پژواک خیزش ژینا: حجاب اجباری و جمهوری اعدام را دفن خواهیم کرد!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

دومین سالگرد قتل ژینا به دست جمهوری کشتار و اعدام است! خیزش «زن، زندگی، آزادی» به خونخواهی ژینا برخاست، اما به سرعت به فریاد کل جامعه علیه این رژیم دین‌مدار فاشیست تبدیل شد. خیزش ژینا، جنایت‌های جمهوری اسلامی علیه زنان را که حجاب اجباری نماد آن است، به ادعانامه‌ای عمومی برای سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل کرد. این خیزش کراهت و رذالت ضد مردمی جمهوری اسلامی را به آگاهی عمومی در کل کشور تبدیل کرد، تا حدی که حتی باعث ریزش در پایه‌های رژیم شد و میلیون‌ها نفر آدم مردد و ناآگاه را از آن دور کرد. این رژیم، جان بسیاری از عزیزانمان را در خیابان‌ها و کمین‌گاه‌ها گرفت، سرشان را بالای دار بُرد و هزاران عزیز دیگر را اسیر کرد. با این وصف، هنوز از درد ضربات خیزش ژینا به خود می‌پیچد و جناح های مختلف آن در دالان‌های قدرت، بر سر اینکه بالاخره با «زنان» چه باید بکنند، به روی هم پنجه می‌کشند. 

ضربه خیزش ژینا به رژیم حاکم چنان سخت بود که حتی پس از سرکوب خونین خیزش به دست نیروهای نظامی سپاه و اوباش بسیجی و حزب اللهی و عمامه به سرها، پژواک آن کل انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ را تحت تأثیر قرار داد. رأس هرم قدرت، یک بار دیگر جناح‌هایی را که از خود رانده بود به کار گرفت تا عوام‌فریبی کنند و به دروغ به مردم بگویند «نظام» تصمیم گرفته در مقابل مردم «عقب‌نشینی» کند. خاتمی مفلوک تحت لوای تأیید پزشکیان دوباره با نظام «آشتی» کرد؛ کروبی از حصر پیام آشتی فرستاد و مشاورانش مثل عباس عبدی صحنه‌گردان رنگ و لعاب زدن بر چهره مخوف جمهوری اسلامی شدند. سلبریتی‌های ایدئولوژیک رژیم (از عباس عبدی تا مسیح مهاجر و مهدی نصیری و زیدآبادی و امثال اینها) به ظاهر علیه سخت‌گیری نظامی- امنیتی در مورد حجاب حرف می‌زنند. اینها سعی می‌کنند یک پایشان را در داخل نظام فاشیستی نگاه دارند و یک پایشان را در میان «مخالفین» جمهوری اسلامی. این جماعت ریاکار اکنون دیگر خود را «اصلاح‌طلب» هم نمی‌دانند بلکه عبای «اپوزیسیون» بر تن کرده‌اند. اما همه می‌دانند که بخشی از سوخت و ساز «نظام» و سخنگویان فکری و سیاسی جناح‌های قدرتمند در حکومت اند و از همه مهم‌تر این که در حرف و عمل ثابت کرده‌اند هرگز از خصلت و سنت جنایت و آدم‌کشی جمهوری اسلامی عقب نخواهند نشست.

 ما در یک جنگ داخلی علیه حکومتی هستیم که جهل و خرافه دینی را دست در دست فقر و محرومیت به مردم ما تحمیل می کند؛ جوانان را در اعدام های سیاسی و غیر سیاسی به قتل می رساند؛ هر ۵ ساعت یک  جوان از قشرهای تهیدست جامعه را اعدام می کند و چنان پست و فرومایه است که نسل کشی اسراییل در غزه را برای خود فرصت و آزادی عمل برای تشدید سرکوب زنان و افزایش اعدام های سیاسی و غیر سیاسی کرده است. حکومت، همه این ستم ها را به طور مضاعف بر سر مردم کرد و بلوچ و عرب و افغان و دیگر ملل تحت ستم ما آوار می کند و حتا زیست بوم  حیاتی ما را به تاراج می برد. این حکومت، بازیگر هر جنگ کثیف و ضد مردمی در خاورمیانه بوده و در همراهی با قدرت های امپریالیستی «غرب» و «شرق» به نابودی سه کشور سوریه و عراق و افغانستان و آوارگی ده ها میلیون نفر از مردم این کشورها خدمت کرده است. پیش زمینه همه این جنایت ها، حبس و کشتار زندانیان سیاسی، دگراندیشان و مبارزان چپ و کمونیست در دهه ۱۳۶۰ و قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ بود. اینها فقط بخشی از کارنامه ننگین  جمهوری اسلامی و کلیۀ کارگزاران آن، به ویژه علی خامنه ای است! 

سرنگونی انقلابی این دولت یک ضرورت عاجل است که باید از سوی مردمی آگاه و مصمم، پاسخ بگیرد. جمهوری اسلامی علیه مردم می جنگد اما در درون خودش نیز جنگ است! تخاصمات درون حکومت چنان حاد است که قرار است یکی از ماموریت های عمده  پزشکیان برقراری «آتش بس» درونی باشد. اما بسته شدن شکاف های متعدد درون هیئت حاکمه جمهوری اسلامی تقریباً غیرممکن است.  زیرا جمهوری اسلامی علاوه بر این که با چالش های حل نشدنی داخلی مواجه است، در صحنه بین المللی در گرداب تضادهای سیستم سرمایه داری- امپریالیستی افتاده و به شدت در روند رقابت های تند میان امپریالیست های غربی با سرکردگی آمریکا و امپریالیست های روسیه و چین، ادغام شده است. همین واقعیت، شکاف های درون هیئت حاکمه جمهوری اسلامی را به حدی رسانده است که حتا یکدیگر را سر به نیست می کنند. 

ازهم گسیخته شدن صفوف جمهوری اسلامی یکی از عوامل بسیار مثبت در راه سرنگون کردن آن است. اما، دیدن تضادهایی که پایۀ نظام مند این شکنندگی فزاینده است و محاسبۀ آن در نقشه های کوتاه مدت و بلند مدت مبارزاتی، بدون داشتن هسته ای از انقلابیون کمونیست که در درک و به کار گرفتن علم کمونیسم نوین تعلیم یافته اند ممکن نیست. کمونیسم نوین که تکامل مارکسیسم توسط باب آواکیان است، به علت همین تکامل یافتگی، تنها علمی است که به کمک آن می توان صحنه معاصر سیاست و صف آرایی و حرکت نیروهای مختلف طبقاتی را در دنیا و هر کشور مشخص فهمید و با وجود پیچیدگی های بیسابقه در اوضاع، مسیر تغییر انقلابی را ترسیم کرد و عملاً گشود. 

به علاوه، هرچقدر هم که جمهوری اسلامی ضعیف تر و نامشروع تر و بی پایه تر شود، اگر ضعف های موجود در جبهه مردم تبدیل به قوت نشود، آیندۀ مثبتی در انتظارمان نخواهد بود. بلند شدن موج وار خیزش ها و به هم پیوستن آن ها، بسیار مهم است، اما برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی و تضمین استقرار بدیل واقعا متفاوت، کافی نیست. این واقعیتی است که به طور علمی و با جمعبندی از همه انقلاب ها و خیزش های گذشته و معاصر اثبات شده و حل این معضل بخش مهمی از نظریه پردازی کمونیسم نوین است. بنابراین باید ضعف های خودمان را شناسایی کنیم و بر آنها فائق بیاییم. می توان بر سه ضعف اساسی که برطرف کردن آنها دارای الویت است دست گذاشت. 

ضعف اول: آگاهی نازل در مورد این که به جای جمهوری اسلامی چه دولت و جامعه ای را بنا خواهیم کرد که بنای آن هم ممکن باشد و هم در کلیۀ جنبه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بنیاداً متفاوت از جمهوری اسلامی باشد. آن چه در پیش نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» تدوین شده است، تقریباً ناشناخته است و این ضعف عظیم فکری مانع از شکوفا شدن انرژی و ابتکار عمل مردم برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی می شود.[۱]

ضعف دوم، ما یک سازمان حزبی قوی که مردم را در سرنگونی جمهوری اسلامی با هدف استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین رهبری کند، نداریم. منظور از «قوی» این است که دارای ستون فقراتی از انقلابیون کمونیست باشد که علم کمونیسم نوین را می شناسند و می توانند از آن مانند ابزار دقیق علمی برای حل پیچیدگی های گوناگون فکری و عملی و سازمانی انقلاب استفاده کنند و توانایی آن را دارند که به نوبه خود ده ها و صدها و هزاران نفر دیگر را هم با این علم و به کاربست آن تعلیم دهند و حول نقشه راه انقلاب سازمان دهند. بدون کمونیسم نوین و بدون داشتن سازمان حزبی قوی متکی بر کمونیسم نوین، در صحنۀ پیچیده مبارزه طبقاتی که علاوه بر سرکوب امنیتی وحشتناک، فکرسازان رژیم دائما فکرسازی می کنند و افکار خود را با استفاده از منابع عظیمی که در اختیار دارند تبدیل به افکار مسلط در میان مردم می کنند، بیشرمانه در مورد کمونیسم و تاریخ انقلاب های کمونیستی دروغ پردازی می کنند، هیچ شانسی برای تغییر معنادار و واقعی نخواهیم داشت. 

جامعه ما بر سر یک دوراهی ایستاده است: انقلاب از طریق سرنگون کردن این حکومت و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین، یا آینده‌ای بسیار بدتر از آنچه اکنون تجربه می‌کنیم. آینده بدتر می‌تواند با جمهوری اسلامی یا بدون آن و تحت حاکمیت رژیم‌های «لیبرال»، «سلطنتی»، «مشروطه» یا «جمهوری» باشد. در هر حالت، در غیاب یک انقلاب واقعی، شالوده‌های سیستم سرمایه‌داری که جمهوری اسلامی از آن ارتزاق می‌کند، دست نخورده خواهد ماند و کارکرد خودکار آن لاجرم ستم و استثمار را تشدید خواهد کرد، فارغ از اینکه چه حکومتی در رأس باشد. نیروهای سرمایه‌داری – از جمله برخی مراکز قدرت در جمهوری اسلامی، سلطنت‌طلبان و امپریالیست‌های آمریکایی و اروپایی – خود را مدافع خیزش زن، زندگی، آزادی و مبارزات کارگری، دانشجویی و معلمان نشان می‌دهند! اما آن‌ها به این جنبش‌ها تا آن حد نیاز دارند که بتوانند با جمهوری اسلامی به «چک و چانه» بپردازند: چک و چانه‌ای که برای اکثریت مردم ذره‌ای منفعت ندارد و حتی تله‌های مهلک هستند.

جامعه ما هیچ راهی جز سوسیالیسم ندارد. تنها آینده مثبت در تغییر سوسیالیستی جامعه و در نهایت جهان و استقرار نظام کمونیستی در دنیا است. حتی طبقه متوسط (خرده‌بورژوازی) و کسانی که فقط دل‌نگران «سرزمین ایران» هستند باید بدانند که حرکت نظام مالکیت خصوصی بر ابزار تولید ثروت، نه فقط گروه‌های مختلف پرولتری بلکه قشرهای مهمی از طبقه متوسط را نیز از بین می‌برد و در حال نابود کردن کل کرۀ زمین است. هیچ راهی برای «کمتر نابرابر» کردن و «کمتر مخرب» کردن این سیستم وجود ندارد. چنین امری در سرمایه‌داری غیرممکن است و کمونیسم نوین به تفصیل آن را به طور علمی بر مبنای مستندات گسترده ثابت کرده است.

خیزش ژینا خدمات بزرگی به مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی کرد. در عین حال، یک واقعیت حیاتی را در مورد تمام دنیا به تصویر کشید: ستم بر زنان در ابعاد جهانی، زنان را به باروتی آماده اشتعال تبدیل کرده است. در واقع، قیام زنان در هر گوشه جهان علیه ستمی که سیستم سرمایه‌داری دائماً تولید و به ابعاد آن می‌افزاید، نشانۀ ویژه‌ای از پایه‌های مادی انترناسیونالیسم است. انترناسیونالیسم یعنی این که سیستم سرمایه‌داری همه بشریت را به یکدیگر پیوند زده و در اسارت نگاه می‌دارد: ما همه با هم آزاد می‌شویم یا هیچ‌کس آزاد نمی‌شود.

میلیون‌ها نفر در ایران، آزادی را زمزمه می‌کنند. اما مساله فوری این است که آیا آنان به این درک آزادی بخش خواهند رسید که باید از بحران‌هایی که پایه‌های نظم کهنه اجتماعی را به لرزه در آورده برای انقلاب استفاده کنیم و این رژیم را سرنگون و به جای آن جمهوری سوسیالیستی نوین را برقرار کنیم؟ یا باز هم ستمگران و استثمارگران آزادی خواهند داشت تا به شکلی این رژیم را تداوم بخشند یا با چیزی شبیه به آن جایگزین کنند؟ فاجعه‌ای مانند ۱۳۵۷؟!

حزب کمونیست ایران (م.ل.م)

۲۵ شهریور ۱۴۰۳


[۱] اصول عام این «قانون اساسی» توسط باب آواکیان برای جوامع سوسیالیستی نوین که در موج جدید انقلاب های کمونیستی بنا خواهند شد، از طریق کاری با دقت علمی فوق العاده بالا، طی فرآیندی طولانی انجام شده و حاصل چند رشته کار بسیار مهم است. مانند، جمعبندی از دستاوردها و شکست های جوامع سوسیالیستی قرن بیستم در روسیه (۱۹۱۷-۱۹۵۴) و چین (۱۹۴۹-۱۹۷۶)، یادگیری از تفکراتی که طی نیم قرن گذشته حول آن تجارب پردازش شده است و همچنین توجه به این که جهان نسبت به قرن بیستمی که آن انقلاب های کمونیستی به پیروزی رسیدند، دست خوش تغییرات عظیم شده است و برای پیروز شدن نمی توان همان راهی را «تکرار» کرد که آنها رفتند. اصول تبیین شدۀ باب آواکیان، توسط حزب کمونیست ایران (م.ل.م) با توجه به ویژگی های ایران، در نگارش پیش نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» به کار برده شده است. این «قانون اساسی» اصول کلی و خصائل و کارکردهای جامعۀ سوسیالیستی را با وضوح و دقت ترسیم کرده است و در جریان سرنگونی جمهوری اسلامی، صدها هزار و میلیون ها نفر حول آن بحث و جدل کرده و به بهتر و علمی تر شدن آن کمک خواهند کرد.