سیاسی مشخص و سازمانی «مانع وحدت می گردد» و «به جای کار مشترک نفاق به بار می آورد»

[۴] «مارکسیست ها نباید از انتقاد هیچ کسی ترس و وحشتی داشته باشند. مارکسیست ها باید خود را در آتش انتقاد و طوفان مبارزه آبدیده کنند، رشد و تکامل دهند و دائما مواضع نوینی را تسخیر کنند.» (مائو: درباره ی مسئله ی حل صحیح تضادهای درون خلق، بی تا، ۲۵)