طرح یک جمعبندی سیاسی از دورۀ اخیر جنبش دانشجویی. قسمت چهارم: جریان صنفی دانشجویی

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

از نشریه آتش شماره ۱۲۴. اسفند ۱۴۰۰

فعالیت صنفی مشخصا از سال ۹۴ بدل به یک جریان شد و خود را در قالب یک جریان دانشجویی تثبیت کرد و توانست بخش زیادی از دانشجویان را با خود متحد کند. شرایط عینی در پیوند با رویکرد و جهت گیری جریان صنفی امکان این اتحاد گسترده را فراهم آورد. همانطور که در بالا نیز اشاره کردیم، نتایج تاخت و تاز سیاست های نئولیبرالی به نهادهای آموزشی و درمان از اواخر سالهای ۸۰ محسوس بود. دانشگاه نیز از همجمه این سیاست ها در امان نبود. هر دانشجویی، افزایش هزینۀ تحصیل را می توانست احساس کند.

از سوی دیگر جریان صنفی، با تاکید بر خواست های صنفی و تلاش در جهت بهبود شرایط دانشجویان، توانست طیف گسترده ای از دانشجویان با چشم اندازهای متفاوت را به سوی خود جلب کند. جریان صنفی دانشجویی مانند سایر جریانات صنفی (معلمان و کارگران) اصرار داشت خود را به عنوان یک جریان قانونی در درون چارچوب های نظم مستقر تعریف کند. همین نکته هم درهای این جنبش دانشجویی را به روی لایه هایی از دانشجویان باز می کرد که اساسا افق شان را به یک سری مطالبات درونی دانشگاه محدود می کردند. این نکته نیز در کشش کمیت گسترده ای از دانشجویان به سوی این جریان بی تاثیر نبود. به طور کلی جریان صنفی در ابتدای شکل گیری خود اساسا جریانی مطالباتی بود.

 بیانیه اسفند ماه سال ۹۴ شوراهای صنفی که به امضای بیش از سی دانشگاه کشور رسید با ارجاع به اصول نوزده، سی و چهل و سوم از قانون اساسی جمهوری اسلامی به دولت مسئولیت هایش در قبال مسئله آموزش و دانشگاه را یادآور می شود. در این بیانیه به مسائلی همچون پذیرش «افزایش پذیرش دانشجویان شبانه»، «راه اندزی پردیس های بین الملل»، «کاهش کیفیت سطح آموزش عالی»، «سیاست های بومی گزینی» و… اعتراض می شود و به دولت برخی «راهکارهای عقلانی» نیز پیشنهاد می دهد و در انتها توصیه می کند که «دولت به جای شانه خالی کردن از مسئولیت های اجتماعی خود باید با عزمی جدی و راسخ محرومیت زدایی از مناطق محروم را آغاز کند… و از این موج ویرانگر تبعیض، خصوصی سازی و تجاری سازی آموزش جلوگیری نماید.»

عقب­گرد به «خواسته های محسوس»، چیزی بود که بر کل جریان صنفی سایه انداخته بود. این نحو صورت بندی مسئله بیش از هر چیز به صورت بندی سوسیال دموکراتیکی شبیه بود که در نشریات، سایت ها و دانشگاه ها تبلیغ میشد و مروجان آن اقتصاددانانی چون محمد مالجو، پرویز صداقت و جامعه شناسانی چون یوسف اباذری بودند.

جریان صنفی برتری خود نسبت به جنبش چپ دانشجویی دهه ۸۰ را در این می دید که به جای پرداختن به مسائل کلانی چون «جنگ و صلح» یا «سوسیالیسم و بربریت» به مسائل محسوسی می پردازد که همه دانشجویان با آن درگیرند. جریان صنفی گمان می کرد، تاثیرگذاری هر چه بیشترش را از کمیت هر چه بیشترش خواهد گرفت. بنابراین اساسا به دنبال «مطالبات محسوسی» بود که مطلوب تمامی طیف های مختلف باشد. بنابراین جریان صنفی سال ۹۵ به مناسب شانزدهم آذر دست به کار نگارش بیانیه ای شد تحت عنوان «بیانیه فراگیر دانشجویان ایران». در این بیانیه نیز مثل بیانیه های پیشین جریان صنفی با  مطالبات «محسوس» دانشجویی مواجه می شویم و همچنین اعتراض به «بومی گزینی»، اعتراض به «گزینش جنسیتی»، اعتراض به «پولی سازی آموزش عمومی»، اعتراض به «قانون سنوات» و… . توجه داشته باشیم این اعتراضات بر حق هستند و بایستی مطرح می شدند. اما مسئله جایی است این اعتراضات قرار است به چه افقی پیوند بخورند. بنیان این مطالبات در حول تلاش برای اصلاح وضعیت اجتماعی می چرخد و نه تغییر بنیادین این وضعیت. مسئله جایی است که نهایتا بر قانون مندی های وضعیت مهر تایید میزند و نه اینکه در صدد لغو بنیادین آن قانونمندی ها برآید. علاوه بر این خواست ها و مطالبات آن در پشت میله های دانشگاه محصور می ماند. برای مثال حتی آنجایی که «بیانیه فراگیر» از مسائل زنان و طبقات سخن می گوید هم آن را به دانشگاه محدود می کند. «بیانیه ی فراگیر» از تضاد طبقاتی و تضاد جنسیتی سخن نمی گوید بلکه آن را به «تبعیض» تقلیل می دهد.

تفاوت بین «تبعیض» و «تضاد»، تفاوت در مشدد شدن بار کلمات نیست؛ بلکه یک تفاوت مفهومی است که منجر به تفاوت های اساسی در استراتژی برخورد با آنها می شود. تبعیض را می شود در چارچوبه ی وضع موجود و با اصلاحات قانونی حل کرد؛ تضاد را خیر. به این ترتیب وقتی از تضاد طبقاتی و تضاد جنسیتی سخن می گوییم، به این معنا است که برای حل آن باید بنیان های مادی وضعیت را دگرگون کرد، اما وقتی که از تبعیض سخن می گوییم، به این معنا است که برای حل آن تبعیض اصلاح باید در دستور کار قرار گیرد. «تضاد طبقاتی» و «تضاد جنسیتی» اموری نیستند که با اصلاحات قانونی رفرمیستی بتوان به حل آنها مبادرت کرد.

«بیانیه فراگیر» می گوید: « امروز تبعیض های بنیادین جامعه اعم از تبعیض طبقاتی و جنسیتی به دانشگاه پا نهاده اند»!! سوال این است که مگر دانشگاه به عنوان نهادی در جامعه طبقاتی، منفک از ستم های آن جامعه است؟ مگر پیش از خصوصی سازی های گسترده، تضاد طبقاتی و جنسیتی به دانشگاه پا ننهاده بود که می گویید «امروزه… به دانشگاه پا نهاده اند» ؟ اگر تحصیل در تمامی مقاطع رایگان می بود، چنان که در دوره های مختلف و در کشورهای مختلف سرمایه داری چنین بوده و حتی اکنون هم هست، دانشگاه از تضاد طبقاتی و جنسیتی عاری می شد؟

بیانیه هنگامی هم که می خواهد از «تبعیض جنسیتی» سخن بگوید، حواسش هست که مهر دانشگاه را بر آن بکوبد و صرفا از این تبعیض در سطح دانشگاه سخن بگوید تا تصریح کند که با «مسائل کلان» سروکار ندارد: « تبعیض جنسیتی، در قالب سهمیه بندی جنسیتی، رشته های دانشگاهی، کنترل و فشار مضاعف در حوزه آزادی های فردی و… محدودیت های بیشتر در رفت و آمد و ساعت های ورود و خروج به خوابگاه های دختران، برخوردهای سلیقه ای حراست با دختران دانشجو از طریق تماس های تهدید آمیز و…» حالا در این بین ستم هایی که بر زنان در جامعه می رود گویی ربطی به «صنف» دانشجویان ندارد. روح رفرمیستی بیانیه جایی آزاردهنده می شود که به قانون شرع اقتدا می کند و وقتی می خواهد به حجاب اجباری اعتراض کند، نه حتی در دانشگاه که در خوابگاه معترض می شود. بیانیه می نویسد: « تبعیض جنسیتی در قالب کنترل و فشار مضاعف در حوزه آزادی های فردی و پوشش دختران دانشجو، حجاب اجباری در خوابگاه ها…»

 پیشتر توضیح دادیم که دانشجویان مترقی و انقلابی نباید صرفا صدای دانشگاه و دانشجویان باشند، اما این دیگر حتی «صدای اعتراض دانشجویان که چیزی جز حقوق بنیادین خود را می خواهند» هم نیست. این عقب گرد از حقوق حاقه حتی همین دانشجویان هست. بی توجهی تئوریک و شلختگی نظری از بند بند بیانیه می بارد. جای تعجب نیست! این جریان که با کم بها دادن به تئوریی و پربها دادن به «مطالبات محسوس» کارش را شروع کرد، لاجرم هم به صورت بندی چنین گزاره هایی می رسید. جریان صنفی نمی دانست که «حقوق بنیادین» دانشجویان مسئله ای است که در کلیت روابط اجتماعی معنا پیدا می کند و بدون توجه به کلیت روابط اجتماعی و «جز حقوق بنیادین» خود را خواستن، نمی توانند به حقوق بنیادین خود برسند.

البته آگاهیم که در بند پایانی «بیانیه فراگیر» ذکر می شود: «اعتراضات صنفی دانشجویی بایستی به مبارزات برحق کارگران، معلمان، زنان و تمام محذوفان و مطرودان اجتماع بپیوندد و کلیت ساختار و برنامه های کلان اقتصادی سیاسی را که تجاری سازی آموزش نیز بخشی از تبعات آن است به نقد بکشد» اما مسئله این است که جهت گیری رفرمیستی با افزایش کمی اش انقلابی نمی شود، که بخواهد کلیت ساختار را به نقد بکشد؛ جمع حاصل جمع بین هزار جریان رفرمیستی چیزی غیر از رفرمیسم نخواهد بود. کیفیت خط سیاسی تعیین کننده است و نه تعداد کمی افرادی که حول برنامه عمل محسوس گرد می آیند.

در بین مجموعه متون و بیانیه های جنبش صنفی، یک متن ساده تحت عنوان «یک خداحافظی ساده..» به خوبی می تواند رویکردهای کلی و عمومی جریان صنفی دانشجویی را بیان کند. این متن که به امضای تنی چند از فعالان صنفی منتشر شده، از فعالیت ها و برخی «دستاوردها» می گوید: «ما در حد توان در برابر خصوصی سازی بی رویه دانشگاه ها که برخلاف قانون اساسی کشور است و موجب پولی شدن آموزش عالی و بالا رفتن هزینه های تحصیل دانشجویان می شود، ایستادگی کردیم… ما قانون غیرمنطقی سنوات تحصیلی را تا اندازه توان اصلاح کردیم. » (تاکیدات از ما است) این جهت گیری، عقب گرد آشکار جنبش دانشجویی دهه ۹۰ نسبت به دهه هشتاد است. جنبش دانشجویی دهه هشتاد نیز به بسیاری از مسائل خرد اعتراض داشت، اما هیچ وقت از پیوند خوردن این مسائل خرد به تغییر ابا نداشت و به بهانه پرداختن به مطالبات دانشجویان از پرداختن به مسائل «غیر محسوس» و «غیر صنفی» طفره نرفت. تاکید می کنیم که معتقدیم پاسخ جنبش دانشجویی دهه هشتاد به تضادهای اجتماعی الزاما درست نبود، اما خود پرداختن به آن تضادهای اجتماعی اساسا درست بود.

«یک خداحافظی ساده…» علاوه بر اینکه با مطالبه محوری جریان صنفی را تایید می کند، به وضوح درک فعالین صنفی از کلیت «فعالیت صنفی- دانشجویی» را هم بازنمایی میکند. در متن چنین می خوانیم: « در طی یک سالی که گذشت در کنار هم توانستیم برای فعالیت و کنشگری صنفی-دانشجویی تعریف روشنی پیدا کنیم: عدم تعلق به جناح های سیاسی خارج و داخل دانشگاه، عدم موضع گیری سیاسی در رخدادهای سیاسی، پرهیز و جلوگیری قاطعانه از هرگونه وابستگی شوراهای صنفی به عنوان یک نهاد مدنی برآمده از دل جامعه به خود، به ساختار مدیریتی دانشگاه ها و تعلق تمام و کمال به بدنه دانشجویی… این موارد روش و شیوه ما که نه بلکه تعریف و گفتمان و هویت ماست.» اینچنین است که تعریف و هویت و گفتمان «فعالیت دانشجویی مترقی» در «عدم موضع گیری سیاسی در رخداد های سیاسی» تعین می یابد!

به طور کلی جمع بندی های شتاب زده و بی پایه جنبش دانشجویی دهه ۹۰ از جنبش نسل دانشجویی پیش از خودشان، در کنار فضای سیاسی ای که شکل گرفته بود و توضیح دادیم، ریشه بسیاری از معضلات در جریان دانشجویی دهه ۹۰ شد. یکی از جمع بندی های خود به خودی جریان صنفی از پرنفوذترین جریان دانشجویی دهه هشتاد، یعنی داب، این بود که: جنبش دانشجویی، مستقل است و باید مستقل از خط سیاسی هر حزب و تشکلی – چه خارج و چه داخل- به فعالیت خود را ادامه دهد و مطالباتش را پی بگیرد.

در واقع جریان صنفی، عامل اساسی سرکوب و شکست داب را در این می دید که برخی از افراد شاخص این جریان به خطوط سیاسی-سازمانی مشخصی تعلق داشتند. خیر! به هیچ وجه چنین نیست. عامل اساسی شکست جریان داب، در وهله اول سرکوب های جمهوری اسلامی بود. اما آنچه این شکست را محتوم کرد، خط سیاسی اشتباهی بود که بر داب حاکم بود[۱] و نه خودِ داشتن خط سیاسی یا گرایش به احزاب سیاسی بیرون از دانشگاه.

در بخش اول مفصل به این مسئله پرداختیم که چه بخواهیم چه نخواهیم اصولا خطوط سیاسی سازمان های سیاسی مختلف در جامعه و دانشگاه تبارز می یابند. حال وظیفه لایه های پیشرو دانشجویی نه نادیده گرفتن و نه بی توجهی به این خطوط سیاسی است بلکه مبارزه سیاسی ایدئولوژیک در راستای روشن تر شدن تمایزات آنها است برای این که دانشجویان بتوانند با فهمی درست از اوضاع، و در جهت پیشبرد مبارزه علیه وضعیت، خط درست را انتخاب کنند. یا حتی روشن تر شدن اوضاع اگر خط سیاسی-سازمانی صحیحی که پاسخگوی ضرورت های وضعیت وجود ندارد، با توجه به چارچوب های مفهومی و سیاسی در سطح جهان دست به کار برساخت و پیشبرد یک خط سیاسی بدیل در جامعه شوند.

جمهوری اسلامی، اخراج خطوط سیاسی مخالف حکومت را به وسیله خط امامی ها و جناح های مختلف «دفتر تحکیم وحدت» از ابتدا تاکنون در دستور کار قرار داد و مجدانه همین مسیر را طی می کند. وظیفه ترساندن دانشجویان از احزاب سیاسی را با عناوینی مانند «منافق، کمونیست، گروهک، تروریست، اغتشاشگر، خود فروخته، اروپانشین، آمریکانشین، وطن فروش» و … خود جمهوری اسلامی بر عهده می گیرد، دیگر نیازی نیست دانشجویانی که خود را مترقی و پیشرو می دانند با هر نیّت و انگیزه ای در این مسئله همدست حاکمیت شوند.

در ارتباط با این مسئله بد نیست به حواشی پیرامون «بیانیه فراگیر» سال ۹۵ بپردازیم. گویا بعد از انتشار این بیانیه که به امضای بیش از شش هزار دانشجوی سراسر کشور نیز درآمده بود، برخی دست به کار سم پاشی امنیتی حول این بیانیه شدند که موجب شد، اطلاعیه ای از سوی «آغازگران و حامیان» بیانیه فراگیر منتشر شود. در بخشی از این اطلاعیه می خوانیم: «بدین وسیله به اطلاع عموم می­رساند که آغازگران “بیانیه فراگیر دانشجویان ایران” و حمایت کنندگان آن هرگونه ارتباطی را با گروهک های تروریستی منافقین و دیگر گروه های خارج از کشور رد می کنند. این گروه ها در این سال ها کاری جز ترور، ایجاد رعب و وحشت، فریب و خیانت به دانشجویان و کارگران در بیلان کاری خود نداشته و ندارند.»

شرم آور است! محتوا ضد حزبی، لحن هیستریک و فرم اطلاعیه بیش از هر چیز انسان را به یاد اطلاعیه های نیروهای فشار حکومت می اندازد. «آغازگران و حامیانِ» بیانیه می توانستند به نقد و افشای امنیتی کاری های کسانی بپردازند که یک بیانیه دانشجویی را به حزب یا «گروه»های سیاسی ربط می دهند؛ آن ها می توانستند تصریح کنند که هیچ گونه ارتباطی با هیچ سازمان سیاسی ندارند و در جای خود به نقد صریح و سیاسی انواع سازمان های سیاسی بپردازند. اما اینکه همه «گروه های خارج از کشور» را به یک نگاه بنگرند و به همه آنها اتهاماتی از قبیل «ترور، ایجاد رعب و وحشت، فریب و خیانت و…» وارد کنند، علاوه بر اینکه به دور از هرگونه شرافت سیاسی است، خود ههم راهی با امنیتی کاری های جمهوری اسلامی است.

متاسفانه این نوع نگاه به احزاب، چیزی نیست که مختص سال های اولیه یا میانه دهه ۹۰ بوده باشد. این نگاه مسموم هم چنان نیز بین اقشار وسیعی از دانشجویان حاکم است که خود نشان از موفقیت پروژه متاخر اصلاح طلبان در سیاست زدایی از دانشگاه دارد. معیار خیانت یا خدمت به انقلاب در ایران «داخل یا خارج بودن» هسته سازمانی نیست. ما نیز معتقدیم که برخی از سازمان های سیاسی از جمله حزب توده و سازمان فداییان (اکثریت) ) در سال ۵۷ و پس از آن به انقلاب خیانت کردند. اما جمع بندی از «بیلان» کاری هر کدام از این سازمان ها نیازمند بحث های تاریخی و سیاسی است و نه صدور حکم های امنیتی شتاب زده و خالی از هرگونه شرافتی. همچنین بودند سازمان هایی که مبارزه را سر گرفتند، علیه ضدانقلابِ اسلامگرا جنگیدند و با پیکر خونین به اجبار به خارج از ایران پناه بردند. این سازمان ها نمی دانستند که روزی به علت وادارشدن به تبعید، متهم به ترور می شوند! درست است این سازمان ها مایه وحشت و رعب بودند اما وحشت و رعب رژیم نه «کارگران و دانشجویان»! حال در این بین اگر کسانی از «کارگران و دانشجویان» نیز از چنین سازمان هایی وحشت دارند، قصورش بر گردن آن سازمان ها نیست.

[۱]  در مورد نقد داب نگاه کنید به: جمعبندی از چپ دانشجویی دهه ۸۰. در ویژه نامه ۱۶ آذر ۱۳۹۸. انتشارات حزب کمونیست ایران (م ل م)