دو یادداشت: ۱-ماهیت «عفو» چیست؟ ۲- دیالکتیک هم افزایی شیخ و شاه!
ستاره مهری
جمهوری اسلامی جواب خیزش ۵ ماهه ما را با سرکوب و پشت بند آن با «عفو» زندانیان سیاسی و وعده «اصلاحات» از حنجره اصلاح طلبان شیاد داد. اعلام عفو در میانه خیزش، تلاشی است در چهارچوب سیاست کلان ادامه سرکوب و دفع خطر با هدف حفظ کلیت نظام و بازگشت به روند «عادی». سیاستی با اهداف و مخاطب های چندگانه. عفو از یک طرف برای پنهان کردن ترس از قدرت خیزش مردم و ایجاد انشقاق احتمالی در صفوف مبارزه با نشان دادن چهره ای «بخشنده» از جمهوری اسلامی است و از طرف دیگر تلاش برای ایجاد اتحاد بیشتر بین جناح های مختلف درون و بیرون نظام و درعین حال و شاید از همه مهمتر، اعلام آمادگی برای نوعی از سازش با قدرت های امپریالیستی غربی تا شکلی از جمهوری اسلامی بر سر کار بماند. تلاشی مشمئز کننده و نفرت انگیز که می خواهد به مردم بگوید: «حواستان باشد، این رژیم نمی رود! اما عفو هم دارد!» و به جامعه جهانی می گوید: «عفو هم داریم به شرطی که ما را از بازی بیرون نکنید.»
جمهوری اسلامی می خواهد نقش مبارزه و مقاومت پنج ماهه مردم در آزادی های اخیر را با واژه کریه «عفو» بپوشاند تا بگوید، قدرتی که ضربه خورده، کمان کار می کند. ناصر مهاجر، پژوهشگر تاریخ و زندان به درستی می گوید: «به کاربست واژه عفو، مقداری شوخی و برای بازارگرمیست و بخشی از سیاست عوامفریبی حکومت. واقعیت این است که شماری از زندانیان سیاسی تبرئه شدهاند.» (ناصر مهاجر، مصاحبه با آیدا قجر. ۲۲ بهمن ۱۴۰۱)
فروکش خیزش با وجود تداوم مقاومت ها یک امر واقعی است و کاملا امری طبیعی. به این علت ساده که مردم برای همیشه با همان ریتم نمی توانند بجنگند. جمهوری اسلامی از این فروکش، روحیه گرفته و در تلاش است تا بحرانش را با دست زدن به یکسری تغییرات صوری ترمیم کند. سعی می کند یک قطره آب به مردم بدهد اما در عوض یک رودخانه خروشان ازشان بگیرد! و «اصلاح طلبان» را هم در این پروژه ادغام کند. روشن است که جمهوری اسلامی به سادگی دست از قدرت نخواهد کشید. ناصر مهاجر در همان مصاحبه به درستی تاکید می کند که، «در این نبرد و اعتراض جامعه با جمهوری اسلامی نباید فراموش کنیم که سرکوب نظام مند همچنان قدرت عمل دارد.» (همانجا).
هشیاری را هرگز نباید از دست داد. هنوز بسیاری از زندانیان سیاسی معروف و بسیاری از زندانیان سیاسی گمنام در شهرهای کوچک آزاد نشده اند. دستگیری بهاییان ادامه دارد. زندانیان محیط زیستی در خطرند. در این شرایط باید بیش از همیشه به گسترش جنبش جهانی برای «آزادی فوری زندانیان سیاسی» بپردازیم. جنبش ضد شکنجه و دستگیری و اعدام باید یک به یک جنایت هایی را که این رژیم در خیزش ژینا مرتکب شد به گوش مردم سراسر کشور و دنیا برساند. افشاگری و تلاش برای پاسخگو کردن جمهوری اسلامی در برابر جنایت هایش را باید با قدرت ادامه دهیم. به قتل رساندن حداقل ۵۰۰ نفر، کور و مجروح کردن هزاران نفر و به اسارت گرفتن ۳۰ هزار جوان هرگز نباید فراموش شود. یادمان نرود که «… آزار و خشونت جنسی در زندانهای جمهوری اسلامی … هرگز در این ابعاد، دیده نشده است. …» (ناصر مهاجر- همانجا)
افت خیزش و فعال تر شدن پهلوی و شرکاء
صحنه مبارزه با جمهوری اسلامی، صحنه ای پیچیده و چندوجهی با بازیگرهای مختلف است. حادتر شدن مبارزات مردمی علیه نظام در ماه های اخیر، ضرورت فعال تر شدن را مقابل دیگر نیروهای صحنه هم قرار داده است. امپریالیست های ایالات متحده و اروپا هم مجبورند به ضرورت شان در رابطه با آینده ایران که در واقع آینده هژمونی شان در خاورمیانه است جواب دهند و در جستجوی فرصت برای تعیین جهت آینده ایران هستند. از این روست که «آلترناتیو» های مختلف را به شکل مهره های شطرنج، به تناوب حرکت می دهند. از یک طرف، رضا پهلوی و شرکاء را به حرکت در می آورند و از طرف دیگر بیش از ۱۶۰ عضو کنگره آمریکا با مریم رجوی ملاقات دیجیتالی می کنند و قطعنامه ای به نفع او به کنگره آمریکا ارائه می دهند. حرکت دادن این مهره ها، هر شکل و اسمی هم که به خود بگیرد بیان یک مبارزه طبقاتی حاد است. مبارزه ای که از قضا سعی می کنند طبقاتی بودن آن را با علم کردن نام ها و نیروهای مختلف بپوشانند. پایه ها و حامیان این آلترناتیوهای امپریالیستی، عمدتا طبقه متوسطی هستند که آرزو دارند در ایران از آن نوع رفاه انگل واره ای برخوردار شوند که بخشی از مردم کشورهای امپریالیستی دارند. یعنی، آن نوع رفاه انگل واره ای که از طریق غارت کشورهای «جنوب جهانی» توسط امپریالیسم، تامین می شود.
رویارویی دو جریان (از یک طرف جمهوری اسلامی و از طرف دیگر آلترناتیوهای امپریالیستی) متناقض است. زیرا هر دوی آنها، قشرهای منسوخ و پوسیده اند. در واقع، دینامیک دو پوسیده (۱) را در این جا هم می بینیم: شاه بیشتر، شیخ بیشتر! جمهوری اسلامی به شدت نسبت به این دیالکتیک آگاه است و تلاش میکند از آن استفاده کند و سعی می کند، گروه هایی را که از آن «ریزش» کرده اند، دوباره جمع کند و مشخصا «اصلاح طلبان» را به سمت پروژۀ تحکیم و مرمت قدرت جمهوری اسلامی بکشد. در واقع، در واکنش به پروژۀ رضا پهلوی و شرکاء، کسانی مانند سروش (نظریه پرداز «انقلاب فرهنگی اسلامی») که با فاصله از جمهوری اسلامی دفاع می کردند، دوباره فیلشان یاد هندوستان کرده و علامت هایی مبنی بر وحدت بیشتر با جمهوری اسلامی نشان می دهند. موضع گیری ارتجاعی-دینیِ سروش علیه گلشیفته فراهانی را می توان در این زمره حساب کرد. سر باز کردن تضادهای جدید یا حادتر شدن تضادهای موجود، نیروهای مختلف را به سمت گیری و حتی چرخش، وادار خواهد کرد. بسیاری از «لیبرال دموکرات ها» به اتحاد با فاشیست های سکولار (به نمایندگی پهلوی) خواهند رسید. «دگردیسی» حامداسماعیلیون یک نمونه است. اما محدود به او نیست. برخی استادان/تحلیل گرانی که سابقۀ «چپ» دارند نیز کمر به «تئوریزه» کردن این روند بسته اند. به طور مثال رجوع کنید به «کاظم علمداری» که با رجوع به «هانتینگتون» معتقد است، «خلا قدرت و بیقانونی خطرناکتر از دیکتاتوری است» (۲)
افت خیزش این امکان را به «آلترناتیوهای» ارتجاعی- امپریالیستی و باندهای حکومتی می دهد که مردم را از صحنه تاریخ بیرون کنند و «بازی» و «معامله» خود را پیش ببرند. هر چند تداوم خیزش مهم است اما باید کیفیتی داشته باشد تا مرتجعین نتوانند آنان را از صحنه تاریخ بیرون کنند: یعنی، باید آگاهی انقلابی داشته باشند و حول «جنبشی برای انقلاب» متشکل شوند. این کیفیت زمانی به دست می آید که مردم طوری رهبری شوند که یاد بگیرند در هر عمل، شعار، حرکت، ائتلاف و… منافع طبقاتی وجود دارد و نه تنها دنباله رو منافع طبقاتی ستمگرانه نباشند، بلکه آگاهانه و فداکارانه برای از بین بردن آن مبارزه کنند.
ضرورت و آزادی ما، در ضدیت با هر دو قشر پوسیده و منسوخ بنیادگرایی اسلامی و امپریالیسم و بازتاب آن به شکل شیخ و شاه قرار دارد. این آگاهی و کیفیت را باید به میان مردم ببریم و پولاریزاسیون موجود در صحنه سیاسی را به طور رادیکال تغییر دهیم. انقلاب واقعی به چنان قطب بندی ای در صحنۀ سیاسی نیاز دارد که جمهوری اسلامی و آلترناتیوهای ارتجاعی در یک طرف قرار بگیرند و انقلاب واقعی مردم در طرف دیگر. برای این که چنین شود، شمار بزرگی از مردم باید به این تصمیم برسند که دنیای بنیادا متفاوتی می خواهند! هر منشور یا پلاتفرم اتحاد که پیش گذاشته می شود را باید به نسبت این ضرورت محک زد. باید از وقت تلف کردن بر روی هر پروژه ای که جلوی این نوع قطب بندی را می گیرد و صحنه را التقاطی می کند، دور شویم.
ما با دنیا و ایران پر تنش و کشمکشی روبرو هستیم. نه جمهوری اسلامی و نه قدرت های امپریالیستی که برای آیندۀ ما آلترناتیو طراحی می کنند و در صحنه جهانی به نمایش می گذارند، به راحتی نمی توانند صحنه را سازماندهی کرده و مسائلش را حل کنند. اوضاع چه در داخل و چه در سطح جهانی در حال تغییر است. نظم جهانی امپریالیستی تحت تاثیررقابت های چین و آمریکا، جنگ اکراین، تهدیدهای هسته ای و خطر عروج فاشیسم در حال تزلزل است. در نتیجه، با یک جهان امپریالیستی یکدست و متحد رو به رو نیستیم تا قدرت ها به آسانی بتوانند به تصمیم مشترکی برسند. اوضاع ایران را هم باید در این چارچوب دید و تحلیل کرد. این بستری است که جمهوری اسلامی هم به آن آگاه است و سعی می کند برای بقای خود از آن استفاده کند.
این است اوضاع واقعی. توهمات را باید دور ریخت و از همین امروز برای اهداف استراتژیک فعالیت کرد و در این راستا، توهمات طبقات میانه و آلترناتیوهای ارتجاعی را بی ملاحظه افشا کرد. هم زمان باید بر این واقعیت تاکید کنیم که مردم حق قدرت سیاسی دارند و لازم است با درک معنا و محتوای انقلاب واقعی، راه دیگری برای زندگی انتخاب کنند. چنین کاری، هرگز وظیفه راحتی نیست. وظیفه ای است که برای تحقق اش باید جنگید.
هنوز و بیشتر از همیشه به مبارزات رادیکال نیاز داریم. هنوز باید به طور سازمان یافته و در شمار میلیونی خط قرمزهای جمهوری اسلامی و دینمداران پدرسالار چه شیعه و چه سنی را ازتهران تا خاش و از زاهدان تا کردستان و تبریز زیر پا بگذاریم. هنوز و بیشتر از همیشه لازم است که دانشجویان دختر و پسر و نوجوانان دبیرستانی به طور سازمان یافته حجاب اجباری را از صحنه دانشگاه و کلاس بیرون کنند و دیوارهای ستم جنسی و جنسیتی را فرو بریزند. هنوز لازم است که پرستاران زن و مرد به طور سازمان یافته، حجاب اجباری را از فضای بیمارستان ها بیرون کنند. هنوز و بیشتر از همیشه لازم است که دختران دانش آموز نیروی ضربت مقابله با حجاب اجباری و گشت ارشاد شوند. … بالاخره، حقیقتا و به اضطرار، این مبارزات، باید به طور سازمان یافته پیش بروند زیرا در مقابل پدر/مردسالاری سازمان یافته و صاحب قدرت دولتی هرگز نمی توان یکی یکی مقاومت را پیش برد.
۱ دینامیک دو پوسیده (دو منسوخ) را در تضاد میان بنیادگرایان اسلامی و امپریالیسم می توان دید. این تضاد به گونه ایست که سمت گیری با یکی در مقابل دیگری موجب تقویت هر دو می شود. بنیادگرایی بیشتر، امپریالیسم بیشتر!
۲ کاظم علمداری، دو الگوی موفق و ناموفق گذار از دیکتاتوری؛ ۲ اسفند ۱۴۰۱. وی با رجوع به «هانتینگتون» می گوید: «… باید به رژیم حاکم فرصت داد که به طور دورهای عقبنشینی کند. … مذاکره، سازش و توافق میان نخبگان سیاسی قلب فرایند دمکراسی موج سوم بود. … در «بهار عربی» … برخلاف دموکراسیهای موج سوم، دولت انتقالی-ائتلافی شکل نگرفت. …»