زنجیرۀ تأمینِ جهانی شده
بخش هفتم از مصاحبه آوریل سال ۲۰۲۲ باب آواکیان
ترجمه از حزب کمونیست ایران (م ل م)
آنچه در زیر میخوانید بخش هفتم از مصاحبه رفیق آواکیان در آوریل سال ۲۰۲۲ است. عنوان این بخش (globalized supply chain) است. پیشتر دو بخش دیگر از این مصاحبه را تحت نام «حقوق بشر در زنجیرۀ کار-طبقه» ترجمه و منتشر کرده بودیم.
مصاحبه گر: در بحثی که قبل از پاندمی کرونا کرده بودید، شما بحث فیلم «روزی بدون یک مکزیکی» را که ساخته سال ۲۰۰۴ است وسط کشیدید تا نکته ای را در رابطه با کار، مکانیسم های تولید و این که چگونه فرآورده ها به بازار می رسند بگویید. اساسا نشان می دهد که چگونه جهان وابسته به کار است. در آن جا با اشاره به فیلم تاکید کردید که: اگر همۀ کارگران مکزیکی (و آمریکای لاتینی های دیگر) حتا برای یک روز دست از کار بکشند، چه می شود؟ و بعد پرسیدید که اگر در سراسر جهان، همه کسانی که این فرآورده ها را هر روز تولید و توزیع می کنند برای یک روز یا یک هفته یا یک ماه دست از کار بکشند چه می شود؟
ما اساسا چنین وضعی را با ظهور پاندمی کوید ۱۹ دیدیم و این وضع فریاد می زند که رابطه میان «کسانی که وارد تولید این چیزها می شوند … روابط تولیدی، توزیعی، و حمل و نقل …» را بررسی کنیم.
شما گفته اید که یک راه دیگر برای آنالیز کردن موضوع این است که بپرسیم «کدام شیوۀ تولیدی است که همۀ این چیزها از طریق آن انجام می شود ؟» و بالاخره گفتید، چیزی که در نهایت «چارچوبه های همه رخدادهای مهم جامعه … را تعیین می کند، شیوۀ تولیدی حاکم است» و اگر تولید بایستد کل جامعه متوقف می شود.» (۵۳)
حرف های شما واقعا آینده نگرانه است. کمی این نکته را بسط بدهید که: اگر کسی یا بخشی از جامعه سعی کند بیرون از چارچوبه های شیوه تولید موجود تولید کند، آن فرد یا گروه، شکست خواهد خورد یا اینکه دست به انقلاب خواهد زد.
با توجه به اوضاع کنونی در رابطه با زنجیره تامین {زنجیرۀ عرضه}، به نظر شما چه انتخابی هست؟
به علاوه، زنجیرۀ تامین جهانی شدۀ امروز، وابسته است به حمل و نقل از راه دور که از نظر محیط زیست هم عقلانی نیست. چه آلترناتیوهای بهتری اکنون در دسترس است یا می توان به وجود آورد تا به نجات زندگی سیاره و همچنین تامین نیازهای جامعه کمک کرد؟
باب آواکیان: امروزه «زنجیره های تامینِ» جهانی شده، اساسی ترین ابزارهای استثمار سرمایه داری-امپریالیستی و مافوق استثمار میلیاردها انسان، از جمله ۱۵۰ میلیون کودک، در جهان سوم هستند. و ابزارهای رقابت میان «مجمع الکواکب» {گروه بندی های} متفاوتِ سرمایه امپریالیستی و دولت های سرمایه داری-امپریالیستی می باشند.
همچنین توجه داشته باشید که تعداد زیاد کسانی که در خط تولیدهای جهانی شده کار می کنند — از ماکیلادوراها در مکزیک گرفته تا کارخانه های نساجی بنگلادش و خط تولیدهای الکترونیکی در چین– زن هستند که مافوق استثمار شده و اغلب در معرض سوء استفاده جنسی هستند.
بخش مهم دیگر این تصویر آن است که با واژگون شدن سوسیالیسم در چین در اواخر دهه ۱۹۷۰ و احیای سرمایه داری در آن کشور و پس از آن، در ابتدای دهه ۱۹۹۰، سقوط اتحاد جماهیر شورویِ رویزیونیست (که فقط در اسم سوسیالیست بود و در واقعیت یک کشور سرمایه داری-امپریالیست) و تبدیل اقتصاد سرمایه داری دولتیِ آن جا به یک اقتصاد سرمایه داری «کلاسیک» تر، نقش و تأثیرات زنجیره های تامینِ جهانی شده، یک جهش کیفی کرد.
زنجیره های تأمین جهانی، کارخانه ها، معادن و مزارع؛ حمل و نقل؛ و انبارداری و توزیع را به یکدیگر متصل می کنند و بیانگر روند بسیار درهم تنیدۀ تولید در جهان امروز هستند. این روند تولید از طریق تقسیم بسیار عمیق و استثمارگرانۀ جهان، به تعداد انگشت شماری کشورهای ثروتمند سرمایه داری-امپریالیستی و کشورهای تحت سلطۀ فقر زده در جنوب جهانی که اکثریت بشریت در آن زندگی می کنند، پیش می رود.
زنجیره های تامین اپل به کارخانه های چین و دیگر نقاط آسیا بسط می یابد که مثل کارگاه های عرق ریزان هیولایی اداره می شوند و عمیقاً وارد معادن کبالت جمهوری دموکراتیک کنگو می شود که در آن نزدیک به ۴۰ هزار کودک در حفاری تونل ها و جا به جایی سنگ ها کار می کنند. بدون کار این کودکان، هیچ آیفونی نمی تواند تولید شود. بدون این زنجیرۀ تامین هرگز اپل نمی توانست یک شرکت ۳ تریلیون دلاری باشد. تولید بسیار سازمان یافته توسط واحدهای منفرد سرمایه مانند اپل، دل، جنرال موتورز، تویوتا و غیره که با به کار بردن فن آوری پیشرفته در زمینه لجستیک و غیره، استانداردهای کارآیی خود را تحمیل می کنند. این کار، به نبرد رقابت جویانۀ بلوک های عظیم سرمایه خدمت می کند که هر یک در تلاش هستند تا هزینه هایشان را به حداقل برسانند، سهم خود را از بازار گسترش دهند و سودهایشان را به حداکثر برسانند. این زنجیره های تامین، سلاح هایی در پیشبرد این نبرد هستند.
این روندی بسیار آنارشیک است. در این روند هیچگونه «دید درازمدت» در رابطه با این که با سیاره زمین چه می کند، هیچ زنگ خطری در رابطه با بلایی که بر سر سلامت عمومی می آورد، تعبیه نشده است. زنجیره های تأمین، به شدت آلاینده هستند و آب و خاک را مسموم می کنند. حمل و نقل میان فاصله های دور وابسته به سوخت فسیلی است و کل این عملیات تولید کنندۀ زباله های عظیمی است. نقش و وابستگی به این زنجیره های تأمین هم عقلایی است و هم غیر عقلایی. از دید منافع خاص، از دید منافع بلوک های مختلف سرمایه، عقلایی است چون برای آنها امکان گسترش دامنه عملیات شان را فراهم می کند تا بتوانند از «تقسیم کار» جهانی، از برخی «تخصص» های منطقه ای استفاده کنند.
اما اگر از منظر شرایط و نیازهای اساسی توده های مردم که فوق استثمار می شوند تا این «زنجیره های تامین» عملی شوند نگاه کنیم، کاملا غیر عقلانی هستند. همچنین از نقطه نظر تسریع گرمایش زمین و تشدید بحران زیست محیطی و اکولوژیک، بسیار غیر عقلایی هستند (یک مثال واضح دیگر حمل و نقل توسط کشتی های کانتینری به عنوان متصل کنندۀ حمل و نقلی «زنجیره های تامین» است که یکی از آلاینده ترین بخش ها در جهان بوده و کاملا وابسته به مافوق استثمار کارگران جهان سوم است).
تضاد عقلانی/غیرعقلانی که در بالا صحبت کردیم، بیانگر تضاد کلیِ سازمان یابی/آنارشی است که یک نیروی محرکۀ سرمایه داری است و دائما منجر به تلاطمات و بحران های مختلف می شود. (همان طور که مارکس خاطرنشان کرد: بی نظمی کامل نظم آن است). از یک طرف با سازمان یابی در سطح برنامه ریزی شرکتی و در عملیات واحدهای پایه ای تولید مواجهیم و از سوی دیگر با آنارشی {هرج و مرج} دررابطه با عملکرد اقتصاد به طور کلی – اقتصادی که امروزه به شدت جهانی شده است. و آنارشی آن طور که در رقابت و مسابقه میان بلوک های متفاوت سرمایه و کشورهای مختلف سرمایه داری- امپریالیستی تبارز می یابد.
این «زنجیره های تامین» همچنین، بُعدی قابل توجه از پدیده ای است که ریموند لوتا در «انگل وارگی امپریالیستی و ترکیب بندی جدید طبقاتی/اجتماعی در ایالات متحده از دهه ۱۹۷۹ تا به امروز: کشافی در رابطه با روندها و تغییرات» بر آن تاکید می کند: «امروزه اقتصاد امپریالیستی با وضعیتی رقم خورده که در آن فرآیند تولید (که به طور روزافزون در جهان سوم پیش می رود) و مصرف نهایی فرآورده ها (که متمرکز بر کشورهای امپریالیستی است) به طور روزافزونی منفصل از یک دیگر هستند. این بیان عمده ای از انگل وارگی امپریالیستی مدرن است.»
با تمام رنج های هولناکی که عملیات این زنجیره های تامین تحمیل می کند و تمام آشوب ها و اختلالی که در آن وجود دارد اما تحت این سیستم سرمایه داری-امپریالیسم هیچ جایگزین مناسبی خارج از آن وجود ندارد. خود همین واقعیت یک بار دیگر با صدای بلند دارد می گوید که چرا ما نیازمند یک سیستم کاملاً متفاوت هستیم و در واقع پاسخ همان جمله ای است که خواندید: « اگر کسی یا بخشی از جامعه سعی کند بیرون از چارچوبه های شیوه تولید موجود تولید کند، آن فرد یا گروه، شکست خواهد خورد یا اینکه دست به انقلاب خواهد زد. »
همانطور که در پاسخ به سؤالات قبلی که برای این مصاحبه مطرح کردید صحبت کردم، تنها راه حل واقعی برای این وضعیت خاتمه بخشیدن به حیات این سیستم است. یعنی، انجام انقلابی که بتواند آلترناتیوی را به جای سیستمِ سرمایه داری-امپریالیسم که امروز بر جهان حاکم است، به وجود آورد – آلترناتیوی که هم قابل دوام است و هم پایدار زیرا از نیروهای مولده ای که داریم آغاز می کند و موانعی را که در مقابل استفاده عقلانی از آنها وجود دارد، کنار می زند. آنچه لازم است یک سیستم اقتصادی کاملاً جدید به عنوان پایه و اساس یک جامعه کاملاً جدید است؛ جامعه ای با روابط اجتماعی نوین و یک روبنای سیاسی و ایدئولوژیک بنیادا متفاوت، از جمله اخلاق کاملا متفاوت که با سیستم اقتصادی نوین مطابقت دارد و آن را تقویت می کند. و سیستم اقتصادی سوسیالیستی مبتنی بر مالکیت اجتماعی، برنامه ریزی اجتماعی و تولید برای استفاده اجتماعی و بهبود وضع بشریت، زمینۀ مساعدی را برای ایجاد تغییرات بنیادین اجتماعی به سمت محو هر شکل از ستم فراهم می کند.
البته همانطور که من در اینجا و در شماری از آثارم تأکید کرده ام، دگرگونی سوسیالیستی، یک مبارزه پیچیده و در بعضی مواقع شدید خواهد بود، با هدف بسیج توده های مردم در مبارزاتی هرچه آگاهانه تر برای غلبه بر موانع. و یکی از کمترین موانع، مقاومت نیروهایی در خود جامعه سوسیالیستی است که همواره تلاش خواهند کرد کارها را به سبک و سیاق قدیم که منطبق بر روابط سیستم سرمایه داری-امپریالیستی است، انجام دهند. علاوه بر این، {پس از استقرار جامعه سوسیالیستی} لازم خواهد بود که در تقابل با کشورهای سرمایه داری-امپریالیست (و ارتجاعی) که هنوز خواهند بود و تأثیرات و نفوذ بسیاری را در ابعاد گوناگون روابط بین المللی، از جمله علیه هر دولت سوسیالیستی موجود و تحول مداوم انقلابی آنها اعمال خواهند کرد، مبارزه و تغییر انقلابی در جهان به پیش رانده شود. یکی از تبارزات مهم این امر آن است که وقتی کشورهای سوسیالیستی به وجود بیایند، تا زمانی که کشورهای سرمایه داری-امپریالیست (و سایر ارتجاع) همچنان وجود دارند و به ویژه زمانی که چنین کشورهایی هنوز به طور کلی بر جهان سلطه دارند، این کشورهای سوسیالیستی باید در چنین چارچوبی تغییر و دگرگونی اقتصادی را پیش ببرند. از جمله این که، کشورهای سوسیالیستی ضرورت خواهند داشت وارد میزان معینی از تجارت و غیره با آن دولت های امپریالیستی و ارتجاعی شوند. همین امر، به خودی خود، همراه خواهد شد با فرآیندی از مبارزه حاد برای این که این نوع تعامل اقتصادی بر مبنایی پیش برده شود که با دگرگونی های انقلابی در خود کشورهای سوسیالیستی و اساسی تر از آن با دگرگونی های انقلابی در سطح جهان به طور کل، سازگار باشد و در واقع پیشبرندۀ آن باشد.
پیشبرد این فرآیند کلی در راستا و بر پایۀ آن چه در «اصول کلیدی توسعه پایدار سوسیالیستی» و «قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی» پیش گذاشته شده است، مستلزم دست زدن به همکوشی کلکتیو گسترده و ابداع گری خلاقانه در حدادیِ راه حل ها و غلبه کردن بر سختی ها است و همۀ این کوشش ها و خلاقیت ها، با سرنگونی سیستم سرمایه داری-امپریالیسم و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین، می تواند و باید شکوفا شود.
در این رابطه، کتاب «گشایش ها» برخی اصول را بحث کرده و می گوید:
«در کتاب کمونیسم نوین و همچنین در «پرنده ها و تمساح ها» بحث مهمی به این مضمون است: چگونه، این به اصطلاح پیشرفت های مرحله به مرحلۀ انقلاب را در خود کشور سوسیالیستی و در چارچوب اوضاع جهانی بزرگتر، به طور صحیح پیش ببریم – و در هر مرحله از این فرآیند، چگونه به واقع سطح نیروهای مولده و وفور نسبی را بالا ببریم، در حالی که هم زمان، تفاوت های میان مردم را به حداکثر درجه ممکن کم کنیم، بدون اینکه پا را فراتر از آن چه با توجه به شالوده مادی که در آن زمان فراهم است، بگذاریم. این نیز تضاد حاد دیگری است که باید درک شود. اول از همه باید آن را به رسمیت شناخت و بعد باید با رویکردی علمی، ماتریالیست دیالکتیکی، روی آن کار کرد و از جمله این واقعیت را تشخیص داد که داریم این کار را در چارچوبی انجام می دهیم که کشور سوسیالیستی مان جزیره ای تک افتاده نیست بلکه در یک جهان بزرگتر وجود دارد که باید با آن جهان بزرگتر برهم کنش داشته باشد، از جمله برهم کنش اقتصادی. حتا با وجود این که یک کشور سوسیالیستی باید از نظر اقتصادی، به طور استراتژیک خودکفا باشد، اما خودکفایی اقتصادی مطلق ممکن نخواهد بود. این هم یک نکتۀ مهم دیگر است که درکتاب کمونیسم نوین و به طور وسیع تر در تکامل سنتزنوین کمونیسم، بحث شده است.» (تاکیدات اضافه شده)
حین حرکت به سمت نتیجه گیری پاسخ هایم، اجازه دهید کوتاه در مورد مسئله عمیق و پیچیدۀ رابطه بین توسعۀ سوسیالیستی و تحول در یک کشور خاص سوسیالیستی با پیشرفت انقلاب در سراسر جهان به سمت هدف کمونیسم توضیح بیشتری دهم. ایجاد کشورهای سوسیالیستی به عنوان وسایل نقلیه ای برای تغییر بنیادین و رهایی بخش جامعه در همه ابعادش، اهمیت بسیار دارد. اما،بالاتر از هر چیز، اینها مناطق پایگاهی برای تکامل بیشتر انقلاب در جهان و پیشروی به سمت هدف نهایی استقرار کمونیسم در جهان هستند. با ایجاد یک کشور سوسیالیستی و سپس تداوم پیشرفت در جاده سوسیالیسم، می توان گامهای فوق العاده ای در دگرگون کردن بنیادین جامعه به روشی رهایی بخش، برداشت. اما روابط استثمارگرانه و ستمگرانه، که صدها سال در جامعه سرمایه داری — و هزاران سال در سایر اشکال جامعه بشری – مشخصۀ اصلی و مسلطِ تعامل میان انسان ها بوده است، نمی تواند صرفا در خودِ کشورهای سوسیالیستی محو و نابود شود. این امر مستلزم پیشرفت کمونیسم به صورت جهانی است.
سالها پیش (در واقع چند دهه پیش) در صحبتی تحت عنوان «فتح جهان» مسئله را این طور طرح کردم:
«از نظر حفظ قدرت و پیشرفت بیشتر در جاده سوسیالیستی — و نه فقط از موضع یک دولت سوسیالیستی بلکه به ویژه از موضع پرولتاریا بین المللی – بیشتر از هر چیز مسئله این است که … شما بدون پیشروی بیشتر در فتح و دگرگون کردن نقاط بیشتری از جهان، در یک کشور سوسیالیستی، در زمینۀ دگرگون کردن جامعه در زیربنا و روبنا با محدودیت مواجه خواهید شد. منظور از فتح نقاط بیشتر، تسخیر منابع و مردم که امپریالیست ها انجام می دهند نیست. بلکه، تغییر انقلابی است.
این امر مجدداً اهمیت انترناسیونالیسم را تاکید می کند و باید فهمید که لازم است دائما به عنوان یک اصل و هدف راهنمای مان بوده و مد نظرمان باشد: سرنگونی سیستم سرمایه داری-امپریالیستی موجود که تولید کنندۀ رنج های وحشتناک و غیر ضروری برای توده های بشریت است و امروز خطری شدید برای اصل موجودیت بشر است و جایگزینی این سیستم کاملاً منسوخ با سیستم سوسیالیستی بنیادا متفاوت و رهایی بخش، یک پیشروی عظیم خواهد بود. اما، کماکان نیاز به تداوم پیشروی تا رسیدن به هدف نهایی کمونیسم در سراسر جهان، و رسیدن به «چهار کلیت» و به طور کلی رها شدن بشریت از کلیۀ سیستم ها و روابط استثمارگران و ستم گرانه، و سرانجام گذر به ورای جنگ های خصمانه که این روابط ستم و استثمار تولید کنندۀ آن است، خواهد بود.
با توجه به همه اینها، به نظر می رسد مناسب باشد نتیجه گیری را اختصاص دهیم به صحبت در مورد مسائلی که بشریت به محض این که خود را از حصارها و محدودیت های تحمیلی جهان موجود آزاد کند، خواهد توانست آگاهانه در حل شان بکوشد و با وجود جهانی که تحت سلطه سیستم سرمایه داری- امپریالیسم است و قوۀ محرکه اش جنگ ها و فتوحات است؛ توسط روابط اقتصادی و اجتماعی استثمارگرانه و ستمگرانه به زنجیره کشیده شده؛ به طور تحقیرآمیز تعامل میان انسان ها را به روابط کالایی تقلیل داده؛ جنون، فلاکت و اضطراب روانی برای توده های بشریت به وجود آورده؛ نمی تواند چنین کند:
این که تضادهای اجتماعی در جامعه کمونیستیِ آینده چه خواهند بود و چگونه حل خواهند شد، امروز ما فقط می توانیم حدس بزنیم و رویاپردازی کنیم. مثلا، در آن آینده، رویکرد به مشکل ترکیب نیروهای تولیدی پیشرفته — که نیاز به درجه قابل ملاحظه ای از تمرکز دارند– با عدم تمرکز و ابتکار عمل محلی (هر معنایی که «محلی» در آن آینده خواهد داشت) چه خواهد بود؟ پرورش نسل های جدید که اکنون در شکل اتمیزه و به واسطۀ روابط سرکوبگرانه در خانواده انجام می شود؛ در جامعه کمونیستی آینده چگونه خواهد بود؟
توجه به توسعۀ زمینه های خاص دانش یا تمرکز بر روی پروژه های خاص چگونه خواهد بود که این موارد تبدیل به «حوزه استحفاظی» افراد خاصی نشود؟ چطور این تضاد را حل خواهیم کرد که از یک طرف توده های مردم بتوانند مهارت ها و دانش های همه جانبه به دست آورند و از طرف دیگر، نیاز به حدی از تخصصی شدن جواب بگیرد؟ رابطۀ بین ابتکارات فردی افراد و فعالیت های شخصی شان از یک سو و مسئولیت های اجتماعی و کمک های اجتماعی آنها از سوی دیگر، چگونه خواهد بود؟ به نظر می رسد، همیشه اینگونه خواهد بود که در مورد هر موضوع خاص، یا موضوع مورد مناقشه، گروهی وجود خواهد داشت — و به عنوان یک قاعده کلی آن گروه در اقلیت خواهد بود — که درک صحیح تر و پیشرفته تری خواهد داشت. اما چگونه می توان از مزایای کلیِ آن استفاده کرد و در عین حال مانع از آن شد که گروه ها به صورت «گروه های ذینفع» به «جمود» برسند؟ از آنجا که دیگر، کشورهای مختلفی وجود نخواهند داشت، روابط بین عرصه ها و مناطق مختلف چگونه خواهد بود و تضادهای بین آنچه می توان «جوامع محلی» نامید و نهادهای بالاتر تا سطح جهان چگونه حل خواهد شد؟ در آن آینده، مردم حقیقتا شهروندان جهانی خواهند بود؛ اما به طور انضمامی در جایی زندگی و کار و غیره خواهند کرد و سوال این جاست که آیا از یک منطقه جهان به منطقه ای دیگر «چرخشی» جا به جا خواهند شد؟ مسئلۀ تنوع زبانی و فرهنگی در مقابل اتحاد جهانی بشریت چگونه خواهد بود؟ در آن آینده، مردم با وجود تمام شناختی که از تاریخ خواهند داشت آیا واقعا خواهند توانست تصور کنند که جامعه ای مثل امروز که ما زندانی آن هستیم، زمانی وجود داشت؟ و باور خواهند کرد که این جامعه خودش را ابدی و جاودانه و نوک قله و حد نهایت دستاورد بشر قلمداد می کرد؟ بازهم تکرار می کنم، این سوال ها و بسیاری سوال های دیگر، امروز فقط می توانند موضوع گمانه زنی و رویاپردازی باشند. اما، حتی طرح چنین سوالاتی و کوشش در تجسم این که در جامعۀ بدون تمایزات طبقاتی، تخاصمات اجتماعی و سلطه سیاسی، به این مسائل چگونه جواب داده خواهد شد، به خودی خود، برای هر کس که منافع ریشه دار در نظم کنونی نداشته باشد، فوق العاده رهایی بخش است. (آواکیان. فصل دوم از کتاب پایه ها)
برای کسانی که چنین منافع ریشه داری ندارند، این است پایۀ رویاپردازی های الهام بخش و مطلع و امید برای بشریت – امید بر اساس علمی.