معرفی اسناد تاریخی سربداران
گزیده ای از «مقدمه ناشر»
این مجموعه به مناسبت چهلمین سالگرد قیام ۵ بهمن آمل و مبارزه مسلحانه سربداران[۱] منتشر شد و در وبسایت حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست) در دسترس همگان است. در مورد اهمیت این اسناد در «مقدمه ناشر» نوشتیم:
… امید آن میرود که پژوهشگرانِ علاقمند به بررسی علمیِ تلاطمات اجتماعی معاصر، پژوهشگران حوزۀ مطالعات تاریخی و فکری به این اسناد توجه لازم و بایسته را بکنند. اما از همه مهمتر، رفقای حزب ما و نسل جدیدی از کمونیست های انقلابی که پا جلو می گذارند، و همچنین بسیاری از فعالین سیاسی که به دنبال راهی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی عادلانه که در عصر کنونی تنها یک نظام سوسیالیستی به جای نظام سرمایه داری می تواند باشد، لازم است محتوای امپریکال و فکری این اسناد را با کمونیسم نوین تکامل یافته توسط باب آواکیان سنتز کنند. زیرا، تا زمانی که تئوری کهنه بر ذهنیت ها سنگینی می کند، از درون اسناد و شواهد جدید، به سختی تصویر جدید می تواند خودنمایی کند. …
اما اهمیت مباحث طرح شده در این سندها و در جمعبندی و بررسی تجربۀ مبارزه مسلحانه سربداران و قیام آمل، امری متعلق به گذشته نیست. مسالۀ مرکزی آن قیام، تلاش برای سرنگون کردن رژیم تازه تأسیس جمهوری اسلامی و استقرار قدرت سیاسی پرولتری از طریق مبارزه مسلحانه و جنگ انقلابیِ متکی به توده های مردم بود. و این مسالۀ عاجلی است که قیام ۵ بهمن سال ۶۰ را به امروز و ضرورتهای امروزی جامعه پیوند میزند. واضح است که نه جمهوری اسلامی همان رژیم نوپای سال ۶۰ است و نه جامعه ایران، به لحاظ کمی و کیفی و آرایش قوای سیاسی و حتی تضادهای فکری و نظری، همان جامعۀ چهار دهۀ پیش. اما ضرورت سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هنوز ضرورت است و کماکان این سوال راهبردی که «چگونه میتوان رژیم را از طریق یک انقلاب و جنگ انقلابی متکی به توده های مردم سرنگون کرد؟» پیشِ روی مردم و پیشروان جامعه قرار دارد. این سوال به ویژه طی چند سال اخیر و بعد از خیزشهای مردمی دی ۹۶ و آبان ۹۸ [و خیزش ژینا در ۱۴۰۱] بار دیگر به طور جدی در دستور کار نیروهای طبقاتی مختلف قرار گرفته است.
قیام سربداران در یک بزنگاه تاریخی مهم یعنی سال ۱۳۶۰ روی داد و اساساً پاسخی بود به ضرورت عاجل و تاریخی آن مقطع. خمینی و اسلامگرایان طرفداراش که در سال ۵۷ در ائتلاف با طیفی از گروه های ملی و نهضت آزادی، توانسته بودند رهبری جنبش ضد سلطنتی مردم ایران را تحت نام «انقلاب اسلامی» در دست بگیرند، پس از دو سال و نیم کشمکش و جدال با بخشهای مختلفی از مردم، از اوایل سال ۶۰ به این نتیجه رسیدند که جهت تثبیت و بقای رژیمشان، باید دست به سرکوب فاشیستی و تمام عیار کل جامعه و هرگونه مخالفت و اعتراض و نقد سازمان یافته و غیر سازمان یافته ای در جامعه بزنند. فاشیستهای بنیادگرای اسلامی برای اجرای این طرح نیاز به یک دست سازی حاکمیت شان داشتند و از این رو دست به قلع و قمع متحدین سابق خود مانند بنی صدر، قطب زاده، نهضت آزادی و جبهه ملی زدند. کودتای ۳۰ خرداد سال ۶۰ نقطه عطف مهمی در تحقق این طرح و تثبیت فاشیسم اسلامی در ایران بود[۲].
هرگز چنین نبود که آن کودتا ضرورتا و لاجرم میتوانست به پیروزی برسد. جامعۀ ایران در فاصلۀ خرداد ۶۰ تا زمستان همان سال در یک تندپیچ تاریخی سرنوشت ساز قرار داشت که در مسالۀ پیروزی یا شکست کودتای خمینی و طرفدارانش فشرده میشد. ناکامی یا کامیابی آن کودتا، آیندۀ جامعه ایران و حتی منطقۀ خاورمیانه را دستخوش روندها و فرجام های گوناگون میکرد. رفیق سیامک زعیم رهبر برجستۀ تئوریک و سیاسی اتحادیه کمونیستها، اهمیت تاریخی شکست یا پیروزی آن کودتا و اضطرار اوضاع سال ۶۰ را دریافت. او تشخیص داد که سرانجام آن کودتا و دست و پنجه نرم کردن مردم با خمینی و جنبش ارتجاعی فاشیستی ای که پشت سرش بود، برای یک دورۀ تاریخی جهت جامعه ایران را تعیین خواهد کرد. تشخیص این مساله در آن مقطع، حیاتی بود. سیامک و سربداران کوشیدند از طریق قیام مسلحانۀ مردمی در شهر، مانع از پیروزی فاشیسم شده و با انقلاب و کسب قدرت سیاسی، جامعه و تاریخ را در مسیری متفاوت به جریان بیاندازند.
شوربختانه شکست قیام سربداران و دیگر مقاومت های مردمی سال ۶۰، صحت پیش بینی رفیق سیامک زعیم را به اثبات رساند و تثبیت شدن رژیم خمینی، به سیطرۀ چند دهه ای طاعون فاشیسم مذهبی و بنیادگرایی اسلامی بر زندگی ده ها میلیون نفر از مردم ایران و میلیونها نفر در منطقه خاورمیانه منجر شد. مساله در بزنگاه تاریخی ۱۳۶۰ فقط ضرورت عامِ انقلاب کمونیستی نبود، بلکه یک اضطرار تاریخی و دوران ساز بود که برای راهگشایی به سمت انقلابی که ضرورت جامعه بود، باید حل می شد. چیزی که جناح اقلیت رهبری اتحادیه کمونیستها از درک آن عاجز بودند و چنانکه در نوشته شان (سند اول همین مجموعه) هم مشخص است، سرنوشت توده های مردم و مبارزه طبقاتی در آن «لحظۀ تاریخی» را به «روند طبیعی حرکت جامعه» و توهم «سیر عادی امور از اعتصاب تا قیام» ارجاع میدادند.
اما وجه دیگری از تحلیل صحیح و تشخیص درست سیامک زعیم و سربداران در فهم این واقعیت بود که در بزنگاه سال ۶۰، امکان پیروزی سیاسی و نظامی بر فاشیسم وجود داشت. این حقیقت تاریخی ای است که به ویژه از چشم نسل های جوان جامعه پنهان است و گاها به شکل این سوال طرح میشود که «آیا به واقع یک دستۀ چریکی صد نفره قادر بود شعله های یک قیام مسلحانۀ منطقه ای یا سراسری را آنچنان برافروزد که سرانجام به سرنگونی رژیم منتهی بشود؟». پاسخ این سوال مثبت است و برای تشریح آن باید موقعیت عینی رژیم نوپای فاشیستی-اسلامی در آن بُرهه زمانی را در نظر گرفت.
جمهوری اسلامی تا تابستان و پاییز سال ۶۰ هنوز تثبیت نشده بود. موقعیت نظامی و امنیتی اش چه به علت جنگ با عراق، جنگ داخلی کردستان و درگیری های نظامی شهرها در تابستان سال ۶۰ و چه به علت تضعیف ارتش پس از انقلاب و درگیری اش در جبهه ها و کم تجربگی دسته جات فاشیستی نظامی و شبه نظامی مانند سپاه پاسداران و کمیته های انقلاب اسلامی و بسیج، بسیار متزلزل بود. نارضایتی بخشهای قابل توجهی از اقشار گوناگون مردم از زنان و کارگران و دهقانان (خصوصا در ترکمن صحرا و کردستان) تا روشنفکران و دانشجویان و جوانان، سراسر جامعه را فراگرفته بود که بیش از هر جا خود را در تظاهرات اعتراضی صدها هزار نفری در زمستان ۵۹ و بهار ۶۰ نشان میداد. تنش درون حکومتی با بنی صدر و ملی گرایان و لیبرال ها هم به اوج خود رسیده بود و در یک کلام رژیم خمینی در آغاز تابستان ۶۰ با یک بحران همه جانبۀ سیاسی و نظامی و اجتماعی روبرو بود. در نتیجه، علاوه بر ضرورت و امکان درهم شکستن این کودتا و گشودن راه یک انقلاب واقعی که در سال ۵۷ با به قدرت رسیدن بنیادگرایان اسلامی به مسلخ برده شده بود، وجود داشت. سربداران اساساً تلاش داشتند تا به چنین ضرورتی پاسخ داده و شانس تاریخی مردم برای پیروزی را با جان و آتش شان بیازمایند. اکثریت رهبری اتحادیه کمونیست های ایران، نمیخواست همچون رهبری حزب توده و جبهۀ ملی در بزنگاه تاریخی دیگری در ۲۸ مرداد ۳۲، نجنگیده تسلیم شده و در مقابل عروج و تثبیت فاشیسم، منفعل بمانند.
همچنین در وضعیت اضطراری طوفان و طغیان اجتماعی سال ۶۰، این امکان برای اتحادیه کمونیستها وجود داشت که کم کاری و عدم تدارک کافی که ناشی از خطِ راستِ مسلط بر سازمان از آبان ۵۸ تا اواخر پاییز ۵۹ [۳] را جبران کرده و اصطلاحا «از عقب به جلو» بیاید و با جهشی سیاسی به یک نیروی بانفوذ و وسیعِ اجتماعی تبدیل شود. بنا بر این، قیام مسلحانه در مقطع تابستان و پاییز سال ۶۰ به لحاظ عینی شانس پیروزی داشت، به شرط آنکه به موقع و بر بستر یک دید درازمدت عملی می شد؛ نه به معنای کسب قدرت سراسری از طریق قیام و وارد آوردن ضربه به دشمن در یک شهر. بلکه به معنی استفاده کردن از قیام مسلحانه با بُرد سیاسی بالا و تبدیل کردن آن به جنگ دراز مدت انقلابی.
بنا براین، تحلیل و خطِ اتحادیه کمونیست ها درست بود، مبنی بر این که جامعه در چرخشگاه تاریخی ای قرار دارد که هم می توان آن را به سمت مثبت راند وگرنه اوضاعی وحشتناک تر از پیش حاکم شده و برای یک دوره تاریخی گریبان آن را سخت خواهد گرفت. اما اشکال اساسی آنجایی بود که رهبری سربداران پاسخ به این ضرورت را به صورت قِسمی پیش برد و مهمتر از همه اینکه ندید و نتوانست آن را در چارچوب یک استراتژی جنگ انقلابی دراز مدت قرار داده و پیش ببرد.
داشتن دید بلند و استراتژیک در اینجا به معنای داشتن افق بلند مدت در مورد اهداف اساسی انقلاب پرولتری و جامعه ای است که هدف کمونیست ها ساختن و بنای آن است. اینکه چگونه باید جنگید و آرایش نظامی و سیاسی را بر چه محور و مداری تنظیم کرد، عمدتا و اساسا برآمده از آن هدف و استراتژی است.
تا آنجا که به ما کمونیستهای انقلابی مربوط میشود، بررسی و تحلیل و جمعبندی مبارزه مسلحانه سربداران و همچنین مبارزات سیاسی و نظامی دیگر نیروهای طبقاتی در آن سالها و همچنین قیامها و مبارزات مسلحانه و جنگهای دیگر نقاط جهان، بخشی از فرایند جمعبندی از سربداران و تحقیق و تدوین سند استراتژی راه انقلاب در ایران بوده است و هرچه بیشتر خواهد بود. حزب ما پیشتر این جمعبندی را در کتاب «پرنده نوپرواز» با اتکا به درک سیاسی و تئوریک آن مقطعش یک بار به انجام رساند و منتشر کرد. پس از آن کوشیدیم با اتکا به تکاملات نظری و سیاسی که در پرتوی کمونیسم نوین تکامل یافته توسط باب آواکیان، به یک گسست خطی و تئوریک در حزب ما منجر شد[۴]، در سطح بالاتری به سنتز کلیات و خطوط عمدۀ استراتژی و راه انقلاب در ایران بپردازیم. حاصل آن دو سند پایه ای «مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران» (انتشار در بهمن ۱۳۹۶) و «استراتژی راه انقلاب در ایران» (منتشره در پاییز ۹۷) بود. مکمل این دو، سند دیگری بود که در بهمن ماه سال ۱۳۹۷ با عنوان «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران (پیش نویس پیشنهادی) منتشر شد. تبلیغ و ترویج حول مجموعۀ این سه سند و به ویژه قانون اساسی، بخشی از پروسۀ تدارک سیاسی و توده ای جهت آغاز جنگ انقلابی و تغییر فکر توده های مردم در مسیر انقلاب است. به این معنی، تحقق نگاه استراتژیک و بلند مدت به انقلاب و جنگ انقلابی، بخشاً در گروی تبلیغ و ترویج این اسناد سه گانه و سازماندهی توده ها حول آموزش و بحث و فهم آنها است. آنگاه که این اسناد و محتوی و مفاهیم پایه ای آن تبدیل به بحث روز و مسالۀ پرسش و پاسخ و کنکاش و آگاهی درونی شدۀ شمار قابل توجه و روزافزونی از مردم این کشور بشود، یک جهش کیفی و کمّی قابل توجه جهت آغاز جنگ انقلابی صورت گرفته است.
[۱] در این باره به کتاب پرنده نوپرواز با مشخصات زیر رجوع کنید:
پرنده نو پرواز. گفتگو با یکی از رفقای شرکت کننده در مبارزه مسلحانه سربداران و قیام آمل. انتشارات حزب کمونیست ایران (م ل م). ۱۳۸۳. چاپ اینترنتی در بخش «سربداران و تاریخچه حزب» کتابخانۀ وبسایت cpimlm.org
[۲] در مورد کودتای خرداد ۶۰ نگاه کنید به: چهل سال پس از کودتای ۳۰ خرداد ۶۰. در نشریه آتش شماره ۱۱۶ تیر ۱۴۰۰
[۳] در مورد ماهیت خط راست اتحادیه کمونیستها در این مقطع و نقد آن رجوع کنید به:
اتحادیه کمونیستهای ایران – سربداران (۱۳۶۵) با سلاح نقد، جمعبندی از گذشتۀ اتحادیه کمونیستهای ایران. چاپ اینترنتی در بخش «سربداران و تاریخچه حزب» کتابخانۀ وبسایت cpimlm.org
[۴] در این مورد نگاه کنید به: گسست ضروری و آزادی ما در حفظ جهتگیری استراتژیک. کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (م ل م). آذر ۱۳۹۴