چهل و سومین سالگرد قیام سربداران در آمل و ضرورت استراتژی انقلابی برای رهایی بشریت
رنج و وحشتی که بشریت از سر می گذراند بی حساب است. استثمار و فقری که روح ها را درهم می شکند، بی عدالتی ها و بی رحمی های دیوانه کننده، جنگ های بی انتهای ویرانگر و ویرانی غیرقابل ترمیم محیط زیست … همۀ اینها را بشریت و کرۀ زمین هر روز تجربه می کند. با انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا که تمام جهان زیر سیطرۀ امپریالیستی آن است، این وضعیت به شکل های مختلف بدتر خواهد شد. همه روندها به سمت آینده ای است که باب آواکیان آن را دو راهیِ «حقیقتا وحشتناک یا حقیقتا رهایی بخش»[۱] نام گذاری کرده است.
۴۳ سال پیش، قیام سربداران در آمل، صلای سرنگونی رژیم دینمدار فاشیست جمهوری اسلامی را داد که ادعای «خدایی» می کرد و قضاتش با تیر اعدام در گوشه و کنار کشور جولان می دادند و کسانی را که «محارب با خدا» بودند، به دار می کشیدند. اکنون، یک رژیم فاشیست بنیادگرای دینی در راس دولت امپریالیستی آمریکا نشسته است که آن هم مدعی است که فرستاده «خدا» است تا این دنیای پرآشوب، را «نظم» ببخشد. نظم یک جلاد بیرحم! تشدید تضادهای سیستم سرمایه داری-امپریالیستی، همه احزاب سنتی طبقات حاکمه امپریالیست را دستخوش آشوب و بازآرایی مجدد کرده است که نتیجه اش عروج سیاست ها و راه حل های فاشیستی نه فقط در آمریکا بلکه در اروپا نیز هست. جمهوری اسلامی، با وجود داشتن روابط خصمانه با امپریالیسم آمریکا، همواره بخشی از نظام سرمایه داری جهانی و تابع نظم امپریالیستی آن بوده است و اکنون بر بستر آشوبی که نظام جهانی را درگرفته است، به گرداب بحران های خطرناکی کشیده می شود.
در روز ۵ بهمن هر سال، بازگشت به قیام سربداران در آمل به سال ۱۳۶۰، تنها برای پاسخ به این چالش است که چگونه می توان از طریق سرنگونی جمهوری اسلامی، پایانِ حاکمیت نظم سرمایه داری امپریالیستی را نزدیک تر کرد و نقطه عطفی را در رهایی بشریت رقم زد.
ترامپ و جمهوری اسلامی
گفته می شود جمهوری اسلامی و رژیم ترامپ مشغول مذاکره اند. ترامپ خود را منادی «اتحاد و صلح» در خاورمیانه می خواند و خواهان «پیشرفت جمهوری اسلامی است»! البته در صورتی که خامنه ای با وی «بیعت» کند و انگشترش را ببوسد.
اما حتا اگر چنین شود، نه آرزوهای ترامپ و خامنه ای، بلکه اوضاع خاص جهان است که تعیین کنندۀ روابط آینده میان رژیم ترامپ و جمهوری اسلامی است. شاخص این اوضاع خاص، افول آمریکا و عزم رژیم فاشیست آن در ممانعت از آن و تثبیت قدرت امپریالیسم آمریکا در مقابل رقبای امپریالیست اش در چین و روسیه است. در این کشمکش جهانی امپریالیستی، خاورمیانه و موقعیت ایران جایگاه برجسته ای دارد. قرار گرفتن جمهوری اسلامی در منگنۀ کشمکش امپریالیست ها، مرتباً انسجام درونی و کنترل اش بر اوضاع داخل ایران را تضعیف می کند. آشوب در نظام جهانی، «اپوزیسیون» ارتجاعی جمهوری اسلامی — آنها که تبدیل به بازوی آمریکا و اسراییل شده اند (رضا پهلوی و مجاهدین و برخی احزاب کردی) را نیز بی نصیب نگذاشته و نمی دانند که آیا اجازه ورود به «کشتی نوح» ترامپ را خواهند یافت یا خیر. در هر حال، باید برنامه های این نیروهای بیعت کرده با رژیم ترامپ را بی هیچ ملاحظه ای افشا کرد و به طور علمی نشان داد که خصلت و ماهیت و توانایی طبقاتی و سیاسی این جریان ها، مطلقاً محدود است به ایجاد نسخه دیگری از همان نظام سیاسی و اجتماعی دهشتناکی که در ۴۶ ساله جمهوری اسلامی تجربه کرده ایم. تا آنجا که به وعده های «صلح» ترامپ برمی گردد، حتا خودش آن را باور ندارد. سرمایه داری در عصر امپریالیسم، یعنی جنگ که ادامه ضروریِ استثمار نیروی کار است. اصلاً، استثمار نیروی کار بدون رقابت خصمانه میان سرمایه ها، پیش نمی رود. در این چارچوب است که «بازی» های مرگبار قدرت های امپریالیستی در خاورمیانه و دولت های ارتجاعی جاه طلب منطقه مانند جمهوری اسلامی و ترکیه جاری است.
همه اینها به ما می گوید که نباید بگذاریم که سرنوشت مردم ایران و جهان را نه رژیم هایی مانند جمهوری اسلامی و نه امپریالیست ها تعیین کنند. ما نیاز داریم که نه فقط رژیم های حاکم بلکه سیستم اقتصادی اجتماعی سرمایه داری که تکیه گاه و منبع بازتولید آنهاست را ریشه کن کنیم. فقط به این طریق است که می توان از مرگ و ویرانی و تباهی با ابعاد فزاینده، بشریت را نجات داد. به طور مشخص، تا آنجا که به منافع مردم در ایران و خاورمیانه و آمریکا و تمام جهان مربوط است، ما باید هر دو رژیم فاشیست را سرنگون کنیم: در ایران توسط ما کمونیست های انقلابی و صف گسترده نیروهای سیاسی که ذره ای توهم به امپریالیسم آمریکا ندارند، همراه با میلیون ها نفری که دیگر حاضر به تحمل جمهوری اسلامی نیستند و باید هر گونه توهم در مورد امپریالیسم آمریکا را دور بریزند. و در آمریکا توسط کمونیست های انقلابی و همه کسانی که حاضر نیستند تن به یک آمریکای فاشیست بدهند. در این اوضاع، فرصت های بزرگی برای عملی کردن این پروژه انقلابی هست و اینجاست اهمیت مرگ و زندگی داشتن علم کمونیسمِ تکامل یافته توسط باب آواکیان. کمونیسم نوین، با گسست کردن از تمام اشتباهات ضد علمی و غیر علمی در مورد دینامیک های سرمایه داری، مبارزه طبقاتی، خصلت انقلابی که ضروری است و الزامات به پیروزی رساندن آن انقلاب ضروری و عاجل و ممکن، به ما شانس استفاده از این فرصت های بزرگ را می دهد.
بازبینی و تکامل استراتژی
کماکان آن ضرورتی که سربداران می خواست پاسخ دهد مقابل ماست. یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار یک قدرت سیاسی و نظام اجتماعیِ بنیاداً متفاوت. اما بر مبنای درک علمی (ماتریالیست دیالکتیکی) از اوضاع جامعه و جهان، راه انقلاب در ایران، چه در فاز تدارک سیاسی آن و چه در فاز نظامی اش، نمی تواند همان باشد که چهل و سه سال پیش بود. یک دلیل واضح، تغییرات عظیمی است که در بیش از چهار دهه هم در اردوی قدرت حاکم و هم در جامعه به وجود آمده است. تغییرات سیاسی و اقتصادی-اجتماعی ما را ملزم میکند که یک بار دیگر، استراتژی انقلاب در ایران را مرور کنیم و آن را بر پایه ای ماتریالیستی تر قرار دهیم. این یکی از الزامات تئوریک کمونیسم نوین است که، تئوری نمی تواند «اسیر گذشته» باشد یا بر مبنای «درس گرفتن» از تجارب گذشته شکل بگیرد. بلکه اساساً باید بازتاب واقعیت مادی باشد تا بتواند در تغییر واقعیت موثر باشد. پس ما کمونیست های انقلابی ملزم هستیم که تحلیل های حزب مان از ترکیب طبقاتی و نیروهای سنگ بنایی انقلاب را بازبینی کنیم و خطوط کلی راه کسب قدرت و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران را علمی تر (به حداکثر ممکن، منطبق تر بر واقعیت عینی) کنیم. داشتن تحلیلی ماتریالیستی از مشخصات تعیین کننده تغییرات اقتصادی و اجتماعی ای که در سه دهه گذشته رخ داده است، مشخص کردن کلیاتی در مورد نیروهای سنگ بنایی انقلاب و متحدین و مرتجعین ضروری است. زیرا نه تنها شالوده های هدف انقلاب کمونیستی را به طور ماتریالیستی تعیین می کند، بلکه تعیین کننده محتوای جنبش سیاسی و تشکیلاتی فعالیت های امروزی مان است که باب آواکیان آن را «جنبشی برای انقلاب» می خواند.
چند مثال از این تغییرات گسترده عبارتند از: ادغام هرچه بیشتر ایران در نظام سرمایه داری امپریالیستی جهان در طول سه دهه «گلوبالیزاسیون سرمایه داری»، که تاثیرات غیرقابل انکاری بر پیکربندی طبقاتی و اجتماعی در جامعه ایران گذاشته است. به طور مثال، موقعیت زنان جامعه که از یکسو در نتیجه فشار کارکردهای سرمایه داری هرچه بیشتر به بیرون از خانه کشیده شده اند و از طرف دیگر، مواجه شده اند با حملات قوه قضاییه و نیروی انتظامی که بیان تلاش ولایت فقیه فاشیست در مهار زنان است؛ تنشی که زنان را به یک نیروی انفجاری جامعه تبدیل کرده و مرتباً بود و نبود جمهوری اسلامی را به چالش کشیده است. یک مولفۀ دیگر، موقعیت امپریالیست هایی مانند چین و روسیه است که طی سی سال گذشته بیش از امپریالیست های آمریکایی و اروپایی بر اقتصاد و سیاست ایران سلطه یافته اند. رقابت های میان این قطب های امپریالیست، جمهوری اسلامی را به باندهای تحت نفوذ این یا آن قدرت امپریالیستی تقسیم کرده است و حتا دستگاه های نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به قلمرو رقابت ها و سربازگیری های آنها تبدیل شده است. تغییرات بزرگ در موقعیت اقتصادی و اجتماعی و به تبع آن فکریِ قشرهایی که سنتاً تکیه گاه جمهوری اسلامی بوده اند، رخ داده است. به طوری که روستاها و شهرهای به اصطلاح «سنگرشکن» جمهوری اسلامی که بیشترین داوطلبین جنگ ایران و عراق و حتا پس از آن، سپاه قدس را تامین می کردند، تبدیل به مراکز اعتراض علیه آن شده اند. رشد سرمایه داری در کردستان، نه تنها طبقه بورژوازی آن را تقویت کرده است بلکه کارگران و کارکنان مهاجر کرد در صنایع پتروشیمی و باراندازهای خلیج و مشاغل خرد و کلان در اقصی نقاط ایران حضور پر رنگی دارند. تا آن جا که به صحنه سیاسی مربوط است، نفوذ سیاسی احزاب سنتی در کردستان کاهش یافته و گروه های سیاسی کاملاً جدیدی به وجود آمده اند. این ها تنها مثال هایی از تغییرات مهم است که در اسناد دیگر به طور تفصیلی تشریح خواهند شد.
بدون داشتن چنین تحلیلی، به واسطۀ پیچیدگی اوضاع و رخدادهای گوناگون به این طرف و آن طرف کشیده خواهیم شد؛ به درک های مکانیکی و ایده آلیستی از مولفه ها و سطوح مختلف واقعیت اجتماعی خواهیم افتاد؛ به جای درک انترناسیونالیستی از تغییر انقلابی جامعه به درک های «ناسیونالیستی» یا «همبستگی بین المللی» عادت خواهیم کرد؛ به جای درک جایگاه طبقه پرولتاریا و دینامیک های تغییر یابنده آن، طبقه پرولتاریا و همچنین طبقه حاکمه را «جسمانی» (صرفاً بر حسب اعضا و گروهبندی های تشکیل دهنده و ثابت آن) خواهیم فهمید و از طرف دیگر، به درک هویتی از «گسل های اجتماعی» خواهیم افتاد. (برای بحث مفهومی در این مورد به ستون «واقعیت کمونیسم» در این شماره رجوع کنید: «تکامل بیشتر استراتژی انقلاب با کمونیسم نوین»)
یک تحلیل علمی ما را قادر خواهد کرد که فعالیت های کنونی را با رویکرد استراتژیک به انقلاب پیش ببریم. رویکرد استراتژیک به انقلاب یعنی داشتن رفتار علمی نسبت به فعالیت هایی که امروز برای تدارک انقلاب انجام می دهیم و در هر گام، نیروهای متعهد به انقلاب را حول هدف نهایی سازمان می دهیم؛ هدف انقلاب، محتوای آن، تئوری انقلاب کردن و آموزه های استراتژیک آن را به میان مردم می بریم تا آنان را درگیر ساختن جنبشی برای انقلاب کنیم. محتوای این رویکرد در سه سند استراتژیک تبیین شده است: مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران، پیش نویس قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین و «استراتژی راه انقلاب در ایران». سند سوم، یعنی «استراتژی راه انقلاب در ایران» (که در وبسایت حزب کمونیست ایران م.ل.م در دسترس است) بر حسب الزاماتی که در بالا بحث شد در حال بازبینی است با این حال، یک سند جدی برای برانگیختن بحث و یادگیری بیشتر است. اما هنوز یک سند موجز برای طی طریق نیست و نیازمند سنتزی جدید است. داشتن اسناد استراتژیک، و دائماً آنها را راستی آزمایی و اعتبارسنجی کردن، بخشی از «رویکرد استراتژیک» کمونیست های انقلابی به فعالیت هایشان در «فاز سیاسی» و آماده شدن برای زمانی است که به موازات تحول و تغییر در اوضاع در موقعیتی قرار بگیرند تا استراتژی انقلاب را با شانس پیروزی بالا وارد «فاز نظامی» کنند. در این فرآیند است که از میان مردم انقلابی، فرماندهان استراتژیک انقلاب بر مبنای کمونیسم نوین، تعلیم پیدا می کنند. فرماندهان استراتژیک کسانی هستند که متعهد به انقلاب کمونیستی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین هستند و از امروز آن را تدارک دیده و در فردا هدایتش می کنند. در همین فرآیند و بر مبنای استراتژی راه انقلاب در ایران، باید شبکه گسترده تر از ستون فقرات و هسته مستحکم انقلاب به وجود آید که تکیه گاه اجتماعی سراسری برای فعالیت های سیاسی گسترده امروز و جنگ انقلابی فردا و تامین کننده آن باشد. همه این ها باید بر بستر دخالتگری سیاسی حداکثری در رابطه با مهمترین رخدادهای سیاسی و در مقابله با همه جنایت های رژیم و امپریالیست ها و تغییر افکار مردم به سمت انقلاب، رشد کند. در این پروسه است که مختصات صف آرایی ها و قطب بندی های سیاسی جامعه هم تغییر کرده و قاعده هرم حاکمیت هم دائماً کوچکتر می شود. یکی از ویژگی های راه انقلاب در ایران آن است که آغاز جنگ انقلابی، حتا قبل از پخته شدن «اوضاع انقلابی»، تمام فرآیندهای ذکر شده در بالا را با سرعت فراهم می کند و از همه مهمتر، بدیل جامعۀ آینده را عملا در جامعه معرفی خواهد کرد. این ها کلیاتی است که در سنتز جدید استراتژی انقلاب در ایران باید مد نظر باشد.
نتیجه گیری
در شرایطی قرار داریم که جهان در بحران است و این بحران «روال عادی امور» نیست. جوامع و دولت های زیادی در حال فروپاشی هستند و حکومت ها نمی توانند به شیوه سابق حکومت کنند. حملات سیستم سرمایه داری به مردم جهان که در حمله به زنان و فقیر کردن، تحمیل کردن زندگی کمتر از انسان به ده ها میلیون نفر در سراسر جهان که از جنگ ها و ویرانی زیست محیطی در جستجوی زیستگاه امن و معیشت در حرکت اند، و جنگ های ویرانگر که جان انسان را به هیچ می گیرند، مشاهدهکرد. همه اینها تولید شدۀ کارکردهای ذاتی سرمایه داری امپریالیستی هستند که زندگی بشریت و سیاره کره زمین را به گروگان گرفته است. ظهور جنبش فاشیستی در آمریکا و سرایت آن به کشورهای اروپایی و جنگ بین قدرت های سرمایه داری امپریالیستی برای تجدید تقسیم غارت شان از پیکر بشریت و سیاره زمین، برای مردم خاورمیانه دموکراسی لس آنجلسی به ارمغان نخواهد آورد و اصلاً نباید آن را خواست زیرا مصداق انگل وارگی امپریالیستی است که از فوق استثمار مردم کشورهای تحت سلطه از جمله مردم خاورمیانه ارتزاق می کند.
اگر این واقعیت ها را نبینیم و به طور علمی درک نکنیم و آگاهی به آن را در میان میلیون ها نفر رواج ندهیم، استیصال و سرگشتگی در میان مردم حاکم خواهد شد و اصلاً نخواهند دید که در بطن همین اوضاع دهشتناک، امکان راه برون رفت رهایی بخش و نجات بخش هست. تفکر ما نباید هیچ وجه اشتراکی با سیاست های معمول که دنباله روی از نیروهای حاکم و منافع و افکار آنهاست داشته باشد. تنها با تغییر افکار مردم و شناخت از کارکردهای این جهان امپریالیستی امکان و شانس رهایی هست!
امکان این تغییر از کجا می آید؟ از خود تضادهای سیستم سرمایه داری امپریالیستی که این دهشت ها را برای بشریت و سیاره زمین به وجود آورده است. این ها، واقعی ترین حرف هاست زیرا انطباق علمی با واقعیت دارد. بر این مبنا، فراخوان ما به نیروهای پیشرو و مترقی و جوانان و زنان وهمه ستمدیدگان و حتا کسانی که خودشان به طور بلافصل تحت ستم و استثمار نیستند، این است که باید به معنای واقعی خواهان دنیای نوینی باشید و بدانید که در جنگ برای به دست آوردن این دنیای نوین هیچ چیز برای از دست دادن ندارید.
مقاومت و مبارزه ما باید از چه نوع جنسی باشد؟ مقاومتی که محدود باشد به این که من تحت ستم هستم، من کُرد و بلوچ و زن و ترنس و غیره هستم کافی نیست. مهم نیست که درجه ستم بر یک گروه اجتماعی چقدر است. مهم این است که مقاومت علیه این ستم ها بر مبنای انقلاب برای رهایی بشریت قرار داده شود. مهم است که مقاومت ها علیه همه و هر شکل از جنایت های سیستم را نه بر مبنای «به من چه می رسد» بلکه بر مبنای سهم من در رسیدن به جامعه بنیاداً متفاوت برای همه، پیش بروند. انقلاب های سوسیالیستی در قرن گذشته تحت چنین شرایطی به وقوع پیوست و امروز با در دست داشتن علم کمونیسم نوین که بسیار پیشرفته تر از علم کمونیسم در زمان وقوع انقلاب های کمونیستی در قرن بیستم بود، شانس پیروزی در ریشه کن کردن نظام اجتماعی سرمایه داری که مدتهاست از تاریخ انقضایش گذشته است، بسیار بیشتر است. مارکس تاکید کرد: انقلابات درتلاطمات و بدترین موقعیت ها صورت میگیرد، زمانی که دنیا به هوا پرتاب میشود!
یک نیروی پیشاهنگ باید این را ببیند و عمیقا درک کند. اوضاع سیاسی جهان درست مانند وضعیت آب و هوایی بسیار متلاطم و متغیر است. حکومت ها دچار انشقاق میشوند، برخی سرنگون میشوند و جایش را هرج و مرج کامل می گیرد. اما در دل اوضاع، فرصت و پتانسیل عظیمی برای به دست آوردن دنیایی کاملاً متفاوت خوابیده است که باید بیدارش کنیم.
هوشیاری و دانایی و جسارت سربداران و خاطره یاران مان در این راه همیشه با ماست!
[۱] عنوان تحلیلی مهم به قلم باب آواکیان در سال ۲۰۲۱. این سند در سایت حزب کمونیست ایران م.ل.م در دسترس است.