جنگ ارتجاعی ایران و عراق؛ قسمت هفتم: ایالات متحده آمریکا و جنگ (بخش دوم)

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

صلاح قاضی زاده

از نشریه آتش شماره ۱۲۶. اردیبهشت ۱۴۰۱

روابط آمریکا و رژیم صدام

یک نظر رایج بر این است که دولت کارتر، عراق را تشویق کرد تا به ایران حمله کند. چرا که زیربنای نیروهای مسلح ایران و جنگ افزارهای آن آمریکایی بود و در صورت وقوع جنگ، سران جمهوری اسلامی پس از مدتی به قطعات نظامی آمریکایی نیاز پیدا میکردند و در مقابل، کارتر هم می توانست آزادی گروگان های سفارت آمریکا را مطالبه کند. این ایده را ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهوری پیشین ایران مطرح کرد (پاری. ۱۳۹۱: ۷) و به دنباله روی از او برخی از مورخین و تاریخ پژوهان جنگ ایران و عراق هم تکرار کرده اند.(هیرو. ۱۳۹۰: ۱۳۱) همچنین یکی از مقامات وقتِ عربستان سعودی در سال ۱۹۸۵ فاش کرد که دولت کارتر از ملک خالد درخواست کرد تا عراق را برای حمله به ایران ترغیب کند. سعودی ها هم صدام را در ۵ آگوست ۱۹۸۰  به ریاض دعوت کردند و به او گفتند که در صورت حمله به ایران، حمایت آمریکا را دارد.(Razoux 2015: 68) اما در مقابل، دسته ای از پژوهشگران معتقدند که اسناد تاریخی کافی برای اثبات این نظر که واشنگتن بغداد را تشویق به حمله کرده باشد، وجود ندارد. ضمن اینکه آمریکایی ها حزب بعث را با توجه به ارتباطات آن با اتحاد شوروی، متحد قابل اعتمادی نمی دانستند.(Razoux 2015: 69-70) همچنین گری سیک (Gary Sick) از اعضای شورای امنیت ملی آمریکا و نفر دست راست برژینسکی معاون امنیت ملی کارتر این مساله را انکار می کند.(سیک ۱۳۹۰)

روابط آمریکا و عراق بعد از بازپسگیری خرمشهر توسط جمهوری اسلامی و ورود ایران به خاک عراق، مجددا آغاز شد و گسترش پیدا کرد. ایالات متحده در مقطع بعد از خرمشهر هرگز مایل به موفقیت ایران نبود و به همین علت کوشید با حمایت های غیر نظامی از عراق، مانع از سقوط رژیم صدام و پیشروی جمهوری اسلامی بشود. در این مقطع آمریکایی ها تلاش کردند تا به عراق نزدیک شوند و از این طریق حوزۀ نفوذ سیاسی شان را در خاورمیانه افزایش دهند. تیرگی روابط بغداد و مسکو در این سال (۱) این فرصت را بیشتر برای واشنگتن فراهم کرد. دولت آمریکا ابتدا در فوریه ۱۹۸۲ (بهمن ۶۰) نام عراق را از لیست کشورهای حامی تروریسم خارج کرد تا فرایند انتقال تسلیحات توسط متحدین آمریکا (فرانسه، انگلستان، عربستان سعودی و کویت) به عراق بدون هیچ مانعی صورت بگیرد. عراق در این دوره با سقوط قیمت نفت با بحران مالی سختی روبرو شد و آمریکا کوشید از این فرصت برای برقراری روابط تجاری و سیاسی اش با صدام استفاده کند. این همان مقطعی است که برخی از کارشناسان تاریخ اقتصادی عراق معاصر آن را بزنگاه تغییر منبع درآمدهای بغداد از فروش نفت به دریافت «رانت استراتژیک» می خوانند. یعنی پولی که دیگر کشورها (به ویژه کشورهای عربی حاشیۀ خلیج) نظر به موقعیت استراتژیک و قدرت منطقه ای عراق در ازاء خدمات سیاسی یا امنیتی، به صدام می پرداختند.(الخفاجی ۱۳۷۸: ۷۱) دونالد رامسفلد نمایندۀ ویژۀ رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا در دسامبر ۸۳ (آذر ۶۲) با صدام حسین و طارق عزیز دیدار کرد و روابط رسمی واشنگتن و بغداد از نوامبر ۸۴ (آذر ۶۳) مجددا برقرار شد.

از آنجا که دولت آمریکا در مورد جنگ ایران و عراق اعلام بی طرفی کرده بود، به طور رسمی هیچ کمک تسلیحاتی به عراق نکرد. اما از سال ۸۴ به بعد اطلاعات ماهواره ای نظامی و کمک های مالی بیشتری را در اختیار بغداد گذاشت.(Potter and Sick. 2004: 198) و در حد فاصل سال های ۱۹۸۲-۸۵ به صورت مخفی و از طریق واسطه ها و دلال های بین المللی تعدادی تانک، راکت و هلیکوپتر به عراق داد.( Karsh 1989. P 80) روزنامه نیویورک تایمز در ۱۸ آگوست ۲۰۰۲ افشا کرد که بیش از شصت نفر از افسران آژانس امنیت ملی آمریکا به صورت مخفیانه اطلاعات مربوط به تحرکات و تاکتیک های نظامی ایران و توان تخریب بمبه ای ایرانی ها را ارزیابی کرده و به عراق می دادند. روابط تجاری عراق و آمریکا چنین گسترش یافت که سطح معاملات آن ها در سال ۱۹۸۴ به یک میلیارد دلار – سه برابر میزان تجارت بغداد با مسکو – رسید و صدام حسین در ماه مه ۸۴ آشکارا دریافت اطلاعات نظامی از هواپیماهای تجسسی سرنشین دار آواکس که در اکتبر ۱۹۸۰ توسط عربستان سعودی به بغداد داده می شد، را تأیید کرد.(هیرو ۱۳۹۰: ۲۷۰) همچنین گزارش ۱۵ دسامبر ۱۹۸۶ باب وودوارد (Bob Woodward) در روزنامه واشنگتن پست نشان داد که سازمان سی.آی.اِی در ۱۹۸۴ اطلاعاتی را به عراق داد که برای ساختن گازهای سمی و شیمیایی مفید بودند و اساسا دولت آمریکا مخالفتی هم با استفادۀ عراق از سلاح های شیمیایی علیه ایران نداشت.(پاری. ۱۳۹۱: ۳-۴) دولت آمریکا در این مقطع از نفوذش در شورای امنیت سازمان ملل استفاده می کرد تا مانع از تصویب قطع نامه ای علیه عراق به علت استفاده از سلاح های کشتار جمعی شیمیایی در جبهه ها شود.(ویلمسه ۱۳۹۲: ۷۵-۸۰) آن ها حتی از محکومیت صریح صدام به علت قتل عام شیمایی مردم حلبچه هم خودداری کردند و تازه پس از حلمۀ عراق به کویت بود که این مساله را به رسمیت شناختند.

اما از آنجا که استراتژی پاندولی آمریکا در مقاطعی به سمت ایران گرایش پیدا می کرد، این مساله باعث تیره شدن روابط بغداد و واشنگتن شد. عراقی ها پس از اطلاع یافتن از کمک تسلیحاتی آمریکا به ایران در ۱۹۸۵ چنان عصبانی شدند که حتی پیشنهاد کمک های اطلاعاتی آمریکا در جریان عملیات حساس ارتش عراق برای آزادسازی شبه جزیرۀ فاو را هم رد کردند. (Karsh 1989: 82) در اواخر سال ۱۹۸۵ وقتی صدام حسین پی برد که آمریکایی ها عکس های ماهواره ای تحرکات نظامی ارتش عراق را در اختیار رژیم ایران گذاشته است، بر خشم عراقی ها افزوده شد. (Razoux 2015: 386) همچنین بغداد در مارس ۱۹۸۷ به حضور نظامی آمریکا در خلیج اعتراض کرد و در ۱۷ مه همان سال ناوجنگی استراک آمریکایی را در خلیج با موشک مورد حمله قرار داد.

روابط آمریکا و رژیم خمینی

 آمریکایی ها از پاییز ۵۷ مطمئن شدند رژیم محمدرضا شاه رفتنی است و جنبشی انقلاب مردم ایران به مرحله ای رسیده است که نمی توان شاه را نگه داشت. از این رو هدف خود را بر سه چیز متمرکز کردند: یکم) جلوگیری از فروپاشی ارتش ایران به مثابۀ ستون فقرات دولت دیکتاتوری سرمایه داری در ایران که ضد شوروی و وابسته به غرب بود، دوم) جلوگیری از قطع شدن تولید و صادرات نفت ایران و سوم) جلوگیری از روی کار آمدن کمونیست ها، نیروهای چپ و انقلابی و طرفداران امپریالیسم شوروی.

آنها به این منظور با نزدیکان خمینی تماس گرفتند و امیدوار بودند ائتلافی از  لیبرال ها (ملی-مذهبی ها) میانه رو و طرفداران خمینی روی کار بیایند. از این رو راه را برای سازش ارتش شاه با رژیم جدید فراهم کردند. پاسخ خمینی و اسلامگرایانِ تازه به قدرت رسیده اما متفاوت بود. آن ها پس از رسیدن به تخت قدرت با اشغال سفارت آمریکا در تهران، هم نیروهای چپ را در مبارزۀ ضدامپریالیستی خنثی کردند و کوشیدند گرایشات ضدامپریالیستی مردم ایران، خصوصا ضد آمریکایی ها بعد از کودتای ۲۸ مرداد، را با خود متحد کنند و هم این پیام را به امپریالیست ها و قدرت های جهانی فرستادند که بورژوازی اسلامگرای حاکم در ایران، اهداف منطقه ای و جهانی خود را دارد و الزاما در تمام موارد با امپریالیسم همسو و همجهت نیست.

آمریکایی ها اما یک سیاست فشار و اتحاد را با خمینی و یارانش پیش بردند. آن ها کماکان یک ایرانِ اسلامگرا را به روی کار آمدن چپگرایان و باز شدن پای شوروی به ایران ترجیح می دادند.(پاری ۱۳۹۱: ۶) به همین منظور از یک طرف با تحریم های اقتصادی و سیاسی و نظامی سعی کردند سیاست صدور اسلامگرایی جمهوری اسلامی به منطقه را مهار کنند و از سوی دیگر روابط پنهانی برای متحد کردن رهبران ایران را در پیش بگیرند. آمریکایی ها در بهار ۵۹ مقامات ایران را از احتمال تهاجم وسیع ارتش عراق به مرزهای ایران مطلع کردند. پس از حملۀ عراق هم جیمی کارتر اعلام کرد در صورتی که ایران گروگان های آمریکایی را آزاد کند، آمریکا حاضر است دارایی های محمدرضا شاه را به ایران بازگرداند.(Razoux 2015: 81-82) دولت آمریکا در اکتبر ۱۹۸۰ حملۀ عراق به ایران را تهدید کنندۀ تمامیت ملی ایران و خطری برای ثبات خلیج خواند. وزیر خارجۀ عراق در واکنش به این اظهارات نسبت به بی طرفی آمریکا در جنگ ابراز تردید کرد. جیمی کارتر بار دیگر در ۲۸ اکتبر ۱۹۸۰ به مقامات جمهوری اسلامی پیام فرستاد که در صورت آزاد سازی گروگان ها، سیصد تا پانصد میلیون دلار تسلیحات و قطعات یدکی از طریق خطوط هوایی به ایران خواهد فرستاد.(هیرو ۱۳۹۰: ۱۳۲) اما پاسخ مقامات جمهوری اسلامی به تمام این درخواست ها منفی بود و بعدها کاشف به عمل آمد که همزمان ستاد انتخاباتی رونالد ریگان رقیب کارتر در انتخابات سال ۱۹۸۰ ریاست جمهوری آمریکا، به صورت مخفی با مقامات ایران تماس گرفته بود تا مانع از آزاد شدن گروگان های سفارت آمریکا در تهران تا مقطع انتخابات شوند. جمهوری خواهان به دنبال سواستفاده از این مساله در انتخابات بودند، از این رو سران گروه ریگان-بوش دو بار با بهشتی، رفسنجانی و مهدی کروبی در پاریس و مادرید دیدار کردند و در مقابل درخواست عدم آزاد سازی گروگان ها تا انتخابات، قول مساعدت نظامی به مقامات ایران داده بودند. (هیرو ۱۳۹۰: ۱۳۳) و (بنی صدر ۱۳۷۰) و (بنی صدر ۱۳۶۸)

دولت ریگان پس از پیروزی در انتخابات از اوایل سال ۱۹۸۱ موافقت خود با ارسال و فروش پنهانی سلاح به ایران از طریق اسرائیل را اعلام کرد.(۲) هفته نامۀ نیوزویک در ۸ دسامبر ۸۶ فاش کرد که وزیرخارجۀ ریگان الکساندر هیگ در ژانویه ۱۹۸۱ در دیدار با آریل شارون وزیر دفاع اسرائیل بـا فروش قطعات یدکی هواپیمای جنگی به ایران، موافقت کرد. (پاری ۱۲۵) روزنامه های آمریکایی بعدها افشا کردند که نخستین قراردادهای فروش سلاح به ایران در اواخر فوریه و اوایل مارس ۱۹۸۱ منعقد شدند. (وال استریت جورنال ۲۸ نـوامبر ۱۹۸۶، سان خوزه مرکوری نیوز ۱۲ آوریل ۱۹۸۷. میامی هرالد ۱۲ آوریل ۱۹۸۷. لوس آنجلس تایم ۲۵ ژانویـه ۱۹۸۷.)

با این وجود آمریکایی ها بر اساس استراتژی حفظ توازن در جنگ، بعد از بازپسگیری خرمشهر تمایلی به پیشروی بیشتر ایران در خاک عراق نداشتند و از سال ۱۹۸۴، هم با دادن اطلاعات نظامی به عراقی ها و هم با اعمال تحریم های تسلیحاتی شدیدتر علیه ایران، سعی کردند مانع از موفقیت جمهوری اسلامی شوند. دولت آمریکا در مارس ۸۴ (فروردین ۶۳) تحریم تسلیحاتی موسوم به «عملیات استانچ» (Staunch) را برای توقف ارسال سلاح به ایران اجرا کرد. اما بعدها مشخص شد این فقط رویۀ علنی ماجرا بوده است.

ایران گِیت

مجلۀ الشارع چاپ بیروت در ۳ نوامبر ۱۹۸۶ (۱۲ آبان ۱۳۶۵) گزارشی منتشر کرد مبنی بر اینکه روابط پنهانی میان مقامات سازمان سی.آی.اِی و دولت آمریکا با جمهوری اسلامی برقرار شده بود که طی آن آمریکایی ها بخشی از تسلیحات استراتژیک مورد نیاز ایران در جنگ با عراق را تأمین می کرده اند. ماجرایی که بعدها به «ایران گِیت» (۳) و «ایران-کُنترا» (۴) معروف شد و با نام رابرت مک فارلین (Robert McFarlane) مشاور امنیت ملی دولت ریگان در فاصله سال های ۱۹۸۲-۱۹۸۵ در این پرونده گره خورد.

پیش از آغاز این مذاکرات، ارزیابی مک فارلین این بود که ایران درگیر جنگ بی آینده ای با عراق شده و بحران اقتصادی این کشور را تحت فشار گذاشته است و آمریکا باید از این فرصت برای برقراری رابطه با رهبران «میانه روی» ایران استفاده کند. در همین مقطع سازمان سی.آی.ای گزارشی به کاخ سفید داد با این تحلیل و پیشنهاد که باید روابط با دولت ایران آغاز شود تا آمریکا بتواند بعد از مرگ خمینی با محافظه کاران و میانه روهای ایران روابط عادی را آغاز کند.(Razoux 2015: 380) انگیزۀ دیگر مک فارلین برای ایجاد ارتباط با ایران این بود که شوروی ها در حال افزایش روابط و نفوذشان در ایران هستند و «رهبران تهران ظاهرا به نتیجه رسیده اند که اکنون بهبود روابط با شوروی برای حفظ منافع ایران ضروی است… و نیروهای ارتش یک منبع سیاسی قدرتمند در ایران هستند که تمایل دارند ایران مثل سابق به یک کشور طرفدار غرب تبدیل شود».(ویلمسه ۱۳۹۲: ۱۲۴) در ماه جولای و اوت (تیر تا شهریور) دیوید کمیچ (David Kimech) مدیرکل وزارت دفاع اسرائیل، در کاخ سفید با مک فارلین دیدار و از امکان ارسال سلاح به ایران از طریق یک واسطه صحبت کرد. کیمچ به مک فارلین اطمینان داد که ارسال صد فروند موشک ضدِ تانک تاو (TOW) به ایران می تواند بیان حسن نیت آمریکا باشد. شیمون پرز نخست وزیر اسرائیل هم از تمایل و نیاز ایران به موشک های تاو و موشک های ضد هوایی هاوک (HAWK) خبر داد. اسرئیل اما به چراغ سبز مقامات رده بالای آمریکا نیاز داشت و کاخ سفید این چراغ سبز را به آن ها نشان داد. دیگر چهره های فعال در ماجرای ارسال سلاح به ایران، آمیرام نیر (Amiram Nir) مشاور ویژۀ نخست وزیر اسرائیل، عدنان قاشقچی شاهزاده و دلال اسلحۀ سعودی و یک دلال ایرانی به نام منوچهر قربانی فر بودند.

آمریکایی ها در ماجرای ایران کنترا اساسا دو هدف را دنبال می کردند: آزادی هفت گروگان آمریکایی که در لبنان توسط گروه های شیعی طرفدار ایران و مشخصا حزب الله به اسارت گرفته شده بودند و چنانکه بالاتر هم گفتیم کاهش تنش میان ایران و آمریکا برای برقراری مجدد  روابط.  ایران علاوه بر خواست دریافت موشک و تسلیحات آمریکایی پیشرفته، خواهان جلوگیری ا شیعیان کویتیِ متهم به منفجر کردن بنادر کویت و آزادی پنجاه زندانی حزب الله لبنان از اسرائیل هم بود. جورج بوش معاون ریگان شخصا به کویت سفر کرد تا مانع از اعدام شیعیان شود. (Razoux 2015: 383) در اواسط ماه سپتامبر یک هیئت ایرانی مخفیانه به واشنگتن سفر کرد  و بعدها در ماه اکتبر نیز دیداری در آلمان صورت گرفت. در ماه اوت و در مقابل آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان، پانصد و هشت فروند موشک تاو و بعدها هشتاد فروند موشک هاوک به ایران تحویل داده شد. ریگان در ژانویه ۱۹۸۶ (دی ۶۴) دستوری را امضا کرد که بر اسا آن سازمان سی.آی.ای چهار هزار موشک تاو مستقیما به ایران تحویل می داد. (Razoux 2015: 382)  در ۲۸ اکتبر نیز پانصد فروند موشک تاو دیگر به ایران تحویل داده شد. طی پانزده ماه مذاکرات مخفی میان جمهوری اسلامی و «شیطان بزرگ» و اسرائیل، ایالات متحده فقط آزادی سه گروگانش را به دست آورد و جمهوری اسلامی به دو هزار و پانصد موشک تاو و سیصد فروند موشک هاوک دست یافت.

در مورد منشأ افشای این مذاکرات، اختلاف نظرهای متعددی وجود دارد. برخی بر این باورند که منوچهر قربانی فر که سهم خود از دلالی سلاح را به طور کامل دریافت نکرده بود، از طریق بیت حسینعلی منتظری و مشخصا مهدی هاشمی و امید نجف آبادی آن را افشا کرد. هاشمی و نجف آبادی تاوان این افشاگری را بعدها با جان خود پرداختند و به دست جمهوری اسلامی اعدام شدند. برخی معتقدند سازمان های امنیتی سوریه بعد از اطلاع از حضور اسرائیل در این معاملات، دست به افشاگری زدند. به هر رو جمهوری اسلامی ناچار شد پس از افشای کامل این معاملات و سفر مخفیانۀ مک فارلین به تهران، آن را اعلام کند. در آمریکا، ریگان، بوش، مک فارلین و چندین عضو رده بالای دیگر در دولت ریگان مورد تحقیق و محکامه قرار گرفتند.

یاد داشت ها:

  • رجوع کنید به بخش مربوط به شوروی در شماره های آتی همین سلسله مقالات.
  • دلایل کمک اسرائیل به جمهوری اسلامی در سال های جنگ ایران و عراق را در شماره های بعدی همین سلسله مقالات تشریح خواهیم کرد.
  • انتخاب عنوان «ایران گیت» به تقلید از پروندۀ موسوم به رسوایی واترگیت (Watergate scandal) انتخاب شد که طی سال های ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵ به جریان افتاد و مشخص شد ستاد انتخاباتی ریچارد نیکسون کاندیدای حزب جمهوری خواه آمریکا در هتل واترگیت ستاد انتخاباتی حزب دمکرات دستگاه های شنود کار گذاشته بود.
  • عنوان «ایران-کُنترا» به این علت بر این پرونده اطلاق شد که مشخص شد دولت آمریکا بخشی از درآمد ناشی از فروش غیر قانونی سلاح به جمهوری اسلامی را به صورت مخفیانه و غیر قانونی در اختیار چریک های دست راستی طرفدار آمریکا در نیکاراگوئه موسوم به کُنتراها می گذاشته است تا جهت خراب کاری علیه دولت دانیل اورتگا که طرفدار شوروی بود استفاده کنند.