پزشکیان دروغ گو و عوامگرا و سیاست های شوک اقتصادی اش
تخصص پزشکیان در لودگی و عوامفریبی که حتا دست احمدی نژاد را از پشت بسته است، خصلت شخصی نیست. عوامگرایی بخشی از سوخت و ساز سیاسی جمهوری اسلامی است که خمینی بنیانگزار آن بود و فرهنگ قشر ملایان است. ابتکار شخصی پزشکیان آن است که در این دوره از سیاست جمهوری اسلامی فاشیست، بی سوادی محض را به عنوان «علم» معرفی می کند تا وارد کردن شوک اقتصادی به قشرهای پیشاپیش فقیر جامعه را عین عملکرد «علمی» معرفی کند. وقتی به انگلیسی ادعا می کند که برمبنای «شواهد» حرف می زند، خروجی اش این است: «نمی شود بنزین را گران خرید و ارزان به مردم فروخت»! او شوک اقتصادی به پیکر نحیف کارگران و حتا به طبقه متوسط در احتضار را «درمان» می خواند. سیاست مبارزه با فساد او می شود، ممانعت از «فرار مالیاتی» کارگاه های چند نفره تولیدی، وادار کردن دانش آموزان فقیر به پرداخت شهریه در مدارس دولتی، خواباندن موتورهای فکسنیِ توزیع کنندگان موتوری، برای جبران ناترازی های بودجه از طریق پرداخت قیمت بنزین با «استانداردهای جهانی». و از آن طرف، سپردن هرچه بیشتر منابع اقتصادی به قرارگاه خاتم الانبیاء و دیگر «بازوهای» خامنه ای و سپاه. شوخی کریه پزشکیان در اولین مصاحبه مطبوعاتی اش در مورد «اذیت های» گشت ارشاد، چیزی از قساوت و تبه کاری این نیروی سرکوبگر دائماً در صحنه کم نمی کند. مرگ بر پزشکیان و رهبرش!
امروز در ایران با پدیدۀ هولناکی مواجه هستیم که به آن «فراگیری فقر» گفته می شود. این فقر فراگیر، با افزایش قیمت نان و بنزین سیر صعودی هولناک تری خواهد داشت. علت فوریِ این وضعیت، توام شدن عدم رشد اقتصادی و تورم افسارگسیخته است. آخرین ارقام رسمی دولتی[۱] در مورد فقر تکان دهنده است: ۳۰ درصد جمعیت کشور زیر خط فقر است! نرخ «فقر شدید» شامل ۵ میلیون نفر است (۶ درصد جمعیت). میان «زیر خط فقر» و «فقر مطلق» و «فقر شدید» تفاوت های مهمی هست. طبق گفته «وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی» فقر مطلق مربوط به کسانی است که شغل و درآمد دارنداما درآمد آنها کفاف زندگی را نمی دهد و «فقر شدید» مربوط به کسانی است که بیکارند و به یک معنا، آخر خط زندگی هستند. این در حالی است که هزینه پارتی های شبانه «آقازاده ها» گاه ۱۰۰ برابر حقوق ماهانه یک کارگر است.[۲] در نشست «آینده پژوهی فقر و نابرابری در ایران» گفته شد، «در چهار سال اخیر، بهصورت مرتب شکاف فقر افزایش پیدا کرده است … این موضوع نشان میدهد که بهراحتی نمیتوان آنها را به بالای خط فقر برگرداند. … در سه سال اخیر، ۵۰ درصد از همین ۳۰ درصد جمعیت فقرا، برای سه سال پیدرپی زیر خط فقر بودند. این عدد برای سالهای ۹۴ تا ۹۶، حدود ۲۰ درصد بوده است، اما آنجا نوع فقر پویاتر بوده است. … خانواری که یک سال زیر خط فقر میرود ممکن است بتواند بخشی از هزینههای خود را کاهش دهد و سال بعد آن را تا حدی جبران کند، اما خانواری که برای سه سال پیاپی یا بیشتر زیر خط فقر است، ممکن است تصمیم بگیرد دیگر فرزند خود را به مدرسه نفرستد و به کودک کار تبدیل شود؛ همان موضوعی که بهواسطه آن در چند سال اخیر نرخ بازماندگی از تحصیل کودکان افزایش پیدا کرده است» (همانجا) این فقر نتایج درازمدت دارد. خروج کودکان از چرخه تحصیل و تبدیل شدن به کودک کار و رشد کودک همسری و حتا کودک فروشی، رشد ناقص کودکان و کوتاه تر شدن قد جمعیت. این در حالی است که استان هایی که فقر شدید در آن حاکم است، همگی بر روی منابع ثروت خوابیده اند. سیستان و بلوچستان، چهارمحال و بختیاری، خراسان شمالی، آذربایجان غربی، هرمزگان و…
اخیراً در «نشست آینده پژوهی فقر و نابرابری در ایران»، چهار روند کلان در فقر شناسایی شده است: افزایش تعداد افراد زیر خط فقر، زنانه شدن فقر، فقر قابلیتی به علت فقر آموزشی، فرهنگی و اجتماعی، خصوصی سازی نهادهای عمومی مانند بهداشت و آموزش.[۳] پزشکیان از سیاست «مالیات گذاری» و تامین بودجه از طریق «مالیات» صحبت می کند اما مردم پیشاپیش از طریق تورم افسارگسیخته، مالیات می پردازند. هرچند، قشرهای مرفه ککشان هم از تورم نمی گزد چون درآمدهای دلاری دارند. اما هر جهش در تورم، اکثریت مردم را یک گام به سمت محرومیت می راند. آن کسانی که طبق قانون، از مالیات و حتا «سرکشی به فعالیت های اقتصادی» آن معاف اند، همان مراکز قدرت هستند که تورم را ایجاد می کنند تا فرآیند «بازتوزیع سربالایی ثروت» را شدیدتر کنند. به طور مثال، طبق قانون دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور و دیگر دستگاه های نظارتی (حتا سازمان اطلاعات سپاه) حق ورود و سرکشی به فعالیت های قرارگاه خاتم الانبیاء را ندارند.[۴]
هیچ آدم شرافتمندی نمی تواند این رذالت را تحمل کند. اما برای این که عزم تحمل نکردن این وضع و راه حل واقعی را پیدا کنیم، اول باید ببینیم چه نوع نظام (سیستم) سیاسی و اقتصادی، چنین وضعی را به وجود آورده است.
حریق فقر و بیکاری و بیماری و بی سوادی که تبدیل به بحران زندگی شده است، محصول اجتناب ناپذیر مسیرِ غیرقابل تغییر جمهوری اسلامی است. نظام جمهوری اسلامی، از اقتصاد که بنیادی ترین تعاون میان انسان ها برای بقاء است، هیولایی آدمخوار و طویله اوژیاس ساخته است. برای باز کردن دریچه های تنفس جامعه و هموار کردن راه خلاص شدن از شر این هیولا، گام اول و فوری سرنگون کردن جمهوری اسلامی است. فقط این گونه می توانیم نیروهای مولده جامعه را که مهمترین و اصلی ترینشان، انسان های کارکن این کشور هستند و در جمهوری اسلامی برده ای بیش حساب نمی شوند، رها کنیم. فقط در این صورت میلیون ها زن و مرد، آزادانه و در تعاون با هم می توانند ابزار تولید ثروت را در اختیار گرفته و با به کار انداختن دستان ماهر و افکار خلاق شان، راه دفن هرگونه ستم و استثمار را هموار کنند و هم زمان بر نابودی محیط زیست ترمز بزنند.
برخی اقتصاددانان[۵] و استادان دانشگاه شریف[۶] امیدوارند که بتوانند با ارائه «راه» هایی به جمهوری اسلامی، بحران فقر همگانی را تخفیف دهند. اما باید بدانند که چنین چیزی ممکن نیست. خصلت و کارکردهای اقتصادی-اجتماعی و سیاسی-ایدئولوژیک جمهوری اسلامی موانعی ایجاد کرده که در این چارچوب، حتا به فرض محال همه سران رژیم اراده کنند، مهار بحران فقر همگانی امکان ناپذیر است؛ چه برسد به ایجاد اقتصادی که نیازهای فزایندهزندگی اکثریت مردم را در زمینه تغذیه، مسکن، آموزش و بهداشت تامین کند. به علاوه، در این چارچوب، ممانعت از روند نابودی محیط زیست که تبدیل به ماشین کشتار جمعی شده است، محال است. زیرا نابودی محیط زیست ماشین تولید سود برای قطب های سرمایه داری کلان جمهوری اسلامی است.
وفاق ملی پزشکیان چیست؟
جناح های قدرت با هم بر سر سیاست «شوک اقتصادی» متحد شده اند. حتا کرباسچی، رئیس حزب کارگزاران سازندگی که پس از انتخابات ریاست جمهوری گفته بود، «حل مساله حجاب و حصر» باید در الویت پزشکیان باشد، گفته است که: «من با نظر بهزاد نبوی موافقم که امروز اولویت مردم حجاب و حصر نیست، بلکه اقتصاد است. … شعار وفاقی که میدهند حتما شعار لازمی برای کشور است … ولی باید خیلی مراقب بود که این شعار وفاق یک واقعیت باشد و همه به نوعی از آن ایدهها و فکرهای خاص خودشان کمی عدول کنند تا بتوانند دو طرفه به وفاق برسند.» (۲۵ شهریور ۱۴۰۳، خبرگزاری ۲۴)
معنای مرکزی و اصلی این حرف آن است که قرارگاه خاتم الانبیاء نباید سرمایه داران حزب کارگزار سازندگی را کنار بزند. نامه فائزه رفسنجانی علیه زندانیان سیاسی چپ در آستانۀ خیزش ژینا، که به گفته حسین مرعشی در جلسه هفتگی «حزب کارگزاران سازندگی» نیز بحث شد، در واقع حمایت از سرکوب خونین مردمی است که در مقابل سیاست های اقتصادی بیرحمانه اینان بلند خواهند شد.
وفاق ملی پزشکیان تقسیم «عادلانه» غنائم بین جناح های قدرتمند جمهوری اسلامی است و سیاست های او، تا جایی که به قشرهای مختلف مردم بر می گردد، تحمیل ریاضت کشی و فقر همگانی است. ویژگی تحمیل ریاضت کشی در چند سال گذشته این بوده است که به طبقه میانه هم تسری یافته است. در این میان، شاید به کسانی از اصحاب فرهنگ و هنر «امتیاز» هایی دهند که به قول شاملو «برخی را از چراغ سبز رد کنند که مردم را پشت چراغ قرمز نگاه دارند». احتمالاً انتصاب وزیر «ارشاد» دولت روحانی به کابینۀ پزشکیان با همین هدف است. آنها می خواهند بار دیگر اصحاب فرهنگ و هنر را به سیاهی لشگر جمهوری اسلامی تبدیل کنند، و سکوت آنان را در مقابل تحمیل ریاضت کشی اقتصادی به اکثریت مردم پیشاپیش فقیر، بخرند. در این رژیم هیچ گونه توسعه اقتصادی نخواهد شد که سر سوزنی به نفع مردم باشد و حتا نمی تواند یک درصد مردم را از زیر خط فقر بیرون بکشد. اقتصاد جمهوری اسلامی برای توسعه نیاز به نابود کردن فیزیکی و روحی و روانی مردم و نابودی محیط زیست دارد. این مسیری است که اقتصاد جمهوری اسلامی به آن وابسته است. بی علت نیست که زنان بیش از ۶۰ درصد دانشجویان را تشکیل می دهند اما طبق آمار دولتی، اشتغال زنان تنها ۱۴درصد است. بی علت نیست که کودکان به جای مدرسه، وارد بازار کار می شوند. بی علت نیست که اکثر شاغلان قرارداد رسمی ندارند. بی علت نیست که ایران در بیابان زایی در صدر جهان است و گرمایش اقلیمی در ایران دو برابر میانگین گرمایش اقلیمی در جهان است. بی علت نیست که ذخائر آبی ایران که طی هزار سال گذشته انباشت شده بود در سی سال گذشته به یک سوم رسیده است.[۷] بی علت نیست که کوه های ایران که آب آشامیدنی ما و زیست بوم های ما را حفاظت می کنند دائماً «کوتاه تر» می شوند. چون، در توسعه اقتصادی «مقاومتی و خودکفا» تبدیل به یکی از اقلام صادراتی شده است. میان «قطب های اقتصادی» جمهوری اسلامی در زمین خواری و کوه خواری و دریاخواری و بندر خواری مسابقه است. زیرا در ایران بعد از نفت و گاز و پتروشیمی و تقسیم آن بین انحصارهای سیاسی- اقتصادی، زمین و آب و کوه ثروت محسوب می شوند. این مسیری است که توسعه اقتصادی در جمهوری اسلامی به آن وابسته است. «سیاست خارجی» پزشکیان هم خدمت به این قطب های انحصاری ثروت و قدرت سیاسی است. قطب های انحصاری اقتصادی جمهوری اسلامی محدود به ایران نیستند. ایران پایگاه قدرت آنان است. اما عملکرد و بازتولید و سودآوری شان به سرمایه خارجی گره خورده است. مراکز اقتصادی شان در دوبی و جاکارتا و لس آنجلس و غیره است. در صحنه اقتصاد نفتی و گازی خاورمیانه، پسر شمخانی را به اسم حسن و حسین نمی شناسند، بلکه جناب «هکتور» است! [۸]
هر جناح از این حکومت، یک شبکه انحصار اقتصادی است که به سهم خود، نیروی کار کشور، منابع زیرزمینی کانی و آبی و کوه ها و تراکنش مالی داخلی و بین المللی، مرزهای گمرکی را کنترل می کنند. و بر سر همه اینها با هم رقابت دارند. «وفاق ملی» پزشکیان قرار است این رقابت ها را کم کند! پزشکیان می خواهد، در عین حال که بازوی اقتصادی سپاه یعنی قرارگاه خاتم الانبیاء[۹] را در راس اقتصاد حفظ کند، اما به انحصارات اقتصادی اصلاح طلبان و حزب کارگزاران سازندگی و حزب پایداری هم سهم شان را بدهد. مثلا، به خانواده رفسنجانی نگاه کنیم که بخش بزرگی از اقتصاد کرمان از صنایع خودروسازی و آب و پتروشیمی و معدن، راه سازی و عمران و بازرگانی و منطقه ویژه اقتصادی سیرجان و هتل ها و گردشگری و … را کنترل می کند؛ به طور مثال، از طریق موسسه خیریه مولیالموحدین.[۱۰] یک بالِ این موسسه «خیریه» هواپیمایی ماهان است که کارش فقط مسافر کشی نیست بلکه در زمینه ترخیص کالا از گمرکات و صادرات و واردات کالاهای بازرگانی و غیره فعال است و از بازوهای «سپاه قدس» هم هست. سپاه قدس به نوبه خودش شبکه ای از شرکت های صنعتی و بانکی و بازرگانی و فولاد و غیره را شامل می شود و از رقبای قرارگاه خاتم الانبیاء است.
قوای محرکه اصلی طبقه سرمایه داران اسلام گرا
اقتصاد سرمایه داری و طبقه سرمایه داران کلان در ایران، مختصات ویژه خود را دارند. اما قوای محرکه اصلی که شکل دهندۀ طبقه سرمایه داران اسلام گرای حاکم در ایران از سال ۵۷ به بعد بوده است و بستر بازتولید آن را تامین کرده است، نظام سرمایه داری جهانی است با کارکردها و سیاست هایش. «کارکردها» چیزی جدا از «سیاست ها» است. «کارکردها» از ذات و نیازهای حرکت سرمایه بر می خیزد. «سیاست ها» شامل استراتژی ها و تاکتیک های قدرت های جهانی (امپریالیست ها) در جواب به ضرورت هایی است که تضادهای سیستم شان به وجود می آورد – به طور خلاصه، ضرورت هایی که در اداره جهان و اداره روابط رقابت جویانه درون خود امپریالیست ها سربلند می کند. بنابراین، شناخت از این قوای محرکه اصلی مهم است و باید درک کنیم که چطور این قوای محرکه اصلی در تداخل با ویژگی های هر کشور، منتهی به شکل گیری یک نظام سیاسی و اقتصادی مشخص اما وابسته به نظام جهانی سرمایه داری می شود. جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم تئوکراتیک سرمایه داری، محصول کارکردهای سرمایه داری و تخریب و جا به جایی هایی است که حرکت سرمایه جهانی در دوره های مختلف، در کشورهای جهان سوم که ایران یکی از آنهاست به وجود می آورد. ساختار اقتصادی، در رژیم پهلوی و در جمهوری اسلامی، با وجود تفاوت های ظاهری اما در اساس یک خصلت دارند: سرمایه داری وابسته به کارکردهای سرمایه های بزرگ امپریالیستی و توسعه یافته به شکل معوج و مفصل دررفته و فسادآفرین و غارتگر. در جمهوری اسلامی عرصه های سودآور اقتصادی و ابزار تولید ثروت و منابع ثروت، مثل تیول بین ارگان ها و مراکز قدرت اقتصادی و سیاسی مختلف تقسیم شده اند. آنها با یکدیگر بر سر غارت همه منابع زیرزمینی و بالای زمینی ایران رقابت می کنند: زمین که شامل کوه و جنگل و زمین های شهری و غیر شهری می شود؛ کشاورزی و دامپروری و ماهی گیری و ذخایر آبی، کود و آفات و ماشین آلات و فن آوری کشاورزی، صنایع فرآوری کشاورزی و سدسازی و آبیاری و بازار اعتبارات کشاورزی و بازار صادرات و واردات و توزیع و حمل و نقل محصولات کشاورزی؛ معادن؛ دسترسی به منابع مالی بین المللی؛ صنایع نظامی؛ معدن کاری؛ نفت و پتروشیمی و گاز؛ خودرو و قطعه سازی ها و صادرات و واردات؛ صنایع تولید فرهنگ و تفریح؛ صنایع آموزش و آموزش عالی؛ گردشگری و …
در این رقابت، همه باندهای قدرت و ثروت، دارای شرکای بین المللی هستند.
ما نیاز به یک دگرگونی انقلابی داریم و نه به تداوم سرمایه داری بدون جمهوری اسلامی
سوال این است: چطور از درون بحران و تخریب و کشتار، آینده ای را بیرون بکشیم که ارزش زندگی داشته باشد؟ برای جواب درست به این سوال (یعنی برای دست یافتن به راه حلی که عملی باشد و بتواند منافع فوری و درازمدت اکثریت مردم را تامین کند) اول باید بدانیم که خصلت اساسی نظام اقتصادی-اجتماعی و سیاسی-ایدئولوژیک جمهوری اسلامی چیست و چرا بدیل واقعاً متفاوت با آن، سوسیالیسم است و سپس باید ببینیم، مشکلات مقابل دست یافتن به چنین جامعه ای کدامند. مخالفین جمهوری اسلامی محدود به ما کمونیست های انقلابی نیست. بسیاری از نیروهای «اپوزیسیون» صرفاً خواهان جا به جایی قشر حاکم هستند. تفاوت نیروهایی مانند «سلطنت طلبان» با جمهوری اسلامی در نوع رژیمی است که می خواهند برقرار کنند. بنابراین، در غیاب یک انقلاب واقعی، شالوده های سیستم موجود دست نخورده خواهد ماند و کارکرد خودکار سرمایه داری لاجرم ستم و استثمار را تشدید خواهد کرد: ستم بر زنان، بی آینده شدن کامل جوانان، گسترش فقر و محرومیت فوق العاده، نابودی سرزمینی ایران که اکثر نقاط کشور را غیرقابل سکونت خواهد کرد و تداوم جنگ های ارتجاعی بی پایان که سیستم سرمایه داری جهانی لاجرم و بنا بر نیاز و ذاتش بر آن دامن خواهد زد و ایران را به درون خود خواهد کشید. اینها واقعیت های امروز است که در مقابل چشمان همه در حال رشد است. مخالفین ارتجاعی جمهوری اسلامی و همتایان آنها در داخل دستگاه جمهوری اسلامی به علت منافع طبقاتی شان با تمام قوا تلاش خواهند کرد تا شالوده های سیستم ستم و استثمار جمهوری اسلامی را حفظ کنند. تمام این طیف مرتجع و ذینفع، خود را مدافع خیزش زن، زندگی، آزادی و مبارزات کارگری و دانشجویی و معلمان نشان می دهند و سیاست دوگانه ای را در قبال مبارزات اجتماعی مردم پیش می برند: از یک طرف، با تمام قوا از روشنفکران مردمی می خواهند که مردم را به «مسالمت جویی» دعوت کنند و نگذارند این امواج مبارزه و مقاومت مردم تبدیل به امواج انقلاب شود (به طور مثال رجوع کنید مناظره عباس عبدی با محمدرضا نیکفر: تقابل یا توافق با حکومت. در کانال آزاد. ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۴) و از طرف دیگر، از آن برای «چک و چانه» با باندهای روحانیت، نظامیان و امنیتی ها استفاده می کنند.
اما حقیقت یک چیز است و بس! جامعه ما هیچ راهی جز سوسیالیسم ندارد. تنها آینده مثبت در تغییر سوسیالیستی واقعی جامعه و در نهایت جهان و استقرار نظام کمونیستی در جهان است. حتا کسانی که فقط دل نگران «سرزمین ایران» هستند باید بدانند که حرکت نظام سرمایه داری یا سیستم مالکیت خصوصی بر ابزار تولید ثروت است که نه فقط ایران بلکه در سراسر جهان، میلیاردها انسان را محکوم به بردگی مزدی و فقر و محرومیت، بی آیندگی و نابودی زیست بوم شان کرده است. هیچ راهی برای «کمتر نابرابر» کردن این سیستم وجود ندارد.