چرخشی تازه در افغانستانی ستیزی در ایران؛ فاشیسمی سازمان یافته سر بلند میکند

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

سرسخن نشریه آتش شماره ۱۲۶. اردیبهشت ۱۴۰۱

در هفته های میانی فرودین امسال شاهد موج جدیدی از افغانستانی ستیزی در شهرها و مناطق مختلف ایران بودیم. مهاجرستیزی نفرت انگیز، فاشیستی و نژاد پرستانه ای که از طرف هر فرد یا بخشی از جامعه که روی داده باشد، بدون کمترین سازش و مسامحه ای باید نقد و افشا و بی آبرو شده و از طریق یک مبارزۀ جمعی و آگاهانه آن را بی آینده کرد.

بی حقوقی مطلق و سرکوب، روش اصلی تنظیم رابطۀ رژیم جمهوری اسلامی با مهاجرین افغانستانی در تمام چهل و چند سال اخیر بوده است. رویکرد سرکوب و تحقیر به درجات مختلف توسط لایه هایی از مردم ایران هم در مواجهه با افغانستانی ها به کار برده شده است. کمتر افغانستانی مهاجری است که موارد یا سطوحی از این برخورد را در ایران ندیده و تجربه نکرده باشد. اما افغانستانی ستیزیِ دور اخیر خبر از رشد ترسناکِ گرایشات نژادپرستانه و مهاجرستیزانۀ خطرناکی را داد که چند خصیصه داشت: نخست اینکه بسیار علنی، عریان و بدون کمترین خجالت یا تردیدی بیان و اعمال شد؛ دوم اینکه عمدتا از پشتیبانی رسمی و واضح دولتی و حکومتی برخوردار بود؛ سوم همراه بود با شدت خشونت فیزیکی و کلامی و نفرت نژادی و خودبرتربینی ایرانی های مهاجم نسبت به افغانستانی ها؛ و آخر اینکه در میان بخش های مختلف جامعۀ ایران از روشنفکران تا کارگران و حاشیه نشینان شاهد بروز این مهاجرستیزی بودیم.

ابتدا محمدتقی ایرانی معاون استانداری بوشهر، از مردم خواست مهاجرین افغانستانی را به پلیس معرفی کنند و تهدید کرد هر کسی که کار و خانه و دیگر امکانات اقامتی در اختیار افغانستانی ها بگذارد، با برخورد قضایی مواجه خواهد شد(۱). بعد تجمعاتی در شیراز و یاسوج برگزار شد که در آن عده ای از کارگران ایرانی خواهان اخراج بی قید و شرط مهاجرین شده و از کارفرما خواستند تا به کارگران افغان کار ندهد. سپس فیلم هایی دست به دست شد که در مناطق مختلفی از چهارمحال بختیاری و شهریار و کرج تا لرستان و خوزستان و تهران که تعدادی از شهروندان عادی اما عقب مانده و اشباع از فرهنگ جمهوری اسلامی، مهاجرین افغانستانی را مورد تحقیر و شکنجه و آزار و اذیت قرار می دادند و یا نسبت به حضور آنها در ایران معترض بودند. در یک مورد، یکی از مرزداران ایرانی نوجوان افغانستانی را وادار می کرد که ابتدا رکیک ترین کلمات را نثار افغانستانی ها بکند و بعد به او تجاوز می کرد. رئیس اتحادیه مشاوران املاک ایران به روزنامه شرق گفت که «هیچ مشاور املاکی حق ندارد به خارجی هایی که مجوز اقامت ندارند، خانه اجاره بدهد و اگر اتحادیه متوجه این موضوع شود، آن واحد صنفی را تعطیل می کند»(۲) و رئیس کانون سراسری انجمن های کارگران ساختمان ایران هم در همان گزارش روزنامه شرق نسبت به ورود «بی ضابطه» مهاجران افغانستانی به ایران اعتراض کرد و نتیجه گرفت که «این مسئله می تواند در آینده بازار کار کارگران ساختمانی را به طور کامل از دست ایرانی ها خارج کند و از آنجا که کارگران ساختمانی به ویژه در استان های محروم و کارگرنشین جزء طبقات ضعیف جامعه هستند، فقر بین ایرانیان را گسترش می دهند»!

در ادامۀ این روند تهاجمی، کارن همایونفر هنربند (دقیقاً هنربرند و نه هنرمند) در برنامه «عصر جدید» هنرمند افغانستانی-ایرانی علیرضا محمدی را مورد حمله قرار داد که چرا در اجرای استندآپش، نژادپرستی ضد افغانستانی موجود در جامعه ایران را به چالش کشیده است؟ و تأکید کرد که «شناسنامه و پاسپورت ایرانی اش را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کند» گفت که وی حق ندارد روابط و اخلاقیات اداری و حکومتی نژادپرستانۀ جمهوری اسلامی را با زبان طنز، نقد کند! مهدی یزدانی خُرم از نویسندگان و روزنامه نگاران باند فرهنگی-امنیتی محمد قوچانی و شرکاء – سابقا نزدیک به هاشمی رفسنجانی و کارگزاران – هم در اینستاگرامش نسبت به ورود «بی حساب و کتاب» مهاجرین افغانستانی به ایران شکوه کرد و نتیجه گرفت که اکثر این مهاجرین پشتون و ازبک و طرفدار طالبان یا دیگر گروه های بنیادگرای اسلامی هستند که «کشتن شیعیان و ایرانی ها را فضیلت و وظیفۀ خود می دانند» و در مقابل از «تحمل و مدارای دینی ایرانی ها» گفت!

در مواجهه و تحلیل دور اخیر افغانستانی ستیزی، عده ای در بیرون و همچنین داخل حکومت به «تئوری توطئه» متوسل شدند. برخی ایرانی ها و حتی افغانستانی های تاجیک و هزاره بر اساس «تئوری توطئه» نتیجه گرفتند که موج اخیر، «یک توطئۀ حساب شده و برنامه ریزی شده برای ایجاد کینه و دشمنی میان دو ملت ایران و افغانستان است». مقامات جمهوری اسلامی حتی مدعی شدند فیلم های تحقیر و آزار و شکنجه که در فضای مجازی پخش شد، توسط طرفداران و کادرهای سازمان مجاهدین خلق ایران ساخته شده اند! در ادامه مسئولان رژیم تلاش کردند تا این «توطئه» را خنثی کنند و نیروی سرکوبگر و ضد مردمی انتظامی، کلیپ هایی ساخت که در آن مأموران پلیس به کودکان کار و خیابان افغانستانی ساندویج می دادند .[عجب سخاوت و شیوۀ بدیعی در حل معضل کودکات کار و خیابان!] و علم الهدی امام جمعۀ مشهد هم از «ریشه های مشترک فرهنگی» ایران و افغانستان گفت، اما هیچ توضیحی نداد چرا جمهوری اسلامی در تمام چهل سال گذشته میلیون ها مهاجر افغانستانی را در بی حقوقی مطلق و شرایط غیر شهروندی نگه داشته است؟

عده ای دیگر در تحلیل از مساله، معتقدند جمهوری اسلامی با پیش کشیدن مسالۀ  مهاجرین افغانستانی، به دنبال فرافکنی بحران حاد اقتصادی و بیکاری و فقرِ رو به گسترش در جامعه است و از این طریق می کوشد بخشی از کارگران ایرانی را با خود متحد کند. یا اینکه نوعی ناسیونالیسم نژادی با تأکید بر «نژاد آریایی» و «تمدن هفت هزار سالۀ ایرانی» از دوران پهلوی اول تا به امروز بخشی از دستگاه ایدئولوژیک دولتی در ایران بوده است و چند سالی است هر روزه در ابعاد وسیع در فضای مجازی یا شبکه های ماهواره ای در میان بخش های قابل توجهی از لایه های مختلف اجتماعی در ایران تبلیغ و باز تولید می شود و این ناسیونالیسم نژادی به حس خودبرتر بینی نسبت به «دیگری» عرب، ترک، افغانستانی و غیره منجر می شود. مسلما این ها عوامل مهم و واقعی هستند، اما دینامیک های اساسی و زیربنایی تشدید بی وقفه و بی سابقۀ افغانستانی ستیزی را توضیح نمی دهند. 

مبنای زیربنایی این مهاجرستیزی، اساسا همان چیزی است که در سطح جهانی به عنوان علت مهاجرستیزی عمل می کند. دینامیک های نظام سرمایه داری و قوانین پایه ای و عملکرد آن به نحوی است که به صورت دوره ای به بیکاری در ابعاد بالا منجر می شود. به طوری که امروزه صدها میلیون انسان در سراسر جهان وجود دارند که نسبت به شیوۀ تولید سرمایه داری و سودآوری این سیستم، «مازاد» هستند و جایی برای کار و فعالیت شان در چارچوب این سیستم وجود ندارد. این جمعیت «مازاد» متفاوت است با «ارتش ذخیرۀ کار» که همیشه در سرمایه داری وجود دارد. در شرایط وجود بحران اقتصادی و نرخ بیکاری بالا، اقشار ناآگاه کارگران و مردم، همواره مهاجرین را به عنوان علت اصلی بی کاری و فلاکت و فقرشان می بینند و نه نظام سرمایه داری را. این راز مهاجرستیزی است از ایالات متحده آمریکا و اروپا تا ایران و روسیه و هند و هر کجای دیگری در جهان. همین عامل به عنوان پایه ای اجتماعی برای گرایشات و جریانات فاشیستی و راست افراطی مانند ترامپ در آمریکا، بولسونارو در برزیل، ماری لوپن در فرانسه، حزب آلترناتیو برای آلمان (آ.اف.د)، احزاب فاشیستی در لهستان و مجارستان و غیره عمل می کند که همواره مهاجر ستیزی و سیاست های سختگیرانۀ مهاجرتی در رأس برنامه ها و شعارهای شان قرار دارد.

در ایران هم بحران بی کاری و تعطیلی بسیاری از واحدهای تولیدی و خدماتی بزرگ و کوچک در ده سالۀ اخیر، به نرخ بیکاری بسیار بالا منجر شده است. این وضعیت فضایی در اختیار دولت یا نهادهای دولتی مانند خانه کارگر قرار می دهد تا تجمعات ضد مهاجرین افغانستانی از نوعی که اخیرا در شیراز و یاسوج دیده شد را سازمان بدهند. عامل ساختاری بسیار مهم دیگر در صحنۀ سیاسی امروز ایران این است که ستم بر افغانستانی ها بخشی از ساختار و چارچوب ستم ملی در ایران شده است. دولت متمرکز در ایران معاصر از دورۀ رضاشاه بر اساس برتری ملت فارس و تبعیض و ستم ملی علیه دیگر ملل مانند کردها، عرب ها، بلوچ ها، ترکمن ها، ترک ها، لرها و غیره شکل گرفت و ستم ملی به بخشی از سوخت و ساز عینی و خصلت فرهنگی و ایدئولوژیک دولت دیکتاتوری سرمایه داری در ایران تبدیل شد.(۳) این دولت و خصلت ستم گری ملی اش از سلطنت پهلوی به جمهوری اسلامی هم به ارث رسید، با این تفاوت که پس از سال ۵۷ در رأس دولت دیکتاتوری سرمایه داری در ایران به جای رژیم سلطنتی یک رژیم فاشیست اسلام گرا نشست که تبعیض مذهبی را هم به ستم ملی افزود.

 یک تفاوت مهم دیگر مسالۀ ستم ملی در دوره جمهوری اسلامی با دوران شاه، این است که ستم بر افغانستانی ها به این ساختار ستم ملی افزوده شده است. افغانستانی ها در چهل سال گذشته به طور عینی به صورت یک جمعیت چند میلیونیِ فعال و ادغام شده در بافت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه اما بدون حقوق اولیه کار و تحصیل و حقوق سیاسی و شهروندی، تبدیل به یک ملت تحت ستم شده اند و افغان ستیزی بخشی لاینفک از ایدئولوژی طبقۀ حاکمه ایران و مشخصا رژیم جمهوری اسلامی شده است. چند میلیون افغانستانی چهل و چند سال است که به عنوان کارگران ارزان و در شرایط فوق استثمار و بی حقوقی مطلق قانونی و اجتماعی، در ایران مشغول به کار و زحمت و ایجاد ثروت و سود برای بورژوازی ایران، طبقه حاکمه و دولت جمهوری اسلامی هستند. آن ها که با دستمزدی نصف و حتی یک سوم کارگری ایرانی به صورت غیررسمی در اقتصاد ایران ادغام شده اند، چه در سال های جنگ ایران و عراق (۱۳۵۹-۱۳۶۷) و چه پس از جنگ و در دوران موسوم به سازندگی (۱۳۶۸-۱۳۷۶) نقش بسیار مهمی در عملکرد و سودآوری سرمایه در ایران داشتند و هنوز هم دارند. امروزه در کل اقتصاد سرمایه داری جهان، تحتانی ترین لایۀ کارگران ارزان در سراسر جهان کارگران مهاجرهستند. کارگران مهاجر لاتینو در ایالات متحده آمریکا، مهاجرین عرب و بنگلادشی و آفریقایی در فرانسه، کارگران ترک و کرد در آلمان، مهاجرین از جماهیر سابق شوروی به فدراسیون روسیه، کارگران مهاجر و «غیر قانونی» در بریتانیا و غیره همگی بخش بسیار مهم و سودآوری در اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی جهانی هستند.(۴)

و تا آنجایی که به ایران و جمهوری اسلامی مربوط می شود، افغان ستیزی و نگه داشتن مهاجرین افغانستانی در موقعیت بی حقوقی اقتصادی  و اجتماعی و سیاسی ربط مستقیمی با عملکرد سرمایه داری دارد و بخشی از دستگاه ایدئولوژیک و تبلیغات غیررسمی اما موجود و پرقدرت حکومت است. از همین رو مسالۀ بی حقوقی افغانستانی ها و فرهنگ منحط و فاشیستی افغان ستیزی را اینجا و آن جا و با برخورد موردی با این یا آن تحقیر و شکنجه نمی توان حل کرد. مبارزه با فاشیسم و افغانستانی ستیزی باید در سطح جنبش های مبارزاتی اجتماعی در ایران وسیعا طرح شود و همواره بر سر آن خلق افکار بشود. در حال حاضر حتی در جنبش های عادلانه یا مترقی صنفی و اجتماعی در ایران مانند جنبش معلمان، جنبش کارگری، جنبش دانشجویی و غیره هم نسبت به مسالۀ مردم افغانستانی ما یا اساسا سکوت و بایکوت و بی توجهی وجود دارد و یا حساسیت و واکنش به آن بسیار محدود است. جمهوری اسلامی برای کنترل و مرعوب کردن و نگاه داشتن این جمعیت بر روی لبۀ تیغ، یک لحظه از دامن زدن به افغان ستیزی در میان توده عقب نگاه داشته شدۀ جامعه غافل نمی ماند. عوامفریبی در مورد ریشه های به وجود آمدن جمعیت های میلیونی سیال و بی مکان در جهان، یک روند ایدئولوژیک بسیار قوی در سطح بین المللی است. افغان ستیزی نسخه جمهوری اسلامی از این عوامفریبی است. در سند «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران- پیشنویس پیشنهادی» در مورد این مساله گفته شده است که: « تحمیل نابرابری ملی و ستم گری و تبعیض ملی، تشویق و ترویج افغان ستیزی موجب کشیده شدن مرزهای مصنوعی و نهادینه شدن تفرقه در صفوف کارگران و زحمتکشان و خلق های ایران شده است. برهم زدن این مرزها و ایجاد اتحاد انترناسیونالیستی از چالش های مقابل پایِ مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی است و در آینده از چالش های جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران  خواهد بود.»

افغانستانی ها بخشی از مردم ما هستند. آن ها طی این چند دهه تحتانی ترین قشر پرولتاریا و زحمتکشان ایران را تشکیل داده اند و فوری ترین منافع را در انقلاب کمونیستی دارند. اهمیت مساله چنان است که پیوستن هزاران و ده ها هزار زن و مرد روشنفکر و کارگر و دانشجو و دانش اموز افغانستانی به مبارزۀ انقلابی، حلقه ای استراتژیک از پیشروی انقلاب آتی ایران و منطقه است. واقعیت این است که مسالۀ ستم سیستماتیک به افغانستانی ها در ایران مانند مسالۀ ستم ملی بدون انقلاب کمونیستی، سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین ایران، امکان پذیر نیست. حزب کمونیست ایران (م ل م) در همان سند قانون اساسی در این مورد چنین جمعبندی کرده است که:

«جمهوری سوسیالیستی نوین ایران کلیۀ مهاجرین افغانستانی که هنگام تاسیس این جمهوری در ایران سکونت داشته اند را در صورتی که خودشان بخواهند، شهروندان این جمهوری قلمداد می کند. آنان کلیۀ حقوق و مسئولیت های شهروندی مندرج در این قانون را خواهند داشت… به دیگر افغانستانی هایی که تازه از راه می رسند کارت اقامت موقت و سپس دائم خواهد داد. این ها نیز از کلیۀ حقوق مشابه شهروندان بهره مند خواهند شد… نظر به این که کودکان افغانستانی در چارچوب ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، به شدت در زمینه های آموزشی مورد تبعیض واقع شده اند، شورای اجرایی مرکزی این جمهوری و شورای اجرایی مناطق از جمله مناطق و نواحی خودمختار موظف هستند امکانات ویژه ای برای رفع سریع این تبعیض در میان کودکان و بزرگسالانی که با این تبعیض بزرگ شدند و زندگی کردند، فراهم کنند تا قشر تحصیل کرده و همچنین قشر تحصیل کردۀ در سطوح آموزش عالی در میان این مردم افزایش یابد. امکانات ویژه، باید شامل امکانات هنری و ورزشی نیز باشد تا استعدادهای این کودکان به طور همه جانبه رشد کند. در راستای رفع تبعیض علیه افغانستانی ها و جبران آن طبق اصل انترناسیونالیسم پرولتری و اصل رفع ستم از ملل تحت ستم در ایران، در جایی که تجمع قابل ملاحظه ای از افغانستانی ها موجود است، مجلس قانون گذار مرکزی میتواند منطقۀ جغرافیایی مشخصی را برای ایجاد ناحیه خودمختار افغانستان در چارچوب جمهوری سوسیالیستی نوین ایران تعیین کند. مجلس قانون گذار مرکزی در مشورت با مجالس مناطقی که مهاجرین افغانستانی حضور پررنگتری دارند و شخصیت های سیاسی و علمی و هنری و آموزشی آنان، این محدوده را تعیین کند. اگر چنین ناحیۀ خودمختاری برای افغانستانی ها تشکیل شود، دیگر بندهای مربوط به عملکرد حکومت های خودمختار در مورد این منطقه نیز کاربست خواهد داشت».(۵)

یادداشتها:

  • افغانستان اینترنشنال ۱۳ فروردین ۱۴۰۱
  • «تکثیر میشوند» گزارش مریم شکرانی. روزنامه شرق ۲۱ فروردین ۱۴۰۱
  • نگاه کنید به: صبوری، سیامک (۱۳۹۹) رضاشاه و تاریخ واقعی پهلوی اول. نشر آتش. صفحات ۸۱-۹۱
  • نگاه کنید به: چکاوک، ناصر (۱۴۰۰) کارگر مهاجر افغان، بخشی از پیکر طبقه کارگر جهانی. نشریه آتش شماره ۱۱۵ خرداد ۱۴۰۰
  • حزب کمونیست ایران (م ل م) (۱۳۹۶) پیش نویس قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران . ص ۱۴۶-۱۴۹