خیزش زنان در ایران، صدای زنان دنیاست!
به مناسبت هشت مارس روز جهانی زن
قیام امروز زنان ایران بخشی از خیزش جهانی زنان و محصول ۴۴ سال مقاومت است؛ مقاومت زنانی که هرگز تسلیم نشدند و در خیزشی که به «زن، زندگی، آزادی» معروف شد، تکلیف رژیم دینمداران حاکم در ایران را تعیین کردند: این رژیم باید سرنگون شود! برای آن که:
ترکیب وحشتناکی از روابط اجتماعی اسلامی/برده داری و روابط سرمایه داری- امپریالیسم به وجود آورد و زنجیرهای بردگی زنان را تقویت کرد؛ دین و دولت را ترکیب کرد تا بی حقوقی و فلاکت اکثریت مردم و استثمار سرمایه داری را در هاله ای از «تقدس» بپوشاند و مردم را تسلیم ارادۀ خود کند؛ بهترین زنان و مردان انقلابی ایران را به قتل رساند یا در زندان ها اسیر کرد؛ با «ضد امپریالیسم» ارتجاعی اش تلاش کرد تا وابستگی خود به نظام امپریالیستی جهانی را پنهان کند؛ لشگری از تاریک اندیشان دینمدار را در ایران و سراسر خاورمیانه تعلیم داد؛ سپاه جنایتکارش را در آن سوی ایران، در سوریه و عراق به جنایت علیه مردم آن کشورها گماشت؛ آب و زمین را از زحمتکشان ربود و آنان و محیط زیست شان را نابود کرد؛ بر ملل کورد و بلوچ و عرب و تورک و تورکمن و لر ستم کرد؛ برای آنکه این رژیم …
نه سرکوب بی حد دستگاه های امنیتی و نظامی علیه زنان، آنان را عقب راند و نه «سرکوب نرم» در شکل «اصلاحات» و ترویج نظریۀ ارتجاعی «فمینیسم اسلامی» و «نسبیت گرایی فرهنگی» توسط نمایندگان طبقه متوسط. این نظریات صرفاً با جنبه هایی از ستم پدر/مردسالاری مخالف اند و همواره خواهان سامان بندی جدید در داخل نظام هستند تا خودشان و دیگرانی مانند خودشان به موقعیت بهتری دست یابند.
تجربه ۴۴ سال حکومت دینمدار در ایران نشان می دهد، هر جا بنیادگرایی دینی حاکم باشد، پدر/مردسالاری شدید و زن ستیزیِ تهاجمی حاکم خواهد بود. اما ستم بر زن در حکومت های سکولار نیز با شدتی غیرقابل انکار حاکم است. پس، هیچ زنی نباید خود را فریب دهد! هر نوع رژیمی که بر همان شالوده های سرمایه داری که پایۀ جمهوری اسلامی است بنشیند، حتا اگر «سکولار» باشد و وعدۀ «آزادی زن» را بدهد، هرگز نمی تواند دست از روابط پدر/مردسالاری بکشد و بی تردید، برای تحکیم قدرت سیاسی اش و برای عقب مانده نگاه داشتن افکار مردم و ایجاد انسجام اجتماعی ارتجاعی، از همان ابتدا سیاست زن ستیزی را به شکل های مختلف دنبال خواهد کرد. هرگز نباید دچار توهمات ساده لوحانه شد که گویا امپریالیست های «غرب» نقشۀ توزیع رفاه و دموکراسی غربی در ایران را دارند! نگاه کنید که در افغانستان چه کردند و چگونه راه را بر قدرت گیری دوباره طالبان باز کردند تا با وقاحت حتا جلوی با سواد شدن زنان را نیز بگیرند. نگاه کنید که چگونه دیوان عالی فاشیست ایالات متحده آمریکا، با لغو حق سقط جنین سودای برده کردن زنان را در سر دارد. هیچ چیز خطرناک تر از افق هایی که در مقایسه شرایط «بد» با «بدتر»، تسلیم شدن به وضع موجود را توصیه می کنند، نیست. به ویژه در دورانی که از سر می گذرانیم.
ما در دورانی به سر می بریم که خیزش های زنان در کشورهای مختلف، دنیا را تکان می دهد. خیزش ژینا در ایران، بخشی از این خیزش هاست و فریاد خشم بشریت از جامعه کهنه و منسوخی است که دست از ستم هزاران ساله بر نیمی از بشریت نمی کشد.
ستم بر زنان از ابتدای جامعۀ طبقاتی وجود داشته و جز با از بین رفتن طبقات و مالکیت خصوصی زمینه برای ریشه کن کردن آن به طور کامل وجود نخواهد داشت. همین امر در کلیت خود و تاریخا، زنان را به مثابه نیروی انقلابی برای نابودی جامعه طبقاتی آماده کرده است. اما جدای از این کلیت، در برهه کنونی وضعیت ویژه ای در رابطه میان کل نظام طبقاتی و گسل ستم بر زن به وجود آمده است. در کشورهای سرمایه داریِ امپریالیستی و در کشورهای «جهان سوم» که تحت سلطه سرمایه داری امپریالیستی هستند، زنان به طرز بی سابقه ای وارد مشارکت اقتصادی شده اند. این دگرگونی فقط نتیجه مستقیم تغییرات اقتصادی نیست. بلکه در همراهی با مبارزات اجتماعی و سیاسی زنان علیه روابط و ساختارهای سنتی رخ داده است. این وضعیت جدید فشار زیادی بر روابط و ساختارهای سنتی خانواده با الگو و فرهنگ مرد-محور گذاشته است. شکل های جدیدی از ستم بر زن به وجود آمده که تنش هایی را به لحاظ فرهنگی و اجتماعی ایجاد کرده است. طبقات حاکمه در کشورهای «شمال جهانی» و «جنوب جهانی» هرچه بیشتر به تقویت خانواده و ارزش های سنتی دست انداخته اند. از جمله تقویت حق مردانه، دامن زدن به فرهنگ نفرت از زن مستقل، اجباری کردن حجاب، لغو حق سقط جنین، گسترش پورنوگرافی … کلیۀ این روندها مرتبط با تغییرات عظیمی هستند که رخ داده و ضرورت هایی که برای طبقات حاکمۀ سرمایه داری به وجود آورده تا برای حفظ انسجام اجتماعی منسوخ شان، زنجیرهای پدر/مردسالاری را محکم تر کنند.
به وضوح می توان دید که، در نتیجه عملکرد سرمایه داری امپریالیستی، گسل ستم بر زن تبدیل به گسلی شده است که می تواند کل سیستم سرمایه داری جهانی را با انفجاری سهمگین به زیر بکشد. این گسل موقعیتی پیدا کرده است که سرمایه داری قادر نیست آن را در چارچوب کنونی اش حتا تخفیف بدهد. این گسل، مرتباً با حرکاتش یک نیروی اجتماعی بزرگ در مقیاس جهانی تولید می کند که رهایی اش به طور قطع در گروی محو انقلابی و رادیکال روابط مالکیت سنتی و افکار سنتی است.
اگر از دریچه مفاهیمی چون «تضاد بورژوازی- پرولتاریا» (که جنبش کمونیستی قدیم به آن عادت داشت در حالی که فقط بخشی از قوای محرکۀ نظام سرمایه داری را نمایندگی می کند) به مساله نگاه کنیم، تغییرات شگرف و قوای محرکۀ مسبب آن را درک نخواهیم کرد. اگر به معضل ستم بر زن از دریچه «دموکراتیک» و «دموکراسی» و «هویت» بنگریم، این لحظه تاریخی-جهانی را که یک گسل اجتماعی به خصلت نمای پوسیدگی ناب نظام کهنه سرمایه داری تبدیل شده است را درک نخواهیم کرد.
تغییرات بزرگ در موقعیت زنان بخشی از تغییرات کلان در جامعۀ بشری است. قوای محرکۀ سرمایه داری، جهان را به یک گره گاه رسانده است. مساله صرفاً این نیست که «تضادهای طبقاتی و جنسیتی و ملی و محیط زیست و … حاد شده اند» ! واقعیت بزرگتر از همه این هاست: بشریت بر سر یک دوراهی ایستاده است. باب آواکیان با به کاربست روش و رویکرد کمونیسم نوین، از آن چه در جهان جاری است و بشریت را به گره گاه «آینده وحشتناک یا حقیقتاً رهایی بخش» رسانده، تحلیل روشن و بی نظیری می دهد. این یک ادعای توخالی یا غلو در اوضاع نیست. او با بررسی قوای محرکه بسیار پویای سیستم سرمایه داری امپریالیستی و تغییرات دائمی و توقف ناپذیری که در دنیا به وجود می آورد این تحلیل را ارائه می دهد. موقعیت کنونی زنان، فاجعه محیط زیست و جنگ هسته ای که کل تمدن بشری را می تواند از میان ببرد و بالاخره، سربلند کردن ایدئولوژی ها و جنبش های فاشیستی و هویت گرایانه را بدون این تحلیل نمی توان درک کرد. نمی توان ازهم گسیختگی و شکاف در قدرتمندترین حکومت جهان مانند دولت ایالات متحده را فهمید. از همه مهمتر، بدون تحلیل آواکیان نمی توان دید و فهمید که در دل همین اوضاع پر شتاب و انفجاری برای پایان دادن به تمامی رنج های غیر ضروری بشر مانند روابط ستمگرانه ای که زنان و کوییرها را فرودست مردان می کند، امکان یک انقلاب واقعی هست.
با این وصف، «وقت تنگ است»! در نتیجه باید سیاست ها و شکل های فعالیت و شیوه های تفکری که زمان را به هدر می دهند، کنار زد. انفعال سیاسی، سیاست های هویتی، نسبیت گرایی، توهمات بورژوادموکراتیک که انتظار دارند قدرت های سرمایه داری-امپریالیستی دنیا مقداری از «رفاه و دموکراسی» خودشان را به ایران منتقل کنند و «زنان را آزاد کنند»، نیروهای «آینده وحشتناک» را تقویت می کنند. تمام این گرایشات تلاش می کنند آلترناتیو انقلاب واقعی را از میدان به در کرده و کمونیست های انقلابی را از فضاهای مبارزاتی بیرون کنند! این حرکت ارتجاعی را باید درهم شکست و راه «آیندۀ حقیقتاً رهایی بخش» را باز کرد. و نکته در این جاست که می توان! درهم تنیدگی تضادهای سیستم، اوضاع پرآشوب و پیچیده ای ایجاد کرده است. در این شرایط، قدرت فوق العاده کمونیسم نوین، در دادن تصویر علمی از واقعیت است و کسانی را که به واقع به دنبال درک «معضل چیست و راه حل چیست» هستند، جذب می کند. به هر کس که می خواهد از هر ظلمی رها شود باید گفت تسلیم موعظه های توخالی «دموکراتیک» نشوید! هیچ انسان مبارزی نباید عمر خود را در جنبش هایی تلف کند که هرگز نه می خواهند و نه می توانند به تغییر رادیکال شرایط برسند. زیرا این جنبش ها به علت آن که هدف تغییر رادیکال جامعه، افق، نقشۀ راه و سازمان دهی نقشه مند برای آن را ندارند، مردم را محکوم به درجا زدن در چارچوب وضع موجود می کنند که نتیجه اش به واقع وحشتناک است. با صدای بلند می گوییم: به جای هدر دادن زمان با ما کمونیست های انقلابی همراه شوید تا «جنبشی برای انقلاب» سازمان دهیم. انقلاب در عصر کنونی فقط یک معنا دارد و آن هم این است که میلیون ها نفر آگاهانه و سازمان یافته، دولت حاکم را سرنگون کنند و به جای آن، نظام سیاسی و اقتصادی کاملاً متفاوت و میلیون ها بار بهتر را که نظام سوسیالیستی است بنا کنند و بدانند که این تنها آغاز راه است به سمت جهان کمونیستی که در هیچ گوشه آن ستم و استثمار انسان به دست انسان و طبیعت به دست انسان نباشد. سازمان دادن انقلاب «از پایین» یعنی این!
«جنبشی برای انقلاب» فرآیند تدارک برای چنین انقلابی است؛ جنبشی وسیع که در هستۀ آن فعالیت دائمی سیاسی، ایدئولوژیک و سازمانی کمونیست های انقلابی قرار دارد که در حزب ما که متکی بر کمونیسم نوین و کاربست آن است، متشکل هستند. اما «جنبشی برای انقلاب» محدود به کمونیست های انقلابی متشکل در حزب نیست. بلکه اتحاد گسترده ای است حول محتوای یک انقلاب واقعی. این تدارک، فرآیندی پر چالش و تلاشیست برای آن که افکار میلیون ها نفر تغییر کند و نسبت به محتوای یک انقلاب واقعی و راه رسیدن به آن آگاه شوند. جنبشی که افرادش در فکر و عمل، به روابط اجتماعی و افکار رهایی بخش انقلاب متعهد هستند و جسارت شورش علیه تمامی زنجیرهای کهنه و جرات به جریان انداختن یک مبارزه آگاهانه در تمامی عرصه های مبارزه سیاسی را بدون دنباله روی از عقب ماندگی های موجود در میان مردم، دارند. در این فرآیند، از میان انسان های انقلابی، به ویژه زنان، هزاران فرمانده استراتژیک و سازمانگر انقلاب تعلیم خواهند یافت و حزب کمونیست نیز در سطح بالاتری از توان دانستن و عمل کردن قرار خواهد گرفت.
اگر امروز «جنبشی برای انقلاب» به راه نیندازیم، اوضاع به سمتی که بتوانیم انقلاب پیروزمندی را به ثمر برسانیم، نخواهد رفت. در نتیجه، فردایمان همان چیزی خواهد شد که بعد از به قدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی تا کنون تجربه کرده ایم و در چارچوب گره گاه کنونی، چه بسا وحشتناک تر از آن! اما با به راه انداختن «جنبشی برای انقلاب» (و با «کمک» بحران سیستم سرمایه داری جهانی که تضادهایش سبب ازهم گسیختگی روزافزون نظام های حکومتی در سطح کشورها و در سطح منطقه و جهان است) می توانیم رژیم را هرچه ضعیف تر و مانور نیروهای ارتجاعیِ آماده پریدن به قدرت را خنثی کنیم و حتا بر مبارزات مهم در کشورهای دیگر تأثیر بگذاریم و از همه مهمتر، شرایط را به سمت «اوضاع انقلابی» ببریم.
مساله ما این نیست که یک ایده خوب داریم و به خاطر خوب بودنش می خواهیم آن را دنبال کنیم. خیر! تاریخ جامعه بشری یک سیستم کالایی و نظام سرمایه داری امپریالیستی به وجود آورده که تبدیل به بحران بود و نبود برای اکثریت بشریت و طبیعت شده است و در این میان، زنان «بردۀ برده ها» شده اند. این وضعیتِ غیرقابل قبول، نیازمند دخالتگری آگاهانه است! بر حسب بررسی علمی قوای محرکۀ اوضاع، فقط دو چیز ممکن است: یا وحشتناک تر از حال یا حقیقتاً رهایی بخش!
اگر میلیون ها زنی که با خیزش های خود دنیا را تکان می دهند، تصمیم بگیرند دیگر بس است! و انسان به دنیای بنیاداً متفاوتی نیاز دارد و به عنوان رهاکنندگان بشریت از نظام سرمایه داری پا به میدان بگذارند، قطعا مسیر «آینده حقیقتاً رهایی بخش» باز خواهد شد.
حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست)
۸ مارس ۱۴۰۱- ۲۰۲۳