عنکبوت مقدس؛ یک روایت ناقص

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

حسام سیه سرانی

از نشریه آتش شماره ۱۲۹. مرداد ۱۴۰۱

عنکبوت مقدس فیلم خوبی نیست. نه به خاطر فرم و فیلمنامه و روایت، بلکه به علت نحیف و قِسمی بودن نگاهش به مسالۀ مهم و چالش برانگیز قتل های زنجیره ای زنان در مشهد توسط سعید حنایی. فیلم قرار است واقع گرا باشد و لایه های عمیق تری از آنچه بود و سپری شد و ریشه ها و علل عُمقی تر آن را برای مخاطب روایت و تحلیل کند؛ اما همه چیز در سطح می ماند و در یک دور تکراری از شکار زنان تن فروش و بعد صحنه های به قتل رساندن و سپس اطلاع یافتن مطبوعات و پلیس می افتد. دو روایت موازیِ فیلم یعنی زن خبرنگار جسور و روابط خانوادۀ قاتل هم نه تنها کمکی به این تِم اصلی نمی کنند که بار قاطر و وصلۀ ناجور هم شده اند.

کارگردان در روایتِ ویژه و تَکین بودن آن جنایت و ابعاد ایدئولوژیک و اجتماعی اش به وضوح ناتوان است. در عوض می کوشد با سکانس ها یا جملات تکراری از نگرانی مردم پای دکه های روزنامه یا نماهای حرم و دیگر امکان مذهبی شهر، این کمبود را جبران کند. حتی خونسردی قاتل در حین انجام جنایت – با بازی خوب مهدی بجستانی – و آرامش قلبی اش که بر تشویش های گاه و بی گاه او غلبه می کند هم نتوانسته اندکی به عمق ماجرا و ابعاد مذهبی آن نفوذ کند.

این ناتوانی البته ربط دارد به ضعف نگاه فیلم نامه، کارگردان و دستیارش (زر امیر ابراهیمی) به مقولۀ اسلامگرایی. همان نگاه کلیشه ای لیبرالیستی که بنیادگرایی اسلامی را به «باورهای افراطی و خشن» تقلیل می دهد. بدون اشاره به بستر تاریخی-طبقاتی که پدیدۀ اسلامگرایی در بطن آن پرورده و تثبیت و متکامل شد. اشتباه نشود؛ انتظار ما از فیلم، صدور بیانیۀ سیاسی و تحلیلی نیست! اما اگر سراغ مقولات اجتماعی و خصوصا با رویکرد رئالیستی می روید، باید جامعه و تاریخ و بستر زمانی و مکانی برآمدن و سیر پدیده ها  را بشناسید. و این مهمترین فقدان محتوایی و نظری فیلم عنکبوت مقدس است.

در فاجعۀ قتل زنان تن فروش در مشهد به دست سعید حنایی، مساله فقط این نبود که یک فرد مذهبی و حزب اللهی بر اساس باورهای افراطی اش به راحتی دست به جنایت می زد و دچار عذاب وجدان نبود و حتی بخشی از جامعه به حمایت از او برخاست؛ بلکه مساله ابعاد طبقاتی-سیاسی و جغرافیای فرهنگی ای بود که جنایات در بطن آن اتفاق می افتاد. سرریز کردن اخلاقیاتِ زن ستیز و نابودگر و مرگ خوی بنیادگرایی اسلامی بود از حکومت و دستگاه ایدئولوژیک و ارزشی آن به جامعه و فرد. سعید حنایی شاید جزو نخستین آتش به اختیارانی بود که با اجتهاد شخصی از متن فقه اسلامی و توصیه های اولیه و ثانویۀ آن مبنی بر امر به معروف و نهی از منکر و با هدف پاک کردن و فساد از زمین دست به کار شد. عملکرد او ماکِت نمادینی بود از همۀ آنچه که گروه ها و دولت های بنیادگرای اسلامی از جمهوری اسلامی خمینی و خامنه ای تا امارت اسلامی طالبان و از دولت اسلامی عراق و شام تا بوکوحرام و الشباب بر سر جامعه و خصوصا زنان آوردند و می آورند. همدستی و وحدت نظام حاکم با امثال سعید حنایی، نه چنانکه که فیلم نشان می داد در سکوت طی کردن مساله یا چشم بستن بر آن یا اجرا نکردن حد شرعی شلاق، بلکه بیش از هر چیز مربوط به خصلت یک دولت سرمایه داری دینمدار است و همبستگی ایدئولوژیک با قاتل.

ما از شهر مشهد و روابط و خصوصیات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اش در فیلم چیزی نمی بینیم؛ جز نماهایی از حرم و لهجه و نام یکی دو محله حاشیه ای. به حاکمیت اُلیگارشیِ (گروه سالاری) مالی- صنعتی- کشاورزی  که حول آستان قدس رضوی در مشهد شکل گرفته و تمامی سطوح، شهر را متأثر از خود کرده است، اشاره ای نمی شود. فیلم ساز حتی نمی گوید که تن فروشی فقط در اطراف حرم رضوی اتفاق نمی افتد و یک شبکۀ غیر رسمی اما پذیرفته شدۀ خرید و فروش سکس در داخل خود «صحن مقدس» با توجیه شرعی و صیغه و با توافق و اطلاع متولیان آستان قدس همان موقع هم وجود داشت و عمل می کرد. مُلای مفت خور، حاجی بازاری زن باره، سپاهیان بازنشسته و به پول و دزدی عادت کرده که در همه جای ایران دیده می شوند و بیان ویژگی های اقلیمی و شهری آن پدیده و آن جنایتِ مشخص نیستند. مشهد تضاد میان واقعیت انحطاط مفرط اجتماعی و فرهنگی و فقر گسترده در این نظام «مقدس» و ادعاهای آن را به طرزی انفجاری به نمایش می گذارد.

از بافت دو پارۀ شهر مشهد چیزی در فیلم نمی بینیم. مشهدِ شبه عُرفی و سکولار و مدرن شده و مشهدِ کاملا در چنبرۀ روابط مذهبی گرفتار و تنیده. فیلم به شما نمی گوید که مشهد، حاشیه خیزترین شهر ایران است و ابعاد این حاشیه ها را فقط با وجود مهاجرین افغانستانی یا مزارع کشاورزی در کنارۀ محلۀ خین عرب نمی توان توضیح داد. مشهدی که اولین شورش حاشیه نشینان پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی را در سال ۱۳۷۱ در کوی طلاب و طبرسی به نمایش گذاشت و همواره یکی از پیچیده ترین و چند لایه ترین محلات زاغه نشین و حاشیه ای ایران را در اطراف خود پرورده است.

سیمای فقر و تبعات آن از جمله در پیوند با تن فروشی، در فیلم علی عباسی کم رنگ و مَحو و ناموثر است. انگار که «خُب یک عده فقیر و گرسنه و معتاد هستند دیگر» و گویی اگر روزی «پنج سیر شیره افغانی» نکشند و بی هوا حامله نشوند و مسئولین رسیدگی کنند و خودشان سر عقل بیایند، می شود که فقیر و گرسنه نبود! نگاه فیلم عنکبوت مقدس به مقولۀ فقر، بخشاً مبتلا به همان کلیشۀ ابتذال نمایش فلاکت است که چند سالی است در سینمای ایران به دست مایۀ برخی از کارگردانانی تبدیل شده که انگار دیگر سوژۀ «طبقۀ متوسط ایرانی» ارضای شان نمی کند و بدون اندک اشاره ای به اعماق و ریشه های فقر، گذرا و بزرگ نمایی شده به حاشیه ها و گرسنگان و فلاکت شان نوکی می زنند و رد می شوند تا فیلمی با موضوع «معضل فقر» هم درکارنامه شان داشته باشند!