واقعیت کمونیسم. اقتصاد سیاسی مارکسیستی. بخش ۲۱

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

در اقتصاد سوسیالیستی، رابطه بین کشاورزی و صنعت، پیشاپیش حائز یک عنصر کمونیستی است اما بقایای جامعه کهنه در این روابط کماکان وجود دارد

از نشریه آتش شماره ۱۲۴. اسفند ۱۴۰۰

کارنامۀ نظریه و پراتیک ایجاد نظام اقتصادی سوسیالیستی، در شوروی، اولین کشور سوسیالیستی که پس از پیروزی انقلاب اکتبر روسیه در سال ۱۹۱۷ به رهبری لنین مستقر شد، بسیار متناقض و ترکیبی از دستاوردها و عقب گردهای مهم با نتایج وخیم است —  مانند عقب ماندگی کشاورزی از صنعت و تخریب جدی رابطۀ میان دولت سوسیالیستی و جمعیت عظیم دهقانی آن کشور. در کتاب «شانگهای» که منبع عمدۀ سلسله مقالات ستون «واقعیت کمونیسم» در مورد تجربۀ توسعۀ اقتصاد سوسیالیستی در چین هم در تئوری و هم پراتیک است، به این تجارب منفی اشاره می کند و یکی از تاکیدات مهم ریموند لوتا در مقدمه ای که برای این کتاب نوشته است، آن است که تجربۀ اقتصاد مائوئیستی در چین، ماحصل جمعبندی از این تجارب منفی و گسستی مهم در تئوری و پراتیک از تجربه شوروی سوسیالیستی بود. در واقع «تئوری رشد نیروهای مولده» که مانند سرطانی بر تفکر نسل های متوالی از کمونیست های ایران غلبه کرده است، ریشه در عدم درک گسست های مهم مائوتسه دون از «مارکسیسم روسی» — از جمله در زمینۀ توسعۀ اقتصاد سوسیالیستی دارد. نه فقط در دورۀ رهبری استالین بلکه از آن پیش تر، خودِ لنین با گفتن این که «سوسیالیسم مترادف با الکتریفیکاسیون است» بذرهای این شیوۀ تفکر را کاشت و در دوره استالین، ساختمان سوسیالیسم مترادف شد با صنعتی شدن و سبقت گرفتن از کشورهای سرمایه داری امپریالیستی در «تولید فولاد» و «مهندسی» که نه فقط ضربات سخت بر توسعه اقتصاد سوسیالیستی موزون زد بلکه به تشدید شکاف های میان شهر و روستا و دیگر شکاف های طبقاتی دامن زد و ضایعات عظیم زیست محیطی به بار آورد. در پرتو این تفاوت کیفی میان الگوی ساختمان سوسیالیسم در شوروی سوسیالیستی و چین سوسیالیستی (به رهبری مائوتسه دون در فاصله ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶) به تاکیدات عمیقا مارکسیستیِ کتاب «شانگهای» که توسعۀ سوسیالیستی باید به قانون عینیِ اقتصاد که کشاورزی باید شالوده و اساس باشد و صنعت هدایت کننده، توجه کرد.

کتاب شانگهای با رجوع به نظرات مارکس و انگلس در «مانیفست کمونیست» خاطرنشان می کند که پرولتاریا، پس از کسب قدرت سیاسی و استقرار سوسیالیسم باید، ترکیب جدیدی از کشاورزی و صنعت به وجود آورده و تمایز میان شهر و روستا را به تدریج محو کند. در واقع، محو این تمایز در زمرۀ یکی از «چهار کلیت» های مارکس است که می گوید، سوسیالیسم دوران گذاری است به سمت محو کلیۀ تمایزات طبقاتی، محو کلیۀ روابط تولیدی ای که این تمایزات بر آن استوار است، محو کلیۀ تمایزات اجتماعی که از این روابط تولیدی بر می خیزند و محو کلیۀ افکار کهنه که منطبق بر این تمایزات طبقاتی و اجتماعی هستند و از آن ها نگهبانی می کنند. کتاب شانگهای می نویسد: «یکی از صفات مشخصه جامعه سرمایه داری تضاد خصمانه میان صنعت و کشاورزی است که صنعت، کشاورزی را استثمار می کند و شهر، روستا را غارت می کند. در جامعه سوسیالیستی با تحقق مالکیت همگانی سوسیالیستی این تضاد خصمانه از میان می رود اما اختلاف میان صنعت و کشاورزی، و شهر و روستا کماکان موجود است. بنابراین رابطه میان صنعت و کشاورزی در جامعه سوسیالیستی خصلتی دوگانه دارد که ویژه دوران گذار از سرمایه داری به کمونیسم است.» (شانگهای، فصل ۷)

کتاب شانگهای، نکتۀ تئوریک بسیار مهمی را در مورد مسیر تاریخیِ به وجود آمدن رابطه متخاصم میان کشاورزی و صنعت به واسطۀ ظهور مبادلۀ پولی و به اوج رسیدن تولید و مبادلۀ کالایی در سرمایه داری، بیان می کند و می بینیم که ریشۀ این تمایز خصمانه (میان صنعت و کشاورزی) نیز در نهایت همان شیوۀ تولیدی و روابط کالایی است که منبع تمام تضادها و تمایزات طبقاتی و اجتماعی ما است: «ارتباط میان کشاورزی و صنعت در تاریخ جوامع بشری ، اشکال بسیار بخود گرفته است. در اقتصاد کمونهای اولیه، تولیدات دستی نظیر نخ ریسی و بافندگی و ساختن ابزار و وسایل آشپزخانه نسبه به کشاورزی یکرشته فعالیتهای جنبی بودند. این نوعی از رابطه ابتدایی بین صنعت و کشاورزی بود. به موازات رشد نیروهای تولیدی اجتماعی، تقسیم کار اجتماعی پیچیده تری تکوین یافت. مالکیت خصوصی در اشکال ابتدائی به ظهور رسید و پیوند میان صنایع دستی و کشاورزی از هم گسسته شد. از این نقطه به بعد رابطه بین کشاورزی و صنعت یک شکل مبادله گردشی از طریق پول را بخود گرفت. این شکل رابطه که دربرگیرنده مبادله توسط پول بود، تحت نظام سرمایه داری به عالیترین سطح تکامل یافت. اما مبادله توسط پول، بورژوازی را قادر ساخت بین محصولات صنعتی و کشاروزی روش قیچی قیمتها را توسعه دهد و بدین ترتیب تضاد خصمانه صنعت و کشاورزی، و شهر و روستا را تشدید کند. (قیچی قیمتها یعنی بالا بردن قیمت محصولات صنعتی و پائین نگاه داشتن قیمت محصولات کشاورزی). اما این مسئله فرآیند تبدیل شدن سرمایه داری به ضد خود را تسریع می کند. مارکس خاطرنشان کرد: “تولید سرمایه داری … در عین حال … شرایط مادی را برای سنتز عالیتری در آینده، یعنی اتحاد کشاورزی و صنعت برمبنای اشکال کاملتری که هر یک بدان دست یافته اند را بوجود می آورد.” (مارکس، کاپیتال جلد اول) آن سنتز عالیتر و جدید کشاورزی و صنعت که مارکس از آن صحبت می کند اینک {در نظام سوسیالیستی} با القای نظام سرمایه داری امکانپذیر گشته است. این امر به معنای رابطه مستقیم صنعت و کشاورزی در جریان تولید است که بر شالوده نظام مالکیت همگانی ابزار تولید و تحت هدایت برنامه ریزی واحد جامعه قرار دارد.» (همانجا)

به این ترتیب، بنا به گفتۀ کتاب شانگهای، با تغییر نظام مالکیت بر ابزار تولید و با  تنظیم برنامه ریزی شده تولید صنعتی و کشاورزی توسط دولت ، شکل جدید رابطه بین صنعت و کشاورزی آنطور که مارکس پیش بینی می کرد، شروع به ظهور می کند. دولت سوسیالیستی از طریق اقتصاد برنامه ریزی شده، صنعت را در عرصه تولید به کشاورزی متصل می کند. و «دولت تضمین می کند کشاورزی سوسیالیستی بنحوی برنامه ریزی شده به تولید دانه های خوراکی بپردازد و نیز مواد خوراکی غیر دانه ای و مواد خام مورد نیاز برای توسعه صنایع را تامین کند. دولت سوسیالیستی تضمین می کند که صنایع سوسیالیستی بنحوی برنامه ریزی شده به تولید انواع محصولات صنعتی روزمره که مورد نیاز روستاهاست و نیز تولید کود شیمیایی، سموم دفع آفات نباتی و انواع ماشین آلات کشاورزی که مورد نیاز توسعه کشاورزی است بپردازد. چنین ارتباطات برنامه ریزی شده ای بین صنعت و کشاورزی در عرصه تولید معرف یک رابطه جدید است که خصلتش حمایت و تشویق متقابل بین این دو رشته است. از این زاویه، رابطه بین کشاورزی و صنعت سوسیالیستی پیشاپیش حائز یک عنصر کمونیستی است.» (شانگهای، فصل ۷)

اما، کتاب شانگهای در این جا توقف نمی کند. بلکه، شیوۀ تفکر ماتریالیست دیالکتیکی و تئوری عمیق تر مارکسیستی مائوتسه در مورد قوای محرکه و تضادهای جامعه سوسیالیستی را به کار بسته و تاکید می کند که در سوسیالیسم، هنوز تمایزات به ارث رسیده از جامعه کهنه عمل کرده و منبع دائمی شکل گیری تمایزات طبقاتی و اجتماعی و افکار کهنۀ جدید هستند و رابطۀ میان صنعت و کشاورزی از این امر مستثنی نیست. شانگهای می نویسد: «اما از سوی دیگر، به علت تفاوتهای کماکان موجود بین صنعت و کشاورزی، و شهر و روستا، و به علت اینکه صنایع سوسیالیستی عمدتا بر اساس نظام مالکیت تمام مردم بنا شده، حال آن که کشاورزی سوسیالیستی عمدتا بر پایه نظام مالکیت کلکتیو (جمعی ) قرار دارد، بنابراین اتصال  برنامه ریزی شده بین صنعت و کشاورزی در عرصه تولید فقط می تواند از طریق مبادله توسط پول متحقق شود و حق بورژوایی یک جنبه ناگزیر از روابط بین صنعت و کشاورزی است. از این زاویه، بقایای جامعه کهنه در مناسبات بین کشاورزی و صنعت در جامعه سوسیالیستی کماکان وجود دارد. » (همانجا)

بازهم، به شیوۀ مائوئیستیِ استفاده از تئوری صحیح به عنوان راهنمای پراتیک و دست یافتن به رویکرد و سیاستِ صحیح جهت تغییر یک پدیده به سمت مثبت و هم زمان، هشیاری در مورد معضلات و تناقضات و خطرات راه، کتاب شانگهای نویسد:

«خصلت دوگانه رابطه میان صنعت و کشاورزی در  جامعه سوسیالیستی حکم می کند که به طور مستمر به هردوی این جنبه ها توجه شود. از یک طرف، ما باید اتصالات میان تولید صنعتی و کشاورزی را خوب برنامه ریزی کنیم و تضمین کنیم که تولید در این دو رشته در مدار برنامه ریزی دولتی انجام شود و هیچگاه بر لیبرالیزه کردن سرمایه دارانۀ تولید راه گشوده نشود. این جنبه عمده است. از سوی دیگر، مبادله کالایی بین صنعت و کشاورزی را باید بخوبی سازمان داد. هرچند این جنبه درجه دوم است اما کم توجهی به آن اشتباه است. از آنجا که اتصال میان صنعت و کشاورزی سوسیالیستی تحت نظام کالایی صورت می گیرد، در این رابطه  قانون ارزش باید عمل کند. … در عین حال این را هم باید دید که در پروسه متصل کردن کشاورزی و صنعت سوسیالیستی، مبارزه بین پرولتاریا و بورژوازی بسیار حاد است. مرتبط کردن صنعت و کشاورزی مستلزم استفاده از روابط کالایی و پولی است. این روابط دقیقا همان خاکی است که عناصر بورژوای نوخاسته را می پروراند. با توجه به تاثیرات بورژوایی، وجود حق بورژوایی، و نیروی عادت تولید کنندگان کوچک، عناصر بورژوای نوخاسته به طور ناگزیر و گروه گروه سربلند خواهند کرد. عناصر بورژوای قدیم و جدید هماره میخواهند از روابط کالایی و پولی که بین صنعت و کشاورزی برقرار است برای عملیات سفته بازانه و به جیب زدن سودهای کلان استفاده کنند. به این نوع فعالیتهای سرمایه دارانه باید ضربه زد. باید حق بورژوایی را  در پروسه متصل کردن صنعت و کشاورزی محدود کرد. گرایشات خودبخودی تولید کنندگان کوچک باید مورد نقد قرار گیرد. فقط بدین طریق است که می توان رابطه بین صنعت و کشاورزی را تدریجا از رد پاهای جامعه کهنه خلاص کرده  و در جهت کمونیسم پیشروی کرد.» (همانجا، همه تاکیدات از ما است)

با وجود چنین تناقضاتی، هر اشتباهی در تئوری و سیاست، در هر جنبه از تغییرات سوسیالیستی به سمت کمونیسم، از جمله در اقتصاد سوسیالیستی و به طور مشخص رابطه میان صنعت و کشاورزی، موجب عقب گرد بزرگ در سوسیالیسم شده و راه را برای احیای سرمایه داری می گشاید.

تولید کشاورزی پیش شرط بقای افراد بشر و کلیه فعالیتهای تولیدی است. در اقتصاد سوسیالیستی، به این قانون عینی، آگاهانه برخورد می شود و برنامه ریزی اقتصادی با این رویکرد که شالوده و اساس اقتصاد، کشاورزی است و صنعت عامل هدایت کنندۀ اقتصاد است، انجام می شود. بدون چنین رویکرد، کشور سوسیالیستی نمی تواند «حق خوردن و حق برخورداری از سلامت» را برای آحاد کشور سوسیالیستی تضمین کند. این به معنای عدم توجه به «رشد نیروهای مولده» نیست. در واقع، برای تضمین آنکه کشاورزی سوسیالیستی بتواند به حداکثر وظیفه خود را انجام دهد، توسعه علمی و فن آورانه برای بالا بردن بارآوری کار ضروری است. زیرا، بدون آن نمی توان در کشاورزی به حدی رسید که اشتغال بخش کمتری از نیروی کلکتیو مردم جامعه در تولیدات کشاورزی بتواند بقای همگانی را تامین کند تا بخش روزافزون تری از نیروی کلکتیو جامعه بتواند از تلاش برای معیشت آزاد باشد تا بتواند به فعالیت های مادی و فکری دیگر بپردازد. اما، همان طور که در شماره قبل بر مبنای آموزش های کتاب «شانگهای» تاکید کردیم، تغییرات مداوم در «روابط تولیدی» است که باید راه را برای «رشد نیروهای مولده» باز کند.

امروزه، با نگاهی به تصویر دهشتناک از جا کن شدن و آوارگی صدها میلیون نفر و درگیر شدن صدها میلیون نفر دیگر در قحطی و گرسنگی و بیکاری می توانیم به طور بلافصل ببینیم که نظام سرمایه داری چگونه با نابود کردن شالودۀ کشاورزی در اقتصاد بسیاری از کشورهای موسوم به جهان سوم، فاجعه انسانی آفریده است (رجوع کنید به ضمیمه که گزیده ای از یک پژوهش بسیار مهم توسط ریموند لوتا می باشد.)

در شماره آینده، بازهم با رجوع به «کتاب شانگهای» نگاهی خواهیم کرد به سیاست های مشخص چین سوسیالیستی در توسعه صنعتی ….