تله مرگِ امید بستن به امپریالیسم و تله مرگِ امید بستن به مقاومت اسلامی علیه امپریالیسم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

امپریالیسم آمریکا، دور جدیدی از جنگ های جنایت کارانه علیه مردم خاورمیانه را آغاز کرده است و ایران نیز در چند قدمی آن است. جنگ های آمریکا در خاورمیانه ادامۀ سیاست ستم امپریالیستی آن علیه مردمان این منطقه است. این ستمگری امپریالیستی یک رابطه دائمی و ساختاری با کشورهای «جهان سوم» است. اما در مقاطعی، شکل مستقیم تر به خود می گیرد: از کودتاهای نظامی برای جا به جایی در رژیم های حاکم تا تجاوز نظامیِ آشکار. تحمیل این نوع انقیاد «ملی» یک ضرورت دائمی برای امپریالیسم است. زیرا وجود کشورهای تحت سلطه و جمعیت عظیم مردم تحت ستم در این کشورها، یک عامل حیاتی و استراتژیک از سیستم سرمایه داری امپریالیستی و بخشی از سوخت و ساز آن است. طبقات و قشرهای مختلف در کشورهای تحت سلطه، به این انقیاد به طور متفاوت واکنش نشان می دهند. اغلب اوقات، توده های مردم در واکنش به این ستم، به دنبال جریان های مختلف سیاسی می روند که ادعای مبارزه علیه ستم امپریالیستی دارند، بدون آنکه آگاه باشند که پلاتفرم های آنها هرگز به رهایی از این انقیاد منتهی نمی شود. امروز از آن مقاطع گره گاهی در تاریخ ایران است که قشرهای تحت ستم و استثمار جامعه ما، کارگران و زحمتکشان و قشرهای متوسط جامعه و به ویژه دانشجویان، باید آگاه شوند و بتوانند تشخیص دهند که کدام «راه ها» یا پلاتفرم های سیاسی، نمی توانند مبارزه یا مقاومت علیه امپریالیسم را به رهایی واقعی از این سیستم برسانند و کدام راه می تواند. تئوری و تجربه تاریخی ثابت کرده است که فقط یک پلاتفرم هست که می تواند نیرویی را به وجود آورد که راهی را باز کند که به رهایی از این ستمگری امپریالیستی برسد و آن هم پیشبرد مبارزه ضد امپریالیستی بر بستر یک انقلاب کمونیستی برای استقرار دولت و جامعه ای سوسیالیستی است. هر شکل از کم بها دادن به این راه و نقشه راه آن، در این مقطع تاریخی، یک بار دیگر نیروهای بالفعل و بالقوه مترقی در جامعه را نابود خواهد کرد. شوربختی مردم ایران در مقطع کنونی آن است که رژیم حاکم بر ما در ایران نیز تحت حمله امپریالیست هاست و رژیمی که ۴۶ سال از خون این مردم آشامیده است، بیشرمانه تلاش می کند تا مردم را از طریق دامن زدن به حس ملی گرایی ارتجاعی با خود همراه کند و از طرف دیگر، امپریالیست های آمریکایی و اسراییل، در تلاش اند تا نفرت مردم از جمهوری اسلامی را بسیج کرده و آنان را با جنایت های خود در خاورمیانه و جنگ محتملی که در ایران آغاز خواهند کرد، همراه کنند. در مقابل این دو تله مرگبار یک راه و مسیر و فرآیند رهایی بخش است که سرنگونی جمهوری اسلامی و مبارزه با ستم امپریالیستی دو جنبۀ تعیین کنندۀ و جدایی ناپذیر آن است. 

تضادهای میان امپریالیسم آمریکا با جمهوری اسلامی هرگز نباید این واقعیت را پنهان کند که بیش از ۱۰۰ سال است که  سلطه بر ایران عمیقاً در تار و پود امپریالیسم جهانی تنیده شده است که توسط ایالات متحده و دیگر قدرت‌ها از طریق دسیسه‌های پنهان، قلدری اقتصادی، حملات نظامی و تهاجم به اجرا درآمده است. این رابطه و این تاریخ، عامل اصلی هر جنگی است که ممکن است از سوی امپریالیسم آمریکا با واسطۀ اسراییل یا بی واسطۀ آن، در ایران آغاز شود. در تمام دوره پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا در همۀ رخدادهای سیاسی که شکل دهندۀ اوضاع ایران بوده است، دخالت داشت. به طور مثال، یکی از دغدغه های مهم آمریکا سرکوب خیزش های دهقانی بود. (رجوع کنید به اسناد کتاب «شورش دهقانان مُکریان. ۱۳۳۱-۱۳۳۲، امیرحسن پور). کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) علیه مصدق نیز یکی از آنهاست. انگیزه واقعی آمریکا از کودتای ۲۸ مرداد را سازمان سیا در یادداشتی چنین بیان می کند: «عملی کردن سقوط دولت مصدق و جایگزینی آن با یک دولت غربگرا به رهبری شاه با نخست وزیری [سرلشکر] زاهدی». ایالات متحده از کودتای ۱۳۳۲ استفاده کرد تا وارد ایران شود و جایگزین بریتانیا به عنوان سلطه گر اصلی شود. برنامه های ملی مصدق ملغا شد و غول‌های نفتی ایالات متحده بر سر خوان یغما نشستند و سودهای هنگفت نصیب شان شد. این کودتا، هشدار به باقی رژیم های منطقه هم بود که قلدر امپریالیست تازه وارد در خاورمیانه، آمریکا است. برقراری دولت استعماری اسراییل در سرزمین های فلسطین هم با همین هدف بود.[۱]

آمریکا، نقش مهمی در نابود شدن خیزش انقلابی ۱۳۵۷علیه رژیم شاه داشت. سال ۱۳۵۷ و با اوج گیری مبارزات سیاسی علیه رژیم شاه، امپریالیسم امریکا همراه با سه کشور صنعتی غرب بریتانیا، فرانسه و المان غربی در ۷ ژانویه ۱۹۷۹ ، راه را برای قدرت گیری بنیادگرایان اسلامی به رهبری خمینی باز کردند. زیرا رژیم شاه را دیگر مناسب حفظ سلطه اش در خاورمیانه نمی دید و بنیادگرایان اسلامی را نزدیک ترین متحد خود برای سپردن ساختار دولتی و زیربنای اقتصادی و ستون فقرات نظامی و امنیتی که در ایران ساخته بود به حساب می آورد که به اندازه رژیم شاه، متعهد به کشتار کمونیست ها، سرکوب خیزش های کارگری و دهقانی و زنان و جنبش های دانشجویی و ملی و روشنفکری که در سراسر ایران سربلند کرده بودند باشد و همچنین سدی باشد در مقابل گسترش نفوذ امپریالیسم شوروی که سلطه آمریکا را در خاورمیانه به چالش گرفته بود. بنیادگرایان اسلامی به رهبری خمینی، فوراً در همه زمینه ها به سرعت دست به کار شدند و حمام خون از همه این اقشار به راه انداختند و حتا به جریانات وابسته به شوروی که با جمهوری اسلامی «بیعت» کردند، رحم نکردند. این تاریخ را همه می دانند. جمهوری اسلامی، نه تنها هیچ گسستی از سیستم سرمایه داری جهانی نکرد بلکه ایران را هرچه عمیق تر در آن ادغام کرد و به طور روزافزون، خود را به عنوان دولت طبقه سرمایه داران کلان وابسته به سیستم سرمایه داری جهانی مستقر کرد و تحکیم بخشید. با وجود این ها، هرگز برای آمریکا قابل قبول نبود که جمهوری اسلامی مشروعیت خود را از طریق «ضد آمریکایی» معرفی کردن خود کسب کند، به تقویت نیروهای بنیادگرای شیعه در کشورهای وابسته به آمریکا بپردازد و به ویژه اسراییل را که پایگاه نظامی عمدۀ آمریکا در منطقه بود، به عنوان «غاصب سرزمین های اسلامی» آماج قرار دهد و بالاخره این که در ده سال گذشته، به سمت اتحاد با دو قدرت امپریالیستی چین و روسیه برود.

قطب بندی مضر و منحط سیاسی

تضاد میان جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا، در مقاطع مختلف تا حد گسترش جنگ های امپریالیستی آمریکا در خاورمیانه به ایران حدت یافته و امروز هم در یکی دیگر از آن نقاط گره گاهی هستیم. همین تضاد، همواره منبع تولید گیجی در میان مردم و مهمتر از آن، گیجی در میان قشر روشنفکران و جریان های سیاسی مختلف، در مورد ماهیت جمهوری اسلامی و ماهیت امپریالیسم آمریکا بوده است. به طوری که عده ای، جمهوری اسلامی را به عنوان دیوار «مقاومت» در مقابل ستمگری امپریالیستی دیده اند و عده ای دیگر، امپریالیسم آمریکا و دیگر قدرت های امپریالیستی غربی را توزیع کنندۀ «دموکراسی» و منبع «آزادی و رفاه». دو سوی این قطب بندی در مقاطع مختلف به لحاظ وزنی که در میان توده های مردم و همچنین روشنفکران و فعالین سیاسی داشته اند، در نوسان بوده است. مشخصا، در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» و حتا پیش از آن، امید بستن به امپریالیست ها برای خلاص شدن از جمهوری اسلامی گرایش قدرتمندی نه فقط در میان توده های خشمگین بلکه در میان فعالان حقوق بشر و جنبش های اجتماعی مختلف بود (در این جا، جریان های سیاسی وابسته به امپریالیست های غرب مانند پهلوی-چی ها را کنار می گذاریم). با شروع نسل کشی در غزه و حملات اسراییل به نیروهای اسلام گرای حزب الله در لبنان، شاهد آن هستیم که در میان مردم عادی عده زیادی حامی اسراییل و آمریکا و خواهان «حمله به ایران» هستند و در طرف دیگر، در میان دانشجویان و روشنفکران دموکرات جامعه، گرایش به اتحاد با «مقاومت ضد امپریالیستی» جمهوری اسلامی و حماس در غزه و حزب الله در لبنان وزنه بیشتری یافته است؛ به طور مثال، رجوع کنید به بیانیه جمعی علیه «نظم نوین» تحمیلی بر خاورمیانه. (در اینجا، حرفه ای های «محور مقاومتی» را کنار می گذاریم؛ هرچند که بیانیۀ جمعی علیه «نظم نوین» توانسته میان بخشی از فعالان سیاسی و روشنفکران مخالف حکومت و «محور مقاومتی» ها و اصلاح طلبان حکومت یک «وفاق ملی» به وجود آورد. و حتا امثال قوچانی فاشیست و جلایی پور که گاه و بیگاه برای سرکوب های فاشیستی سپاه در کردستان در اوایل انقلاب دلتنگی می کند، آن را امضاء کرده اند و سایت های حکومتی بیانیه را با کامنت های مثبت منتشر کرده اند). به یک کلام، هم امپریالیست ها و هم جمهوری اسلامی در میان روشنفکران یا فکرسازان جامعه، یارگیری می کنند. نتیجه اش به وجود آمدن قطب بندی یا صف آرایی سیاسی ای است که به شدت علیه مردم و آینده ای است که بسیاری از همین روشنفکران دموکرات که «بیانیه جمعی» را امضاء کرده اند، آرزوی رسیدن به آن را دارند. 

در تاریخ خاورمیانه و به طور کلی «جهان سوم» مقاومت در مقابل ستم امپریالیستی، کودتاها و جنگ های امپریالیستی، حتا زمانی که مترقی بود محتوم به شکست بوده اند. مثلا در ایران، آماج کودتای ۲۸ مرداد امپریالیست ها حکومت دکتر مصدق و نیرویی که عمدتاً در مقابل آن مقاومت می کرد جبهه ملی بود که پلاتفرمش رسیدن به جامعه ای سرمایه داری ملی و جای گرفتن در سیستم سرمایه داری امپریالیستی غرب بود. جنگ ویتنام، که توسط حزب کارگر ویتنام و هوشی مین رهبری می شد، خصلتی انقلابی داشت و با وجود آن که خود این حزب و رهبرانش کمونیست های انقلابی نبودند اما در اتحاد با چین سوسیالیستی بودند. با این وصف، در چارچوب هدفی پیش می رفتند که نتیجه اش ایجاد جامعه ای شد که با وجود فداکاری های عظیم، بازتولید یک جامعه تحت سلطه و وابسته به سیستم سرمایه داری جهانی بود. در شیلی آماج کودتای آمریکا، دکتر آلنده بود که در حین مقاومت کشته شد. آلنده هم شخصیتی مانند مصدق بود و پلاتفرمش توان مقابله با آمریکا و گسست از سیستم سرمایه داری امپریالیستی را نداشت. بنابراین، این مقاومت ها همیشه مترقی و اغلب دارای هدف انقلابیِ گسست از کلیت سیستم سرمایه داری امپریالیستی و نظام طبقاتی سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در این کشورها، نبودند. این ارزیابی در مورد مقاومت های ضد استعماری بعد از جنگ جهانی دوم هم مصداق دارد. کافیست نگاهی کنیم به جوامع ستمگرانه وحشتناکی که «مبارزین ضد استعمار» در آفریقا و خاورمیانه به وجود آوردند. 

تنها مقاومت ضد امپریالیستی که هم بر مبنای یک پلاتفرم انقلابی پیش برده شد و هم به موفقیت رسید، انقلاب چین بود که بر مبنای هدف استقرار جامعه سوسیالیستی و با نقشه مناسب با این هدف و رهبری مناسب با این هدف پیش برده شد و اثبات کرد که رهایی از ستم امپریالیستی، در این عصر، تنها بر مبنای استراتژی انقلاب کمونیستی و استقرار جامعه سوسیالیستی ممکن است. 

چه باید کرد؟ راه یک انقلاب واقعی را چگونه باید باز کرد؟

تغییر افکار مردم در سطح میلیونی در مورد تمام حقایق بالا، امر درجه اول و اساسی است. باید مردم را برحذر کرد از هرگونه همراهی با جنایت های اسراییل و آمریکا در فلسطین و لبنان، بدون قرار گرفتن تحت تأثیر ترفندهای ریاکارانۀ جمهوری اسلامی و بدون عقب نشینی از نقد افق ارتجاعی حماس و حزب الله و هدف سرنگونی جمهوری اسلامی. با مردم باید با صراحت حرف زد: اگر با هر کشتار در غزه، حالتان بد نشده است، باید گفت بیدارشوید! غزه تا تهران فاصله ای نیست (حتا اگر در آمریکای لاتین بود و نه در خاورمیانه) و بهتر است بدانید که در دیگ جوشان این سیستم سرمایه داری- امپریالیستی برای بقیه دنیا، از جمله برای ما، چه چیزی در حال پختن است. امپریالیسم آمریکا و اسراییل، سراغ همه مردم در جای جای ایران خواهند آمد و آن زمان دیگر فهمیدن واقعیت این جهان و تلاش برای نجات همه بشریت و نه فقط مردم ایران از دست این شر مطلق، دیگر دیر است. بایدن یکی از جنایت کارترین رئیس جمهورهای آمریکا است. او عامدانه دست اســرائیل را کاملاً برای کشتار مردم غزه باز گذاشــته و در فاصله یک سال پنجاه هزار تن سلاح مرگبار و بیش از هفتاد هزار تن بمب در اختیار اسراییل قرار داده تا کشتار مردم غزه را پیش ببرد. امپریالیسم یعنی مکیدن آخرین قطره های حیات میلیاردها انسان کارکن در جهان؛ یعنی استفاده از خشونت و قهر برای مهار خشم این بشریت تحت ستم و استثمار. بی رحمی و شقاومت و گندیدگی جمهوری اسلامی، نمونه کوچکی از همه محصولات امپریالیسم است. این خشونت و قهر از استقرار رژیم های سرکوب گر هست تا کشتار جمعی با برترین سلاح های سلاخی جمعی و تبدیل شهرهای بزرگ به تلی از سنگ و آهن که حتا موش ها هم در آن لانه نمی کنند. البته آنان وعده های پوچ و توخالی هم می دهند که بله، پس از برجای گذاشتن یک زمین سوخته و پیکرهای متلاشی شده و انسان های بی خانمان و آواره، برای آنها که زنده مانده اند، «رفاه» و «دموکراسی» به ارمغان خواهند آورد. 

گنده گویی های سرداران سپاه و حرکات مشمئز کنندۀ حواریون خامنه ای فاشیست که برای موشک پراکنی های خطرناک جمهوری اسلامی هورا می کشند و آخوندهای گندیده ای که مدارس دخترانه را گاز شیمیایی می زدند و اکنون می گویند «نصف مردم جهان هم اگر بمیرید، فبها!»[۲] خشم برانگیز و نفرت انگیز است. اما، جشن و پایکوبی جاهلانه در دفاع از تبه کاری های اسراییل، درست آیینۀ روبروی آن است. به مردم باید گفت: این نوع احساسات و ایدئولوژی شایسته ستمگران شماست و نه شما! به راه انداختن یک جنبش توده ای و جدی در ضدیت با جنگ طلبی اسراییل و آمریکا و هر حرکت جمهوری اسلامی برای ورود به جنگ با اسراییل و آمریکا، باید همراه با افشا و نقد همه مظاهر فرهنگی و روبنایی بازیگران این جنگ باشد. در این راستا، سیاست جمهوری اسلامی ایران در «حمایت از مردم فلسطین» را باید افشاء کرد که چگونه آمال یک ملت تحت ستم استعماری را تبدیل به کارت قمار و اهرمی برای گسترش نفوذش در منطقه و مسابقۀ قدرت با همتایانش در دیگر کشورهای اسلامی کرده است. مرگ بر این نوع «مقاومت» گندیده و ارتجاعی.

نقد گرایش «ضد امپریالیستی» که آب به آسیاب جمهوری اسلامی می ریزد

باید به روشنفکران مخالف رژیم که گرایش ضدامپریالیستی شان در چارچوب تنگ ناسیونالیستی است (و در «بیانیه جمعی علیه “نظم نوین” تحمیلی بر خاورمیانه» منعکس است) هشدار داد که، نمی توانید ضد امپریالیست باشید اما در برابر محتوای ارتجاعی مقاومتِ جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی اش در «محور مقاومت» به ویژه حماس و حزب الله لبنان سکوت کنید. این سکوت از سوی روشنفکران ایران، برای مردم جهان بسیار مضر است و خیانت به مردم فلسطین و کسانی است که واقعیت ستمگری و اشغالگری اسرائیل و حمایت قدرت‌های امپریالیستی به ویژه آمریکا از آن را می‌بینند؛ اما در برابر این دنیای ستمگر و در مواجهه با جدال‌های نابرابرش احساس ضعف می‌کنند و ایجاد یک رهبری انقلابی و اتکاء به ابتکار عمل‌های راستین توده‌ای در بطن جنبش فلسطین را ناممکن می‌دانند. به آنچه موجود است متوسل می‌شوند یعنی به جریان ارتجاعی «محور مقاومت» که پدر خوانده اش جمهوری اسلامی است و امروز تبدیل به مهره ای شده است بر صفحه شطرنج امپریالیست های چینی و روسی در رقابت شان با امپریالیسم آمریکا. این نوع «بیانیه ها» پیوستن به جریان بسیار قوی ضد کمونیستی حاکم در میان روشنفکران جهان است و وارد شدن در دو قطبی مهلک امپریالیسم-بنیادگرایی اسلامی است به جای شکستن این دو قطبی. حماس، حزب الله، داعش، طالبان و جبهه‌های قلابی «مقاومت» که این قبیل نیروها اینجا و آنجا شکل می‌دهند را باید افشاء کرد؛ ضدیت ایده‌ها و ارزش‌ها و روابطی که اینان مدافع و نماینده‌اش هستند با منافع مردم را باید نشان داد؛ به صراحت باید اعلام کرد که کشمکش و تخاصم و جنگ این نیروها با امپریالیسم و صهیونیسم با تضاد آشتی ناپذیری که میان توده‌های ستمدیده با قدرت‌های امپریالیستی و اسرائیل برقرار است یکی نیست؛باید این مرتجعین و پایگاه‌های قدرت‌شان را سرنگون کرد، چرا که این‌ها نیز مثل اسرائیل از ستون‌های نگهدارندۀ نظم حاکمند.

پولاریزاسیون در همه جا به نفع ارتجاع است. در ایران، اروپا، آمریکا و غیره. این ارتجاع است که دارد مردم را پولاریزه می کند. بسیاری از روشنفکران و کسانی که واقعاً خواهان مبارزه علیه سرمایه داری جهانی و جنایت هایش هستند، تسلیم وضع موجود می شوند. علتش در آن است که فقط آن چه «هست» را می بینند و نه پتانسیل های موجود در بطن اوضاع را.  برهم زدن این وضع، نیازمند یک جنگ فکری بزرگ است. باید برای خطی بجنگیم که پتانسیل رهایی بخش را بالفعل کند. این پتانسیل اصلا بالفعل نیست و نیازمند دخالتگری خط سیاسی و ایدئولوژیک صحیح است: خطی که به طور علمی واقعیت اوضاع را بازتاب دهد و استراتژی سیاسی ای که گشاینده راه یک انقلاب واقعی باشد. در مورد این «خط» و پشتوانۀ تئوریک آن (کمونیسم نوین) یک مبارزه بزرگ باید در بگیرد تا نیرویی در جامعه تولید شود که بتواند با دهشت هایی که در راه است روبرو شده و از درون آن آینده ای بنیاداً متفاوت را برای مردم این جامعه و خاورمیانه و جهان بیرون کشد. 

مسابقه جهانی جنایت در حال وقوع است و باید جلوی آن را بگیریم. حتا اگر یک میلیون بار تکرار کنیم که تنها راه پایان این وحشت، انقلاب کمونیستی و ترک سریع تمام چارچوبه های فکری و سیاسی تولید شده توسط سیستم حاکم است، باز هم کم گفته ایم.


[۱] آمریکا، بر مبنای کودتای ۲۸ مرداد، و با تکیه بر رژیم شاه و با تقویت قشر خاصی از طبقات سرمایه دار و ملاکان بزرگ، ایران را یک پایگاه نظامی کلیدی برای ایالات متحده کرد تا علیه مبارزات «آزادی بخش» (که عمدتاً توسط نیروهای خرده بورژوایی رهبری می شدند که خواهان ایجاد جوامع سرمایه داری مستقل بودند) وارد عمل شود و همچنین دژی باشد در مقابل اتحاد جماهیر شوروی که قبلاً به خاطر ماهیت سوسیالیستی اش در تیر رس آمریکا بود و بعداً، در اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی به خاطر این که یک کشور سرمایه داری امپریالیستی در رقابت با آمریکا شده بود، آماج سیاست های آمریکا در خاورمیانه بود. 

[۲] آخوند میرصادقی، پدر معنوی اصولگرایان و بخشی از پروژه «وفاق ملی» مسعود پزشکیان