جنگ هسته ای نشد اما میتواند بشود!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

از نشریه آتش شماره ۱۲۵. فروردین ۱۴۰۱

متن زیر ترجمه گزیده ای از مقاله منتشر شده در نشریه انقلاب ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا مورخ ۱۷ مارس ۲۰۲۲ است.(۱)

…. مقالۀ «سلسله جنایات آمریکا» در نشریه انقلاب ارگان مرکزی حزب کمونیست انقلابی آمریکا می نویسد:

 «هیروشیما، ژاپن، ۶ اوت ۱۹۴۵: به ناگهان گلولۀ آتشینی که یک میلیون درجه حرارت داشت بر سر شهر هیروشیما ظاهر شد و در لحظه، ده ها هزار نفر را زنده زنده سوزاند یا بخار کرد. توفان آتش تمام شهر را در خود گرفت. سپس امواج تکان دهنده و بادهایی با سرعت هزار مایل در ساعت بدن ها و ساختمان را درهم شکستند… تلی از بدن های سوخته و باد کرده که دل و جگرشان بیرون زده بود درست شد… ابرهای خاکی، روز روشن را تبدیل به گرگ و میش کردند؛ سپس باران سیاه باریدن گرفت.» (به نقل از «سلسله جنایات آمریکا» شماره ۹۷)

به این ترتیب، ایالات متحده آمریکا کابوس جنگ هسته ای را وارد زندگی انسان کرد… از آن زمان تاکنون، لحظاتی بود که دنیا با جنگ هسته ای فاصله زیادی نداشت. مثلا جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۶۲ در جریان بحران معروف به بحران موشک های کوبا، اعلام کرد که آمادۀ پذیرش خطر جنگ هسته ای با اتحاد جماهیر شوروی است. هر چند آمریکا همیشه اصرار کرده است که «حق» دارد از ضربات هسته ای استفاده کند… اما از زمان بمباران ناگازاکی که سه روز پس از بمباران هسته ای هیروشیما رخ داد، از این سلاح ها در جنگ استفاده نکرده است.

با این وصف از زمان آغاز جنگ اوکراین، خطر جنگ هسته ای به طرز چشم گیری افزایش یافته است. هر شکل از درگیری مستقیم ارتش ناتو در جنگ اوکراین، به راحتی می تواند تبدیل به یک جنگ هسته ای تمام عیار شده و موجودیت نوع بشر را به خطر بیندازد.

سیاست های کنونی ذاتا خطر چنین رخدادی را در دل می پرورانند و تشدید می کنند. در این میان، نقش تصادف، رها شدن اتفاقیِ «سیم تله ها» و دور گرفتنِ «دینامیک های وسعت تدریجی میدان جنگ» به علت خطر سوء تعبیرِ اعمالِ طرف مقابل یا نشان دادن واکنش بیش از اندازه و جنگ طلبانه نسبت به آن، وجود دارد. در اوضاعی که آمریکا تلاش می کند به اصطلاح «تا مرز درگیری مستقیم با روسیه برود بدون آنکه از مرز گذر کند» خطر آن هست که این سیاست ها جاده باز کن جنگ مستقیم میان روسیه و ناتو شوند. سیاست «قدرت نمایی روی لبه» (۲) توسط قدرت های هسته ای، سیاستی بسیار خطرناک است که در جریان می باشد…

چرا خطر جنگ هسته ای در حال افزایش است؟

در سال ۱۹۴۵، ایالات متحده آمریکا تنها قدرت هسته ای بود و احساس می کرد آزادانه می تواند صدها هزار نفر از غیر نظامیان «دشمن» را تبدیل به خاکستر کند بدون آن که نگران تلافی باشد. خود همین مساله سند تکان دهنده ای دال بر بیرحمی مفرط و هیولا صفتی امپریالیست های آمریکایی است. اما به فاصله چند سال پس از آن، اتحاد شوروی شروع به ساختن زرادخانه هسته ای خویش کرد تا «معادله خطر» را برای آمریکا عوض کند. الگوی جدیدی در جهان به وجود آمد که نامش «ام.آ.د» بود که معنایش: تضمین نابودیِ طرفین (۳) است. هر دو طرف می دانستند که جنگ هسته ای برای هر دو، فاجعه بار خواهد بود. همین مساله عامل بازدارنده یا فاکتور منصرف کنندۀ مهمی برای طرفین در استفاده از سلاح هسته ای بوده است و به طور عام در میان دیگر قدرت های هسته ای که ضد یکدیگر هستند مانند هندوستان و پاکستان نیز عمل می کند. اما دو فاکتور در میان عوامل مختلف وجود دارد که در اوضاع کنونی خطر جنگ هسته ای را به طرز چشمگیری بالا برده است.

فاکتور اول: بلوک های امپریالیستی بُرد و باخت در این جنگ را بسیار بالا می دانند و برای سلطه یافتن بر نقاط کلیدی در جهان تلاش می کنند… در سال ۱۹۹۱، پس از چهل و پنج سال «جنگ سرد» میان دو بلوک امپریالیستیِ رقیب – یعنی بلوک تحت رهبری شوروی و بلوک تحت رهبری آمریکا، امپریالیسم شوروی فروپاشید. شوروی از دهۀ ۱۹۵۰ به بعد دیگر یک کشور سوسیالیستی نبود بلکه یک قدرت سوسیال امپریالیستی بود که کماکان اسم سوسیالیسم را حفظ کرده بود. پس از فروپاشی شوروی، کشور روسیه که میراث دار آن بود، یک قدرت سرمایه داری-امپریالیستی باقی ماند. اما به خاطر از دست دادنِ ملت های دیگری که بخشی از اتحاد شوروی بودند و همچنین از دست دادن متحدینی که قبلا تحت سلطه اش بودند، به شدت تضعیف شد.

حاکمان ایالات متحده آمریکا، پیروزی خود و شکل گیری جهان «تک قطبی» را در بوق و کُرنا دمیدند که در آن هیچ رقیب عمده ای نداشتند. جمعبندی استراتژی دفاع ملی ایالات متحده در سال ۲۰۱۸ نوشت: «به مدت چند دهه ایالات متحده آمریکا از برتری بلامنازع در هر میدان عملیاتی برخوردار بوده است. ما می توانستیم نیروهای خود را هر زمان که می خواستیم پیاده کنیم، هر زمان که اراده می کردیم گرد هم می آوردیم و هر جور که می خواستیم عملیات می کردیم.»

آمریکا با هدف تضمین این موقعیت بلامنازع و بهره مند شدن از آن، پس از فروپاشی شوروی، ناتو (پیمان نظامی آتلانتیک شمالی) را به چهارده کشور در مرزهای روسیه یا در حوالی آن گسترش داد و برای به قدرت رساندن حکومت های طرفدار آمریکا در برخی از آنها، از جمله در اوکراین تلاش کرد و فرآیند عضویت اوکراین در ناتو را آغاز کرد. منطق هدایت کنندۀ آمریکا در این مسیر، منطق امپریالیستیِ «گسترش بیاب یا بمیر» است. در همان حال، تغییرات مهمی در جهان رخ داد که در این جا به آن نمی پردازیم: از شکست های آمریکا در عراق و افغانستان، تقویت دوباره ارتش روسیه و عروج چین به عنوان یک بلوک امپریالیستیِ رقیب. سند استراتژی امنیت ملی ۲۰۱۷ می نویسد که اکنون روسیه و چین: «… در حال به میدان آوردن توانایی های نظامی ای هستند که هدفش آن است که در دوره های بحران مانع از دست یابی آمریکا شوند و در دوره های صلح، توانایی ما را در انجام عملیات آزادانه در مناطق تجاریِ مهم به چالش بکشند. به یک کلام، آنها امتیازهای ژئوپلتیک ما را به چالش کشیده اند و می خواهند نظم جهانی را به نفع خودشان تغییر دهند.» ….

فاکتور دوم: سلاح های هسته ای «تاکتیکی» است که باید گفت «مواد اعتیادآور سبک»(۴) است که راه را برای مصرف مواد سنگین تر یعنی جنگ هسته ای تمام عیار باز می کند. سلاح های هسته ایِ تاکتیکی به سلاح های هسته ای گفته می شود که دارای قدرت کمتر می باشند و متحرک هستند و مورد مصرفشان (تغییر توازن قوا) در وضعیت جبهه های نبرد است. سلاح های هسته ایِ تاکتیکی در اوایل «جنگ سرد»، زمانی که نیروهای جنگی متعارفِ ناتو ضعیف تر از نیروهای جنگی متعارفِ اتحاد شوروی بودند، توسط آمریکا به میدان آورده شدند تا اگر نیروهای ناتو در جنگ متعارف (۵) در حال باخت به نیروهای شوروی باشند، مورد استفاده قرار بگیرند. در این صورت، سلاح های هسته ای تاکتیکی می توانستند دارایی های عمدۀ ارتش شوروی را نابود کرده و با ده ها هزار کشته، روند جنگ را به نفع ناتو برگردانند. سلاح های هسته ایِ «استراتژیک» در مقایسه با سلاح های هسته ای «تاکتیکی»، برای نابود کردن کلیت شهرها و به زانو در آوردن سریع دشمن استفاده می شوند.

هرچند سلاح های هسته ای تاکتیکی نسبت به سلاح های هسته ای استراتژیک قدرت ویرانگری «کمتری» دارند، اما باید تاکید کرد که بسیار ویرانگرتر از سلاح های متعارف هستند. کوچکترین آنها قدرتی برابر با  یک دهم کیلوتن دارند که ۹ برابر قوی تر از بزرگترین بمب متعارف آمریکا است. مجله «ساینتیفیک آمریکا» در شماره ۱۰ مارس ۲۰۲۲ نوشت که یک بمب ۰.۳ کیلوتنی می تواند «تمام دهشت های هیروشما را در مقیاس کوچکتر تولید کند. یک سلاح تاکتیکی هسته ای گلوله ای آتشین، امواج تکان دهنده و تشعشعات مرگبار تولید کرده و لطمات درازمدت به سلامت انسان های زنده می زند و در پی آن، ذرات رادیو اکتیو بمب هسته ای، هوا و خاک و آب و ذخایر غذایی را آلوده می کنند.»

برخی دکترین های امپریالیستی یا سیاست های رسمی  در تئوری معتقدند به همین علت که سلاح های هسته ایِ تاکتیکی کمتر ویرانگر هستند، می توانند چکانندۀ یک پاسخ هسته ای تمام عیار نباشند و دریافت کنندۀ سلاح هسته ای تاکتیکی ممکن است تصمیم بگیرد که مقدار باخت در جنگ هسته ای چنان بالا است که ارزش ویران شدن بالقوۀ سرزمین شان را ندارد و ممکن است به نفع طرفی که از سلاح های هسته ای تاکتیکی استفاده کرده است وارد توافقی بشوند. اگر همین منطق دنبال شود، خطر استفاده از سلاح های هسته ای تاکتیکی می تواند به مثابه یک بازدارنده برای طرف مقابل عمل کند. برای مثال در اوایل جنگ اوکراین، روسیه اعلام کرد که نیروهای هسته ای اش را در آماده باش بالا قرار داده است و به این وسیله سیگنال بازدارندگی زد.

«از میدان به در کردن» جنگ هسته ای

این جا با ترکیبی از دو چیز مواجهیم: از یک طرف نیازهای عظیم زیربناییِ قدرت های امپریالیستی است که آنان را به رقابت با یکدیگر برای سلطه بر مناطق کلیدی جهان می راند. از طرف دیگر، دو دلی و بلاتکلیفیِ نسبی آنان در مورد این که هر یک چگونه نسبت به تحولات مختلف واکنش نشان خواهند داد. همین ترکیب است که اوضاع را بسیار خطرناک می کند. روسیه به اوکراین به عنوان نبرد «اگزیستانسیالی» در متوقف کردن گسترش ناتو نگاه می کند و آمریکا هم در این ماجرا بُرد و باختی عظیم را مشاهده می کند و در عین حال، احساس بلاتکلیفی بسیار به علت «مه آلود بودن میدان جنگ» دارد. و اینها خطرات را بسیار و به شدت زیاد می کند…

نتیجه

در این اوضاع، به موازات تشدید دهشت آور خطر سلاح های هسته ای به عنوان نتیجه گیری بازهم لازم است بر یک نکتۀ جهت گیری که باب آواکیان تذکر داده است، تاکید کنیم:

«البته، تجاوز امپریالیستیِ روسیه را باید محکوم کنیم. اما به ویژه برای مردم این کشور (آمریکا) که درارتکاب این نوع تجاوزهای امپریالیستی رکورد دار است، یک اصل پایه ای و بسیار مهم و عمیق وجود دارد و آن اینکه مردم نباید پژواک مواضع امپریالیست «خودی» باشند و نباید به اهداف آن خدمت کنند. بلکه ما باید مواضع مان را در ضدیت با اهداف و اعمال امپریالیست های ایالات متحده آمریکا روشن بیان کنیم و بدانیم که امپریالیست های آمریکایی از ضدیت با تجاوز روسیه به اوکراین، هدفِ «صلح» یا «حق ملل در تعیین سرنوشت» را دنبال نمی کنند، بلکه از آن به مثابه ابزاری برای پیش برد منافع امپریالیستی خودشان در تقابل با منافع امپریالیستی روسیه که رقیب شان است، استفاده می کنند. بنابراین در سازگاری با این اصل تعیین کننده، هرگونه ضدیت با تجاوز روسیه به اوکراین، به ویژه توسط مردم آمریکا، باید هم زمان همراه باشد با موضع گیری بسیار روشن و قاطع در مخالفت با نقش ایالات متحده در جهان از جمله مخالفت با جنگ هایی که مستمرا پیش می برد و با تمام روش های خشونت بار دیگر آن در دخالت در کشورهای مختلف.»

یادداشت ها:

  • The Ukraine War The Horror—and the Heightened Risk—of Nuclear War
  • Brinksmanship
  • MAD—Mutually Assured Destruction
  • Gateway drug
  • Conventional war