بشار جنایت علیه بشریت سرنگون شد اما دستگاهش پابرجاست!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

با سقوط رژیم بعث در سوریه، درهای زندان صیدنایا و دیگر دخمه هایش باز شد؛ سیاه چال هایی که در آنها هزاران نفر، جوانی را به پیری گذراندند، انسان های شجاع و باشرفی که در کنار مردم خود و در مقابل این رژیم تبه کار ایستادند در همان جا مردند و استخوان هایشان دفن شد، کودکانی که به دنیا آمدند و هرگز روشنایی روز را ندیدند. خامنه ای و سپاه قدس آن به خاطر همدستی با این رژیم سفاک و به قول سران دیپلماتیک اش، «حضور مستشاری» در این رژیم، باید محاکمه شوند.

اما، رژیم بشار اسد به خاطر ارتکاب جنایت هایش علیه مردم سوریه سرنگون نشد. رژیم اسد، در چارچوب تغییرات تعیین کننده در جغرافیای سیاسی خاورمیانه که با جنگ نسل کشی اسراییل و آمریکا در غزه شروع و به لبنان کشیده شد و ایران را هرچه بیشتر در سیبل اسراییل و امپریالیسم آمریکا قرار داد، سرنگون شد. به این ترتیب، چرخشی تعیین کننده در جنگ داخلی ۱۲ ساله سوریه رخ داد. در یک طرف این جنگ داخلی، امپریالیسم روسیه و شریک اش جمهوری اسلامی و نیابتی های «محور مقاومت» قرار داشتند و در طرف دیگر، امپریالیسم آمریکا (و ناتو)، اسراییل و ترکیه همراه با نیابتی هایشان– اسلام گرایان «هیئت تحریر الشام» که تحت حمایت امپریالیسم آمریکا و اسراییل است و «ارتش وطنی سوریه» که تحت فرماندهی مستقیم ارتش و سازمان امنیت ترکیه می باشد. (نیابتی هایی که خود آمریکا اسم شان را در لیست «تروریست ها» گذاشته است). ضرباتی که اسرائیل پیشاپیش به حزب الله لبنان و دیگر نیابتی های «محور مقاومت» در سوریه وارد کرده بود به علاوۀ بمباران دائمی سوریه در طول ماه اکتبر و نوامبر ۲۰۲۴ راه پیشروی «هیئت تحریر الشام» را به سمت حلب (بزرگترین شهر سوریه و مرکز تجاری آن) باز کرد. سرنگونی رژیم بشار اسد، یک پیروزی مهم برای آمریکا و اسراییل و ترکیه و شکست مهمی برای جمهوری اسلامی و روسیه است.  

شور و هیجان توده های مردم سوریه که بیش از نیم قرن زیر سم ستوران خاندان اسد بودند کاملاً قابل فهم است. به ویژه، هنگام شکستن درهای زندان و بازگشت آوارگان این جنگ داخلی از نقاط دیگر سوریه و از ترکیه به سمت شهرها و خانه هایشان. با این وصف، در این جا به جایی قدرت، ذره ای عنصر رهایی بخش وجود ندارد. ساختارهای «جمهوری عربی سوریه» که بقای آن از بدو تاسیس، وابسته به اعدام و شکنجه مخالفین، به قتل رساندن روشنفکران و کارگران و سرکوب بیرحمانۀ مردم کُرد و دیگر مردمان غیر «علوی» سوریه بود، کماکان پابرجاست و اکنون به مرتجعین جدید انتقال یافته است. «دولت انتقالی» به پشتوانه همین ساختارها، در اولین ساعات پس از سرنگونی اسد اعلام حکومت نظامی کرد. حمله به سرزمین هایی که از سال ۲۰۱۶ در دست «نیروهای دموکراتیک سوریه» تحت رهبری ی.پ.گ و پ.ک.ک بود[۱] از اولین اقدامات «ارتش وطنی سوریه» بود که بی هیچ قیدی و تحت حمایت ارتش ترکیه در حال پیشبرد این جنایت است.

با توجه به این که قوه محرکه اصلی تداوم جنگ داخلی سوریه، رقابت جهانی میان قدرت های امپریالیست بوده است تا جغرافیای سیاسی خاورمیانه را طبق منافع خود شکل دهند، محتملاً شاهد آن خواهیم بود که سوریه کماکان جولانگاه ارتش های نیابتی اسلام گرا، اشغال، و تحرکات نیروهای نظامی و امنیتی وابسته به هر دو طرف باشد. این وضعیت ادامه خواهد یافت و جنگ های ارتجاعی بیشتری دامن گیر مردم خاورمیانه خواهد شد، مگر این که در نقاط مهمی از خاورمیانه، مانند ایران و ترکیه و خود سوریه جنبش های ضد جنگ های امپریالیستی و نیابتی و اشغال و نسل کشی بلند شده و به همه دولت های مرتجع منطقه و قدرت های امپریالیست که خاورمیانه را میدان جنگ های بی انتهای ویرانگر کرده اند، مصاف دهند.

جنگ های کثیف از طریق ارتش های نیابتی

جنگ داخلی سوریه در ۱۲ سال گذشته، صدها هزار کشته بر جای گذاشته، نیمی از اهالی سوریه را آواره کرده است که ۴ میلیون نفر ا ز آنها در داخل سوریه اند و هنوز در شهرک های چادری در فقر و محرومیت زندگی می کنند. فراکسیون های اسلام گرا از میان این جمعیت فقر زده و آواره سربازگیری می کنند – درست قرینۀ سپاه قدس که از میان پناهندگان افغانستانی برای «سپاه فاطمیون» سربازگیری کرده است. ترکیه، به واسطه یک شرکت خصوصی نظامی- امنیتی، تحت رهبری ژنرال های اسلام گرای افراطی حزب حاکم «عدالت و توسعه»، در ازای ماهانه ۴۰ تا ۵۰ دلار آنان را در گروه های نیابتی مسلح می کند.[۲] همانطور که سپاه قدس، تحت عنوان «دفاع از حرم» مشروعیت ایدئولوژیک برای ارتش های مزدورش دست و پا می کند، این شرکت نظامی ترکیه (به نام «سادات») هدف خود را درست کردن «کشور واحد اسلامی» اعلام کرده و از میان آوارگان سوری، پناهندگان ازبک و اویغور و غیره در خودِ ترکیه برای «ماموریت های الهی-نظامی» در سوریه، سودان، نیجریه، بورکینا فاسو و غیره مزدور مسلح استخدام می کند.[۳]

شکست خیزش خودجوش مردم سوریه در سال ۲۰۱۱

وضعیت امروز، نتیجۀ شکست خیزش خودجوش ۱۵ مارس ۲۰۱۱ در سوریه است. شکست آن جنبش فصل دیگری بود از آن چه که بیش از اندازه تکرار شده است: توده‏های مردم سربلند می کنند، از جان مایه می گذارند و حاکمان مستبد و فاسد خود را به چالش می گیرند، اما بازهم به حاشیه رانده شده و انواع و اقسام نیروهای ارتجاعی و ضد مردمی به نام آنان و به نام انقلاب میدان‏دار می شوند و صحنۀ سیاست را در دست می گیرند.

خیزش سال ۲۰۱۱ علیه رژیم بشار اسد، از شهر جنوبی درعا (با دستگیری دو جوان به خاطرِ شعارنویسی بر دیوار) شروع شد. شورش به سراسر کشور گسترش یافت و شعارهای اصلی مردم خواست سرنگونی رژیم  و تغییر قانون اساسی بود. ارتش با توپ و تانک به مقابله با مردم برخاست. هزاران تن از نیروهای سپاه پاسداران نقش فعالی در سرکوب خونین مردم بازی کردند. در برخی تظاهرات‏ها همراه با عکس بشار اسد عکس‏های خامنه‏ای و احمدی ‏نژاد هم به آتش کشیده می ‏شد.

این خیزش، الهام گرفته از خیزش های «بهار عربی» در تونس و مصر و واکنش به رنج‏های بیشماری بود که حاکمیت رژیم بعث اسد از سال ۱۹۷۰ به بعد بر مردم وارد کرده بود. در این رژیم، ۱۵ سال زندان برای هر مخالف سیاسی امری عادی بود. کردها به شدت سرکوب می شدند و صدها هزار کُرد حتا شهروند محسوب نمی ‏شدند.[۴] وقتی در دهه ۱۹۷۰ بر روی رودخانه فرات سد ساخته شد، رژیم بعث، دهقانان کرد را در شمال شرقی کشور از زمین‏هایشان بیرون کرد و زمین های مرغوب تر را به دهقانان عرب داد. (سیاستی که به تعریب یا عربی کردن معروف شد).  سال ۲۰۰۴، خیزش مهمی علیه این بی عدالتی ها در شهر قامیشلی رخ داد که توسط رژیم اسد به خون کشیده شد. شکاف طبقاتی در سوریه، چنان است که قشر کوچکی مانند ثروتمندان اروپا زندگی می کنند و اکثریت زیر خط فقر هستند. (به آمار اقتصاددان سوری، عارف دالیا رجوع کنید).

جنایت های رژیم اسد و پدرش به آن طرف مرزهای سوریه هم می رسید. در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی حافظ اسد آن بخش از جنبش فلسطین را که در لبنان متمرکز بود درهم شکست. در دهۀ ۱۹۸۰ سوریه در اتحاد با نیروهای طرفدار اسرائیل در لبنان و نیروهای حامی جمهوری اسلامی، ضربات سختی بر پیکر جنبش مقاومت فلسطین در لبنان زد. سوریه در سال ۱۹۹۱ به ائتلاف جنگی آمریکا علیه عراق پیوست. در سال ۱۹۹۸ وارد «قرارداد آدانا» با دولت ترکیه شد و طبق آن عبدالله اوجلان، رهبر پ.ک.ک را از سوریه بیرون کرد تا توسط نیروهای امنیتی ترکیه دستگیر شود. پس از آغاز «جنگ علیه ترور» توسط دولت بوش (اکتبر ۲۰۱۱)، سازمان‏ سیا تا سال‏ها برخی از «مظنونین» بین‏المللی را پس از دستگیری برای شکنجه و بازجوئی ‏های سخت به دست سازمان امنیت سوریه می ‏سپرد.

امپریالیسم آمریکا تحت ریاست جمهوری اوباما، تا ۵ ماه علیه بشار اسد موضع نگرفت. اما با تداوم و گسترش روز افزون جنبش مردم در مقابل توپ و تانک های اسد، از موضع بی ‏طرفانه به موضع دخالت‏ فعال روی آورد تا برای جنبش مردم «رهبر» و «نقشه راه» تعیین کند.[۵] هم زمان، امپریالیست های چین و روسیه، شروع به «حمایت» از جمهوری اسلامی و رژیم بشار اسد کردند و در بازی های بین المللی «پدرخواندگی» آنان را بر عهده گرفتند. ارتش آمریکا در اتحاد نزدیک با ارتش و سازمان امنیت ترکیه (میت) و بریتانیا شروع به «اپوزیسیون» سازی در مرز سوریه کرد. پرسنل نظامی ای که در جریان سرنگونی قذافی در لیبی تجربه کسب کرده بودند، برای تعلیم «شورشیان سوریه» به کار گرفته می شدند. به طور مثال، اعضای «گردان طرابلس»، نیروی نظامی تعلیم یافته توسط نیروهای ناتو که در تسخیر پایتخت لیبی شرکت داشتند.[۶] هم زمان، دولت ترکیه به نیابت از سوی ناتو خود را قیم اپوزیسیون سوریه اعلام کرد. مرز خود را به روی پناهندگان سوری گشود. سازمان امنیت آن، در ابتدا نهادی به نام «ارتش آزاد سوریه» از ژنرال‏ها و سربازان فراری ارتش بشار اسد سازمان داد، اما به مرور، اینها کنار زده شده و نیروهای نیابتی اسلام گرای سنی شکل گرفتند. هم زمان، شیخ های سلفیِ سوری که پایگاهشان در کشورهای خلیج است، از تلویزیون های عربستان سعودی، علیه بشار اسد «فتوا» صادر می کردند.

بدین ترتیب لاشخورها به جان جنبش مردم افتادند تا ثمره فداکاری های عظیم توده‏های مردم از کارگر، دهقان، زنان، کردها، روشنفکران، تا کارمندان و پرستاران و پزشکان، فعالین حقوق بشر و وبلاگ نویسان را تناول کنند و خود را به قدرت برسانند.  اسلام گرایان از دسته‏ها و فرقه‏های گوناگون به سرعت بر مناطق و محلات و شهرها دست انداختند و «رهبری» خود را تحمیل کردند. این طیف ناهمگون با وجود اختلافاتشان، همگی به عملیات مخفی امپریالیست‏های غربی، کشورهای خلیج، ترکیه و ناتو در سوریه خدمت کردند تا مردم را به حاشیه برانند و آینده ای وحشتناک را بر سوریه تحمیل کنند.  

چرا چنین شد؟ روشنفکران مترقی مردم کجا بودند؟

در ایران و سوریه و دیگر کشورهای عرب، رژیم های حاکم همواره در مورد «انقلاب» و «استقلال از امپریالیسم» و «آزادی» لفاظی کرده اند اما یوغ ستم واستثمار را بر گرده مردم محکمتر و جنبش های گوناگون مردم به ویژه جنبش کمونیستی را سرکوب کرده اند. اینها اعم از «جمهوری» سکولار مانند «جمهوری عربی سوریه» و «جمهوری ترکیه» یا اسلام گرا مانند جمهوری اسلامی، نمایندگان طبقات استثمارگر بومی و وابسته به سیستم سرمایه داری امپریالیستی اند. اسلام گرایان، از هر نحله ای که باشند، حتا زمانی که در قدرت نیستند، افق، برنامه و ایدئولوژی شان عمیقاً ضد منافع و حقوق کارگران، دهقانان و روشنفکران و ملل تحت ستم، به ویژه ضد آزادی و برابری زنان است.

در جنگ داخلی سوریه، تشکیل منطقه خودگران کوبانی تحت رهبری نیروهای ی.پ.گ و پ.ک.ک به عنوان راهی متفاوت تحسین شده است. اما، با وجود تفاوت ماهوی میان اینان و نیروهای نیابتی اسلام گرا، مسیری که در آن هستند، در واقع بیراهه ای است در جهت عکسِ اهدافی که می گویند برایش می جنگند. این بیراهه تماماً بر سیاست پراگماتیستی اتکاء به حمایت ارتش آمریکا و اسراییل استوار است و به همین جهت، هرگز نمی تواند بر دینامیک های ارتجاعی حاکم در جنگ داخلی سوریه فائق آید و نیروی بنیاداً متفاوت و رهایی بخش را برای مردم روژئاوا و تمام سوریه به وجود آورد. آنها ادعای متفاوت بودن از رهبران گذشته جنبش های ناسیونالیستی کرد را می کنند اما خط مشی شان، در نهایت همان است. رهبران احزاب فئودالی و بورژوائی کُرد همواره از سیاستِ «رئال پلتیک» که امروز شکل خاصِ «نیابتی» شدن برای قدرت های بزرگ تر را پیدا کرده، استفاده کرده اند. آنها، اصل اتکاء به خود را که از اصول خدشه‏ناپذیرِ جنبش‏های انقلابی بوده است، به عنوان سیاستی «کودکانه» و تکیه به دولت‏های ارتجاعی منطقه و امپریالیست ها را به عنوان «نبوغ تاکتیکی» قلمداد کرده اند. این پراگماتیسم راه را برای تبدیل جنبش‏های مردم به «کارت بازی» و «مهره شطرنج» در بازی‏های سیاسی بزرگ و کوچک این منطقه باز کرده و سلسله مراتبی از «پدرخوانده ها» و «موکلین» شکل گرفته است. پای این نوع سیاست ها را باید از جنبش‏های مردم در این منطقه قطع کرد و به استراتژی‏ متحد کنندۀ توده‏های مردم بر مبنای عمیق‏ترین منافع و حقوق‏ شان و علیه دشمنان مشترکشان بازگشت و جنبش‏های مردمی را بر مبنای اصل متمایز کردن خود از همه قدرت های امپریالیستی و ارتجاعی سازمان داد. تحقق این امر حیاتی ممکن نیست مگر با وجود هستۀ مستحکمی از کمونیست های انقلابی سازمان یافته و سازمان دهنده که خود را بر  کمونیسم نوین (که حامل جمعبندی از همه انقلاب ها و جنبش های صد ساله گذشته، از انقلاب های سوسیالیستی تا جنبش های ملی و ضد استعماری است) متکی می کنند.

تودههای مردم در مقابل رنج ها و دهشت‏های تولید شده توسط سیستم سرمایه داری-امپریالیستی (مشتمل بر طبقات سرمایه دار بومی و رژیم های حاکم ) به مقاومت بر می خیزند، اما، با رهبری ای مواجه نمی شوند که برنامه و نقشه اش ریشه کن کردن این سیستم اقتصادی-اجتماعی است. ‏تکرار مکرر این وضع، پوچ و ارتجاعی و خطرناک بودن نظریۀ «جنبش های بی رهبر» را برای هزارمین بار اثبات می کند. هیچ آدم مبارزی نباید مرعوب این خزعبلات بشود. ما نیاز به رهبری و آنهم رهبری انقلابی کمونیستی متکی بر کمونیسم نوین داریم.

سرنگونی رژیم بشار اسد، زمین لرزه ای برای  جمهوری اسلامی

سقوط برق آسای رژیم اسد زمین لرزه جدیدی برای جمهوری اسلامی است. این زمین لرزه، دعواهای درون حاکمیت جمهوری اسلامی را حادتر کرده و به توده های مردم ناراضی نیز جسارت داده است. بی تردید، از این فرصت باید برای به عقب راندن جمهوری اسلامی در زمینه های گوناگون سود جست: به ویژه برای لغو فوری اعدام و آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی در ۲۱۷ زندان سراسر کشور (زندان های اطلاعات سپاه، قوه قضاییه، وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی و زندان های مخفی اطلاعات سپاه در سنندج، ارومیه، کرمانشاه، زاهدان و غیره). باز کردن همه این زندان ها به روی نهادهای حقوق بشر داخلی و بین المللی. تامین فوری مطالبات «کارزار سه شنبه های نه به اعدام»؛ و لغو فوری همه قوانین مربوط به حجاب اجباری. اینها کف مطالبات کنونی است که نباید از انها کوتاه آمد و دانشجویان و دانشگاه ها باید مرکز فعالیت برای این خواست های سراسری باشند.

اصل سیاسی و اخلاقی و استراتژیک در این اوضاع آن است که مردم ما، از کارگران و روشنفکران و زنان و خلق های ملل تحت ستم در ایران، آگاه شوند که فرقی نمی کند در ایران یا افغانستان یا سوریه یا غزه یا یمن یا لبنان یا اوکراین، یا هر جای دیگر کشته یا آواره شویم، ما مردم یک جهانیم. در هیچ نقطه دنیا نباید بگذاریم مردم وارد چرخ گوشت سیستم سرمایه داری امپریالیستی شوند و برای منافع رژیم های «خودی» و امپریالیست های «خارجی» بکشند و کشته شوند.

قوه محرکۀ آشوب در خاورمیانه، حدت یابی تضاد اساسی سیستم سرمایه داری جهانی است. یعنی، معادله ای که یک طرف آن تولید تمام ثروت جهان توسط میلیاردها انسان و طرف دیگر آن، تصاحب و کنترل این ثروت و چگونگی تولید و مصرف آن، توسط اقلیتی انگلی است که قدرت سیاسی دارند، دیگر قابل دوام نیست. به ویژه آن که ایناقلیت انگلی با استفاده از فن آوری کشتار و ویرانی، برای حفظ این معادله از هیچ شقاوتی فروگذار نیست. این حد از شقاوت در ویرانی و کشتار مربوط به «خصائل فردی» حاکمان نیست. این در ذات سیستم سرمایه داری است و حاکمان جنایتکار تجسم و محصول آن هستند. در سطح کلان تر، راه حل نهایی تعیین تکلیف میان دو قطب امپریالیستی و انقلاب پرولتری است. همین واقعیت، نشان می دهد که هر «راه حلی» کمتر از انقلاب سوسیالیستی، اوضاع را برای تمام دنیا وحشتناک تر خواهد کرد. به همین علت در اوضاع کنونی، سیاست پایه ای و تعیین کننده که می تواند راهگشای راه حل واقعی یعنی انقلاب پرولتری/سوسیالیستی باشد، متمایز کردن بدیل سیاسی- ایدئولوژیک و اقتصادی-  اجتماعی این انقلاب پرولتری/سوسیالیستی از هر آن چه امروز در دنیا حاکم است می باشد. در نتیجه، هر کس که در شکستن دور باطل «ارتجاع، ارتجاع، بازهم ارتجاع» به نفع مردم ایران و خاورمیانه و جهان جدی است، باید تبلیغ و ترویج بدیلی که در «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» به تفصیل و با شفافیت پیش گذاشته شده است و سازماندهی جنبشی برای انقلاب حول تحقق چنین جامعه ای را وظیفه خود بداند. اوضاع در سراسر جهان به نقطه ای رسیده است که به قول باب آواکیان، بشریت بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار دارد: آینده ای حقیقتاً وحشتناک با ادامه روند موجود یا حقیقتاً رهایی بخش با سرنگونی سیستم موجود از طریق انقلاب کمونیستی برای استقرار سوسیالیسم در هر آنجا که ممکن است و هرچه سریع تر. وقت را با توهمات و بیراهه ها تلف نکنیم.

حزب کمونیست ایران (مارکسیست-لنینیست-مائوئیست)

۹ دسامبر ۲۰۲۴


[۱]در روزهای اول تسخیر حلب توسط «هیئت تحریر الشام»، آنها اردوگاه ی.پ.گ در تل رفعت را گرفتند و در ۹ دسامبر «ارتش ملی سوریه» شهر منبج را گرفت. به این ترتیب، اردوغان به هدفی که طی این چندسال کشتار بیرحمانه هوایی و زمینی علیه روژئاوا راه انداخته بود رسید و به اصطلاح کریدور مرزی را یک پارچه تر کرد. سال ۲۰۱۴ نیروهای داعش به این شهر حمله کردند و بالاخره در سال ۲۰۱۶ «نیروهای دموکراتیک سوریه» که تحت رهبری ی.پ.گ است آن را پس گرفت و بخشی از منطقه خودمختار شمال و غرب سوریه شد. در توافق با «نیروهای دموکراتیک سوریه»، ارتش بشار اسد، در منطقه حائل میان ارتش ترکیه در شمال سوریه و این شهر مستقر شد.   

[۲] Leaving Syria’s civil war to be a mercenary in Africa,16 July 2024—BBC Arabic World service news

[۳] این شاخه نظامی را مشخصا ژنرال های اسلام گرای ارتش ترکیه تشکیل داده اند و می گویند: هدف شان تحقق «وحدت اسلامی» است که با «ظهور حضرت مهدی محقق خواهد شد اما پیش از آن وظیفه مسلمانان است که زمینه تحقق ظهور و آمادگی برای اتحاد پس از آن را فراهم کنند» ). این شرکت به اختصار سادات (SADAT) خوانده می شود و بنیان گذار آن عضو شورای امنیت ملی اردوغان است.

[۴] – در دهه‏ ۱۹۶۰ رژیم بعث سوریه صدها هزار کرد را از حق شهروندی محروم کرد.

[۵] روزنامه نیویورک تایمز  خبر داد که ارتش ‏آمریکا در حال بررسی راه‏های دخالت در سوریه است. یکی از مقامات نظامی به این روزنامه گفت: «همه نوع دخالتی ممکن است. مانند کمک بشردوستانه، شورش ارتشیان، عملیات مخفی، حملات هوائی، پیاده کردن سرباز. یا هیچ‏کار.» (نیویورک تایمز،۱۱ فور یه ۲۰۱۲).

[۶] ۲۳ دسامبر ۲۰۱۱، فیگارو