مقابل افغانستانی ستیزی در ایران بایستیم و با جمهوری اسلامی بجنگیم!
نابودی افغانستان و به وجود آمدن میلیون ها مهاجر افغانستانی در ایران و پاکستان و سراسر جهان، بحثی مربوط به اوضاعی است که بشریت را در دو راهی آینده ای وحشتناک تر از امروز یا آینده ای واقعا رهایی بخش رسانده است. آنچه در رابطه با افغانستان و مردم آن رخ داده و میدهد، بخشی از دهشت هایی است که هر روز کارکرد سیستم سرمایه داری به بار می آورد و دائما توده های مردم را هم به درون چارچوب های فکری می کشد که توسط خود سیستم تولید می شود و به آنها آموزش میدهد که خود را با این دهشت ها عادت بدهند و آن را نظم ابدی امور بدانند. هر شکل از کم بها دادن به افکار عقب مانده در میان توده ها و به چالش نگرفتن آن، تنها آینده وحشتناک تر را تضمین خواهد کرد و در ایران، افغانستانی ستیزی یعنی همدستی با جمهوری اسلامی.
افغانستانی ستیزی تبدیل به بخشی لاینفک از ایدئولوژی طبقۀ حاکمه ایران و مشخصا رژیم جمهوری اسلامی شده است. و هر گونه شراکت در آن، وارد اتحاد شدن و وجه اشتراک پیدا کردن با رژیم جمهوری اسلامی است و آگاهی در مورد این مسئله و روشنگری مستمر و صریح درباره آن، یک گام حیاتی برای تمام جنبش های اجتماعی است به ویژه آنها که امروز در صحنه سیاسی جامعه نقش موثر بازی می کنند مثل جنبش زندانیان سیاسی، معلمان و کارگری و همچنین تکلیفی برای وکلا و روشنفکران و هنرمندان و ورزشکاران مترقی جامعه ماست.
تشدید مافوق استثمار در کشورهای موسوم به جنوب جهانی
تغییراتی که سرمایه داری در چند دهه گذشته در جهان به وجود آورده، موجب نابودی کشاورزی و روستاها و از بین رفتن مشاغل سابق شده است، بدون این که جایگزینی برای آن فراهم کند. علاوه بر این، نابودی محیط زیست و جنگ های ویرانگر و کثیف امپریالیست ها و اسلام گرایان در خاورمیانه، اختناق سیاسی دولت ها مرتبا بر شمار این جمعیت سیال و آواره اضافه می کند. جمعیتی که به راحتی در معرض مافوق استثمار در شرایط محرومیت وحشتناک قرار می گیرد. چند میلیون مهاجر افغانستانی در ایران هم بخشی از این جمعیت شکننده است که دریایی از نیروی کار آماده استثمار در بدترین شرایط را برای جمهوری اسلامی و سرمایه داران ایران فراهم می کند و جمهوری اسلامی برای کنترل و مرعوب کردن و نگاه داشتن این جمعیت بر روی لبۀ تیغ، یک لحظه از دامن زدن به افغان ستیزی در میان عامه عقب افتاده غافل نمی ماند.
عوامفریبی در مورد ریشه های تولید جمعیت های میلیونی سیال و بی مکان در جهان یک روند ایدئولوژیک بسیار قوی در جهان است. افغانستانی ستیزی نسخه جمهوری اسلامی از این عوامفریبی است و ایران پرستی پرخاشگر نسخه مرتجعینی است که آرزو دارند جای جمهوری اسلامی را بگیرند. جمهوری اسلامی همان طور که سعی می کند مردان را ذینفع در ستم بر زنان و تحمیل موقعیت فرودست به زنان کند، تلاش می کند قشرهای محروم جامعه را ذینفع در افغانستانی ستیزی کند. حرف های احمقانه و عقب مانده و بزدلانه مانند اینکه «کارهای ما» را آنها گرفته اند. در حالی که «کارهای ما»یی موجود نیست. اگر هم هست مال «ما» نیست. مال سرمایه داران است و آن ها هستند که تصمیم می گیرند آیا ما «اضافه» هستیم یا به دردشان می خوریم. حرف های کریه مانند این که «اینجا کشور ماست» بسیار رقت انگیز و نشانه عقب ماندگی فکری مفرط است. با این گرایش ایدئولوژیک مسموم باید محکم برخورد کرد به ویژه زمانی که در میان ستم دیدگان و استثمارشوندگان جامعه سربلند می کند. هیچ جنبش اجتماعی از کارگری تا معلمی و دانشجویی (که متاسفانه در سکوت است) هیچ کانون ادبی و حقوق بشری و مهمتر از همه، هیچ یک از احزاب چپ نمی توانند نسبت به این فاجعه افغانستانی ستیزی بی تفاوت بمانند. شعار ما باید همان شعار معروف مانیفست کمونیست باشد: ما چیزی برای از دست دادن نداریم بجز زنجیرهایمان، ما جهانی برای فتح داریم! و ایران را هم باید فتح کنیم تا به واقع بشود «کشور ما ستم دیدگان و استثمار شوندگان» که شامل میلیون ها افغانستانی ساکن ایران نیز خواهد بود. این آینده را «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» که پس از خیزش دی ۱۳۹۶ منتشر شد چنین بازتاب داده است. در ماده دوم از قانون اساسی، در بخش مربوط به سیاست های جمهوری سوسیالیستی نوین ایران در رابطه با ملیت ها و مهاجرین، تحت عنوان «افغانستانی ها» می خوانیم:
- هنگام به پیروزی رسیدن جمهوری سوسیالیستی نوین ایران در نتیجۀ سرنگونی جمهوری اسلامی، چند دهه است که مهاجرین افغانستانی در نتیجۀ ویران شدن کشورشان به دست نیروهای منسوخ امپریالیستی (شورویِ سوسیال امپریالیست و امپریالیسم آمریکا و اروپا) و اسلام گرایان (احزاب مختلف با همدستی امپریالیست ها به ویژه امپریالیسم آمریکا، جمهوری اسلامی ایران و ارتش و سازمان امنیت پاکستان)، افغانستان را ترک کرده و به عنوان مهاجر و جنگ زده در ایران ساکن شده اند. بخش بزرگی از آنان، یعنی میلیون ها افغانستانی تحتانی ترین قشرهای پرولتر و زحمتکش ایران را تشکیل داده اند. جمهوری اسلامی طی چند دهه حکومت خود، از هیچ گونه ستمگری، تبعیض و حتا اعمال ضد بشری مانند استفاده از این مهاجرین و پناهنده ها در جنگ های کثیف خود در خاورمیانه دریغ نکرده است. با توجه به این مساله، جمهوری سوسیالیستی نوین ایران کلیۀ مهاجرین افغانستانی را که هنگام تاسیس این جمهوری در ایران سکونت داشته اند، در صورتی که مایل باشند، شهروندان این جمهوری اعلام می کند. در این صورت، آنان کلیۀ حقوق و مسئولیت های شهروندی را که در قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین مدون شده است، خواهند داشت. …
الف. قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران، کلیۀ کسانی را که در خاک ایران به دنیا آمده اند و در هر نقطه از جهان از پدر یا مادری که شهروند ایران هستند، به دنیا آمده اند، به طور اتوماتیک شهروند این جمهوری محسوب می کند و در صورت تقاضا، مدارک شهروندی برای شان صادر خواهد شد. این مادۀ قانونی شامل بچه های مهاجرین و همۀ کسانی است که یک ولی شهروند دارند.
ب. نظر به این که کودکان افغانستانی در چارچوب ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، به شدت در زمینه های آموزشی مورد تبعیض واقع شده اند، شورای اجرایی مرکزی این جمهوری و شورای اجرایی مناطق از جمله مناطق و نواحی خودمختار موظف هستند امکانات ویژه ای برای رفع سریع این تبعیض در میان کودکان و بزرگسالانی که با این تبعیض بزرگ شدند و زندگی کردند، فراهم کنند تا قشر تحصیل کرده و همچنین قشر تحصیل کردۀ در سطوح آموزش عالی در میان این مردم افزایش یابد. امکانات ویژه، باید شامل امکانات هنری و ورزشی نیز باشد تا استعدادهای این کودکان به طور همه جانبه رشد کند.
ج. در راستای رفع تبعیض علیه افغانستانی ها و جبران آن طبق اصل انترناسیونالیسم پرولتری و اصل رفع ستم از ملل تحت ستم در ایران، در جایی که تجمع قابل ملاحظه ای از افغانستانی ها موجود است، مجلس قانون گذار مرکزی می تواند منطقۀ جغرافیایی مشخصی را برای ایجاد ناحیه خودمختار افغانستان در چارچوب جمهوری سوسیالیستی نوین ایران تعیین کند. مجلس قانون گذار مرکزی در مشورت با مجالس مناطقی که مهاجرین افغانستانی حضور پررنگ تری دارند و شخصیت های سیاسی و علمی و هنری و آموزشی آنان، این محدوده را تعیین کند. اگر چنین ناحیۀ خودمختاری برای افغانستانی ها تشکیل شود، دیگر بندهای مربوط به عملکرد حکومت های خودمختار در مورد این منطقه نیز کاربست خواهد داشت.
اینها و بسیاری اصول دیگر بر مبنای مطالعه دقیق ساخت اقتصادی اجتماعی جامعه ایران و موانع ایجاد یک جامعه رهایی بخش سوسیالیستی تبیین شده اند.
هنگامی که بر اساس ساختارهای موجود و ضرورت تغییر و جایگزین کردنشان با ساختارها و نهادهایی که در مرکزش روابط میان انسان ها قرار دارد، افقی را ترسیم و اصولی را تببین می کنیم، باید به حداکثر ممکن و به شکل های گوناگون، از همین امروز آن افق و اصول را زندگی کنیم. تبدیل آن افق و اصول به سیاست زندگی مبارزاتی امروز، جزیی از مبارزه برای تحقق آن افق است. با تبدیل این افق رهایی به چشم انداز میلیون ها نفر و ترجمه آن به روابط میان انسان ها در جنبش های سیاسی و اجتماعی علیه جمهوری اسلامی و وضع موجود، حتا پیش از آن که ساختارهای سمج ستم و استثمار و قدرت سیاسی حاکم را بتوانیم در عمل درهم بشکنیم، لازم است که آنها را در اذهان درهم شکنیم. انجام این کار بخش مهمی از سازماندهی برای انقلابی است که می تواند یک جامعه واقعا رهایی بخش به وجود آورد. جنبش های اعتراضی امروز باید خود را با اصول حیاتی جامعه رهایی بخش آینده تعریف کنند که بتوانند از همین امروز تغییر دهنده باشند و در این مسیر دوام بیاورند. و امروز یکی از آن شاخص های تعیین کننده ایستادگی در مقابل افغان ستیزی در همه جا است.
و جنبش کمونیستی واقعی در ایران شکل نمی گیرد مگر این که روشنفکران و کارگران و زنان افغانستانی، بخشی از ستون فقرات و رهبران آن شوند.