واقعیت کمونیسم؛ اقتصاد سیاسی: بخش ۲۴: نظام حسابرسی و دفتر داری در اقتصاد سوسیالیستی

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

از نشریه آتش شماره ۱۲۸. تیر ۱۴۰۱

واضح است که هر کار جدی نیازمند اصول اساسی، نقشه ریزی بر پایۀ داده ها، اجرا و طرازبندی است – به یک کلام، نیازمند مدیریت و حسابرسی است. به همین ترتیب، فرآیند تولید در هر نظام اقتصادی- اجتماعی (که هر یک دارای اصول و خصلت مشخص خود هستند) نیازمند مدیریت و حسابرسی و دفترداری است. مارکس در اشاره به این امر می گوید، انسان در زمان های بسیار قدیم در جریان مبارزۀ تولیدی اهمیت استفاده از حسابرسی اقتصادی را آموخت. در کمون ابتدائی هند، فردی مسئول دفترداری بود؛ یعنی، دخل و خرج کشاورزی و همه مسائل مربوطه را ثبت میکرد. (مارکس، کاپیتال جلد یک ص ۳۳۷ انگلیسی- نقل شده در فصل ۸ کتاب شانگهای). مارکس برای توضیح ضرورت حسابداری در فرآیند تولید از داستان «رابینسون کروزو» که در جزیره ای پرت می زیست استفاده می کند و می گوید: «ضرورت، او را واداشت که وقتش را برای انجام کارهای گوناگون به دقت تقسیم کند…. دفتر موجودیش شامل لیست زیر بود: ابزارمورد استفاده که به وی تعلق داشتند؛ عملیاتی که برای تولید آنها ضروری بود؛ و زمان کار متوسطی که برای ساختن مقدار معینی از هر یک از آنان صرف کرده بود.» (مارکس، کاپیتال جلد یک به انگلیسی ص ۸۱ – نقل شده در فصل ۸ کتاب شانگهای). مارکس می گوید، هر چه فرآیند تولید اجتماعی تر شد، حسابرسی اقتصادی ضرورت بیشتری پیدا کرد و تاکید می کند که: «دفترداری … در شیوه تولید سرمایه داری ضروری تر است تا در تولید پراکنده صنایع دستی و اقتصاد دهقانی. و در تولید کلکتیو ضروری تر از تولید سرمایه داری است.» ( مارکس، کاپیتال جلد ۲ به انگلیسی ص ۱۳۵ نقل شده در فصل ۸ کتاب شانگهای)

تفاوت بنیادینِ حسابرسی اقتصادی در سرمایه داری و سوسیالیسم

حسابرسی اقتصادی سوسیالیستی، در محتوا، شکل و نتایج اجتماعی، متفاوت از حسابرسی اقتصادی در سرمایه داری است و رابطۀ اقتصادی- اجتماعی متفاوتی را منعکس می کند. در سرمایه داری، حسابرسی اقتصادی برای استخراج حداکثر ارزش اضافه از نیروی کار کارگر و حداکثر سودآوری در بازار پر رقابت سرمایه داری است. هر چه این حسابرسی سفت و سخت تر باشد، سرمایه بیشتری ذخیره شده، استثمار کار اجیر شده شدیدتر است.

اما اقتصاد سوسیالیستی هم نیازمند حسابرسی اقتصادی است. اقتصاد سوسیالیستی هم نیازمند بهبود در طراحی محصولات و پروژه ها است و باید بتواند فرآیند های کاری و عملیات غیر ضروری را حذف کند تا زمان مورد نیاز برای تولید محصول و خاتمه پروژه های اقتصادی را کوتاه کند و مصرف کار زنده و کار مادیت یافته (ماشین آلات) را کاهش دهد؛ مواد خام را درست انتخاب کند تا هم کیفیت بالایی داشته باشند و هم ارزان تر باشند (یعنی برای تولیدشان، نیروی کار زنده و مادیت یافته کمتری صرف شده باشد). همۀ این امور بخشی لاینفک از فرآیند حسابرسی اقتصادی در سوسیالیسم است.

در سرمایه داری فرآیندهای کار، که فعالیت های تولیدی را به ثمر می رسانند، تحت مالکیت خصوصی بر ابزار تولید هستند: فعالیت تولیدی بر مبنای استثمار پیش می رود و توسط سرمایه های مختلف و جدا از یکدیگر انجام می گیرد. به این ترتیب، تولید نمی تواند به مثابه یک کل اجتماعی مدیریت شود. در این چارچوب، جامعه نمی تواند  قبل از آغاز مدارهای تولید اقتصادی، نیازها را محاسبه کند و بهترین راه تحقق آن ها را ترسیم کند. «جامعه، از قبل، نمی داند برای کارکرد سالم و مناسب اقتصاد، چه نوع تکنولوژی و ماشین آلاتی مورد نیاز است. تحقق عاجل ترین نیازها مانند نان و مسکن و بهداشت و آموزش جزء محاسبات تولید سرمایه داری نیست. تولید سود، اول و آخر تولید سرمایه داری است. تولید نیازهای جامعه، در حاشیه و به عنوان نتیجۀ جانبی تولید سود، انجام می گیرد.» (لوتا.۲۰۰۰)

در اقتصاد سوسیالیستی، تولید اجتماعی از طریق استثمار کارمزدی و سلطه منافع بیگانه و متخاصم بر نیروی کار و بازتولید این سلطه، پیش نمی رود. دستاورد فردی و خصوصی دیگر اصل انگیزه دهنده و سازمانده جامعه نیست. سود نه هدف تولید است و نه محکی که بر حسب آن منابع اختصاص می یابند و نه معیاری که بر حسب آن عملکرد و موفقیت موسسات مورد قضاوت قرار می گیرد. در سطح کلی و در سطح هر موسسه، خط سیاسی دوران گذار سوسیالیستی یعنی دست یافتن به «چهار کلیت» (۱) راهنما و جهت دهندۀ توسعه اقتصاد سوسیالیستی است.

کارگران و دیگر کارکنان فرآیند تولید، چه جایگاهی در این حسابرسی دارند؟ در نظام سرمایه داری، حسابرسی حیطۀ انحصاری متخصصینِ بورژوازی است و با توجه به این که درجه استثمار کارگران جزو متریک های اصلیِ اقتصاد سرمایه داری است، جز این نیز نمی تواند باشد. اما، حسابرسی اقتصادی در موسسات تولیدی سوسیالیستی، صرفا کار متخصصان نبوده بلکه فعالیتی اقتصادی است که با شرکت آگاهانۀ کارگران و دیگر کارکنان فرآیند تولید انجام میشود. توده های کارگر از مبارزه طولانی و سخت در جبهه تولیدی تجارب ارزشمند زیادی به دست می آورند و با شرایط تولیدی خویش آشنا هستند و خوب می دانند کجا اتلاف صورت می گیرد و کجا میتوان بیشتر صرفه جویی کرد، چگونه میتوان فن آوری را برای ارتقاء بارآوری بهبود بخشید و چگونه هزینه های کار و منابع مادی و ذخایر نقدی را جهت دستیابی به نتایج بهترمحاسبه کرد. این نوع نظام حسابرسی گروهی در چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) بسیار سازمان یافته بود. مثلا، علاوه بر برگزاری جلسات منظم در سطح هر موسسه، کنفرانس های منطقه ای و سراسری برای تحلیل از فعالیت های اقتصادی کلی و بررسی رشته ها و واحدهای تولیدی مختلف برگزار می شد. به این ترتیب، کارمندان عالیرتبه و کادرهای دولت، وادار می شدند که با خط تقویت رویکردها و سیاست های سوسیالیستی حرکت کنند.

بعد از آنکه کشور سوسیالیستی یک اقتصاد دولتی سوسیالیستی را برقرار کرد، موسسه دولتی چگونه باید اداره شود؟

در مفهومی ساده، در جامعه سوسیالیستی، نظام مدیریت اقتصادی، هم رهبری مرکزی دولت را تضمین می کند و هم برای موسسات تولیدی مختلف، خودمختاری نسبی قائل است. مائوتسه دون، اصل «رهبری متمرکز و مدیریت غیر متمرکز» را اولین بار در سال ۱۹۴۲ (قبل از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در سال ۱۹۴۹) برای مدیریت اقتصاد نوینی که در مناطق پایگاهی سرخ پایه گذاری شده بود فرموله کرد. رهبری متمرکز به معنای ادارۀ برنامه ریزی شدۀ موسسات دولتی طبق خطوط، رهنمودها و سیاستهای مرکزی است. خودمختاری نسبی، به معنای دست زدن به ابتکار عمل های محلیِ بسیار در چارچوب سیاست های کلی مرکزی است. این رویکرد، هم از کنترل بیش از حد که می تواند برای حسابرسی اقتصادی موسسه نامطلوب باشد جلوگیری می کند و هم مانع استقلال بیش از حد موسسه که میتواند به گرایش سرمایه داری پا دهد، می شود.

با این نظام حسابرسی اقتصادی، روابط اقتصادی میان موسسات دولتی شکل مشارکت جمعی و حسابرسی مستقل به خود می گیرد. موسسات دولتی تحت مالکیت پرولتاریا و کل مردم کارکن هستند. این موسسات، نه فقط از طریق تقسیم کار اجتماعی بلکه به دلیل اینکه صاحبانشان یکی است به یکدیگر مرتبطند و از لحاظ عینی مجبورند با یکدیگر هماهنگی کنند و خودشان مبتکر همکاری میان خود باشند. این موسسات از پایه و اساس با موسسات سرمایه داری که بر نظام مالکیت خصوصی مبتنی هستند، فرق می کنند. هنگامی که نیروی انسانی و منابع مادی و مالی بین موسسات دولتی مبادله می شود، نه فقط تقویت شیوه تعاون کمونیستی ضروری است بلکه باید اصل مبادله ارزشهای برابر را هم در نظر گرفت، حساب دخل و خرج را داشت، همه چیز را ثبت کرد تا بتوان تاثیرات اقتصادی را محاسبه نمود.

به این ترتیب، صدها هزار موسسۀ تولیدی می توانند تولید را به طور هماهنگ و به مثابه یک واحد ارگانیک سازماندهی کنند و درعین حال کاملا مسئولیت مدیریت و ابتکار عمل جداگانۀ خود را به اجرا گذارند.

کاربرد این نوع مدیریت و حسابرسی فقط مختص موسسات دولتی که کاملا تحت مالکیت همگانی دولتی هستند، نیست. بلکه در اقتصاد کلکتیو (جمعی) هم ضروری است. در اقتصاد سوسیالیستی که مبتنی بر مالکیت کلکتیو (جمعی) زحمتکشان است، ابزار تولید و تولید به سازمان های جداگانه کلکتیو تعلق دارد. هر سازمان اقتصادی کلکتیو یک واحد حسابرسی است که تولید را در چارچوب برنامه مرکزی و با ابتکار عمل مستقل، سازمان میدهد و بر حسب قیمت های تعیین شده توسط دولت، کالاهایش را میفروشد؛ مستقلانه عمل می کند و در قبال سود و زیانش مسئول است. تولید و توزیع درآمد، درون کلکتیو  پیش برده میشود. وجوه نقدی برای انباشت دولت از طریق مالیات در اختیار دولت قرار میگیرد.

کتاب شانگهای، تقویت مدیریت از طریق نظام حسابرسی اقتصادی را در ارتباط با اقتصاد کلکتیو کمون روستائیِ چین {که پس از کودتای بورژوازی نوین در سال ۱۹۷۶ و احیای سرمایه داری همگی از بین برده شدند} مورد بررسی خاص قرار می دهد: «در حال حاضر، کمون روستائی خلق در چین از نظام مالکیت سه رتبه ای در سطح کمون، بریگاد تولیدی و تیم تولیدی استفاده میکند. کمون، بریگاد و تیم تولیدی همگی واحدهای حسابرسی هستند که مستقل عمل میکنند و مسئول سود و زیان خویشند. داد و ستدهای مالی متقابل میان کمونها، بریگادها و تیمهای تولیدی، و نیز تخصیص منابع مادی و نیروی کار باید مبتنی بر “اصل مبادله برابر بطور داوطلبانه و بر اساس نفع دو جانبه” باشد. …کمون و بریگاد موسسات مربوطه خود را به طور واحد رهبری می کنند، برای هر موسسه میزان معینی از ذخایر نقدی را تخصیص داده و از آنها میخواهند که این وجوه را  مسئولانه بکار برند و برنامه تولیدی را که دولت، کمون و بریگاد به آنان داده متحقق کنند؛ و آنان را موظف می کنند که از طریق درآمدهایشان هزینه های خود را تامین کنند و سهمی را که کمون و بریگاد برای روانه کردن به صندوق انباشت تعیین کرده اند تامین کرده و حتی از آن هم فراتر روند. … تیم تولیدی یک واحد حسابرسی پایه ای است که مستقل عمل میکند. … این بدان معناست که بریگاد تولیدی مسئول نهائی سود یا زیان حاصله از کار تیم تولیدی نیست. خود تیم ها در این زمینه مسئولند. … حسابرسی اقتصادی در تیم تولیدی در درجه اول شامل محاسبه مصرف سالانه کار مادیت یافته و کار زنده در تولید، حساب دهی در مورد درآمدها و مخارج سالانه، کاهش مخارج و هزینه ها، اجتناب از کار غیر مولد و سایر هزینه های مشابه و مقابله قاطعانه با اسراف و اتلاف است. به ویژه برقراری یک نظام سالم مدیریت مالی حائز اهمیت است. کلیه هزینه ها باید تابع فرآیند تصمیم گیری ضروری باشند. در امور مالی باید دمکراسی اجرا شود. کلیه درآمدها و اقلام بیرون رونده باید ماهانه به اعضاء اعلام شود. برای دانه های خوراکی (غلات)، مصالح ، پول و حسابها باید مسئولیت های جداگانه وجود داشته باشد تا از مصرف زیادی، دزدی و ریخت و پاش جلوگیری شود. با تقویت حسابرسی اقتصادی و بهبود نظام مدیریت مالی، میتوان هزینه های تولید را کاهش داد، بر انباشت ذخایر نقدی و درآمد اعضاء افزود، و اعضاء به اقتصاد جمعی بیش از پیش عشق خواهند ورزید و جهت تحکیم و توسعه این اقتصاد مبارزه کرده و با گرایشات خودروی سرمایه دارانه مقابله خواهند نمود.» (شانگهای. فصل ۸)

معمولا به فصل هشتم از کتاب اقتصاد سیاسی سوسیالیستی شانگهای توجه زیادی نمی شود، در حالی که جنبۀ مهمی از مدیریت اقتصاد سوسیالیستی است که از نزدیک به پروسه تولید مربوط است و به ما نشان می دهد که:

یکم، به واقع عرصه ای است که اگر «حسابرسی و دفترداری» از نوع سرمایه داری اتخاذ شود،  مالکیت اجتماعی بر ابزار تولید به ضد خود تبدیل شده و صرفا در حرف باقی می ماند.

دوم، مالکیت اجتماعی بر ابزار تولید، در اقتصاد سوسیالیستی به شکل مالکیت همگانی دولتی، مالکیت های کمونی، کلکتیو و تعاونی است و بخش بزرگی از مدیریت اقتصادی، شامل برقراری رابطۀ میان این هاست.

سوم، روابط تولیدی سوسیالیستی متناقض است. این خصلت متناقض به خاطر آن است که سوسیالیسم یک صورتبندی اقتصادی-اجتماعی متمایز از سرمایه داری (۲) اما در حال گذار است:  از سرمایه داری گسست کرده و هنوز به کمونیسم نرسیده است و کمونیسم، جامعه ای است که همه برای همه تولید می کنند و بر حسب نیازها و این که چه کسی چه نیازی دارد، با یکدیگر سهیم می شوند. از آن جا که سوسیالیسم از سرمایه داری گسست کرده ولی هنوز در «حال گذار» به کمونیسم در جهان است، «ویروس» سرمایه داری می تواند از درز و شکاف های ریز و درشت مربوط به دوره گذار وارد آن شده و سرمایه داری را احیاء کند. این تناقض پیچیده راه حل های ساده ندارد. حل آن نیازمند یک دگرگونی اجتماعی کامل تاریخی است که باید کسب شود. کسب آن با استقرار یک دولت سوسیالیستی در نتیجه پیروزی انقلاب کمونیستی آغاز می شود. هدف رسیدن به کمونیسم در جهان، مختصات اقتصاد سوسیالیستی در کشورهای مختلف را تعیین می کند. تمامی رویکردهای اقتصادی را هدفِ گسستن از جامعۀ تولید و مبادله کالایی و شکل دادن به جامعه تولید ارزش مصرف، و به عبارت دیگر بیرون زدن از «روابط ارزش» تعیین می کند.

جهل و نادانی در مورد کارکرد و اصول اقتصاد سوسیالیستی به طور عام و واقعیت اقتصادهای سوسیالیستی به ویژه در چین سوسیالیستی(۱۹۴۹  تا ۱۹۷۶) به طور خاص، ابعاد غول آسایی دارد و شایع است. این جهل را باید پیگیرانه به چالش گرفت زیرا در آزاد کردن قدرت خلاقه فکری و عملی توده های کارگر و زحمتکش و همه ستمدیدگان تعیین کننده است. همانطور که در شماره های پیش هم تکرار کرده ایم (و باید دائما از سویه های مختلف آن را تکرار کرد و آموخت)، سرمایه داری توسط «دست نامرئی» سود و با کارکرد پر هرج و مرج بازار، هدایت می شود. اقتصاد سوسیالیستی توسط «دست مرئی» برنامه ریزی اجتماعیِ مستقیم و سیاست انقلابی و دخالت گری آگاهانۀ توده های مردم، برای تولید نیازهای روزافزون زندگی مردم و نیازهای درازمدت دولت سوسیالیستی، هدایت می شود.

 در شمارۀ آینده با تمرکز بر همین فصل از کتاب شانگهای به مبحث مهم دیگری خواهیم پرداخت:  تضاد میان ارزش مصرف و ارزش در اقتصاد سوسیالیستی چگونه حل می شود …

منابع:

در این قسمت از سه مقاله استفاده شده است: فصل ۸ از کتاب شانگهای؛ فصل دوم از کتاب «از اقتصاد و سیاست» به قلم ریموند لوتا تحت عنوان: «برنامه ریزی سوسیالیستی یا سوسیالیسم بازاری؟» و مقالۀ  «سوسیالیسم تنها راه چیره شدن بر این هرج و مرج مخرب است» به قلم ریموند لوتا. ۲۰۰۰

هر سه منبع در بخش کتابخانه، اقتصاد سیاسی در وبسایت زیر در دسترس است:

Cpimlm.org

یادداشت ها:

۱- «چهار کلیت» را مارکس فرموله کرده است: محو کلیه تمایزات طبقاتی؛ محو کلیه روابط تولیدی که این تمایزات را ایجاد می کند؛ محو کلیه روابط اجتماعی که منطبق بر این تمایزات و این روابط تولیدی است؛ محو کلیۀ افکاری که از این روابط برخاسته و آن را تقویت می کند.

۲- صورتبندی یا فرماسیون اقتصادی: برخی از جریان های مدعی مارکسیسم بر خلاف مارکس می گویند سوسیالیسم یک صورتبندی اقتصادی مجزا از سرمایه داری نیست چون «کمونیسم» نیست و بنابراین، تا رسیدن دنیا به کمونیسم (که معلوم نمی کنند چگونه)  حداکثر کاری که می توان کرد «دموکراتیزه کردن اقتصاد» از طریق استقرار نهادهای «شوراهای کارگری» و در نهایت حکومت شورایی کارگری است. (در این مورد رجوع کنید به فصل دوم در کتاب «از اقتصاد و سیاست» به قلم ریموند لوتا در وبسایت حزب کمونیست ایران/م.ل.م). اما سوسیالیسم، یک صورت بندی با مشخصات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگیِ بسیار متمایز از سرمایه داری هست و در عین حال که قوای محرکۀ آن به سمت کمونیسم است (کمونیسم به عنوان یک صورت بندی اقتصادی بنیادا متفاوت از تمام نظام های اقتصادی پیشین و حتا متمایز از سوسیالیسم) اما به شکل مغلوب، دارای عناصر سرمایه داری هم هست و در تمام دوره «گذار سوسیالیستی» قوۀ محرکۀ گسست از سرمایه داری و رفتن به سمت کمونیسم معیار و محک اندازه گیری اساسی در مدیریت اقتصاد سوسیالیستی است.