ترامپ کاسب نیست! پروژه فاشیستی در راس امپریالیسم آمریکاست
فاشیسم از نوع آمریکایی با حمل صلیب و شعار بیعت به میدان آمده
ترامپ در سخنرانی تحلیف ریاست جمهوری، خود را فرستاده خدا خواند. این ادعاهای یاوۀ خرافی برای مردم ایران که در سال ۱۳۵۷ در کوچه و خیابان از دهان اشرار خمینی می شنیدند که او فرستاده خداست، آشناست. امثال همین قضات جلاد که اخیراً جان از کف دادند، عکس او را در ماه می دیدند. ترامپ با صراحت اهداف کشور گشایی استعماری اش را اعلام کرد و گفت پاناما را می خواهد! البته این چیز جدیدی برای آمریکا نیست. دزدی سرزمینی، یکی از ستون های تاسیس ایالات متحده آمریکا بوده است. او مانند پیشینیانش در قرن نوزدهم، برای توجیه کشورگشایی استعماری از عبارت «تقدیر الهی» برای آمریکا استفاده کرد – یک باور آمریکایی در قرن نوزدهم که گویا «اراده خدا» مقدر کرده است که سرزمین ایالات متحده به سراسر قاره آمریکا گسترش یابد. نسل کشی بومیان آمریکا و دزدیدن سرزمین های مکزیک بر این باور استوار بود. ترامپ وعده پاکسازی نژادی میلیتاریزه در آمریکا را داد. در صدر لیست پاکسازی نژادی، مهاجرین لاتین تبار قرار دارند که از مرزهای آمریکا قصد ورود به آن را دارند. ترامپ اینها را «مجرم و آدمکش و متجاوز» (چیزی که خودش هست) خواند و علیه آنان اعلام حکومت نظامی کرد. ترامپ قسم خورد در برابر هر برنامه ای که بخواهد ذره ای در راستای تخفیف ستم بر سیاهان عمل کند (مانند آموزش تاریخ برده داری در آمریکا) خواهد ایستاد و اعلام کرد که دولت آمریکا «فقط دو جنس» را به رسمیت می شناسد و با دهانی کف کرده اعلام کرد که مقابل هر رفتار جنسی که خارج از «دو جنس» باشد خواهد ایستاد. ترامپ، وعده داد که ارتش آمریکا را به قوی ترین ارتش دنیا تبدیل خواهد کرد و ورود ثروت های ماورای بحار به آمریکا را تسهیل خواهد کرد. ترامپ وعده تخریب بی سابقه محیط زیست را از طریق استخراج افسارگسیخته سوخت های فسیلی در آمریکا داد.
ترامپ نه نماینده «الیگارشی» (قشر سرمایه داران بزرگ در آمریکا) است و نه کاسب است. رژیم او، دیکتاتوری طبقه سرمایه داری امپریالیستی در شکل فاشیستی و بی پرده است و یک برنامه اکستریم دارد برای تثبیت امپراتوری جهانی اش. حمایت صاحبان فن آوری های بزرگ مانند جف بزوس و مایک زاکربرگ و ایلان ماسک (و حتا گفته می شود بیل گیتس) از او نشانه آن است که بورژوازی آمریکا از احزاب سنتی و جریان اصلی دفاع نمی کند. بلکه در این نقطۀ چرخش، از پروژه فاشیستی رژیم ترامپ حمایت می کند. خط پوپولیستی ترامپ که وعده ثروت و نخوت به «ملت آمریکا» می دهد، کاملا جواب به این نیاز است که امپریالیسم آمریکا باید ده ها میلیون نفر را بسیج کند که هم در داخل آمریکا و هم در دنیا برایش فداکاری کنند تا امپراتوری جهانی اش تثبیت شود.
وقتی می گوییم ترامپ فاشیست است، عده ای هیتلر یا موسولینی به نظرشان می رسد که هیچ یک متکی بر بنیادگرایی مسیحی نبودند. باب آواکیان از قول هوبرت لاک نقل می کند که یکی از همکارانش به نام جیمز لوتر آدامز، که از نزدیک شاهد ظهور فاشیست های نازی در آلمان در دهه ۱۹۳۰ بود، هشدار داد که فاشیست های آمریکایی «با صلیب شکسته و پیراهن قهوه ای [مانند نازی های آلمان] نخواهند آمد. بلکه فاشیسم از نوع آمریکایی با حمل صلیب و شعار بیعت جلو خواهد آمد.» این همان چیزی است که ما اکنون با فاشیسم حزب جمهوری خواه به رهبری ترامپ/ماگا می بینیم.[۱]
پس، مهم جوهر فاشیسم است و نه شکلی که در هر نقطه از مکان و زمان به خود می گیرد تا بتواند تاثیرگذاری پوپولیستی داشته باشد. فاشیست ها به اندازه کافی استعداد سیاسی دارند که «به روز» عمل کنند. فاشیسم در دولت های مدرن، در عصر سرمایه داری، تبدیل دیکتاتوری طبقه سرمایه داری از شکل دموکراسی لیبرال به شکل فاشیستی است. این تبدیل، نتیجه ورشکستگی یا بحران دموکراسی لیبرال نیست. نتیجه بحران در نظام سرمایه داری جهانی است که ادواری ظاهر می شود و در رقابت آشتی ناپذیر میان قطب های امپریالیستی فشرده می شود و فقط در سطح سیاسی یعنی جا به جایی در توازن قدرت سیاسی در جهان می تواند حل شود. در گذشته به شکل جنگ های جهانی اول و دوم و همچنین به شکل «نامتعارف» فروپاشی و تسلیم یکی از طرفین. اکنون نیز در چنین بزنگاهی هستیم. قدرت های امپریالیستی، در درجه نخست به فکر تعیین تکلیف در توازن قوای میان خودشان هستند. کلیۀ استراتژی های جنگ، صلح، ائتلاف، فن آوری، اقتصاد، محیط زیست و غیرۀ آنان در خدمت این تعیین تکلیف است. اوضاع به طور ویژه برای امپریالیسم آمریکا اضطراری است. زیرا شاخص عمده این گره گاه، افول امپراتوری آمریکا و تمام نهادها و ساختارهای بین المللی است که حول سلطه این امپراتوری بعد از جنگ جهانی دوم ساخته شدند. از استانداردهای ارزی پولی تا شورای امنیت سازمان ملل.
اما آنچه در اعماق می جوشد و این بحران را شکل می دهد، یا (با استفاده از یک استعاره زمین شناختی می توان گفت) آن جا به جایی تخته سنگ های تکتانیک که زمین لرزه و سونامی آشوب در سیستم جهانی سرمایه داری را پدید آورده است، تشدید تضاد اساسی سرمایه داری است (تضاد میان تولید اجتماعی ثروت در مقیاس جهانی توسط میلیاردها انسان از یک سو و تصاحب و کنترل خصوصی تولید اجتماعی ثروت توسط معدودی دیگر). و به ویژه به هم خوردن شدید دو تخته سنگ «آنارشی و سازمان یابی» در کارکرد سرمایه داری است. تضاد میان «آنارشی و سازمان یابی» یکی از دو جریانی است که تضاد اساسی سرمایه داری را شکل می دهد و برخورد این دو تخته سنگ است که سیستم سرمایه داری جهانی را می لرزاند و حاکمانش مستاصلانه و به اضطرار به دنبال «تعادل» بخشیدن به آن هستند و برای این هر راهی را می آزمایند و شاید دست آخر بخواهند سلاح های هسته ای شان را بیازمایند.
ما مردم دنیا می توانیم مانع از آن شویم که آنها «تعادل» جدیدی را به بهای جان میلیون ها انسان و تباهی زندگی میلیون ها انسان دیگر و نابودی محیط زیست و سلطه یک آینده تاریک و نامعلوم برای همه بشریت ایجاد کنند. ما م توانیم تعادلی را ایجاد کنیم که به نفع میلیاردها انسان باشد و نه اقلیت انگلی که تولید اجتماعی ثروت را تصاحب و کنترل می کنند. این تعادل فقط با انجام یک انقلاب کمونیستی می تواند به وجود بیاید. به طوری که برای همیشه با تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی و تبدیل کار اجتماعی میلیاردها انسان به کار اجتماعی مستقیم (کاری که آگاهانه و در تعاون داوطلبانه تنظیم می شود و بقاء نوع بشر و محیط زیست اش را تامین می کند) ریشه های هر شکل از ستم و استثمار از جامعه بشری کنده شود.
پس باید به نزاع های مرگبار میان امپریالیست ها توجه کرد و درک کرد که از کجا نشئت می گیرد و با سوء تعبیرها و روایت های ضد علمی و غیر علمی در این باره، مقابله کرد. اما از آن مهمتر، باید به راهی که برای همیشه این معضل را حل کند، توجه کرد و به طور علمی و با شیوه تفکر علمی متوجه شد که باز کردن این راه و به موفقیت رساندن آن امری بسیار ممکن است و حتا در کشوری مانند آمریکا، که امروز ام القراء سیستم جهانی سرمایه داری امپریالیستی است، ممکن تر از همیشه شده است.
باب آواکیان می گوید:
این که در چنین دوران نادر، آشفته و متلاطمی، پیروزی یک انقلاب واقعی، حقیقتا امکان پذیر شود، وابسته است به شکل گیری یک مردم انقلابی. … به میدان آوردن یک مردم انقلابی تعیین کننده است: از میان آن قشرهایی که به شدت سرکوب می شوند و از همه بخش های جامعه، ابتدا در شمار هزاران و سپس میلیون ها نفر، به عنوان یک نیروی انقلابی قدرتمند که از ابتدا و به طور مداوم با چشم انداز سراسری سازمان می یابند، که بر کل جامعه تأثیر می گذارند و نحوه نگاه توده های مردم به همه چیز را تغییر می دهند و نحوه واکنش هر نهادی را تعیین می کنند. اکنون همه تلاش ها باید متمرکز باشد بر به وجود آوردن و سازمان دادن این نیروی انقلابی. … با سازمان دادن هزاران نفر در صفوف انقلاب، امکان کشیدن میلیون ها نفر به سمت انقلاب به وجود می آید؛ و با کشیدن میلیون ها نفر به سمت انقلاب، امکان واقعی برای پیروزی این انقلاب به وجود می آید. … اگر مردم از هم اکنون قدم در این انقلاب بگذارند و به رشد بیشتر و بی انقطاع نیروهای سازمان یافته انقلاب کمک کنند، تفاوت تعیین کننده ای در این امر ایجاد می شود که آیا این انقلاب شانس واقعی در پیروزی دارد یا نه؛ در واقع همه چیز عوض می شود. … اگر همه اینها غیرواقعی، دور از ذهن و مانند یک خیال به نظر می رسد، به رخدادهای همین چند سال گذشته فکر کنید که به نظر می رسید “از ناکجاآباد” آمده اند و تا زمانی که اتفاق نیفتاده بودند، حتا غیرممکن به نظر می رسیدند! …. همه اینها به طرز تکان دهنده ای نشان می دهند که دوران ما «دورانی عادی» نیست. بلکه در دورانی هستیم که تغییرات مهم و اغلب کاملا غیرمنتظره به طور مداوم اتفاق افتاده و بی وقفه شتاب می گیرند. زمان کنونی از آن زمان هایی است که قبلا، بسیار بعید و غیر محتمل و شاید غیرممکن دانسته می شد. اما به واقع جاری شده و هرچه بیشتر در حال روی دادن است … [۲]
[۱] به نقل از باب آواکیان. انقلاب #۶۴ جنون فزاینده، تشدید اوضاع و امکان انقلاب ۲۰ ژوئیه ۲۰۲۴. در سایت حزب کمونیست ایران م ل م
[۲] باب آواکیان
انقلاب #۶۶: به میدان آوردن یک مردم انقلابی، همه چیز به این امر وابسته است
ژوئیه ۲۰، ۲۰۲۴