همه چیز عوض می شود، هیچ چیز عوض نمی شود: انتخابات اخیر فرانسه و پیامدهایش!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

سیامند – از آتش شماره ۱۵۳ مرداد ۱۴۰۳

هنگامی که مکرون در سال ۲۰۱۷ به قدرت رسید اکثریت مطلق را در دو مجلس ملی و سنا کسب کرد؛ همه غرق در شادی بودند که او در زمانی که همه احزاب سنتی فرانسه مانند حزب جمهوری خواهان (گلیست ها) و سوسیالیست ها ورشکست شده بودند، توانست فرانسه را از شر فاشیست ها نجات دهد. هر چند او در سال ۲۰۱۶ از وزرای سابق حزب سوسیالیست بود اما از آن حزب خارج شد و با کمک فرانسوا هولاند سوسیالیست که در آن زمان رئیس جمهور بود و می دانست شانسی برای بار دوم رئیس جمهور شدن ندارد، با حمایت از مکرون زمینه به قدرت رسیدن وی را آماده کرد. در این دوره ترامپ رئیس جمهور آمریکا شده بود، برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) در جریان بود و جریانات فاشیستی در اروپا در حال گسترش بودند. جنبش «جلیقه زردها» که در میان طبقات کم درآمد مناطق روستایی و شهرهای کوچک پایه داشت، در دوره مکرون سرکوب شد و اوضاع را به نفع جریانات فاشیستی و راست برگرداند. در جنبش جلیقه زردها مکرون به عنوان “قهرمان جهان آزاد” “زیباترین خیابان جهان (شانزه لیزه) ” و دیگر بلوارها را با تانک ها اشغال و تظاهر کنندگان را سرکوب کرد و پس از آن مجبور شد در مقابل مطالبات توده ای امتیازاتی را بدهد که پیشتر می گفت هرگز نخواهد داد (وی در مورد افزایش قیمت سوخت که شورش جلیقه زردها را برانگیخته بود، عقب نشینی کرد) و در مقابل این شایعه که ممکن است ارتش را فرابخواند، سکوت کرد. هدف «اصلاحات» مکرون لغو مالیات بر ثروت برای بورژوازی بزرگ و افزایش ۸.۶ درصد بر مالیات خانوارهای میانی بود و تلاش کرد فرانسه را برای سرمایه داران «جذاب» کند. اما مردم احساس کردند که این سیاست ها به طرز وقیحانه ای اجحاف آمیز است. همین شرایط به علاوه بالا بردن قیمت سوخت سبب شورش در مناطق روستایی و شهرهای کوچک فرانسه شد و راه را برای حزب “جبهه ملی” باز کرد. این حزب، بعدها برای تلطیف چهره اش، نامش را به حزب “اجتماع ملی” تغییر داد.

به دنبال پیروزی حزب “اجتماع ملی”[۱] مارین لوپن در انتخابات پارلمان اروپا، امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه، مجلس ملی فرانسه را منحل کرد و خواستار انتخابات مجدد شد. بسیاری این تصمیم او را به یک بازی پوکر تشبیه کردند. متعاقب این انحلال، انتخابات مجلس در فضایی پر از تنش برگزار شد. در دور اول انتخابات حزب فاشیستی “اجتماع ملی” با کسب ۳۲ در صد آرا و متعاقب آن “جبهه نوین مردمی” با کسب ۲۸ درصد آرا اول و دوم شدند و حزب حاکم مکرون به نام “حیات نوین” با کسب ۲۲ درصد به مقام سوم رسید و انتخابات به دور دوم کشیده شد. در دور دوم انتخابات، حزب فاشیستی “اجتماع ملی” و بخش کوچکی از جمهوری خواهان که به راست میانه شناخته می شود و حزب سنتی ژنرال دوگل است و متحد حزب “اجتماع ملی” شد، نتوانست به حداکثر آرا برای تشکیل حکومت دست یابد.[۲] در دور دوم “جبهه نوین مردمی”  با کسب ۱۸۲ کرسی، حداکثر نسبی را به دست آورد و حزب “اجتماعی ملی” با کسب ۱۴۳ کرسی با متحدینش به مقام سوم رسید. این حزب در انتخابات ۲۰۱۷ تنها ۸ کرسی در مجلس ملی فرانسه داشت و نسبت به انتخابات ۲۰۲۲ نزدیک به ۶۰ درصد بیشتر کرسی به دست آورد. انتخابات تمام شد. اما هنوز هیچ آینده ای در مقابل شرایطی که فرانسه را به این وضعیت رساند، نه تنها روشن نیست بلکه وضعیت را برای طبقه حاکمه فرانسه پیچیده تر کرده است.

در شرایط کنونی سه بلوک عمده تشکیل شده است.*

هر بلوک متشکل از احزابی هستند که بسیاری از برنامه هایشان با یکدیگر هم خوانی ندارد. ظاهر قضیه این است که این اتحادها مانع از تشکیل حکومت فاشیستی “اجتماع ملی” شده است. ولی انشقاق و پارگی در کل هیئت حاکمه فرانسه مشهود است. طبق قانون اساسی فرانسه رئیس جمهور تا یک سال آینده حق انحلال مجلس را ندارد. اما بر سر تشکیل دولت هیچ اراده و اجماعی موجود نیست و می تواند هر چند ماه یک بار به یک بحران منجر شود و حتی بعد از یک سال، اگر مکرون مجلس را مجددا منحل کند باز وضعیت روشن نیست.

دور اول مسابقه انتخاباتی ۲۰۲۴ مجلس فرانسه و در صدر قرار گرفتن حزب فاشیستی “اجتماع ملی” علیرغم نتایج دور دوم انتخابات و به حداکثر مطلق نرسیدن احزاب فاشیست، نشان از تغییرات مهمی در جامعه فرانسه و افکار مردم دارد. این انتخابات و نتایجش بر ادامه سیاست های مکرون در رابطه با جنگ اوکراین و اولویت های جهانی فرانسه در عرصه بین المللی و داخلی تاثیر خواهد گذاشت.  

بحران عمیقی که نظام سرمایه داری-امپریالیستی را فراگرفته و چالش هایی که این بحران در مقابل قدرت های جهانی گذاشته است، موجب رقابت حادی میان نیروهای قدرتمند در طبقات حاکمۀ قدرت های اصلی غرب شده است. آنها علیه هم صف آرایی کرده اند. بر سر این که آیا ساختارهای دموکراسی بورژوایی و حاکمیت پارلمانی، حاکمیت قانون و نهادهای ملازم با آن را حفظ کنند یا اینکه حاکمیت علنیِ تروریستی و یک نظم فاشیستی را تحمیل کنند، با هم اختلاف دارند. در حالی که نظم موجود تکه تکه شده و زیر ضربات دعواهای درونی بیشتر از هم گسیخته می شود، بافت اجتماعی نیز کشیده شده و از هم می گسلد و توده های مردم در این کشورها به درون گردباد کشیده می شوند.

یکی از بلوک هایی که برای مقابله با به قدرت رسیدن احزاب فاشیستی و راست تشکیل شد “جبهه نوین مردمی”[۳] است. این بلوک «چپ» به جای آن که درک و توانایی مردم عاصی را در این که از طریق عمل توده ایِ مستقل خودشان می توانند فاشیسم را متوقف کنند دراین شرایط بالا ببرد، حرکت در همان مجاری و چارچوبی را به آنها نشان می دهد که ابتدا به ساکن این وضعیت را به وجود آورده است. این یک بازی ارتجاعی و پتانسیلا خطرناک و مبتنی بر کم بها دادن به خطر فاشیسم است و در واقع لگدمال کردن منافع مردم می باشد. بسیاری از جمله احزاب “چپ ایرانی” برنامه ملانشون و بلوکش را به عنوان «پوپولیسم چپ» که برای مقابله با «پوپولیسم راست» لوپن مورد نیاز است، تحسین می کنند. اما این برنامه ترکیبی است از دولت رفاه اجتماعی امپریالیستی و ناسیونالیسم امپریالیستی فرانسوی. دفاع ملانشون از «جمهوری»، دفاع از تداوم دولت و جامعه کنونی سرمایه داری امپریالیستی فرانسه است. او با افتخار از “رفاه فرانسه” در مقابل دولت های خارجی که رقیب فرانسه هستند و از امتیازات نسبی که فرانسوی ها به عنوان شهروندان یکی از چند کشوری که ثروت عظیمشان با مکیدن خون مردم جهان به دست آمده است، دفاع می کند. بورژوازی راست فرانسه، ملانشون و حزبش را به عنوان یک حزب “اولترا چپ” معرفی می کند در حالی که وی جناح منشعب از حزب سوسیالیست فرانسه است که از ستون های طبقه حاکمه بورژوازی فرانسه است. آمال و آرزوهای ملانشون احیای سال های رفاه دهه هفتاد و هشتاد میلادی در فرانسه است. “جبهه نوین مردمی” و احزاب مشابه سوسیال دموکرات در اروپا نارضایتی عمومی مردم را به درون مجاری انتخابات سرازیر می کنند و به این ترتیب نقش بسیار مهمی در مشروعیت بخشیدن به دولت فرانسه بازی می کنند. آن هم در شرایطی که پس از سال ها حاکمیت مکرون و متحدینش، مردم از آن متنفر بودند. همین امر افشاگر ماهیت ارتجاعی اینان است.

انتخابات اخیر نشان داد که هیچ ائتلافی نخواهد توانست مشکلات فرانسه را که رکن اصلی اتحادیه اروپا است حل کند. وضعیت بحرانیِ فرانسه چنان است که گفته می شود، در صد و بیست سال گذشته، از دوره جمهوری چهارم فرانسه تا کنون سابقه نداشته است. مشکل فقط این نیست که هیچ کدام از احزاب اصلی موفق به کسب اکثریت آرا نشدند. دولت مکرون علیرغم این که حمایت اکثریت بورژازی بزرگ فرانسه را دارد، اما دچار بحران مشروعیت شده است. و همین مسئله به نیروهایی مانند حزب فاشیستی “اجتماع ملی” و متحدینش مشروعیت بخشیده و عطششان برای قدرت را افزایش می دهد.

حد نصاب نرسیدن حزب فاشیستی “اجتماع ملی” فقط تاخیری در فرآیند رسیدن فاشیست ها به قدرت است. آنها خود را برای ریاست جمهوری در سال ۲۰۲۷ آماده می کنند. آنان صحنه گردان انتخابات اخیر فرانسه بودند. این حزب فاشیستی “اجتماع ملی” بود که افکار را فتح کرد. واقعیت دیگر این است که طی چند سال گذشته مکرون و حزبش سیاست های جریانات راست، خاصا قوانین ضد مهاجرین را به تصویب رساندند. مکرون و مدافعان نظم سوسیال دموکراتیک حاکم در فرانسه جوابی برای رنج توده های تحت ستم ندارند. لوپن و نیروهای فاشیستی نیز جوابی ندارند. این نیروهای سیاسی که رقیب یکدیگر هستند در نهایت شکل های متفاوتی از نظم منسوخِ استثمار، ستم، جنگ برای امپراتوری و نابودی محیط زیست هستند و بدیل لوپنِ فاشیست و دیگر احزاب علیرغم تفاوت های ظاهری که با هم دارند، برای حل معضلاتی که در چارچوب سیستم سرمایه داری امپریالیستی نمی توان حل کرد، پاسخی ندارند.

بی‌تردید برای توده‌های مردم در سراسر جهان، فاشیسم بدتر از دموکراسی بورژوایی است. اما این بدتر بودن، باعث مطلوب و خوب بودن دموکراسی بورژوایی نمی شود و آن را مترادف با «راه حل» نمی کند و استراتژی حفظ دموکراسی بورژوایی راه را بر فاشیسم نخواهد بست. یک علت آن که باید از شر سرمایه‌داری خلاص شویم این است که هیولاهای هولناکی مانند فاشیسم را تولید می‌کند. اگر می‌خواهیم از فاشیسم و ریشه‌های به وجود آورندۀ آن خلاص شویم، باید کل سیستم سرمایه‌داری را سرنگون کنیم. اما این استراتژی مبتنی بر این باور نیست که «فرقی میان فاشیسم و دموکراسی بورژوایی نیست». این استراتژی مبتنی بر آن است که در این عصر یک تضاد اساسی (تضاد میان اجتماعی بودن تولید و تملک و کنترل خصوصی آن) بر سراسر جهان حاکم است که کارکرد آن کلیۀ رنج‌ها و فجایع امروز از جمله فاشیسم را تولید و بازتولید می‌کند. محتوای این انتخابات و احزاب درگیر در آن و رقابت هایشان بر سر این است که چگونه منافع سیستم سرمایه داری-امپریالیستی و حاکمیت طبقه سرمایه دار را حفظ کرده و آن را ادامه دهند. این دو قطبی، یک دو قطبی دور باطل است که نماینده تمایزات اساسی در جامعه و جهان نیست و هرگز منافع اساسی توده های مردم در فرانسه و جهان را نمایندگی نمی کند.

آنچه فرانسه و همه جهان به آن نیاز دارند یک آلترناتیو بنیادا متفاوت است. بدیلی که بتواند یک گسست رادیکال از همه جناح های امپریالیسم باشد و جامعه ای متفاوت و مبتنی بر محو کلیه اشکال استثمار و ستم، از بین بردن تمام آن روابط اجتماعی، اخلاقیات و طرز فکرهایی که توده های مردم برای بقا یافتن در این جوامع به آن آلوده شده اند را ایجاد کند. آینده ای که تفاوتش با جامعه امروز تفاوت شب و روز است. آینده ای برای رهایی بشریت. آنچه فرانسه و اکثریت جامعه بشری از آن رنج می برد نبود یک حزب کمونیست واقعا انقلابی بر مبنای کمونیسم نوین است. باید این آگاهی را گسترش بدهیم که یک راه حل واقعی برای این بحران وجود دارد که منافع اکثریت بشریت و منافع سیاره زمین را تامین می کند. راهی برای سازماندهی مردم جهان وجود دارد که می تواند تمام روابط سرکوبگر بین مردم را نابود کند و پتانسیل بشریت را آزاد کند. این امر با بینش و علم کمونیسم انقلابی که باب آواکیان پیش رو گذاشته امکان پذیر است.

* این سه بلوک عمده عبارتند از بلوک ماکرونیست ها و حزب جمهوری (گلیست ها)، حزب اجتماع ملی به رهبری مارین لوپن فاشیست و بخشی از جمهوری خواهان به رهبری اریک سیوتی (دبیر کل جمهوری خواهان) که در انتخابات اخیر به بلوک اجتماع ملی پیوستند. جبهه نوین مردمی که جبهه مردمی هم خوانده می شود، ائتلافی از احزاب اصلی چپ فرانسه است که پس از پیروزی حزب “اجتماع ملی” در دور اول انتخابات ۷ ژوئن سه روز بعد از انتخابات تشکیل شد. این ائتلاف مشتمل بود از احزاب: حزب کمونیست فرانسه، حزب سوسیالیست، فرانسه تسلیم ناپذیر به رهبری ژان لوک ملانشون، حزب سبز و طرفداران حفظ محیط زیست و احزاب کوچک چپ مانند حزب ضد سرمایه داری جدید، چپ اکو سوسیالیست.

باید اشاره کرد که در مجموع ۱۱ گروه در مجلس ملی فرانسه حضور دارند که هر کدام از آنها به یکی از این سه بلوک نزدیک هستند.

[۱] حزب “اجتماع ملی” همان حزب “جبهه ملی” به رهبری ژان ماری لوپن، پدر مارین لوپن است. ژان ماری لوپن به قصاب و شکنجه گر فرانسه استعمارگر در جنگ الجزایر (۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲) و هندو چین (۱۹۴۶ تا ۱۹۵۴) معروف است. او جبهه ملی را در سال ۱۹۷۲ بنیان گذاری کرد. جبهه ملی حزبی نژاد پرست، ضدخارجی، ضد یهودی، و ضد کمونیست و حامی کلیسای ارتجاعی کاتولیک است. با رشد جریانات فاشیست در اروپا مارین لوپن برای این که بیشتر مورد توجه قرار بگیرد پدرش ژان ماری لوپن را از حزب اخراج کرد (۲۰۱۵) و حزبش را به “اجتماع ملی ” تغییر داد. و برای این که اسم لوپن و فاشیست بودنش را پنهان کند جوانی از مناطق فقیر حومه پاریس به نام جوردن باردلا را بعنوان کاندید “نخست وزیری” برای این انتخابات برگزید. مارین لوپن در دهه اخیر چندین بار کاندید ریاست جمهوری شد و یکی از کاندیداها در دور دوم بود که هر بار ناکام ماند.

[۲] رهبر حزب جمهوری به نام اریک سیوتی در فاصله دو دور انتخابات به کمپ حزب مارین لوپن پیوست.

[۳] le nouveau front Populaire