به حکومت رسیدن فاشیست ها در آمریکا و دور جدید جنگ های آمریکا در خاورمیانه

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

به جرات می توان گفت که در لحظه کنونی، قرار گرفتن فاشیست ها در راس هرم قدرت طبقه حاکمۀ امپریالیسم آمریکا، مهمترین شاخص تبه کاری دنیایی است که امپریالیست ها به ویژه امپریالیسم آمریکا در راس آن قرار دارد. این واقعه، در واقع نهیب سختی است که بیدار شوید و ببینید که هیچ راه مثبتی در مقابل جامعه بشری و سیاره زمین نیست بجز استقرار دنیای کمونیستی به جای دنیای سرمایه داری امپریالیسم.

بی تردید این واقعه، آینده ای وحشتناک تر از گذشته را نه فقط برای جامعه آمریکا بلکه برای دنیایی که امپریالیسم آمریکا در راس آن است، در انبان دارد. مگر این که به ویژه در خود آمریکا، با کیفیت لازم در مقابل آن مقاومت شود. یعنی با کیفیت مقاومت در مقابل فاشیسم با هدف انجام انقلابی که کلیت دولت طبقه سرمایه داران امپریالیست در آمریکا را سرنگون کند و به جای آن، یک جمهوری سوسیالیستی نوین را برقرار کند. مهمترین عامل امکان پذیر کردن این نوع مقاومت، وجود نیروهای کمونیست انقلابی کوچک اما مبتنی بر تئوری رهایی بخش کمونیسم نوین، تفکر استراتژیک انقلاب در کشوری مانند ایالات متحده آمریکا و رهبری باب آواکیان است. این تنها عنصر امید بخش در این اوضاع وحشتناک است که می تواند جاده ای متفاوت را در مقابل تحولات در آمریکا باز کند و تاثیرات شگفت انگیز جهانی خواهد داشت، حتا اگر با فراز و نشیب های مملو از شکست پیش برود. این حقیقتی است که هر انسان بیدار، به فوریت می تواند با رجوع به تحلیل های باب آواکیان، در مورد سربلند کردن این فاشیسم در آمریکا و «چه باید کرد» دریابد و درک کند که راه دیگری نیست بجز مقابله فعال علیه فاشیسم برای سرنگون کردن کل سیستمی که این هیولا را به جان مردم دنیا انداخته است. آواکیان می نویسد: «همان‌طور که بارها تأکید کرده‌ام، این فاشیسم در این سیستم ریشه دارد. افراد بیشتری باید به این درک برسند که مبارزه با این فاشیسم باید به عنوان بخشی از تلاش برای نابودی کل این سیستم و ایجاد یک انقلاب واقعی انجام شود.» (پیام انقلاب شماره ۱۰۳)

این فاشیسم، در واکنش به تضعیف سرمایه داری امپریالیسم آمریکا و بی ثبات شدن آن سربلند کرده است. اما ریشه در همین سیستم دارد و هرگز چیزی بیگانه و مانع الجمع با آن نیست. این درست است که در یک قرن و نیم گذشته، آمریکا با شکل «دموکراسی» اداره شده است. اما دموکراسی، شکل نقاب دار دولت دیکتاتوری بورژوازی امپریالیستی آمریکا است و امروز، جناح فاشیست طبقه حاکمه آمریکا، این نقاب را مانعی در راه احیای قدرت آمریکا می بیند. دقیقاً به همین علت که فاشیسم در بطن این سیستم ریشه دارد، سران حزب دموکرات، انتخاب ترامپ را با آغوش باز تحت عنوان «تعهد به دموکراسی» پذیرفتند. باب آواکیان می نویسد: «برای دمکرات ها، ثبات سیستم سرمایه‌داری حتی در قالب فاشیسم، مهم‌تر از شکست واقعی فاشیسم است» (همان)

اما برنامه این فاشیسم چیست؟ این فاشیسم می خواهد نقاب «دموکراسی» را بردارد و به طور عریان این دیکتاتوری را اعمال کند و قدرت را در دست محفل خاصی از طبقه حاکمه متمرکز کند. در این مسیر، دست به تغییرات عمده ای در نظام قانونی و حقوقی و قضایی آمریکا زده و نهادهای قدرت، از جمله نهادهای نظامی و امنیتی و اقتصادی و امور خارجه و غیره را بازسازی کند. بنیادگرایی مسیحی از ابزارهای مهم بسیج توده ای و انسجام ایدئولوژیک آن بوده و همراه است با تقویت تهاجمی برتری طلبی سفید، پدرسالاری زن ستیز و کوئیر ستیز و نفرت از مهاجران، تسریع نابودی محیط زیست، ضدیت با علم، و تعصب مذهبی افراطی. آواکیان می نویسد: «این ایدئولوژی با هدف استفاده از قدرت دولت برای تحمیل اطاعت اجباری از ایده‌های خطرناک و مخرب خود و سرکوب شدید کسانی که مقاومت می‌کنند یا مخالف‌اند، استفاده می‌کند.» (همان)

تمام کسانی که کابینه ترامپ را تشکیل می دهند، به شدت نژاد پرست و ضد زن و ضد مهاجرین و خرافاتی هستند. به طور مثال، حمله به مردم مهاجر در آمریکا، به خصوص لاتین ها در الویت های این کابینه است. در گام اول یازده میلیون مهاجر زیر ضرب خواهند رفت. یعنی کسانی که اکثرشان به این علت به آمریکا مهاجرت کرده اند که کشورهای مبداشان، توسط امپریالیسم آمریکا و رژیم های جنایتکار مورد حمایت آمریکا چنان نابود شده اند که دیگر نمی توانستند در آن جا بمانند. اما همچنین، به شدت ضد «جریان اصلی» در طبقه حاکمه امپریالیسم آمریکا، یعنی حزب دموکرات و جمهوریخواهان ضد ترامپ هستند. ترامپ قصد دارد، در تصفیه ها و تسویه حساب های درونی، آن دسته از ژنرال های ارتش را محاکمه نظامی کند که عامل بیرون کشیدن از افغانستان بودند.

 این فاشیسم، همانند فاشیسم هیتلری در آلمان، در میان توده های تحت ستم و استثمار هم پایه دارد. یعنی، متکی بر یک جنبش توده ای فاشیستی است. هرچند تمام هفتاد و اندی میلیون نفر که به آن رای داده اند، هسته سخت فاشیسم نیستند. اما هسته سخت فاشیسم، واقعاً سر به میلیون ها نفر می زند که ترکیب اش از همه قشرهای طبقاتی و اجتماعی جامعه است. همین واقعیت بر تحلیل غلط «طبقه در مقابله طبقه» خط بطلان می کشد (تحلیل هایی از این دست که فاشیسم، سیاست طبقه سرمایه داری برای سرکوب انقلاب و طبقه کارگر است و این که نزاع های خصمانه میان جناح های مختلف طبقه سرمایه دار بر سر این که چگونه ثبات و گسترش خود را تضمین کرده و قدرت جهانی شان را حفظ کنند، صرفاً یک «جنگ زرگری» است.)[۱] این شیوه تفکر در مورد صف آرایی های سیاسی، یقیناً اثرات مهلک برای یک استراتژی انقلابی در مقابله با فاشیسم و به طور کلی انقلاب دارد.

هرچند بیش از هفتاد میلیون نفر از قشرهای مختلف جامعه به برنامه فاشیستی و کاندیدای فاشیست رای دادند، اما از طرف دیگر، خشمی جوشان در میان ده ها میلیون نفر از مردم ضد فاشیست در غلیان است. این شکاف، فارغ از آن که کدام طرف «اکثریت» است، شکاف مهمی است که نیروهای کمونیست انقلابی روی آن کار خواهند کرد تا از «افق محدود» رها شده و به انقلاب بپیوندند. باب آواکیان به مردم هشدار می دهد: « تا زمانی که افق دید مردم محدود باشد به آنچه در چارچوب این سیستم ممکن است؛ تا زمانی که مردم باور دارند که تنها “انتخاب‌ واقع‌بینانه” در زمینه جهت گیری جامعه، عبارتست از حمایت از یکی از احزاب طبقه حاکم این سیستم (دمکرات یا جمهوری خواه)، نتیجه اشاستمرار دهشت ها خواهد بود.» (پیام انقلاب شماره ۱۰۴)[۲]

واکنش ها در ایران و خاورمیانه

با انتخاب ترامپ، کوته نظری بزرگی در میان بخش هایی از مردم در ایران، رواج پیدا کرده است. عده ای می گویند فاشیسم یک مساله «داخلی» آمریکا است و برای ما فرقی نخواهد کرد! پخش خبر (دروغ یا درست) دعوت از رهبران کوبانی برای مراسم تحلیف ترامپ (ژنرال مظلوم کوبانی و الهام احمد روژئاوای کردستان) و پیام تهنیت به ترامپ از سوی عبدالله مهتدی رئیس سازمان کومله، به موجی از خوش خیالی در میان عده ای از کردها نیز دامن زده است که گویا، آمریکای ترامپ بالاخره یک کشور کردی درست خواهد کرد، به ویژه آن که نیروهای ی.پ.گ همواره خود را «پیاده  نظام» آمریکا در سوریه معرفی کرده اند. یا دل طرفداران «شاه پهلوی» غنج زده که ترامپ بالاخره ایران را «آزاد» خواهد کرد. درون هیئت حاکمه جمهوری اسلامی، تحلیل های جناح «اصولگرای» طرفدار اجرای «صادق ۳» این است که، «چون ترامپ، ملی گرا است از خاورمیانه بیرون خواهد کشید»![۳]یا این که «در مقابل چین و روسیه مجبور به قبول جهان چند قطبی خواهد شد»! و تحلیل جناح «اصلاح طلب» این است که «فرصت های ترامپیسم» برای جمهوری اسلامی ایران زیاد است![۴]

اما مهم نیست مردم چه نظری دارند یا تحلیل گران جمهوری اسلامی و ایران اینترنشنال چه فکر می کنند. این نظرات توهم آلود، تغییری در واقعیت نمی دهد. عروج فاشیسم در آمریکا و دیگر رخدادهای مهم در جهان، مانند جنگ اوکراین و نسل کشی در غزه و رقابت میان قدرت های امپریالیستی (یک طرف آمریکا و متحدین فعلی اش در اروپا و طرف دیگر روسیه و چین که فعلاً متحد هستند) و جنگ محتمل اسراییل/آمریکا با ایران همه تشنجات مرگبار سیستم جهانی سرمایه داری امپریالیسم هستند. فاشیسم بر بستر این سیستم جهانی که بر مافوق استثمار میلیاردها انسان و غارت محیط زیست بنا شده، سربلند کرده است.

در هشتاد سال گذشته، این سیستم جهانی عمدتاً تحت سیطرۀ پول و ارتش آمریکایی بوده است و ثروت عظیم و رفاه بیسابقۀ قشرهای بزرگی از مردم در داخل آمریکا (در عین، وجود فقر گسترش یابنده در شرایط کنونی) از آن منتج می شود. همانقدر که منتفع شدن سرمایه داری امپریالیستی آمریکا از ثروت تولید شده به دست میلیاردها انسان در سراسر جهان، حال آمریکا را «خوب» می کرد (یا به قول فاشیست ها آمریکا را «با عظمت» می کرد) به همان اندازه، چالش های جهانی در مقابل این سیطره، تاثیرات عمیقی در داخل آمریکا دارد. این چالش های بین المللی و داخلی در مقابل طبقه حاکمه امپریالیسم آمریکا، راه حل فاشیستی را مقبول کرده است.

بخشی تعیین کننده از برنامه فاشیسم برای دوباره «خوب کردن حال آمریکا» این است که با چنگ و دندان برای حفظ سیطره هشتاد ساله امپریالیسم آمریکا در جهان بجنگد. بنابراین، این توهم را باید به دور ریخت که در جهان شاهد یک تعادل صلح آمیز خواهیم بود. چنین چیزی غیرممکن است. نه امپریالیسم آمریکا قادر است دست از سلطه هشتاد ساله اش (از جمله در خاورمیانه) بکشد و نه قدرت های امپریالیستی تازه نفس مانند چین و روسیه و حتا امپریالیست های اروپایی که فعلاً متحدین آمریکا هستند. تحلیل هایی از این دست که «اکنون شاهد دنیای چند قطبی» هستیم و آمریکا باید دست از «یکجانبه گری» بردارد، یاوه گویی های جمهوری اسلامی و «محور مقاومت» آن است. آمریکا نمی تواند «دنیای چند قطبی» را قبول کند و روسیه و چین هم در موقعیت قبول معامله با هدف تداوم سیطره هشتاد ساله آمریکا بر خاورمیانه و به تبع آن در جهان نیستند. پوتین، در ۲۱ نوامبر (اول آذر ۱۴۰۳)، با پرتاب موشک قاره پیمای روسیه به اوکراین، چنین موضعی را اعلام کرد.[۵]

خاورمیانه و مشخصا ایران از سیبل های عمده امپریالیسم آمریکای فاشیست برای تحکیم هژمونی دیرینه آمریکا در خاورمیانه است. خاورمیانه، صحنۀ رقابت های پنهان و آشکار و جنایت های بی بدیل خواهد بود: نه فقط از سوی امپریالیسم آمریکا و اسراییل بلکه همچنین امپریالیست های چین و روسیه و امپریالیست های اروپایی. بله، ممکن است ترامپ طی معامله ای با پوتین جنگ اوکراین را تمام کند اما این می تواند آغاز جنگی دیگر باشد.   

این ها واقعیت هایی است که باید به طور علمی برای صفوف خودمان و شمار گسترده مردم به طور علمی توضیح داد تا شکل گیری اوضاع وحشتناک تر از همیشه و راه رویارویی با آن را ببینند. این وحشی گری امپریالیست ها، نشانه ضعف آنها در این بزنگاه منحصر به فرد از تاریخ جهان است و مرتباً آنان را نامشروع تر و ضعیف تر کرده و پتانسیل انقلاب را در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه بیشتر خواهد کرد. پایه های مادی راه انقلاب کمونیستی، در میانه این دهشت ها قوی تر خواهد شد و اگر با سیاست صحیح بر روی آن کار کنیم، به طور تصاعدی تبدیل به فعلیت خواهد شد.

جنگ های میان این امپریالیست ها و همینطور جنگ میان جمهوری اسلامی و اسراییل/آمریکا، جنگ های ما نیستند. اما اهمیت فوق العاده برای آینده جامعه ما و جهان دارند و باید در آن ها با هدف انقلاب، دخالت گری کرد و خصلت این جنگ ها را تغییر داد و مردم را علیه ارتجاع و امپریالیسم بسیج کرد و از درون این جنگ ها، جنگ های انقلابی را برای نابود کردن سرمایه داری بیرون کشید. این اوضاع، وظیفه مرکزی انقلاب کردن را هرچه بیشتر باید در سیبل ما کمونیست های انقلابی و همه نیروهای ترقی خواه قرار دهد. در اوضاع کنونی، روشنفکران با شرف و مردمی همراه با کمونیست های انقلابی باید به توده های مردم کمک کنند تا در مقابل جنایت هایی که در شرف وقوع است، با این افق روی پا بایستند. بر مبنای دیدن واقعیت ها و درک تنها بدیل مثبت است که می توان و باید نیروهای پیشرو را که در ابتدا اندک هستند به حرکت درآورد و سازماندهی کرد و با تکیه بر نیروهای اندک، شمار عظیم تری از مردم را به حرکت درآورد.

سرنگون کردن جمهوری اسلامی، بخشی لاینفک از این مسیر است 

قرار گرفتن فاشیسم در راس طبقه حاکمه آمریکا را باید تبدیل به تریبون جدیدی برای اشاعه خط یک انقلاب واقعی و استراتژی آن کرد. مواضع ارتجاعیِ تکیه به جمهوری اسلامی (و «محور مقاومت» آن که ستون هایش امپریالیست های چین و روسیه هستند) یا به امپریالیست های فاشیست و دموکراتیک غرب، راه های کهنه ای هستند که به واسطه آن نه می توان از شر جمهوری اسلامی خلاص شد و نه امپریالیسم. به حرکت هایی که در چارچوب سیستم راه می افتند و از افکار تولید شده توسط سیستم گسست نمی کنند، باید نقد جدی کرد. زیرا موجب اشاعه نادانی و جهل در درک واقعی اوضاع می شوند و مردم را به اقیانوس افسردگی پرتاب می کنند. در تمایز با این جهان بینی ها و سیاست ها، باید کمونیسم نوین را جلوی کسانی گذاشت که واقعاً آرزوی جامعه و جهانی کاملاً متفاوت را دارند. این علم نشان می دهد که همین سیستم، با سوخت و ساز خودش معضلاتی به وجود می آورد که آن را از درون تضعیف کرده و به ما اجازه می دهد که واژگون اش کنیم و این علم به ما نشان می دهد که چطور می توان از این فرصت استفاده کرد.

این گونه است که باید خود و مردم را برای اتفاقات بزرگتر آماده کرد و از دل دهشت ها، راهی به سوی آینده ای دیگر باز کرد.

[۱] این شیوه تفکر کمینترن در مورد «طبقه» بود که در دوره جنگ جهانی دوم باعث اشتباهات فاحش در تحلیل از ماهیت فاشیسم و ضرورت مقابله با آن بر مبنای استراتژی انقلاب شد و پس از آن، اکثریت جنبش کمونیستی را با درک های متافیزیکی و «جسمیت بخشی» در مورد طبقه آموزش داد.

[۲] پیام های باب آواکیان را در رسانه های اجتماعی (ایکس، اینستاگرام، واتساپ، …) در آدرس زیر دنبال کنید. وی در این پیام ها سیاست های کنکرت دوره کنونی را برای کمونیست های انقلابی و متحدین آنها و برای توده های وسیع طرح می کند

 @BobAvakianOfficial

[۳] کانال یوتیوبی تحریریه. مصاحبه ظهره وند نماینده مجلس و عضو کمیسیون امنیت ملی آبان ۱۴۰۳ پس از انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری

[۴] مصاحبه اعتماد با تقی آزادارمکی (استاد جامعه شناس)، «فرصت های ترامپیزم» اول آذر ۱۴۰۳

[۵] هرچند این موشک قاره پیما مسلح به سلاح هسته ای نبود، اما به گفته پوتین در صورت لزوم، کلاهک هسته ای هم سوار آن خواهند کرد و به اروپایی ها گفت، هیچ کس سپر دفاعی در مقابل این موشک را ندارد!