نشریه آتش شماره ۱۳۱. مهر ۱۴۰۱

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۳۰ دقیقه

نشریه «آتش» شماره ۱۳۱- مهر ماه ۱۴۰۱

انقلاب و نه چیزی کمتر!

در روزهای آخر شهریور ماه چهرۀ جهان بار دیگر با دو واقعۀ مهم تغییر کرد: یکی نزدیکتر شدن جهان به رویارویی هسته ای و فاجعه بار میان قدرت های امپریالیستی بر بستر جنگ اوکراین. و دیگری بلند شدن خیزش سراسریِ بی نظیر در ایران که علائم آغاز یک فرآیند انقلابی است و پتانسیل عظیمِ تبدیل کردن به جنبشی برای یک انقلاب واقعی را دارد.

قیام سراسری زنان و مردان جوان علیه حجاب اجباری و حکومت دینمدار فاشیست جمهوری اسلامی، جرقه ای شد که کلیۀ گسل های مهم جامعه را فعال کرد و پارامترهای سیاسی را نه فقط در ایران که در خاورمیانه و جهان به طور جدی تغییر داد. نگاه میلیون ها زن و مرد در اقصی نقاط جهان، از «ایران هسته ای» گذشت و به اعماق جامعه و جوشش رهایی بخشی که از آن بر می آید دوخته شد و چنان حمایتی را برانگیخت که حتا حاکمین دولت های امپریالیستی نیز نتوانستند در مقابل آن سکوت کنند. نام مهسا امینی در توییتر بیش از یکصد میلیون بار تکرار شد و بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران در نقاط مختلف جهان نام وی را بر زبان آوردند تا جنایت گشت کشتار جمهوری اسلامی در حافظۀ تاریخی بشر ثبت شود.

در این لحظۀ بی نظیر و مملو از فرصت های انقلابی، بیایید بر چند حقیقت بزرگ تاکید کنیم تا رزم سرنوشت سازمان را با آگاهی کامل پیش ببریم:

یکم؛ از این نقطه تا کوبیدن سر جمهوری اسلامی به سنگ، راه دراز و پر فراز و نشیبی در پیش داریم. بی تردید جمهوری اسلامی به سادگی از کنار ضرباتی که حیاتش را با خطر جدی روبرو کرده است، نمی گذرد و دست به قساوت و انتقام جویی بیرحمانه خواهد زد تا قایق شکسته اش را به ساحل نجات برساند.

دوم؛ تغییر مثبت واقعی و ماندگار فقط با «انقلاب و نه چیزی کمتر از آن» می تواند به دست بیاید و واقعیت های جامعۀ ایران و جهان امروز به ما می گویند که این انقلاب فقط می تواند یک انقلاب کمونیستی باشد تا بتواند سرچشمه های درد و رنج ها را بخشکاند. چرا که در عصر کنونی، ریشۀ تمامی مشقات بشری، از جمله ستم بر زنان یعنی نیمی از جمعیت مونث بشری در چنبرۀ روابط پدر/مردسالاری، شیوۀ تولیدی سرمایه داری است. پس باید بر ویرانه های جمهوری اسلامی، قدرت دولتی نوینی را بنا کنیم که بنیادا از دولت کهنه و ارتجاعیِ کنونی و زیربنای سرمایه داریِ آن متفاوت باشد. چنین دولتی، فقط می تواند یک دولت سوسیالیستی باشد.(۱)

سوم؛ سرنگون کردن جمهوری اسلامی همراه با کلیت دستگاه دولتی اش نیازمند آن است که ستون فقرات نظامی دولت (سپاه، بسیج، ارتش، نیروی انتظامی و غیره) درهم  شکسته شود. به این ضرورت نمی توان با اعتراضات و مقاومت های خیابانی ممتد که به نوبۀ خود بسیار ضروری اند و نقطۀ عطف کنونی را آفریده اند، پاسخ داد. در مقابل سختی راه، هرگز نباید دچار این توهم شد که می توان مساله را با «کودتایی» توسط ارتش یا با «یاری» نیروهای تحت الحمایۀ قدرت های امپریالیستی و دولت های منطقه «حل» کرد. فجایعی که قدرت های امپریالیستی و نیروهای تحت الحمایۀ آنها در سوریه و افغانستان و عراق به بار آوردند، پیش چشم ما است. دخالت گری های امپریالیستی همواره موجب فجایعی از جمله تقویت بنیادگرایی اسلامی شده اند. ضرورتِ درهم شکستن ستون فقرات نظامی دولت را فقط با یک جنگ انقلابی مردمی می توان جواب داد که توسط میلیون ها زن و مرد سازمان یافته و آگاه به هدف ساختن جامعه ای نوین، پیش خواهد رفت.(۲)

اوضاعی که شکل گرفته است، شاخص های برجسته ای دارد. مشروعیت حکومت دینی در شعله های حجاب سوزان، سوخت. سی سال تلاش مستمر بخش مهمی از حاکمیت (اصلاح طلبان) برای ترساندن و برحذر داشتن مردم از انقلاب دود شد. توهم بزرگ که گویا بدون انقلاب می توان به حداقلی از حقوق و روابط انسانی دست یافت خاکستر شد. اما راهبردی ترین شاخص، تثبیت قدرتمند این حقیقت است که زنان بخش عمده ای از نیروهای سنگ بنایی انقلاب کمونیستی هستند.

مختصاتِ زمین مبارزه و افکار مردم، از عوامل تعیین کننده در تسریع انقلاب هستند و در این زمینه نیز تغییرات بزرگی رخ داده است. در فاصلۀ یک هفته، فضای سیاسی و فرهنگی و صف آرایی نیروها در کلیت جامعه به طرز شگفت انگیزی عوض شد. بخش مهمی از طبقه خرده بورژوازی که با وجود نارضایتی های فراوان به مقابلۀ علنی با رژیم برنخاسته بود، به شکل های مختلف از جمله با اظهارات نمایندگان سیاسی و سخنگویانش، ضدیت خود با رژیم را روشن کرد. قشرهای مرفه در شهرهای بزرگ و افراد معروف ورزشی و هنری نیز به صف اعتراض پیوستند و حتا سلبریتی های ورزشی و هنریِ سابقا کاسه لیس هم مجبور شدند سمت خود را تعیین کنند. هرچه جنایت دستگاه سرکوب رژیم بیشتر می شود، خشم این قشر و دور شدنش از موضع نظاره گری و بی طرفی نیز بیشتر می شود. حجاب سوزان، دگرگونیِ فکری و فرهنگی بزرگی در جامعه به وجود آورده است که می توان گفت ابعاد تاریخی دارد و این بخشی از تغییر در توازن قوای سیاسی و ایدئولوژیکِ میدان مبارزه است. زنان و مردان جوان معروف به نسل دهۀ هشتاد (۱۵ تا ۲۵ساله ها) انرژی و روحیۀ شگرفی را در پیشبردن مقاومت نشان داده و به تمام مردم پیام دادند که نیروی مصممی در صحنه نبرد انقلاب و ضد انقلاب حضور دارد. در مقیاس بین المللی، زنان جهان به ویژه زنان و جوانان در خاورمیانه و افغانستان و ترکیه، تحولات ایران را یک پیروزی علیه روابط ستمگرانه مردسالارانه/پدرسالارانه در همه جا می دانند و هزاران نفر از هنرمندان و دانشمندان و فعالین سیاسی و فمنیست از سراسر دنیا خود را حامیان سرسخت این خیزش و قیام می دانند.

این تغییرات، بیان پتانسیل انقلاب و فرصت های انقلابی هستند. اما هنوز با انقلاب فاصله زیادی دارند! انقلاب یا تغییر اساسی زمانی رخ می دهد که بتوان سیستمی که علیه آن شورش کرده ایم را حقیقتا سرنگون کرده و آن را با سیستمی بنیادا متفاوت جایگزین کنیم. تفاوت بسیار هست میان مردمی که پشیزی برای رژیم حاکم ارزش قائل نیستند و حس تحقیر و نفرت از آن تمام وجودشان را گرفته و خواست سرنگون کردن آن تبدیل به هستی شان شده است، با مردمی که یکم، به مختصات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعۀ عادلانه تر و بنیادا متفاوت آگاه هستند؛ دوم، عزم کرده اند برای آن بجنگند؛ و سوم سازمان یافته اند که بر مبنای نقشه و رهبری ای که می تواند در این راه رهبری شان کند، برای آن جامعه بجنگند. وظیفۀ عمدۀ ما کمونیست های انقلابی در شرایط کنونی به وجود آوردن چنین مردمی است.

با پیگیری نفس گیر به سازماندهی و تعلیم نیرویی متشکل از صدها نفر با جهت گیری علمی کمونیسم نوین و بر پایه «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران» برخیزیم که در تکامل و پیشرفت خود، میلیون ها نفر را در نبردی رهبری کنند که ابعاد تاریخی-جهانی خواهد داشت و نه فقط در ایران که در کل خاورمیانه و جهان برج و باروی نظم کهنه را به چالش خواهد کشید.

زنان و مردان جوانی که تا کنون این فرآیند را پیش برده اند، می توانند و باید تبدیل به رهبران چنین انقلابی شوند. اما لازم است که درک از رهبری را نیز روشن کنیم. «رهبری» به معنای این حزب و آن حزب و یا تجمیعی از آنان نیست. بلکه در اساس به معنای آن است که برای چه نوع جامعه ای مبارزه می کنیم، نقشه راهمان برای رسیدن به آن چیست و سازمان یابی ای که متناسب با آن نوع جامعه ای که می خواهیم بسازیم و ضروری است که بسازیم، کدام است؟ آیا جامعه ای سرمایه داری است؟ با این تفاوت که این بار به جای جمهوری اسلامی، تحت حاکمیتِ کسانی که خود را «دموکراسی خواه» یا «مشروطه خواه» یا «جمهوری خواه» می خوانند قرار خواهد گرفت؟ در این صورت، قطعا و اجبارا روابط پدر/مردسالاری و فرودستی زنان ولو به اشکال متفاوت با جمهوری اسلامی تداوم خواهد یافت، فقر و بیکاری و بی آیندگی برای اکثریت جوانان، ستم بر ملل غیر فارس، نابودی محیط زیست و جنگ های ویرانگر بخشی جدایی ناپذیر از آن خواهد بود. ما چنین جامعه ای نمی خواهیم. ما نیازمند، «نظام سیاسی و اقتصادی بنیادا متفاوت و بسیار بهتر هستیم که نظام سوسیالیستی است و مبنایش تامین نیازهای مردم و پیش برد مبارزه برای جهانی کمونیستی است که با رسیدن آن بالاخره در همه جای دنیا بر استثمار، ستم و نابودی محیط زیست که بخشی از سوخت و ساز سیستم سرمایه داری- امپریالیسم است نقطه پایان گذاشته خواهد شد.» (باب آواکیان. آینده ای وحشتناک یا حقیقتا رهایی بخش)

برای حل مسالۀ رهبری وقت زیادی نداریم. زیرا علاوه بر دستگاه دولت حاکم که هنوز ستون فقرات سرکوبگر نظامی اش را دارد و قدرت سیاسی و ایدئولوژیکش تهی نشده است، نیروهای ارتجاعی دیگری حاضر به یراق ایستاده اند تا همین دستگاه دولتی همراه با ستون فقرات سرکوب نظامی امنیتی اش را تحویل بگیرند و کل این روابط را با ظاهری موجه تر به مردم داده و آن ها را فریب بدهند! هرگز نباید فراموش کنیم که در سال ۱۳۵۷ نیز اکثریت جامعه زیر فشار ضرورت و نیاز به یک انقلاب واقعی به میدان آمد اما نتوانست انقلاب را به فرجام پیرزومند برساند و به جایش، روند ضد انقلاب حاکم شد و در نهایت یک  رژیم ارتجاعی با رژیم ارتجاعی دیگری جا به جا شد.

از این رو ما کمونیست های انقلابی، به هر کس که تحمل وضع کنونی را ندارد و از این وضع آزرده و خشمگین است؛ به هر کسی که می خواهد برای رهایی زنان از اسارت حجاب اجباری و به طور کلی روابط پوسیده پدر/مردسالاری بجنگد؛ هر کسی که می خواهد بالاخره حکومت دینمدار حاکم در ایران را دفن کند؛ برای هر کسی که می خواهد بساط بی عدالتی و سرکوب امنیتی و کشتار مخالفین سیاسی و آزادی اندیشه، فقر و بیکاری و نابودی محیط زیست را برای همیشه جمع کند؛ برای کسانی که علاوه بر اینها خواهان ایجاد جهانی است که همه بشریت از انقیاد نظام سرمایه داری رها شود؛ می گوییم اگر کمونیست انقلابی نیستید لازم است که بشوید! تا انقلابی را که ضروری است به پیروزی برسانیم.

 

یادداشتها

  • در مورد چشم انداز و تصویر کلی این جامعه نگاه کنید به سند «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران (پیشنویس پیشنهادی)» در وبسایت حزب ما (org) و همچنین به مختصری از آن سند در همین شماره نشریه آتش و مقالۀ «شرح مختصری از قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران»
  • در مورد ماهیت و مختصات این جنگ نگاه کنید به سند «استراتژی راه انقلاب در ایران» در وبسایت حزب ما (org) و همچنین خلاصه ای از آن را در همین شمارۀ نشریه و در مقالۀ «از دفاع برحق تا جنگ انقلابی»

 

خداحافظ پَسمانده!

با قتل مهسا امینی به دست گشت کشتار جمهوری نکبت اسلامی، هزاران نفر در ده ها شهر و استان کشور به پا خاستند و ایران بار دیگر شاهد خیزشی عظیم و در ابعاد وسیع مردمی است. اما این رویدادی است کیفیتا متفاوت حتی نسبت به خیزشهای مردمی شکوهمند چند سالۀ اخیر. این سرآغاز وضعیتی است که می تواند به سرنگونی جمهوری اسلامی منتهی شود.

جنبشی انقلابی که بدنۀ اصلی آن را زنان و خصوصا زنان و مردان جوان شورشی و عصیانگر تشکیل می دهند. جنبشی که تا همین لحظه دستاوردهای اجتماعی و تاریخی بی مانندی را در بر داشته است. ۱) به آتش کشیدن و لگدکوب کردن حجاب اجباری به عنوان یکی از دیرکهای ایدئولوژیک و عقیدتی دولت دینمدارِ جمهوری اسلامی در اماکن عمومی از خیابان تا دانشگاه در ابعاد وسیع. خروش علیه حجاب در بطن خود بذرهای ضدیت با قوانین شریعت را نیز دارد. چرا که حجاب اجباری، نماد و پرچمِ حاکمیت احکام پوسیدۀ فقه اسلامی بر قوانین این کشور است. مردی خطاب به ملایی که در سقز بر پیکر ژینا نماز میت می خواند فریاد می کشید «اسلام این زن را برای چهار تار مو کشت. اسلام تان را جمع کنید و بروید». مبارزۀ متحد با هدف دفن حجاب اجباری، وظیفه و آماج دائمی این خیزش انقلابی است. این عمل به قلب نمادِ ارتجاع اسلامی می زند و پیروزی اش راه را برای در هم شکستن دیگر سنگرهای ایدئولوژیک و سیاسی جمهوری اسلامی باز می کند. نگذاریم خواست «دفن حجاب اجباری» از دستور کار بسیار مهم این جنبش خارج شود. ۲) روحیۀ مبارزاتی و تعرضی شگفت آور جوانان و مردم در تهاجم به نیروهای پلیس و قوای سرکوبگر، ۳) روحیۀ همبستگی و همدلی مردمی از تبریز تا کردستان و از گیلان تا مشهد ۴) حمایت جهانی بخشی از فعالین جنبش زنان و روشنفکران و هنرمندان از این جنبش، فاکتوری که تاکنون در دیگر جنبش ها و خیزش های مردمی ایران طی سال های اخیر در این وسعت شاهدش نبودیم. جهان باید بیشتر و بیشتر صدای نفرت زنان ایران از حجاب اجباری را بشنود و این صدا به بخشی از جنبش جهانی زنان تبدیل شود. این وظیفۀ هر نیروی مترقی و انقلابی و فعالین جنبش زنان است که این خواست را به درون جنبش های فمنیستی و زنان ببرند. دوران توهمات نسبیت گرایی فرهنگی و «حجاب، پوشش بومی زنان خاورمیانه است» به سر آمده است و امروز یک شعار را باید جهانی کرد «دفن حجاب اجباری اسلامی». ۵) و از همه مهمتر طغیان پتانسیل رادیکال و انقلابی خشم زنان به عنوان یکی از ستون های فقرات انقلاب در این کشور و در جهان. پیشتر بارها چه در اسناد مربوط به سنتز نوین کمونیسم و چه در اسناد حزب مان گفته شده بود که زنان نیروی اجتماعی بسیار مهمی علیه نظام پدر-مردسالارِ و سرمایه داری امپریالیستی حاکم بر جهان هستند. زنان همان نیروی انفجاری ای که می توانند و باید به بخش پیشاهنگ و رهبران استراتژیک انقلاب علیه تمامیت سیستم تبدیل شوند.(۱) شعله ای از آتشفشان این خشم و توانمندی را در صحنه های غرور آفرین روزهای اخیر دیدیم.

اما وقتی سخن از آغاز فرایند انقلاب می شود، به معنای پیروزی محتوم آن نیست. پیروزی یا شکست این انقلاب به فاکتورهای مختلفی بستگی دارد. مسالۀ کلیدی این است که این بار نبایداجازه داد مثل سال ۵۷ یا بهار عربی به بیراهه برود. این جنبش انقلابی، خود به خود شکل نگرفته است و خود به خود هم به پیروزی نخواهد رسید. وقوع این فرایند انقلابی در ایران امروز و با پیشگامی زنان و با حضور اقشار مختلف مردم، ناشی از عوامل مختلف و تضادهای گوناگون است. اما در تحلیل نهایی دو فاکتور در وقوع آن اهمیت اساسی را داشتند: نخست کارکرد و سوخت و ساز خودِ سیستم که توده های مردم را به ضدیت و انزجار از آن وامی دارد. مهم نیست که اکثریت مردم یا بخش قابل توجهی از آنها در لحظه چگونه فکر می کنند، که به اصلاحات و اعتدال و «ما که سیاسی نیستیم» و توهمات مذهبی و خرده بورژوایی و «جنبش مسالمت آمیز» باور دارند، مهم این است که سیستم سرمایه داری نحوۀ عملکردش به نوعی است که استثمار و ستم و تبعیض را به اشکال مختلف بر اکثریت مطلق جامعه تحمیل می کند و این دینامیسم به ضدیت مردم نسبت به این سیستم منجر شده و در دوره های قیام و اعتلای انقلابی به خشم و خیزش و شورش آن ها منتهی می شود. فاکتور دوم عنصر مقاومت چهل و چند ساله ای که جامعه و زنان به اشکال مختلف در مقابل این رژیم نشان دادند. از خیزش پنج روزۀ ۸ مارس ۵۷ و جنگ کردستان تا قیام سربداران آمل و مبارزات مسلحانۀ دهه ۶۰ و هزار زن و مردی که در آن جان باختند، از ۱۸ تیر ۷۸ و مقاومت مدنی و سیاسی زنان علیه حجاب تا دی ۹۶ و آبان ۹۸. این فاکتور مهمی بود که شعلۀ مقاومت در این جامعه، ولو کوچک و توسط اقلیتی از جامعه، هیچگاه به خاموشی نگرایید و دشمن هر چه کرد از اعدام های دهه ۶۰ و قتل عام ۶۷ تا پروژۀ نکبت بار اصلاحات و اعتدال، باز هم بخشی از جامعه و مردم به ضدیت با تمامیت جمهوری اسلامی ادامه دادند. در این نبرد بارها جنگیدیم، کشتیم و کشته دادیم، زندان و شکنجه و اعدام شدیم، شکست خوردیم و باز برخاستیم، این بار اما باید با افق و چشم انداز تحقق پیروزی جلو برویم.

نمی توان پیشگویی کرد که سرانجام این فرایند انقلابی چه می شود اما یک چیز روشن است: تا انقلاب واقعی، نبردی طولانی و پر فراز و نشیب در راه است. تا آن جا که به مردم، به ما نیروهای کمونیست انقلابی و دیگر نیروهای مترقی و مردمی و روشنفکران و فعالین سیاسی مربوط است باید توهماتی را که برخی جریان های اپوزیسیون در مورد «تعیین تکلیف زودفرجام» با جمهوری اسلامی دامن می زنند افشا کنیم و مقابل دستورالعمل هایی که با پشتوانۀ نهادهایی در دولت های امپریالیستی و رژیم های منطقه برای جنبش صادر می کنند، بایستیم. مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی بر مبنایی که فرجامش به نفع مردم باشد، نبردی درازمدت است و علاوه بر این سناریوی فرجام زودرس مثل ۵۷ از طریق سازش در بالا و تغییر رژیم از طریق ساخت و پاخت جهانی نامحتمل است. به دلایل گوناگون که در رأس آنها از هم پاشیدگی انسجام قدرتهای امپریالیستی جهان است. گوآدلوپی مثل سال ۱۹۷۹ در کار نیست که امپریالیست های غربی دور یک میز بنشینند و راه را برای خمینی و اسلامگرایان متحد با او از طریق آشتی دادن شان با ارتش باز کنند. انقلاب یعنی به ریشه ها زدن برای دگرگونی کل سیستم موجود یعنی نظام سرمایه داری و شیوۀ تولید سرمایه داری که بنا به سرشت و سوخت وسازش تمامی انواع بهره کشی و ستم از جمله ستم بر زن را تولید و بازتولید می کند. حامی این نظام در هر جامعۀ سرمایه داری، دولت دیکتاتوری سرمایه داری است که در ایران با روبنای اسلامگرایی و در شکل و هیئت جمهوری اسلامی صورتبندی شده است. برای از بین بردن منشأ تمام انواع ستم و بهره کشی، برای دفن کردن حجاب و ستم بر زن، برای ریشه کن کردن فقر و فلاکت و گرسنگی، برای از بین بردن ستم ملی و استبداد فرهنگی و سیاسی، برای نجاتئ محیط زیست باید و ضروری است که جمهوری نکبت اسلامی را سرنگون کنیم و بر ویرانه های آن، سیستم تولیدی و اجتماعی سراپا متفاوتی یعنی «جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» را بسازیم.

 

توضیحات

  • نگاه کنید به:

آواکیان، باب (۱۳۹۷) کمونیسم نوین. ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (م ل م). ۲۷۲-۲۷۷

حزب کمونیست ایران (م ل م) (۱۳۹۶) برنامه و انقلاب کمونیستی در ایران. ص ۴۱-۴۴

 

 

حجاب اجباری و قتل زنان، ابزار رژیم فاشیستی اسلام گرا برای خفه کردن همه

اطلاعیه حزب کمونیست ایران (م ل م) ۲۵ شهریور ۱۴۰۱

قتل مهساها، برای جمهوری اسلامی یک ضرورت وجودی است؛ کوبیدن سر این رژیم به سنگ و سرنگونی آن نیز ضرورت وجودی برای زنان و رهایی همۀ ستمدیدگان و استثمار شوندگان جامعه است. سرشت دینمدار فاشیستی جمهوری اسلامی با قلع و قمع زنانی که تن به روابط برده وار تحمیلی آن نمی دهند، بازتولید می شود. این واقعیت از نخستین روزی که خمینیِ تاریک اندیش و مرتجع، فرمان حجاب اجباری اش را صادر کرد با ما بود و همان زمان، ده ها هزار زن شورش گر در مقابل این گستاخی و تجاوز به انسانیت و آزادی زنان ایستادند و ضرورت سرنگونی رژیم دینمدار تازه به قدرت رسیده را به کل جامعه نشان دادند. صلای این خصومت خونبار را ۴۴ سال پیش خمینی داد اما خیلی زود روشن شد که عمر آن به درازای شب تاریک و مهیبِ دین و جامعۀ طبقاتی و مشخصا دینی است که ۴۴ سال پیش به قدرت سیاسی رسید.      

مهسا(ژینا) امینی ۲۲ ساله و اهل شهرستان سقز روز سه شنبه ۲۲ شهریور در تهران توسط نیروهای گشت ارشاد بنیادگرایان اسلامی دستگیر و دو ساعت بعد، بدن نیمه جان او در حالی که از گوش اش خون جاری بود، به بخش مراقبت های ویژه بیمارستان کسرِی منتقل و به گفتۀ درمان گران، در کمای ناشی از سکته مغز جان باخت.

  خشم و نفرت زیادی در دل مردم فوران کرده است اما لازم است که تبدیل به مبارزه ای جانانه برای سرنگونی رژیم شود. جمهوری اسلامی می داند که در وجود زنان با دشمنی روبروست که به حساب هر قطره خونی خواهد رسید که به دست عمالش از پیکر زنان و مردان بر زمین ریخته می شود. مبارزه با حجاب اجباری و قانون و حاکمیت شریعت، آشتی ناپذیر است. نه فقط همراهان و مشاطه گران رژیم که هر فرد و جمعی را که سکوت کرده باید بی هیچ ملاحظه ای به چالش گرفت که سمت خود را تعیین کنند — همراهی با فاشیست ها برای هیچ کس عاقبت خوشی ندارد! خشونت ویژۀ قوانین ضد زن و شریعت اسلام با زنان، باید با اعتراض و واکنشِ آگاهانه و سازمان یافته از طرف شمار بزرگی از مردم مواجه شود. آیندۀ بهتر برای جامعه در گرو آن است که این مبارزۀ آشتی ناپذیر میان زنان و جمهوری اسلامی، تبدیل به صف آرایی روشن میلیون ها نفر حول همین مساله علیه جمهوری اسلامی شود و گستاخی زن ستیزانۀ جمهوری اسلامی جواب جانانه ای از سوی جامعه بگیرد. حجاب اسلامی و قوانین ضد زن باید به طور توده ای زیر پا گذاشته شود و تبدیل به روند عمده در سراسر ایران شود و اگر بتوانیم چنین کنیم، بی تردید هوای تازه و رهایی بخشی در کشور وزیدن خواهد گرفت و بذر امید به آینده ای بنیادا متفاوت و هزاران بار بهتر و عزم جنگیدن برای آن، در دل میلیون ها ستمدیده و قربانی جمهوری اسلامی، کاشته خواهد شد. خط قرمزهای ارتجاعی جمهوری اسلامی باید به طور گسترده و میلیونی زیر پا گذاشته شود، به طوری که نگاه داشتن آن برای رژیم و عمال سرکوبگرش غیرممکن شود. ستم بر زن و جهالت و عقب ماندگی دینی، مهر ستم گرانۀ خود را بر زندگی تک تک مردم از زن و مرد کوبیده است. همانطور که بارها گفته ایم، هر شکل از بی اعتنایی به آن از طرف جنبش های اعتراضی کارگران، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان و … فقط دست رژیم را در سرکوب همه جنبش های اعتراضی تقویت می کند. بی جواب گذاشتن این ضرورت، راه را برای وضعیتی بدتر باز میکند. در این حقیقت نباید ذره ای تردید کرد.

مرگ بر جمهوری اسلامی، زنده باد جمهوری سوسیالیستی نوین ایران

 

 

دفن حجاب اجباری دفن ادغام دین و دولت آغاز شده است، تمامش کنیم!

 

اطلاعیه دوم حزب کمونیست ایران (م ل م). اول مهر ۱۴۰۱

 حجاب اجباری در ده ها شهر در شعله های خشم مردم می سوزد و راه را برای سرنگونی جمهوری اسلامی و دفن «ادغام دین و دولت» باز می کند. فرمان حجاب اجباری خمینی در سال ۵۷ شلیک توپ آغاز استقرار یک رژیم بنیادگرای اسلامیِ همه جانبه بود و دفن حجاب اجباری فرآیند سرنگونی این رژیم دینمدار فاشیست را جهش وار تسریع می کند. حجاب اجباری و قوانین شرع (ادغام دین و دولت) راهگشای جمهوری اسلامی در لگدمال کردن حقوق پایه ای گسترده تر مردم در همه زمینه ها شد: سرکوب مخالفت، آزادی اندیشه و بیان و نشر، آزادی تشکل و تحزب، سرکوب ملل تحت ستم، سرکوب کارگر و دانشجو و معلم و… حجاب اجباری، چسب انسجام بخش جمهوری اسلامی است به طوری که سردمداران آن گفته اند «حفظ آن حتا از ضدیت با آمریکا مهمتر است».

اما هرگز نباید فراموش کرد که سهم امپریالیست ها به ویژه امپریالیست های آمریکایی در تحکیم برج و باروی بنیادگرایی اسلامی در ایران و کل خاورمیانه بسیار بزرگ بوده است. آمریکا و دیگر قدرت های سرمایه داری امپریالیستی، متفق القول در سال ۵۷ راه را برای قدرت گیری بنیادگرایان اسلامی در ایران باز کردند. زیرا در آن هنگام امپریالیسم آمریکا جامعه آمریکا و دنیا را در چارچوب کارزار ضد شوروی و ضد کمونیسم اداره می کرد. تحکیم پایه های قدرتش در داخل آمریکا علیه تاثیرات خیزش انقلابی دهۀ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ و تحکیم هژمونی امپریالیستی اش در خاورمیانه در مقابل رقیب امپریالیستش شوروی که هنوز نقاب سوسیالیسم بر چهره داشت و در ایران علیه جنبش کمونیستیِ واقعی که علیرغم سرکوب های خونین رژیم شاه در حال گسترش بود را در این چارچوب پیش می برد و اتحاد با نیروهای بنیادگرای دینی و تقویت آنها بخشی از رویکردهای سیاسی اش بود. حتا در خود حکومت آمریکا  با وجود آن که قانون اساسی آن مبتنی بر «جدایی دین از دولت» است اما حکومت آمریکا، هر دو جناح دموکرات و جمهوری خواه، این اصل را تبدیل به امری بسیار نسبی کرد و حتا از دهۀ ۱۹۵۰ به بعد واژه «زیر سایۀ خدا» را به مراسم سوگند روسای جمهورش اضافه کرد. با چنین سیاستی، افزایش نفوذ فاشیست های بنیادگرای مسیحی در ارکان حکومت آمریکا تضمین شد تا اینکه در دوران ریاست جمهوری ترامپ (۲۰۱۶-۲۰۲۰) در راس قدرت قرار گرفتند و قدرتشان جهش وار رشد کرد. و هرگز نباید فراموش کرد که تضمین موقعیت بردگی و فرودستی زن در خانواده و جامعه از اصول آنها برای اداره جامعه آمریکا و جهان است.

 بنابراین هرگونه توهم به حمایت امپریالیست های آمریکایی، چه دموکرات ها و چه جمهوری خواهان فاشیست، از زنان ایران خیانتی بزرگ به جنبشی است که برای دفن زن ستیزی در ایران آغاز شده است. از تجربه تلخ افغانستان باید عبرت گرفت که نه تنها آمریکا قانون اساسی بر مبنای مذهب حنفی اسلام را برای افغانستان نوشت بلکه راه را برای بازگشت مجدد طالبان گشود. همانطور که بارها تاکید کرده ایم بنیادگرایی اسلامی و امپریالیسم، دو نیروی منسوخ هستند که باید سرنگون شوند. بنیادگرایان اسلامی حاکم در ایران و دیگر نقاط خاورمیانه با وجود این که به تضاد با امپریالیسم رسیدند، اما هدفشان هرگز این نبوده است که از امپریالیسم و مالکیت خصوصی سرمایه داری گسست کنند. بلکه افق اجتماعی و سیاسی و منافع خود را در همین نظام سرمایه داری-امپریالیستی دنبال کرده اند.

زنجیرهای اسارت دینی را باید پاره کرد

همه ادیان جهان و مشخصا ادیان ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) ادیان پدرسالار و اشباع شده از روابط برتری مرد بر زن و کمتر از انسان دانستن زن هستند و به طرز عریان و خشونت بار بر ضرورت تسلیم زنان به مردان، سلطۀ پدر و شوهر و هر نرینه ای بر جنس مونث در خانواده و طایفه و جامعه تاکید می ‏کنند. اما با متصل شدن این اصول کهنه به ماشین سرمایه داری، دهشتی بی پایان و بی نظیر برای زنان ایران و جهان ایجاد شده است. همۀ جریان های بنیادگرای دینی در جهان اعم از اسلامی و مسیحی و یهودی و هندو و غیره با تمام تفاوت های شان، دارای وجه اشتراک معرفت شناختی و سیاسی بسیار مهمی هستند: همه شان ضد علم اند و همه شان دین گرایی را عامل عمده در منسجم نگاه داشتن جوامع تحت سلطه شان می دانند. این امر در مورد فاشیست های مسیحی در آمریکا که امروز در حزب جمهوری خواه متمرکز هستند، صادق است و الغای حق سقط جنین در آمریکا، توسط قضات حامی این فاشیست ها اثبات این واقعیت است.

امروز، در چارچوب دنیایی که سرمایه داری بر آن حاکم است، در هر عرصه از روابط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی که پای دین در میان باشد، بی تردید منافع طبقاتی و اجتماعی نیروهای اجتماعی منسوخ و ارتجاعیِ در میان خواهد بود. فقط یک جمهوری سوسیالیستی می تواند «جدایی دین از دولت» را تضمین کند. این جدایی، به معنای بیرون کردن دین از کلیۀ حوزه های عمومی جامعه و دولت است؛ به معنای آن است که دولت باید ضامن محدود ماندن دین در حوزۀ خصوصی شهروندان باشد. از جمله از طریق تصویب قانون اساسی و قوانینی در حوزه های مختلف آموزش ابتدایی و عالی؛ بهداشت و درمان؛ اقتصاد و مالکیت و به طور کلی در حوزۀ اختیارات و وظایف سه قوۀ مجریه و مقننه و قضایی.

برای پیشبرد موفقیت آمیز مبارزه ای که شروع شده و برای از بین بردن هر نوع ستم و استثمار باید خرافات دینی را در هر شکلی که هست بیرون کرد و زنجیرهای فکری خود از تفکرات دینی را پاره کرد و به جایش جهان بینی و روش و رویکرد علمی نسبت به هستی را اتخاذ کرد. به ویژه اگر واقعا می خواهیم ریشۀ معضلات کنونی جامعۀ بشری و راه حل آن را بفهمیم باید روش و رویکرد کمونیسم نوین را اتخاذ کنیم و وارد راه حقیقی مبارزه برای ریشه کن کردن هر شکل از ستم و استثمار از طریق انقلاب کمونیستی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین ایران شویم که مختصاتش در سند «قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» آمده است.

حجاب اجباری را دفن کنیم! جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم! پیش به سوی استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین ایران!

 

 

 از دفاع برحق تا جنگ انقلابی

ژیلا انوشه

به دام انداختن و سرکوب اوباش لباس شخصی و نیروهای مسلح رژیم و پرتاب کوکتل مولوتف به میان نیروهای ضد شورش تا به دندان مسلح در خیابان ها، از اصول اولیۀ دفاع بر حق است که این روزها در رسانه های خارج از کشور و از سوی حقوق دان هایی مانند شیرین عبادی تحت عنوان «دفاع مشروع» از آن صحبت می شود. در واقع خیزش شهریور ۱۴۰۱ آن چنان فضای سیاسی را تغییر داده است که حتا در این زمینه هم ورق برگشته و رشتۀ بیست سال تبلیغ اصلاح طلبان و لیبرالها در مورد «جنبش عدم خشونت» و «مبارزۀ مسالمت آمیز» و توهم گل دادن به قوای مسلح جمهوری اسلامی را پنبه کرده است. دیگر صداهایی که تلویحا و تصریحا خشونت سازمان یافته دولتی را «مشروع» و هر گونه مقابله قهرآمیز مردمی با آن را «نامشروع» می دانستند، شنیده نمی شود.

این نوع مبارزه را ما کمونیست های انقلابی همیشه حق مردم دانسته ایم. اما چنین مبارزه ای در اوضاع منحصر به فرد امروز به یک ضرورت تبدیل شده است. دفاع برحق مردم از خودشان در مقابل حملات قوای مسلح حکومت، حرکت قدرتمندی است در نه گفتن به «سرکوب امنیتی/نظامی» که یکی از گسل های هفت گانۀ مهم جامعۀ ما است.(۱) مانند هر مبارزۀ عادلانۀ دیگر، مبارزه علیه سرکوب امنیتی/نظامی باید آگاهانه تر و سازمان یافته تر پیش برود و نقشه های میان مدت و درازمدت داشته باشد تا هم در اهداف فوری اش موثر باشد و هم راه را برای اهداف استراتژیک تر انقلاب باز کند. بهترین دفاع، همواره حمله است. به این خاطر، سراسری شدن واقعیِ خیزش کنونی و کسب آزادی های سیاسی در هر عرصه از تقابل ما با جمهوری اسلامی، از دفن حجاب اجباری تا آزادی زندانیان سیاسی، بهترین «دفاع» است. سازماندهی و تقسیم کار در سطوح مختلف، به ویژه اطلاع رسانی از سوی کسانی که به اطلاعات مربوط به تحرکات نیروهای رژیم دسترسی دارند بسیار مهم است. هر کس به نوبه خود می تواند دستی بر آتش داشته باشد و به دفاع برحق جمعی کمک کند. ما از تمام استعدادها و قوای مردمی مان می توانیم استفاده کنیم. در دنیای امروز، جنبه های دیگری که خصلت بین المللی دارد، به این نوع حرکات دفاعی عادلانه اضافه شده است. عملیات هکرهای «آنونیمس» از آن جمله است که به صورت «مشت در مقابل مشت» با جمهوری اسلامی حرکت کرده است. هک کردن دوربین های جاسوسی جمهوری اسلامی یکی از مهمترین عملیات این گروه است که کمک موثری به کم کردن تلفات رزم های خیابانی دارد. همانطور که جمهوری اسلامی لشگری از هکرها را در اختیار دارد، لازم است که همبستگی انترناسیونالیستی در میان هکرهای جهان به فلج کردن چشم ها و ره یاب های جاسوسی رژیم منتهی شود.

اما میان دفاع عادلانه تا جنگ عادلانه (جنگ انقلابی) برای سرنگونی جمهوری اسلامی و به سرانجام رساندن انقلاب و استقرار دولت نوین سوسیالیستی، تفاوت زیادی هست و در واقع گذر به سطح کیفیتا متفاوتی از مبارزه است و در واقع اشاعۀ آگاهی نسبت به ضرورت و چیستی جنگ انقلابی، باید بخشی لاینفک از مبارزات امروز باشد. زیرا،  بدون چنین جنگی، نه قادر به شکستن ستون فقرات نظامی رژیم خواهیم بود و نه قادر به کوتاه کردن دست قدرت های جهانی و دولت های منطقه در راه اندازی جنگ های ارتجاعی از انواعی که در ۲۰ سال گذشته در خاورمیانه جریان داشته اند (و جمهوری اسلامی و قدرت های جهانی و دولت های منطقه، بازیگران عمدۀ آنها بوده اند و فجایع افغانستان و سوریه و عراق را به بار آورده اند). در واقع بدون وضوح بر سر این که چه نوع انقلابی می خواهیم و دوستان و دشمنان انقلاب کیانند، همیشه میدان برای مانور دهی نیروهای ارتجاعی که حاضر به یراق نشسته اند تا با توسل به جنگ های ارتجاعی جانشین جمهوری اسلامی شوند، باز خواهد بود. (۲)

در جهان امروز، فقط یک نوع جنگ عادلانه و موجه می تواند وجود داشته باشد و آنهم جنگی است برای تحقق انقلاب و ایجاد جامعه ای بدون تمایزات طبقاتی و اجتماعی. چنین جنگی، نه توسط یک «نیروی متخصص نظامی» و با به حاشیه راندن توده های مردم بلکه توسط خود آنها و تحت رهبری انقلابی کمونیستی می تواند پیش برده شود. حزب ما (حزب کمونیست ایران م ل م) راه و استراتژی چنین جنگی را برای انقلاب در ایران تدوین کرده است. در اوضاع خود ویژه ای به سر می بریم که بسیار متفاوت از پیش است و توده های مردم بیش از همیشه نیاز دارند که به کیفیت رهایی بخش چنین جنگی که در سند «استراتژی راه انقلاب در ایران» مدون شده است، پی ببرند (۳). در زیر خلاصه ای از اصول این استراتژی را می خوانید:

 

 استراتژی جنگ انقلابی

خصلت بر حق جنگ انقلابی و تمایزش با جنگ های ارتجاعی امپریالیست ها و اسلام گرایان از هدفش بر می خیزد که عبارتست از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی وکلیت دولت طبقۀ سرمایه دار از طریق یک انقلاب واقعی و «جایگزینی آن با دولتی که زیربنای اقتصادی و تمام روابط اقتصادی و سیاسی را تغییر داده و نظام اجتماعی نوینی را بر اساس از میان بردن تمایزات طبقاتی، نابود کردن روابط تولیدی متکی بر استثمار، محو روابط اجتماعی ستمگرانه و از میان برداشتن فرهنگ و تفکرات کهنه و پوسیده، سازمان دهد.»

جنگ هم مانند هر فعالیت مهم بشری، یک امر علمی است. یعنی قوانینی دارد که باید طبق آن عمل کرد. قبل از هرچیز باید نقاط قوت و ضعف خودمان و دشمنانمان را درک کنیم. نقطه ضعف این رژیم از ماهیت آن بر میخیزد که در تخاصم طبقاتی ذاتی و همیشگی با اکثریت کارگران و زحمتکشان شهر و روستا، زنان و روشنفکران است. یک رژیم دینمدار فاشیست با قوانین شریعتِ تبعیض گرا و ماهیت ضد علمی و تاریک اندیش و ضد آزادی اندیشه و بیان است و ستم بر زنان و ستم بر ملل غیر فارس بخشی از سوخت و ساز آن است. این رژیم از یک طرف ادعای استقلال از امپریالیست ها را می کند اما تا مغز استخوان به نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی وابسته است. رژیمی است که با غارت محیط زیست، هستی جمعی کشور را به خطر انداخته است. اما انقلاب ما، نماینده منافع اکثریت مردم ایران، منطقه و جهان است. جامعۀ آینده ای را نمایندگی میکند که در آن تضاد اساسی عصر سرمایه داری که کلیۀ رنجهای امروز بشر را یا به وجود آورده و یا بازتولید میکند، از میان میرود. به این ترتیب نیروی انقلاب واقعی و پیشاهنگ کمونیست آن، منافع فوری و درازمدت اکثریت مردم این کشور و سراسر جهان را نمایندگی میکنند. این رژیم اقلیتی استثمارگر را نمایندگی می کند. اما، جمعیت هشتادمیلیونی که درنتیجۀ رشد سرمایه داری واجتماعی تر شدن تولید، در سراسر کشور به یکدیگر متصل شده اند، صف قدرتمندی در مقابل آن هستند. نیمی از این جمعیت، زنان هستند که درگیر در همه عرصه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی اند و نیروی تحت ستم شدید می باشند  و منافع فوری وِ درازمدت آنان در انجام یک انقلاب واقعی است. بخش مهمی از این جمعیت، خلقهای ملل تحت ستم در چهار گوشۀ ایران هستند که این رژیم تخاصم ویژه ای با آنها دارد. ایران سرزمین پهناوری است که جنگ انقلابی باید استفاده از آن می تواند از به انزوا افتادن در یک نقطه، ممانعت کند. وجود ملل مختلف تحت ستم در چهار گوشۀ کشور و جمعیت بزرگی از مهاجرین افغانستانی، نقطه قوت بزرگی برای انقلاب ما است. ما مردمی داریم که دارای تجربۀ طولانی مبارزه سیاسی، از جمله مبارزۀ مسلحانه انقلابی در این کشورهستند. اما، مهمتر از همه ما دارای علم این انقلاب هستیم و حزب پیشاهنگی داریم که با استفاده از علم کمونیسم نوین، معضلات و سختی های راه انقلاب را بهتر و صحیحتر دیده و برای حل آنها راه حل پیش میگذارد. پروسه تدارک و جنگ انقلابی با رژیم و دولت حاکم، پروسۀ تبدیل این نقاط قوت استراتژیک به نقاط قوت تاکتیکی یا فوری است.

برای تحقق این استراتژی، مبارزۀ ما به دومرحلۀ مبارزۀ سیاسی که امروز جریان دارد و آغاز و به فرجام رساندن جنگ انقلابی، تقسیم می شود. هرچند هر یک از این مراحل، ضرورتهای خود را دارند اماهدف، گذار از مرحله اول به مرحله دوم است.

این جنگ، شیوه های جنگیدن مختص به خود را دارد. زیرا، هدف ما، شیوه های جنگیدن ما از نظریۀ نظامی تاِ اصول عملیاتی را تعیین میکند.  قانون عام حاکم بر کلیۀ جنگها «حفظ نیروهای خودی، نابودی نیروهای دشمن» است. قانون  خاص جنگ انقلابی، تبدیل شدن از نیروی کوچک و ضعیف به نیروی بزرگ و قوی و رسیدن به موقعیتی است که بتوانیم نیروها و دولت دشمن را کاملا درهم بشکنیم. به کاربستن این دو قانون – یعنی، قانون عام جنگ ها و  قانون خاص جنگ انقلابی؛ بدون به کاربردِ اصل مهم دیگر یعنی «دشمن را بشناس، خودت را بشناس» ممکن نیست. با کسب شناخت علمی از نقاط قوت و ضعف طرفین است که میتوان امکان سرنگونی دولت حاکم را با وجود قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی اش دید و همچنین استراتژی تحقق و نقشۀ راه آن را به حداکثر ممکن صحیح تبیین کرد و به عمل گذاشت. شناخت از دشمن در برگیرنده تحلیل از وضعیت سیاسی، موقعیت داخلی و بین المللی، تضادهای درونی اش، پایگاه توده ای و روحیۀ نیروهای آن و غیره است. به همین میزان نیاز به شناخت از دکترین نظامی جمهوری اسلامی هم در عرصۀ فعالیت های برون مرزی و هم داخلی، دکترین آن برای سرکوب شورش های شهری و یا جنگ چریکی داریم. «خودت را بشناس» در برگیرنده این عوامل است: وضعیت نیروی انقلاب از نظر کمی و کیفی یعنی موقعیت حزب، موقعیت و روحیۀ توده ها؛ تضادهای طبقاتی و اجتماعی و جنسیتی و گسلها؛ تجارب توده ها در رویارویی با دشمن؛  تحلیل از موقعیت نیروهای سیاسی و مبارزات اجتماعی دیگر؛  درس آموزی از تجارب گذشتۀ خود و دیگران در پیشبرد مبارزات مسلحانۀ برحق.  این شناخت ها همیشه نسبی هستند و باید در هر مقطع، به روز شوند. اما باید قوای محرکه و تأثیرات متقابل تضادهای گوناگون که میتوانند موجب ِ بروز وضعیتها و وقایع غیرقابل انتظار شوند را شناخت. اصل اساسی «حفظ نیروهای خودی و نابودی نیروهای دشمن» که توسط مائو تسه دون مفهوم سازی شد، بسیار مهم است. معنای این اصل در استراتژی انقلاب ما برای ایران این است که جنگ انقلابی در ایران، در آغاز نمی تواند با نیروهای قدرتمند دشمن رودر رو شود و حتا در شرایطی که مرحلۀ اول یا مرحلۀ شروع جنگ را به طور موفقیت آمیزپیش برده است، نمیتواند جنگ را به صورت قیام مسلحانه در مراکز قدرت و تصرف فوری قدرت سیاسی شروع کند و ازهمان ابتدا قوای کامل دشمن را بهِ چالش مستقیم بکشد. قوای انقلاب تا زمانی که پایه و نیروی الزم برای دست زدن به تعرض استراتژیک برای کسب سراسری قدرت سیاسی را فراهم ندیده باید از چنین کاری پرهیز کند و اگرنه با شکست روبه رو خواهد شد.

خلاصه کنیم: «۱ِ- خصلت ِ جنگ ما را هدف آن تعیین میکند. هدف ما، اصول جنگ و روش های آن را دیکته میکند. جنگ انقلابی، یک جنگ درازمدت است. قدرتمند بودن دشمن، رشد ناموزون انقلاب و رشد تدریجی نیروهای انقلاب، به این جنگ خصلت درازمدت میبخشد. جنگ توده های آگاه است برای رهایی از ستم و استثمار و در نهایت رهایی کل بشریت. این جنگ، با اتکا به توده های مردم در ایران و سراسر جهان و نه دولتها پیش خواهد رفت. ناموزونی ساختار اقتصادی، نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک ناموزون دشمن در مناطق گوناگون، سرزمین وسیع و پهناور با جغرافیای ناهموار، موجب آن میشود که تکامل و توسعۀ جنگ انقلابی در ایران ناموزون باشد. عامل دیگری نیز در میان هست که تکامل جنگ را ناموزون میکند، دخالت نیروهای طبقاتی دیگر است. نیروهای طبقاتی بورژوایی دیگری )بجز ارتش و قوای مسلح جمهوری اسلامی نیز در صحنه حضور داشته و سیاست و برنامۀ طبقاتی خود را به طرق مختلف، از جمله از طریق دست زدن به جنگ، پیش خواهند برود. این نیروها میتوانند نیروهای ارتجاعی و امپریالیستی باشند و یا نیروهای مترقی. در هر دو حالت، حضورشان در صحنه تأثیرات متناقضی بر فرآیند توسعۀ جنگ انقلابی خواهد گذاشت. چنانچه قبل از آغاز جنگ انقلابی، میان جمهوری اسلامی و امپریالیستها جنگ شود، ِ سیاست ما تداوم سیاست ضدیت با «دو منسوخ امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی» خواهد بود و اعلام خواهیم کرد که جنگ میان آنها، یک جنگ ارتجاعی است و به قول لنین لازم نیست، جنگی که با محتوای جنگ ارتجاعی شروع شده، به همان صورت تمام شود. یعنی، میتوان و باید جنگ ارتجاعی را به یک جنگ انقلابی تبدیل کرد و سرنوشت جنگ را نه آن نیروهایی که شروعش کردند بلکه نیروهای انقلابی با به پیروزی رساندن انقلاب کمونیستی تعیین کنند.»

فرآیند انقلابی ای که به راه افتاده و خصلت سراسری آن، به طور انضمامی صحت علمیِ این استراتژی را تایید می کند و وظیفۀ امروز آن است که صدها هزار نفر در سراسر کشور با اهداف جنگ انقلابی و اصول آن آشنا شده و تعلیم ببینند تا یک نیروی مادی برای آغاز آن سازمان یابد. زنان و مردان مبارز دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ و شهریور ۱۴۰۱، رهبران استراتژیک و فرماندهان میدانی این جنگ رهایی بخش خواهند بود. این گونه است که هیچ دشمنی در مقابل به فرجام رساندن یک انقلاب واقعی دوام نخواهد آورد.

یادداشتها

  • در مورد دیگر گسلها نگاه کنید به: بیانیه انقلاب (هفت توقف). نشریه حقیقت شماره ۸۲ خرداد ۱۳۹۷
  • رجوع کنید به مقاله کاملیا انتخابی فرد در نشریه ایندیپندنت فارسی و مصاحبه بیژن کیان، عضو حزب جمهوری خواه آمریکا با ایران اینترنشنال که در مصاحبه صحبت از آن می کند که اینها «طرح سوری برای ایران» دارند و همچنین مصاحبه ایران اینترنشنال با ارش آرامش که عضو حزب دموکرات آمریکاست و صحبت از آن می کند که آمریکا باید به شکل گیری یک نیروی مسلح منسجم و مجهز کمک کند؛ اول و دوم ماه مهر ۱۴۰۱
  • در صفحه اصلی وبسایت زیر به کتاب «استراتژی راه انقلاب در ایران» رجوع کنید:org

 

معرفی کوتاه قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران

 

طرح کلی جامعۀ سوسیالیستی، برای اولین بار توسط کارل مارکس پیش گذاشته شد. این طرح کلی در جریان انقلاب های بزرگ سوسیالیستیِ قرن بیستم از کورۀ عمل گذشت و نه فقط در تئوری بلکه در عمل نیز به عنوان تنها بدیلی که می تواند بشریت را از تاریکی جامعه طبقاتی رها کند، به اثبات رسید. انقلاب سوسیالیستی و بنای جامعه سوسیالیستی ابتدا در اتحاد شوروی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) و سپس در چین (۱۹۴۹-۱۹۷۶) تجربه شد. این تجربیات، گام های اولیه با دستاوردهای بی نظیر در راه محو تمایزات طبقاتی، تمایزات جنسیتی و افکار کهنه بودند. اما مانند هر گام اولیه، رهبران این انقلاب ها در جواب به این چالش ها مرتکب خطاهای جدی تئوریکی و پراتیکی شدند. پیروزی و در نهایت شکست این انقلاب ها، تجربه ای عظیم و پر از درس و آموخته برای بشریت بر جای گذاشت. با جمعبندی و تحلیل کلیۀ این چالش ها و تضادها، و سنتزتجارب دولت و جامعه سوسیالیستی در شوروی و چین، الگوی نوینی از جامعۀ سوسیالیستی آینده توسط باب آواکیان، مولف «کمونیسم نوین»، پیش گذاشته شد. در عنوان «جمهوری سوسیالیستی نوین»، واژۀ نوین مربوط به آن است که حتا با جوامع سوسیالیستی پیشین تفاوت های جدی دارد و این الگوی نوین و بسیار رهایی بخش تر و عملی تر، بر جمعبندی از آوردها و خطاهای انقلاب های سوسیالیستی قرن بیستم استوار است. الگوی نوینی که آواکیان پیش می گذارد، مبنای اصلی برای تدوین «قانون اساسی: ساختار و اصول دولت جمهوری سوسیالیستی نوین ایران و کارکرد حکومت آن» بوده است و ویژگی های جامعۀ ایران، در این چارچوب و با به کاربست آن سنتز شده است.

 

قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی  نوین ایران به چه چالش هایی پاسخ می دهد؟

 

دولت سوسیالیستی مانند کلیۀ دولت های دیگر، یک دولت دیکتاتوری/دموکراسی طبقاتی است. بر خلاف دولت دیکتاتوری/دموکراسی بورژوازی، دولت سوسیالیستی، خصلت طبقاتی خود را پنهان نکرده و به صراحت اعلام می کند: منافع عمومی طبقۀ پرولتاریا را نمایندگی می کند اما نه به این معنا که عناصر پرولتر به حکومت می رسند و یا این دولت فقط از آنِ پرولتاریا است. بلکه به این به معنا که هدف این دولت، رهایی بشریت از کلیت نظام طبقاتی و گشودن فصل نوینی در تاریخ اجتماعی بشر است.

 اکثریت مردم که به شکل های مختلف استثمار و ستم های اجتماعی را تجربه می‏کنند مثل فقر و بیکاری و سرکوب سیاسی و فکری و جنسیتی و ملی و نابودی زیست محیط شان، در پیروزی انقلاب سوسیالیستی ذینفع هستند حتا اگر شمار زیادی از آنها  نسبت به این واقعیت آگاه نباشند و به لحاظ فکری و عقیدتی با آن ضد باشند.

خود جامعه سوسیالیستی با وجود این که میلیون ها بار بهتر از جامعه کنونی خواهد بود اما بسیار پر چالش خواهد بود.

چون پاک کردن یک باره روابط مالکیت خصوصی و افکار مربوط به آن پس از هزارها سال و آنهم در شرایطی که در جهان هنوز قدرتمند خواهد بود بسیار سخت است.

تجربه تاریخی دولتهای سوسیالیستی پیشین نشان داد که بخش بزرگی از جامعه، حتا پس از استقرار دولت سوسیالیستی، تا مدتها مخالف این دولت خواهند بود. عده ای به علت آن که از قشرهای متوسط جامعه هستند، تحولات اقتصادی دولت سوسیالیستی را مغایر با منافع طبقاتی خود می دانند و حتی بخشهایی از توده های سابقا تحت استثمار و ستم نظام به علل گوناگون از جمله باور و عادت دینی شان، مخالف انقلاب سوسیالیستی و جامعه سوسیالیستیِ آینده خواهند بود.

با علم به این واقعیت، دولت سوسیالیستی بر اساسی تشکیل شده و کار خواهد کرد که در آن همۀ آحاد جامعه، از موافق و مخالف، از حقوق و وظایف یکسانی برخوردار شوند. موافقین دولت سوسیالیستی هرگز جایگاه ویژه ای نخواهند داشت و حقوق مخالفین دولت نیز توسط خودِ دولت، تامین خواهد شد.

 شناساندن خصلت و کارکرد دولت آیندۀ سوسیالیستی، هستۀ مستحکم ما برای ایجاد اتحاد گسترده در جنگ برای سرنگونی جمهوری اسلامی و در فردای پیروزی و استقرار دولت جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران برای ساختمان جامعه سوسیالیستی نوین است.

دگرگون کردن زیربنای اقتصادی جامعه، از چالش های دشوار «جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» خواهد بود. و ایجاد اقتصادی خودکفا و مستقل از نظام سرمایه داری جهانی و معیارهای سودآوریِ آن، چالشی عظیم خواهد بود.

در اولین گام، این جمهوری دو گسست بزرگ اقتصادی انجام خواهد داد. یکم، قطع شاهرگ هایی که اقتصاد ایران را به طور تبعی در اقتصاد سرمایه داری جهانی ادغام و حیات روزمرۀ اقتصاد و معیشت مردم را وابسته به شبکۀ مالی و تجاری جهانی می کند. دوم، مصادره تمام ابزار تولید و دارایی و منابع همۀ وابستگان جمهوری اسلامی، استفاده از این  منابع برای  تامین فوری نیازهای معیشت، سرپناه، آموزش و پرورش و تعلیمات عالی علمی، آفرینش هنری و نشر افکار، بهداشت و درمان همۀ مردم و ترمیم محیط زیست.

بدون این دو گام اولیه حل معضل فقر و بیکاری و شکاف عظیم میان اقلیتی که انباشت ثروت کرده اند و اکثریتی که کار می کنند اما انباشت فقر می کنند ممکن نخواهد بود. هر جریانی که ادعای آلترناتیو بودن می کند باید در زمینه اقتصادی موضعش را در مورد این دو گسست عمده روشن کند. و بگوید چه نظام اقتصادی مستقر خواهد کرد که سرمایه داران گوناگون، برای پیشی گرفتن از یکدیگر و به خاطر کسب سود، در روند تولید با هدف کسب سود، آوار بر سر مردم خراب نکنند و بیکاری و فقر را گسترش ندهند، کشاورزی و محیط زیست را نه تنها بیش از این نابود نکنند بلکه ترمیم کنند. باید بگویند چگونه مانع روند کور توسعه سرمایه داری که مانع از تامین نیازهای حداقلی مردم به غذا و بهداشت و سرپناه و کسب علم و تفریح است را خواهند گرفت. چطور مانع از توسعه پر هرج و مرج و بحران زایی که نیروهای تولیدی را از بین می برد خواهند شد.

و آنها که ادعای سوسیالیسم می کنند باید بگویند، شیوه تولید سرمایه داری را به طور انضمامی چگونه تبدیل به شیوه تولید سوسیالیستی خواهند کرد و برای این که امکان آن فراهم شود، فرآیند سرنگون کردن جمهوری اسلامی را چطور طی خوهند کرد و دولتی که برقرار خواهند کرد، اقدامات اولیه اش که راه را برای ایجاد  شیوه تولیدی سوسیالیستی باز کند چه خواهد بود؟ می دانیم که دگرگون کردن اقتصاد، فرآیندی دشوار و پر تضاد خواهد بود. چون در ایران اقتصاد سرمایه داری، به شدت وابسته به تلاطمات بازارهای جهانی است و رشدی معوج و بیمارگونه دارد که کشاورزی اش حتا قادر به تامین نیازهای غذایی کشور نیست و میلیون ها نفر در مشاغل خرد مانند دکان داری، زراعت و تجارت خرد درگیرند. اکثریت جمعیت شهرها، در فقر و بیکاری و در معرض خطرات ناشی از زلزله و هوای آلوده به سر می برند. کار کودک و تن فروشی بخش بزرگی از نیروهای انسانی جامعه را محکوم به زندگی وحشتناک تر از بقیه کرده است. تاریک اندیشی دینی، افکار ضد زن، ضد ملل تحت ستم و مهاجران افغانستانی روابط میان انسان ها را به شدت آلوده کرده است. دولت سوسیالیستی باید این مشکلات را به فوریت حل کرده و برای حلشان نباید به چارچوب های سرمایه داری و افکار و فرهنگ عقب مانده تکیه کند و چالش در این است که حتا در جهت گیری های فوری، نباید به ساختارهای سرمایه داری به طور عام و ساختارهای سرمایه داری به طور خاص آن طور که در ایران توسعه یافته است تکیه کنیم.  

شکل حکومت: شکل حکومت دولت سوسیالیستی نوین ایران، جمهوری است. بر اساس نمایندگی و با آرای مردم اداره شده، تفکیک قوا در آن وجود دارد و هیچ فرد و نهادی از جمله حزب کمونیست، بالاتر از قانون نیست و همه در مقابل قانون پاسخگو هستند. ارگان های حکومتی که در محل کار و زندگی مردم در مناطق مختلف، مستقیما توسط توده های مردم انتخاب شده اند در تعیین کاندیداهای انتخابات، نقش مهمی خواهند داشت. همچنین حزب کمونیست کاندیداهای مورد نظر خود را با تکیه بر کمیته ها یا شوراهای انقلابی که در محلهای کار و زندگی در مناطق مختلف تشکیل شده اند معرفی خواهد کرد.

این ساختار انتخاباتی به کسانی که کمونیست نیستند اجازۀ انتخاب شدن و تاثیر گذاری بر روند قانون گذاری و اداره کشور را می دهد. چنانچه کاندیداهای دیگر از کاندیداهای حزب کمونیست سبقت بگیرند، به معنای آن است که حزب نتوانسته توده های مردم را قانع کند و در استدلال های خود پیروز نشده است. بنابراین حزب باید بیشتر تلاش کند، اگر استدلال های غلطی داشته آن ها را اصلاح کند. توده های مردم باید وارد این فرآیند کشمکش و کارزارهای سیاسی شوند و از سوی دولت سوسیالیستی نوین شرایطی حاکم باشد که مردم در مبارزه برای یافتن حقیقت، فعال بوده و روند و کارزارهای انتخاباتی و مبارزات سیاسی حول آن را به واقع مسالۀ خود دانسته و نسبت به آن احساس رضایت داشته باشند. به عبارت دیگر انتخابات در چارچوب دولت سوسیالیستی نوین، فرآیندی است که حتا حزب کمونیست که روند انقلاب کمونیستی را پیروزمندانه رهبری کرده است، باید مرتبا برای اثبات شایستگی خود مبارزه کرده و توده های مردم و خودِ حزب کمونیست در جریان منازعه و مبارزه بر سر این که پیشروی جامعه در چیست و چگونه است، تغییر یابند.

دولت سوسیالیستی، هم حرکت دهنده است و هم اینکه خودش را آماج نقد می کند و پویایی اش دقیقا از همین جا تامین خواهد شد.

اهمیت طرح «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» در آن است که امکان آن را فراهم می کند که زنان و مردان کارگر و کارکن و زحمتکش و روشنفکر و متخصص و هنرمندان جامعه ما، مردم ملل غیر فارس و مهاجران افغانستانی و دیگر مهاجرین که در شمار ملیونی تعیین کننده این انقلاب خواهند بود از هم اکنون آن جامعه  آینده و اصول و کارکردهایش را بتوانند تصور کنند. این سند قدرت آن را دارد که به مبارزات امروز، جهت و هدف روشنی بدهد. بر خلاف جریان های اپوزیسیون بورژوایی که امروز خارج از قدرت هستند و شدیدا در تلاش و رقابت هستند که جایگزین جمهوری اسلامی شوند، انقلاب سوسیالیستی با شخصیت کاریزماتیک و از این قبیل یاوه ها نیست که می تواند پیروز شود. حرف هایی که در مورد لنین و به اصطلاح «کاریزماتیک» بودن او گفته اند یاوه هایی ناب است. لنین تا چند ماه قبل از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ توسط نیروهای بزرگ و قدرتمند صحنه سیاست، اصلا به حساب نمی آمد و شناخته شده نبود. مائو هم که پس از سالها رهبری جنگ درازمدت خلق، شناخته شده شد و حتا در شوروی در دوران رهبری استالین، نام مائوتسه دون را هم نمی توانستند درست تلفظ کنند.

از همین امروز با خصلت و اصول جامعۀ سوسیالیستی باید آشنا شده و آن را در جهت بسیج و سازماندهی و پیشبرد انقلاب کمونیستی استفاده کنیم. این سند باید بتواند به قوۀ تصور توده های مردم در مورد جامعه و جهانی که می توان و باید ساخت، دامن بزند. و مردم را متقاعد کند که جامعه کنونی را نمی توان و نباید حفظ کرد. بی تردید، فداکاری برای ایجاد جامعه سوسیالیستی با هدف رسیدن به جهان کمونیستی، معنادارترین نوع زندگی و فعالیت بشری است. کمونیستها، فعالین، هواداران و دوستداران حزب ما و انقلاب کمونیستی موظفند که در جریان مبارزه با جمهوری اسلامی و در مسیر سازمان دادن جنبشی برای انقلاب، سند قانون اساسیِ جمهوری سوسیالیستی نوین ایران را به دست هزار نفر از کارگران و زحمتکشان، زنان و مردم ملل تحت ستم رسانده و جامعه ای که مختصات کلی آن در این سند تصویر شده است را هرچه بیشتر به افق و مشعل مبارزات توده ها تبدیل کنند؛ افقٍ جامعۀ آینده ای که در این سند ترسیم شده است را با مبارزات شورانگیز کنونی به ویژه زنان و مردان جوان شورش کنونی، کارگران و رانندگان اعتصابی، دانش آموزان و معلمین معترض، روشنفکران انقلابی و دانشجویان مبارز و همه معترضین به انواع ستمهای جمهوری اسلامی، پیوند زنند.  این سند به توده ها می گوید که مهمترین حقشان، داشتن قدرت سیاسی و داشتن دولتی است که خصلت و هدفش، ریشه کن کردن ستم و استثمار از هر نوع آن است. این سند باید در دسترس همه مبارزین جنبش های اجتماعی قرار گرفته و به موضوع بحث و انتقاد آنها و همچنین حقوقدانان و روشنفکران آزادیخواه تبدیل شود.