افسانه «هلوکاست استالین»؛ قسمت سوم: روستاها و مساله ارضی و دهقانی قبل از اکتبر ۱۹۱۷

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

نگاهی به قحطی اوکراین ۱۹۳۲-۱۹۳۳

از نشریه آتش شماره ۱۲۸. تیر ۱۴۰۱

طرفداران پروپاگاندای «نسل کشی ملت اوکراین به دست استالین و کمونیست ها» و تاریخ پژوهان لیبرال اغلب چیزی از وضعیت روستاهای سراسر امپراتوری روسیه تزاری – از جمله اوکراین – زندگی دهقانان و کشاورزان در آن و روابط اجتماعی و طبقاتی موجود در روستاها برای مخاطبین شان نمی گویند. گویی تا قبل از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و به قدرت رسیدن پرولتاریا و حزب بلشویک، روستاها و روستاییان و دهقانان روسیه و اوکراین و دیگر مناطق تحت حاکمیت رومانوف ها در رفاه و آرامش و صفا و صمیمیت و خوشی زندگی می کردند و ناگهان کمونیست های «خونخوار» و «پارانوید» آمدند و روستاها را ویران و روستاییان را کشتار و قتل عام و نسل کشی کردند و چیزی جز فلاکت و قحطی و ویرانی برای مردم و روستاییان به باور نیاوردند!

در قسمت های بعدی این مقالات بیشتر دربارۀ عملکرد دولت سوسیایستی در مناطق روستایی خواهیم گفت، اما در این بخش به ارائۀ تصویری مختصر و فشرده از وضعیت روستاها و زندگی دهقانان در امپراتوری روسیه قبل از اکتبر ۱۹۱۷ می پردازیم.

یک زندگی به  واقع غیر انسانی

بگذارید پیش از هر چیز، سیمایی از زندگی روستایی و دهقانی در روسیه قبل از انقلاب اکتبر را از زبان اورلاندو فایجس (Orlando Figes) یکی از مورخین و تاریخ پژوهان لیبرال و غیر کمونیست و از مخالفین لنین و بلشویک ها روایت کنیم:

«خانه های روستاییان… ساختمانی مجزا از چوب یا گل با بامی گالی پوش. در هر کلبه همان عناصر اصلی دیده میشد: مطبخ که اجاق در آن قرار می گرفت و روستاییان به رغم سوسک ها دوست داشتند روی آن بخوابند. یک گوشۀ مقدس که شمایل ها را می آویختند و از مهمان ها پذیرایی می کردند… یک جای خواب که در زمستان بز و کره خر و گوساله هم معمولا در آن یافت می شد که کنار آدم ها روی پوشال ها می خوابیدند. گرمای مرطوب و بوی حیوان و دود سیاه چراغ نفت سوز و بوی تند توتون خانگی… به هم آمیخته می شد تا فضای مسموم بی همتایی پدید آید… با توجه به چنین شرایط غیر بهداشتی ای، چندان جای شگفتی نیست که حتی تا دهۀ ۱۹۰۰ از هر چهار نوزاد یکی پیش از رسیدن به یک سالگی می مرد. آن ها که زنده می ماندند انتظار می رفت که با تنی ناسالم به طور میانگین تا ۳۵ سالگی عمر کنند. زندگی روستایی در روسیه به راستی ناگوار، حیوانی و کوتاه بود»…(فایجس. ۱۳۸۸: ج۱، ۱۴۲)

علت اصلی فقر و عقب ماندگی عمیق در روستاهای سراسر روسیه، وجود نظام طبقاتی فئودالیِ ارباب-رعیتی (سِرواژ) و بقایای آن بود که برای هزاران سال اکثریت مطلق مردم روستاها یعنی دهقانان (رعیت ها) را به قید و بند کشیده بود. در رأس این نظام تولیدی و اجتماعی، «بزرگ مالکان» یا نُجَبا قرار داشتند که صاحبان ابزار تولیدی اصلی به ویژه زمین بودند. سرواژ اعمال می شد تا پایه ای اقتصادی برای نجبای خدمتگذار تزار فراهم کند و آن ها بتوانند به تزار در امور لشگری و کشوری خدمت کنند. در واقع تزار حقوق و دستمزد بزرگ مالکانِ اشرافی و دولتی را با واگذاری زمین پرداخت می کرد. در پایین این سلسله مراتب در روستاها، دهقانان بودند که وسایل اصلی تولید به ویژه زمین را در اختیار نداشتند و از این رو برای زنده ماندن ناچار به تن دادن به قوانین نظام سرواژ می شدند. روستاییان موظف بودند از نجبا در خدمت به تزار حمایت کنند و برای سرکوب قیام های مردمی دیگر یا جنگ های منطقه ای تزار، نیروی پیاده و سواره نظام و در واقع گوشت دم توپ باشند. دهقانان همچنین مُقَیَد به زمین یا اصطلاحاً «در قید زمین» بودند. به این معنی که حق نداشتند مناطق روستایی خود را ترک کنند و به شهرها یا مناطق روستایی دیگر بروند. بخش اصلی محصولی که توسط کار و رنج شبانه روزی خانوارهای دهقانی و جماعت های دهقانی کشت و برداشت می شد، در اختیار زمین داران بزرگ قرار می گرفت و فقط بخش کمی از آن به عنوان «سهم زارع» در اختیارش قرار می گرفت که واقعا ناچیز بود و عمدتا کفاف مخارج و زندگی حداقلی دهقانان را نمی داد. بنابراین فقر، گرسنگی مضمن و مداوم، فقدان خدمات و امکانات بهداشتی و آموزشی و انواع ستم ها و تحقیرهای اجتماعی مختلف، همزاد زندگی دهقانان سراسر امپراتوری روسیه بود.

ورود و رشد روابط سرمایه داری در روستا

نظام سرواژ در سال ۱۸۶۱ در روسیه لغو شد که به نوبۀ خود سرآغاز عصر جدیدی در مناسبات اجتماعی این امپراتوری وسیع بود. این مساله، پاسخی بود به تغییرات ناشی از رشد روابط سرمایه داری در اقتصاد و جامعۀ روسیۀ تزاری. در نیم قرن پایانی سلطنت تزارها یعنی از سال های ۱۸۶۰ به بعد، رفته رفته روابط کالایی و اقتصاد سرمایه داری مزدی به درون روستاهای بخشی از مناطق این امپراتوری – به ویژه جنوب غربی روسیه، اوکراین و بخش هایی از قفقاز – وارد شد. اما روابط استثمارگرانه و ستم گرانۀ فئودالی ریشه کن نشد و به درجات و در سطوح مختلفی در ترکیب با روابط استثمارگرانه سرمایه داری باقی ماند. به گفتۀ همان مورخ (فایجس)، در آغاز قرن بیستم، هفت درصد خانوارهای روستایی اصلا زمینی نداشتند، از هر پنج نفر یکی زمینی کوچک و به مساحت کمتر از سه جریب داشت. روشهای شخم زدن و کشت و برداشت محصول، سنتی و عقب مانده بود و دهقانان فقیر مجبور بودند برای شخم زدن، اسب کرایه کنند و اگر توان مالی و امکان کرایۀ اسب را نداشتند، باید خیشِ شخم زنی را به خودشان می بستند. «هیچیک از نمادهای فقر کمرشکنی که میلیونها دهقان به ناچار در آن دست و پا می زدند، از تصویر دهقان و پسرش که برای شخم زدن زمین گلی با خیش جان می کندند غم انگیزتر نیست» (فایجس. ۱۵۶ و ۱۵۷)

به نظر روستاییان قانون ارضی سال ۱۸۶۱، نه تنها به رهایی و بهبود زندگی شان منجر نشد، بلکه آن ها را از زمینی که بر آن حق مشروع داشتند هم محروم کرده بود. روستاییان مجبور بودند بهای سهم خود را به صورت اقساط بپردازند و عملا از برابری در مقابل قانون یا آزادی فردی واقعی برخوردار نشدند. زمینِ دهقانان کماکان نه در دست خودشان، بلکه در مالکیت نظام جماعت روستایی موسوم به «اوبشچینا» (Obshchina) بود. که بر اساس آن، رؤسای خانوارهای هر روستا (ریش سفیدان) کنترل بهره برداری از اراضی را در دست داشتند و دهقانان بدون اجازۀ جماعت نمی توانستند روستای خود را ترک کنند و کلیۀ خانوارهای روستایی مشترکاً در مورد پرداخت مالیت ها و دیون بازخرید اراضی مسئول بودند. (نوو. ۱۳۶۱: ۲۵)

سرکوب خشن و مناسبات خشونت آمیز اربابی و دولتی در روستاها، به شکل خشونتی موجه در درون جوامع روستایی و به ویژه در درون خانواده های روستایی بازتاب پیدا می کرد. اعتیاد به الکل یا زیاده روی در نوشیدن آن، دعوا و زد و خوردهای خونین میان اهالی یک روستاها و حتی میان دو روستا با هم و در درون خانه های روستایی امری بسیار رایج بود. خشن ترین مجازات ها در مورد دزدان اسب اعمال می شد که معمولا از دهقانان بسیار فقیر بودند. آن ها را ممکن بود اخته کنند، داغ بزنند یا با داس تکه تکه شان بکنند! روابط پدرسالاری خشن و انعطاف ناپذیر یکی دیگر از خصلت های خانواده های روستایی بود. نوعی هماهنگی در درون جماعت های روستایی وجود داشت که توسط ریش سفیدان پدرسالارِ روستا که عمدتا از دهقانان مرفه، کولاک ها و خرده سرمایه داران بودند، به سایرین تحمیل می شد و دهقانان فقیر و جوانان و زنان بسیار از ریش سفیدان روستا می ترسیدند. (فایجس.۱۳۵) این خشونت خصوصا در مورد زنان بسیار عریان بود و کم پیش نمی آمد که شوهری همسرش را کتک بزند یا او را لخت به گاری ببندد و در روستا بگرداند. به طور کل کتک زدن زنان بسیار رایج و پذیرفته شده بود و ضرب المثل های روسی پر بود از چنین جملاتی که: «زنت را با دستۀ تبر بزن، خم شو ببین که نفس می کشد یا نه؟ اگر نفس می کشد بدان خودش را به موش مردگی زده و کتک بیشتری لازم دارد». (فایجس. ۱۴۲-۱۴۴) همان مورخ تأیید می کند که تزلزل در قوانین و رسوم پدرسالار جماعت روستایی و خانواده های روستایی در روسیه، همواره مایۀ نگرانی حکومت تزاری بود که به دلایل اخلاقی و اجتماعی و نیز اقتصادی، معیشت دهقانان را به بقای خانوادۀ پدرسالار وابسته می دانست. دستگاه تبلیغات بورژوازی، همواره کمونیست ها را متهم به این «جنایت» می کرد که پس از پیروزی انقلاب اکتبر در روستاهای شوروی به مقابله با این خشونت ها و توحشات رایج خصوصا در مورد زنان می پرداختند و یکی از «توهینهای شان به ارزش های اخلاقی و ملی مردم» در سراسر شوروی و از جمله در اوکراین، مقابله با این نوع خشونت ها و توحشات رایج خصوصا در مورد زنان بود.

 با ورود روابط کالایی به روستاها از سال ۱۸۶۱ به بعد، شاهد تغییراتی در مناسبات اجتماعی و خانوادگیِ اوبشچینای روسی بودیم. بین سال های ۱۸۶۱ تا ۱۸۸۴ میزان سالانۀ تجزیۀ خانواده از ۸۲ هزار به ۱۴۰ هزار مورد رسید و خانواده های روستایی از خانوادۀ گستردۀ سنتی به خانوادۀ هسته ای جدید تبدیل می شدند. لنین این روند ورود روابط کالایی به روستاهای روسیه و فرایند تجزیه دهقانی را در اثر ارزشمندش «توسعه سرمایه داری در روسیه» به خوبی تشریح کرد. (لنین ۱۳۵۷)

اما تغییر نظام فئودالی سرواژ هم نتوانست فقر و فلاکت و پدرسالاری در روستاهای روسیۀ تزاری را ریشه کن بسازد. شش میلیون خانوار دهقانی صاحب هیچگونه ابزار تولید و یا زمین زراعی نبودند و باید از بزرگ مالکان زمین اجاره می کردند که این اجارۀ زمین حدود هشتاد درصد محصول و درآمدشان را می بلعید. بر اساس مطالعه ای در دهۀ ۱۸۸۰ در مناطق مرکزی روسیه، از هر سه خانوار روستایی، دو خانوار قادر نبودند بی آنکه زیر بار قرض بروند غذای خود را تأمین کنند. تراژدی میلیون ها دهقان این بود که قرض گرفتن دائم و مالیات های فئودالی و مالی بعد از ۱۸۶۱ هم مجبورشان می کرد در فصل پاییز که عرضه فراوان و قیمت ها ارزان بود، چوب حراج به غلۀ خود بزنند و وقتی در فصل بهار که قیمت ها به بالاترین حد می رسید، آن ها به علت گرسنگی مجبور می شدند دوباره همان مقدار غله ای که در پاییز فروخته بودند را با دو برابر قیمت بخرند! (فایجس ۱۵۴) خریدار این محصولات، روستاییان مرفه موسوم به «کولاک»ها بودند که به تجارت و رباخواری و البته خرید و فروش اراضی مزروعی و استخدام کارگر کشاورزی مشغول می شدند. آن ها همچنین از نجبا و بزرگ مالکان سابق، زمین ها را خریداری کرده و در آن مغازه، آسیاب و آلونک هایی برای استراحت کارگران زراعی می ساختند. کولاک ها از آغاز قرن بیستم به مرور به عنوان قشری از سرمایه داران در روستاها شکل گرفتند و بعد از انقلاب اکتبر و تا جنبش اشتراکی سازی در دهۀ ۱۹۳۰، نقش مهمی در مبارزه طبقاتی در روستاهای شوروی بازی کردند.

روستاها و دهقانان در دهۀ پایانی سلطنت تزار

با ورود روسیه به قرن بیستم، تضاد طبقاتی در روستاها و مسالۀ ارضی و دهقانی هنوز لاینحل باقی مانده بود. در آستانۀ انقلاب اکتبر از کل دهقانان روسیه، ۶۵درصد دهقانان بی چیز و فقیر، ۲۰ درصد دهقانان میانه حال و ۱۵ درصد روستاییان ثروتمند (کولاک) بودند. ۴۱ درصد کل اراضی زراعی به مالکان بزرگ، ۳۷ درصد به دهقانان فقیر و میانه حال و ۲۲ درصد در اختیار کولاک ها قرار داشت. به همین دلیل در عرض پنج سال از ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۴ بیش از ۶۷۰  قیام مسلحانۀ دهقانی صورت گرفت که خواستۀ شان خلع ید از مالکین زمین ها بود. (آرچینوف و کوزنسوا. ۸-۱۱)

اما اصلی ترین ضربه به جان سختی تزار و وزرایش در مخالفت با نابودی کامل مناسبات فئودالی در روستاها را انقلابِ شکست خوردۀ ۱۹۰۵ و شورش های دهقانی و تصرف اراضی توسط دهقانان وارد کرد. وزرای تزار فهمیدند که تأخیر جایز نیست و با اصلاحات سال های ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۱ در دولت استولیپین (Pyotr Stolypin) بود که دیون تأیید نشدۀ دهقانان بخشیده شد، روستاییان اجازه داشتند از نظام اجتماعی میر خارج بشوند و زمین ها را برای شخص خودشان کشت کنند، اراضی خود را خرید و فروش یا ترک کنند و به شهرها بروند. هدف استولیپین این بود که قشری از دهقانان صاحب مال و برخوردار از رفاه و کارایی که ضمنا از نظر سیاسی نیز به حکومت وفادار باشند را به وجود بیاورد. تا سال ۱۹۱۶ حدود دو میلیون خانوار، جماعت روستایی را ترک کردند و به ایجاد مزارع خصوصی شان پرداختند. با اینکه بعد از اِعمال اصلاحات، تعدادی از دهقانان مرفه و خصوصا کولاک ها در حال خرید مقادیری زمین از مالکان فقیرتر بودند، اما خواسته های روستاییان به طور کلی و نیازشان به زمین برآورده نشد و در واقع مسالۀ ارضی با اصلاحات استولیپین هم در روستاهای روسیه تا قبل از انقلاب اکتبر لاینحل باقی ماند. نفرت دهقانان از مالکان بزرگ همچنان شدید بود. به ویژه آنکه دهقانان فقیر سودی از این اصلاحات نمی بردند، به جز اینکه اگر قصد ترک روستا و مهاجرت به شهر را داشتند، آسانتر می توانستند قطعه زمین کوچک شان را بفروشند. (نوو ۲۸) البته روند مهاجرت به شهرها پس از الغای سرواژ در ۱۸۶۱ هم آغاز شده بود و به عنوان نمونه در دهۀ پس از قحطی ۱۸۹۱ بیش از یک میلیون دهقانان به ویژه اهل اوکراین به شهرها رفتند و ارتش کارگران مهاجر پیوستند که تعدادشان تا آغاز قرن به ۹ میلیون نفر رسید. (فایجس ۱۵۹) این پرولتاریای نوپای روسیه بود که با خصلت های عمیق دهقانی و پیوندهای محکم با روستا، پا به محیطهای وحشتناک زندگی کارگری در حاشیۀ شهرهای بزرگ رویه گذاشت تا بعدها در انقلاب های فوریه و اکتبر ۱۹۱۷ و پس از آن، نقش های اجتماعی و تاریخی مهمی ایفا کند.

اما به باور بسیاری و از جمله مورخین لیبرال، شکست رژیم تزار و اصلاحات استولیپینی در روستاها، فقط محدود به مسالۀ ارضی نماند و در ساحت مسالۀ دهقانی و اجتماعی هم ناکام بود. بخشی از برنامه و هدف این اصلاحات، ایجاد قشری از کشاورزان سرمایه دار مرفه بود و سعی داشت اموال خانواداگی خانوار روستایی را به املاک شخصی تبدیل کند تا او بتواند آن را برای یک یا چند پسرش به ارث بگذارد و در عین حال دستگاه دیوان سالاری (بروکراسی) دولتی را هم در روستاها حاکم کند. اما این هر دو به صورت قسمی و فقط در میان بخشی از روستاییان پذیرفته شد. نظام جماعتی و خصوصا حاکمیت پدرسالارانۀ ریش سفیدان که عمدتا از دهقانان مرفه و کولاک ها بودند، به سطوح و درجات مختلف ادامه پیدا کرد و سازمان دولت هم در روستاها فقط به صورت ظاهری و تصنعی جریان پیدا کرد. در واقع از سال های پایانی قرن ۱۹ و آغاز قرن بیستم یک ساختار اداری دوگانه در روستاهای روسیه حاکم بود. یک ساختار رسمی که تحت نظارت دولت بود و یک ساختار سنتی که در مقابل اقتدار دولت قرار داشت. مرکز واقعی قدرت همچنان در میر یا همان مجمع قدیمی ده بود که پدرسالاران بر آن حاکم بودند. دهقانان روسیه نوعی بدبینی نسبت به هر گونه ای از اقتدار بیرون از روستا و میر داشتند که به نوعی «آنارشیسمِ غریزی» ضد دولتی در آمده بود. ماکسیم گورکی یک بار نوشته بود: «صدها سال است که دهقان روس رویای دولتی را در سر می پروراند که حق نداشته باشد ارادۀ فرد و آزادی عمل او را محدود کند». (فایجس ۱۵۰)

بنابراین مسالۀ ارضی و دهقانی در روستاهای سراسر روسیه در سال های منتهی به انقلاب اکتبر حل نشده باقی ماند و پاسخ به آن ها چنانکه که لنین و بلشویک ها گفته بودند، تاریخاً به عهدۀ پرولتاریای نوپای روسیه و دولت پرولتری واگذار شد. اما مهمترین فاکتوری که تمامی جامعه روسیه و به ویژه روستاهای آن را دستخوش تغییرات و تحولات حاد و انقلابی کرد، آغاز جنگ امپریالیستی در سال ۱۹۱۴ بود و اعزام میلیون ها سرباز در قامت ارتش روسیه تزاری به جبهه های جنگ با آلمان، اتریش-مجارستان و بعدها عثمانی. ستون فقرات ارتش تزار، از جوانان روستایی و دهقان زاده ای بودند که خشم و نفرت های ناشی از زندگی مادون انسانی در روستاهای روسیه، به اضافۀ جنگ مهیب و مهلک جهانی و دیگر تحولات اجتماعی و سیاسی روسیه از آغاز قرن بیستم، آن ها را نیروهای موثری در تحولات انقلابی سال ۱۹۱۷ تبدیل کرد. تصویری از این روستازادگان اعزامی به جبهه ها و تغییر و تحولات روحی و سیاسی آن ها و دگرگونی های اجتماعی روستاهای شان را در آثار ادبی این دوران روسیه، به ویژه آثار شولوخوف و رمان «دُن آرام» و شخصیت اصلی اش گریگوری ملخوف به خوبی می توان دید.

ادامه دارد.

منابع

نوو، آلک (۱۳۶۱) تاریخ اقتصادی شوروی. ترجمه پیروز الف. تهران. نشر تندر

آرچینوف، الف و ت کوزنسوا (۱۳۵۹) تعاونی های دهقانی شوروی چگونه سازمان یافتند. ترجمه ابراهیم اوغلو. تهرانو انتشارات شباهنگ

فایجس، اورلاندو (۱۳۸۸) تراژدی مردم؛ انقلاب روسیه ۱۸۹۱-۱۹۲۴. جلد اول. ترجمه احدعلیقلیان. تهران. نشر نی

لنین، ولادمیر (۱۳۵۷) توسعه سرمایه داری در روسیه. مترجم بینا. بیجا. انتشارات سیاهکل