جنگ ارتجاعی ایران و عراق: قسمت پنجم: جنگ چرا و چگونه تمام شد؟
صلاح قاضی زاده
از نشریه آتش شماره ۱۲۳ بهمن ۱۴۰۰
جمهوی اسلامی در اواخر تیر ماه سال ۱۳۶۷ و در بدترین موقعیت نظامی و وخیم ترین اوضاع سیاسی به لحاظ بین المللی، ناچار به پذیرش خاتمۀ جنگ یا به قول خمینی «سرکشیدن جام زهر» شد. آن هم در شرایطی که نسبت به مقطع بعد از بازپس گیری خرمشهر هیچ دستاورد نظامی در جنگ کسب نکرده بود و به لحاظ حقوقی و سیاسی هم قطعنامۀ جدید در مقایسه با قطعنامۀ ۵۱۴ (جولای ۱۹۸۲/ تیر ۱۳۶۱) حاوی هیچ امتیازی برای جمهوری اسلامی نبود.
قطعنامۀ ۵۹۸
شورای امنیت سازمان ملل متحد در ۲۰ جولای ۱۹۸۷ (۲۹ تیر ۶۶) قطعنامۀ ۵۹۸ را به هر دو کشور پیشنهاد کرد. عراق دو روز بعد آن را پذیرفت اما ایران بعد از سه هفته رسما آن را رد کرد. به گفتۀ محمد جواد لاریجانی از معاونین وقتِ وزارت خارجه، علی اکبر ولایتی وزیر خارجه معتقد بود این قطعنامه از معاهدۀ ترکمنچای هم بدتر است و او اجازه نخواهد داد دنبال و تصویب شود[۱]. خمینی یک هفته پس از صدور این قطعنامه در ۶ مرداد ۱۳۶۶ گفت:
هم اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیدهایم و قدمهای آخرمان را برمیداریم، صدای ناآشنای صلح طلبی آن هم از کام ستمگران و جنگافروزان به گوش میرسد و در جهان غوغا به راه انداخته و عزا و ماتم صلحطلبی برپا نموده است و مدافع آزادی و امنیت انسانها شده و برای خون جوانان و سرمایههای مادی و معنوی در کشور ایران و عراق مرثیه سرایی میکند… آیا به راستی از این طریق جهانخواران نمیخواهند از ضربه آخر ما جلوگیری کنند و برای حفظ منافع خویش، سیاست جنگ و صلح جهانی را به تصمیمات و فکرهای پوسیده و شیطانی خود گره بزنند… امروز بدون شک سرنوشت همه امتها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است. و جمهوری اسلامی ایران در مرحلهای است که پیروزی آن به حساب پیروزی همه مسلمانان و خدای نخواسته شکست آن، به ناکامی و شکست و تحقیر همه مومنان میانجامد و رها کردن یک ملت و یک کشور و یک مکتب بزرگ در نیمه راه پیروزی، خیانت به آرمان بشریت و رسول خدا است، لذا تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست و ان شاء الله تا رسیدن به این هدف فاصلۀ چندانی نمانده است (صحیفه ج ۲۰)
علی خامنه ای رئیس جمهور ایران هم در ۳۱ شهریور ۶۶ در سخنرانی اش در مقر سازمان ملل در نیویورک گفت: «مهمترین هدف خود را تنبیه متجاوز می دانیم و هر دستاورد دیگری بدون آن را برای ملت خود خسارت میدانیم» و پس از بازگشت از این سفر در خطبه های نماز جمعۀ تهران هم همین مواضع را تکرار کرده و مدعی شد مورد تأیید خمینی هم هست و گفت: «امام به من فرمودند به مردم بگو ما با استکبار جهانی هیچ سازشی نخواهیم داشت».
هَزم المُبین
اما به فاصلۀ کوتاهی یعنی از اواخر زمستان ۶۶ ورق به شدت در جبهه ها به ضرر جمهوری اسلامی چرخید. اگر پیش زمینۀ قطعنامۀ ۵۱۴، دست بالا داشتن نظامی ایران یا آنچنان که تبلیغات جمهوری اسلامی می گفت «فَتح المُبینِ» بازپس گیری خرمشهر بود، در تابستان ۶۷ و در مقطعی که ایران از موضع ضعف ناچار به پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ شد، عراق در موقعیت نظامی کاملا برتر قرار داشت و خمینی با مجموعۀ چندین شکست (هزم) نظامی بزرگ به پیشواز سرکشیدن جام زهر رفت.
ارتش عراق از اواخر فرودین ۶۷ تا اواخر تیر ماه همان سال مناطقی از خاکش که ایران با تلفات و هزینه های بالا تصرف کرده بود را پس گرفت. مناطقی همچون شبه جزیرۀ فاو، شلمچه، جادۀ شرقی بصره، تالاب هورالعظیم، جزیرۀ مجنون و مناطقی در جبهۀ شمالی در حلبچه و خورمال. ارتش عراق در ادامۀ این روند از حالت تدافعی خارج شده و از مرزهای ایران عبور کرد و بار دیگر مناطق مختلف و حتی چند شهر را اشغال کرده و به ۲۵ کیلومتری خرمشهر و ۵ کیلومتری قرارگاه مرکزی جمهوری اسلامی رسید. جمهوری اسلامی که در سال ۶۱ به بهانۀ تحت اشغال بودن ۱۴۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران، از پذیرش آتش بس خودداری کرد و جنگ را به مدت شش سال دیگر ادامه داد، در تابستان ۶۷ در شرایطی ناچار به پذیرش آتش بس شد که نزدیک به ۲۷۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران در اشغال ارتش عراق بود[۲]. این مناطق تا دو سال بعد از آتش بس در دست عراق باقی ماند و ارتش عراق در آستانۀ حمله به کویت آنها را تخلیه کرد و عملا به قرارداد ۱۹۷۵ تن داد.
عراقی ها همچنین در این دوره توانستند بیست هزار نفر از قوای ایران را به اسارت بگیرند. مساله ای که باعث شد در پایان جنگ، موقعیت دو کشور به لحاظ معادلۀ اُسرا تقریبا برابر باشد. تعداد کشته شده گان ایران از آغاز جنگ تا مقطع بازپسگیری خرمشهر نزدیک به ۴۳۴۷۶ نفر بود. حال آنکه آمار تلفات نظامیان ایران از مقطع ورود به خاک عراق در تیر ۶۱ تا پایان جنگ به ۱۵۹۱۴۷ (تقریبا چهار برابر) رسید.
جمهوری اسلامی در فاصلۀ یک سالۀ میان عدم پذیرش و بعد پذیرفتن قطعنامۀ ۵۹۸، بسیاری از متصرفات خود را از دست داد، موازنۀ اسرایش با عراق به تعادل رسید و همچنین نتوانست هیچ تغییری در متن اولیۀ قطعنامه ایجاد کند و به هیچ کدام از انتظاراتش از قطعنامه های پیشنهادی سازمان ملل – مشخص شدن عراق به عنوان متجاوز، بازگشت به مرزهای ۱۹۷۵، تنبیه متجاوز از طریق دریافت غرامت و خسارت – نرسید. چرا که عراق تا دو سال پس از این تاریخ به مرزهای ۱۹۷۵ بازنگشت، هیچ خسارتی در متن قطعنامه ۵۹۸ مشخص نشد و عراق به عنوان متجاوز و مسئول جنگ معرفی نشد. سازمان ملل متحد بعدها و پس از شکست عراق در جنگ کویت بود که این کشور را به عنوان آغاز کنندۀ جنگ با ایران معرفی کرد، اما عراق موظف به پرداخت غرامت نشد.
جام زهر
جمهوری اسلامی در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ رسما قطعنامۀ ۵۹۸ را پذیرفت. دولت جمهوری اسلامی به ریاست علی خامنه ای و نخست وزیری میر حسین موسوی که تا پنج روز پیش از پذیرش قطعنامه فریاد بر می آوردند: «استکبار جهانی و رژیم تجاوزگر عراق که در برابر ضربات کوبندۀ رزمندگان اسلام به استیصال رسیده بودند، دو سال است با برنامه ریزی همه جانبه تمام توان خویش و خویشان سیاسی خود را… به صحنه اورده اند… اگر میخواهیم سربلند زندگی کنیم و پیروز شویم، باید تمام کشور به خدمت جنگ در آید… باید تمام کشور به جنگ فکر کنند… و پیش به سوی جبهه ها» (کیهان هوایی ۲۹ تیر ۱۳۶۷) در ۲۶ تیر جلسه ای تشکیل دادند و یک روز پس از اینکه رئیس جمهور عراق شرط کرد «ایران بدون ابهام و به طور رسمی اعلام کند بلافاصله پس از آتش بس حاضر به مذاکرۀ مستقیم است»، شرط وی را پذیرفتند.
خمینی که تا یک سال پیشتر، سودای سقوط صدام را دنبال میکرد و صلح و آتش بس را خیانت به «رسول خدا» می دانست، در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ گفت:
و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلًا خودداری میکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم. و خدا میداند که اگر نبود انگیزهای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمیبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم… مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است… خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام (صحیفه ج ۲۱)
به این ترتیب شعله های جنگ ویرانگر و سراپا ارتجاعی ای که صدام و خمینی به قیمت کشته و معلول شدن یک میلیون نفر از مردم عراق و ایران و از بین رفتن و ویرانی بسیاری از زیرساختها و شهرها و منابع دو کشور آغاز کرده و ادامه داده بودند، به طور رسمی در ساعت شش و نیم صبح ۲۰ آگوست ۱۹۸۸ (۲۹ مرداد ۱۳۶۷) فروخفت.
چرا خمینی جام زهر را سر کشید؟
اینکه چرا خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی آتش بس و متارکۀ جنگ را پذیرفتند، بیش از هر چیز به این حقیقت باز می گشت که رژیم شان به دلایل مختلف داخلی، منطقه ای، بین المللی، نظامی، اقتصادی و سیاسی توان ادامه دادن جنگ را نداشت و تداوم آن ممکن بود رژیم خمینی را با خطر نابودی کامل روبرو کند. خمینی و مریدانش که جنگ را با هدف تثبیت نظام جمهوری اسلامی در داخل و گسترش اسلامگرایی در منطقه، به عنوان «نعمت» پاس داشته و ادامه داده بودند، در تابستان ۶۷ آن را به مثابۀ بحران همه جانبهای می دیدند که ممکن بود تمامیت نظام شان را به خطر بیاندازد.
به لحاظ اقتصادی وضعیت ایران از میانۀ سال ۶۶ هر روز وخیمتر میشد. بحران اقتصادی و مالی و مشکلات دولت در تأمین ساده ترین ملزومات جبهه ها و زندگی مردم به نقطۀ بن بست کامل رسیده بود. بیش از آن نمی شد از گلوی مردم زد و در تنور جنگ ارتجاعی سوزاند. هاشمی رفسنجانی خطاب به فرمانده سپاه محسن رضایی گفته بود که اگر دولت بخواهد خواسته های سپاه را برآورده کند، قادر به تأمین نان و روغن و نیازهای اولیه مردم نیست[۳]. حملات عراق به نفتکشهای ایرانی باعث کاهش درآمد نفت ایران از آغاز سال ۱۳۶۷ شده بود.
قدرتهای جهانی چنانکه در فصل بعد خواهیم دید، تا پیش از این منافع استراتژیکشان را در تداوم جنگ ارتجاعی خمینی و صدام می دیدند، اما از ابتدای سال ۱۹۸۸ به دلایل مختلف – به ویژه گسترش جنگ نفتکشها و نا امن شدن حمل و نقل نفت در خلیج – به این نتیجه رسیدند که جنگ باید تمام شود. از این رو آمریکا تحریم تسلیحاتی جمهوری اسلامی که از سال ۱۹۸۳ شروع شده بود را با شدت و سختگیری بیشتر اعمال کرد و اسرائیل را هم متقاعد کرد که از تأمین تسلیحاتی جمهوری اسلامی دست بکشد. آمریکایی ها با زدن هواپیمای مسافربری ایران در ۳ جولای ۸۸ (۱۲ تیر ۶۷) و قتل عام تمام مسافران غیر نظامی آن، پیام تهدید آمیز و خونینی را به رهبران ایران فرستادند. جمهوری اسلامی از اواخر سال ۶۶ بیش از همیشه به لحاظ بین المللی و منطقه ای منزوی شد و حتی سوریه به عنوان مهمترین متحد ایران در جهان عرب هم برای نخستین بار به قطعنامۀ اتحادیه کشورهای عربی علیه ایران، رأی مثبت داد.
در این مقطع به لحاظ توازن قوای نظامی هم خمینی در موقعیت بسیار ضعیفی نسبت به صدام قرار داشت. عراق که جنگ را با ۴۰۰ فروند هواپیما و ۱۲ لشگر آغاز کرده بود، در مقطع پایانی جنگ ۵۶ لشگر به استعداد یک میلیون نفر و ۷۰۰ هواپیمای روز جهان را داشت. این در حالی بود که ایران در این مقطع در مقابل هر پنج تانک عراقی فقط یک تانک، در مقابل هر ۹ واحد توپخانۀ سنگین عراق فقط یک توپخانه و هر شش هواپیمای پیشرفتۀ عراقی فقط یک هواپیما داشت. در شرایطی که جمعیت ایران سه برابر جمعیت عراق بود، قوای نظامی ایران در این مقطع ۶۴۴۸۰۰ نفر در مقابل یک میلیون نفر نیروی رزمندۀ عراق بودند. (پارسادوست ۷۷۹) همچنین مقامات جمهوری اسلامی بعدها گفتند پس از فاجعۀ حلبچه، نگران حملۀ شیمیایی عراق به شهرهای ایران بودند[۴].
نکتۀ دیگر این بود که هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی و جناحهای مختلفش خوب میدانستند که پیش از مرگ خمینیِ ۸۶ ساله باید سه مسالۀ حیاتی را تعیین تکلیف کنند: ۱) جانشینی خمینی، ۲) مسالۀ جنگ و ۳) مسالۀ هزاران زندانی سیاسی که مخالف رژیم بودند و در صورت آزادی عمدتا به سازمانهای سیاسی و نظامی ضد جمهوری اسلامی می پیوستند. حل و تعیین تکلیف این سه مساله به نحوی که به ایجاد شکاف و انشقاق بیشتر و انشعاب اساسی در درون هئیت حاکمه منجر نشود، فقط از اتوریتۀ فقهی و سیاسی خمینی در میان تمامی این جناحها بر می آمد. پاسخ خمینی به سه ضورت و تضاد چنین بود که از موضع ضعف حاضر به اتمام جنگ شد، دست کم پنج هزار زندانی سیاسی را طی دو ماه مرداد و شهریور ۶۷ قتل عام کرد و حسینعلی منتظری را به علت اعتراض به این قتل عامها از قائم مقامی و جانشینی اش عزل کرد.
[۱] مستند «اتاق فکر جنگ»
[۲] از نامۀ ۶ مارس ۱۹۸۹ (۱۵ اسفند ۱۳۶۷) علی اکبر ولایتی وزیر خارجۀ ایران به دبیرکل سازمان ملل متحد
[۳] هاشمی رفسنجانی در برنامۀ «نیمۀ خاموش» از شبکۀ افق
[۴] هاشمی رفسنجانی در برنامۀ «جنایتی فراموش شده»