سپیده رشنو، رایحه ربعی و مسالۀ «مردم در مقابل مردم»

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

در واکنش به ماجرای برخورد سپیده رشنو و رایحه ربیعی که به سناریوی تهوع آور و تکراری دستگیری و شکنجه و اعترافات اجباری سپیده رشنو منجر شد، دو گروه چنین واکنش نشان دادند که «این رویارویی مردم در مقابل مردم است و خطرناک و میتواند در آینده به جنگ داخلی منجر شود» و الی آخر. یکی اصلاح طلبان که گفتند حاکمیت با فشار آوردن بر مسالۀ حجاب و گشتهای ارشاد و غیره باعث این تقابل مردم در مقابل مردم شده است. [برای نمونه رجوع کنید به توئیتهای محمد جواد اکبرین] و دسته دیگر طرفدار جمهوری اسلامی در طیف ناسیونالیستها و محور مقاومتی ها که انگشت اتهام را متوجه مسیح علی نژاد کردند.

هر دو گروه مزخرف می گویند! چرا که ماجرای درگیری سپیده رشنو و رایحه ربیعی اصلا ربطی به معادلۀ «مردم در مقابل مردم» ندارد. صورتبندی درست آن رویداد، «مردم در مقابل حاکمیت» بود. رایحه ربیعی در آن صحنه، بازوی  نیروهای سرکوبگر حاکمیت بود که با هاری فاشیستی مضاعفی چندی است در خیابانها به جان زنان افتاده اند تا مثل تمام چهل و چهار سال گذشته، حق پوشش و نفس کشیدن و فکر کردن و زندگی کردن را از نان سلب کنند. و سپیده رشنو، یکی از میلیونها زنی است که نمیخواهند به این قفس و بردگی چهل و چند ساله تن بدهند و علنا «نه به حجاب اجباری» را فریاد میزنند. از قضا او متعلق به بخش پیشرو و مترقی این تودۀ زنان شورشی بود که هم علیه جمهوری اسلامی موضع دارند و هم علیه ارتجاع سلطنت طلب. آنچه در اتوبوس گذشت، ماکت کوچکی از رویارویی چهار دهه ای بخشی از زنان ایران با حاکمیت زن ستیز و سرکوبگرِ بنیادگرایان اسلامی بود.

اما در پَسَ آن سفسطۀ «مردم در مقابل مردم» نکته ای وجود دارد که در خور توجه و تشریح بیشتر است، هر چند چنانکه که گفته شد ربطی به ماجرای آن اتوبوس ندارد. گفتمان اصلاح طلبان و پروژۀ «جنبش عدم خشونت» و «خودداری مردم از مبارزۀ قهرآمیز» مدتها است که از مسالۀ «مردم در مقابل مردم» یک شَبَح ترسناک ساخته و با طرح مباحثی از جمله «سوریه ای شدن»، «لبنانیزه شدن[۱]»، «جنگ داخلی»، «هموطن کُشی» و غیره در عمل مردم را از مقابله با خشونت نظام مند و سازمان یافتۀ جمهوری اسلامی و دسته جات اوباش سرکوبگر بسیج و گشت ارشاد و پلیس و غیره بر حذر میدارد و مردم را به تحمل و مدارا با رژیم و نیروهای سرکوبگرش فرا میخواند.

واضح است که جمهوری اسلامی در مقابل مقاومت های مردم هرگز دست از سرکوب و کشتار نخواهد کشید. اما گذشت آن دوراه ای که  یک جنبش ارتجاعی فاشیستی و توده ایِ داشت که می توانست برای اعمال دیکتاتوری اش به آن تکیه کند. گذشت آن دوره ای که توده های ناآگاه و مسخ شده برایش در میدانهای جنگ ارتجاعی ایران و عراق کشتند و کشته شدند، آنها که در دهۀ ۶۰ به سرکوب و کشتار و دستگیر و شکنجۀ انقلابیون و کمونیستها و مردم در کردستان و ترکمن صحرا و دانشگاه و روستاها و شهرها و کوه و جنگل پرداختند، و در تیر ۷۸، سال ۸۸، دی ۹۶، آبان ۹۸ و الی آخر به جان مردم معترض افتادند و زدند و شکستند و کشتند. این پایۀ فاشیستی ریزش کرده است. نه تنها رأس هرم قدرت پاره پاره است بلکه قاعدۀ هرم قدرت نیز بسیار کوچک شده است. کارزارهای مستاصلانۀ جمهوری اسلامی علیه زنان و همچنین یورش های اخیر به بهاییان، برای آن است که به همان پایۀ آب رفته اش نشان دهد که بر سر دین سازش نخواهد کرد. این به معنای آن نیست که جمهوری اسلامی دیگر توان آن را ندارد که از میان توده های مردم برای خود سرباز گیری کند و هوادار داشته باشد. خیر! هر دولتی تا زمانی که در قدرت باشد، از اهرم های قدرت نظامی و اقتصادی و ایدئولوژیک/سیاسی برای سربازگیری از میان توده های مردم، استفاده خواهد کرد و همواره توده های عقب مانده ای که خزعبلات فکری و عقیدتی ارتجاعی و زن ستیزانۀ حاکمت را قبول دارند، وجود خواهند داشت. به خاطر همین واقعیت، مائو گفت توده های مردم یکدست نیستند و به پیشروان، میانه ها و عقب مانده ها تبدیل میشوند. و کمونیستها باید به پیشروان اتکا کنند تا بتوانند  میانه ها را جلب و عقب مانده ها را خنثی کنند.  

به علاوه، امروز، در نتیجۀ صف آرایی های جهانی و اتحاد جمهوری اسلامی با دولت های امپریالیستی چین و روسیه در مقابل آمریکا/اروپا، جمهوری اسلامی مریدان و مشاطه گران جدیدی در میان روشنفکرانِ به اصطلاح «ضد امپریالیست» که موسوم به «محور مقاومت» هستند، یافته است که برای جمهوری اسلامی پایه دست و پا می کنند. بنابراین،  پیچیدگی های صحنۀ سیاسی را نباید دست کم گرفت. چرا که بدون تزریق دائمی آگاهی کمونیستی در مورد معضلات جامعه و راه حل واقعی آن، توده های مردم از کارگران و زنان و معلمان و محرومین می توانند از یک قطب بندی بد سیاسی وارد قطب بندی سیاسی بد دیگر شوند و دور باطل کشیده شدنشان به راه هایی که در تضاد با منافع شان است، تکرار شود. مقاومت زنان علیه حجاب اجباری ظرفیت عظیمی برای شستن عقب ماندگی در کل جامعه را دارد و این که پس از ۴۳ سال هنوز صف مقاومت علیه حجاب اجباری محدود است و میلیون ها زن و مرد را در بر نگرفته و جنبش های اجتماعی کارگران و معلمان و بازنشستگان نقشی در آن ندارند، نشانۀ آن نیست که جمهوری اسلامی پایگاه توده ای دارد. بلکه نشانۀ عقب ماندگی سیاسی و ایدئولوژیک مفرطی است که مانند بختکی بر جنبش های اجتماعی گوناگون افتاده و مانع مهمی در مقابل باز شدن راه رهایی بخش انقلاب کمونیستی است.


[۱]  اشاره به جنگ داخلی لبنان از ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ میان گروه های ناسیونالیست مسیحی و بخشی از ارتش لبنان در مقابل سازمان آزادی بخش فلسطین و جنبش اَمَل جریان داشت و به کشته شدن صد و بیست هزار نفر منجر شد.