ترامپ فاشیست تهدید به جنگ می کند و جمهوری اسلامی بر فقر و اعدام می افزاید

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه

ترامپ، رئیس‌جمهور فاشیست امپریالیسم آمریکا، پایان دادن به جنگ اوکراین از طریق مذاکره با امپریالیست‌های روسیه و دستیابی به یک «معامله‌ هسته‌ای» با جمهوری اسلامی ایران را در اولویت سیاست خارجی خود قرار داده است. هرچند این دو موضوع به ظاهر بی‌ارتباط به نظر می‌رسند، اما هر دو بخشی از یک استراتژی بزرگ‌تر برای بازتعریف نقش آمریکا در جهان و احیای نفوذ جهانی پیشین این کشور هستند.

ترامپ در نامه‌ای به خامنه‌ای، دو گزینه پیش روی جمهوری اسلامی گذاشته است: نخست، توقف فعالیت‌های هسته‌ای و غنی‌سازی در یک مهلت دو‌ماهه، متوقف کردن حمایت از گروه‌های نیابتی در یمن، لبنان و عراق؛ و در ازای آن، لغو تحریم‌های اقتصادی جمهوری اسلامی. گزینه دوم، جنگ است. [۱]

از سوی دیگر، امپریالیست‌های روسیه و چین، که حامیان جمهوری اسلامی هستند و بیش از هر قدرت امپریالیستی دیگر در ایران نفوذ نظامی، سیاسی و اقتصادی دارند، خود را به عنوان «میانجی» و «بازیگر» اصلی در این معامله معرفی می‌کنند. [۲]به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی در گرداب رقابت‌های بزرگ جهانی میان قدرت‌های امپریالیستی گرفتار شده است، و نتایج این فرآیند عمدتاً خارج از کنترل جمهوری اسلامی و رهبر مفلوک آن است که می‌کوشد با سیلی صورتش را سرخ نگه دارد.

این واقعه به وضوح نشان‌دهنده‌ آن است که تمام رخدادهای سیاسی مهم در ایران تحت تأثیر دینامیک‌های نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی قرار دارد. سران جمهوری اسلامی و مبلغان ایدئولوژیک و سیاسی آن، این رژیم فاشیست مذهبی را به عنوان موجودیتی «ویژه» و خارج از نظام جهانی سرمایه‌داری-امپریالیستی تصویر می‌کنند. حال آن‌که این رژیم، با تمام ادعاهای «ویژه‌ بودنش»، یکی از زشت‌ترین محصولات عملکرد همین نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی جهانی است.

بنابراین، نخست آن‌که تحلیل اوضاع ایران و رژیم جمهوری اسلامی بدون در نظر گرفتن بستر گسترده‌تر تحولات بین‌المللی ممکن نیست. دوم آن‌که تنها با پذیرش این واقعیت که جمهوری اسلامی بخشی جدایی‌ناپذیر از سیستم جهانی سرمایه‌داری است (و از طریق این یا آن قدرت امپریالیستی به آن وابسته است)، ماهیت انقلابی که برای رهایی اکثریت مردم جامعه‌ ما ضروری است، آشکار می‌شود. به بیان دیگر، تحلیل علمی از آنچه در حال رخ دادن است و چرایی آن، به وضوح نشان می‌دهد که به چه نوع انقلابی نیاز داریم؛ روشن می‌کند که اوضاع کنونی به طور عینی چه پتانسیل‌هایی را برای انجام انقلاب ایجاد می‌کند؛ و مشخص می‌سازد که فعالیت‌های امروز باید با چه محتوایی پیش بروند تا به هدف استراتژیک انقلاب خدمت کرده و راه آن را هموار کنند.

ترامپ: جنگ یا صلح؟!

ترامپ فاشیست خود را به عنوان «آورنده‌ صلح جهانی» معرفی می‌کند. برخی از تحلیل‌گران مورد علاقه‌ «محور مقاومت» (مانند جفری سَکس، استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا)، با استناد به سیاست‌های ترامپ برای پایان دادن به جنگ اوکراین و دادن امتیازات قابل توجه به روسیه در این زمینه، موج عجیبی از فریبکاری را به راه انداخته‌اند و از «به سر عقل آمدن آمریکا تحت رهبری ترامپ» سخن می‌گویند. حتی تصور «صلح» از سوی امپریالیسم آمریکا، چه تحت رهبری ترامپ و چه بایدن، نیازمند سطحی از ساده‌لوحی است. وقتی ترامپ از «صلح از طریق قدرت» صحبت می‌کند، منظورش این است که از قدرت نظامی آمریکا برای گرفتن حداکثر امتیاز و حفظ هژمونی جهانی این کشور استفاده خواهد کرد.

باب آواکیان تحلیل بسیار مهمی از هدف یکسان اما سیاست های متفاوت دو جناح هیئت حاکمۀ امپریالیسم آمریکا ارائه می‌دهد: «مهم است درک کنیم که هر دو بخش از طبقه‌ حاکم این کشور سرمایه‌داری-امپریالیستی (آمریکا) بر سر اتخاذ هرگونه اقدام افراطی لازم برای جلوگیری از پیشی گرفتن چین از ایالات متحده به عنوان قدرتمندترین کشور امپریالیستی جهان توافق دارند. اما این بخش‌های متضاد طبقه‌ حاکم آمریکا به شدت دچار اختلاف هستند: نه‌تنها بر سر نحوه‌ حکمرانی بر خود آمریکا، بلکه بر سر چگونگی دستیابی به هدف منحط حفظ آمریکا به عنوان «شماره یک»، یعنی استثمارگر، ستمگر و غارتگر شماره یک در جهان. فاشیست‌ها (یا حداقل برخی از آن‌ها) معتقدند که مشارکت آمریکا در اتحادهای رسمی متعدد با کشورهای دیگر (کشورهای کم ‌اهمیت‌تر) ممکن است آزادی عمل امپریالیسم آمریکا را در تحمیل منافعش در سراسر جهان محدود کند، از جمله در استفاده از خشونت و تخریب بی‌ حد و حصر. به طور خاص، بسیاری از این فاشیست‌ها به شدت احساس می‌کنند که جنگ نیابتی که آمریکا تحت رهبری بایدن علیه روسیه در اوکراین به راه انداخته، باعث انحراف از تمرکز لازم بر مقابله با چین و استفاده از هر وسیله‌ ممکن برای جلوگیری از پیشی گرفتن چین از آمریکا به عنوان قدرت مسلط امپریالیستی جهان، هم از نظر نظامی و هم اقتصادی شده است. این فاشیست‌ها جنگ در اوکراین را عاملی برای تقویت روابط روسیه با چین می‌بینند، که این امر مخالفت با سلطه‌ آمریکا را قدرتمندتر می‌کند. از سوی دیگر، بایدن و متحدانش در طبقه‌ حاکم … بر این باورند که شکست دادن و تضعیف روسیه و توانایی آن برای به چالش کشیدن سلطه‌ آمریکا، به خودی خود مهم است و همچنین موجب ایجاد شکاف بین روسیه و چین خواهد شد.

بی‌تردید این نوع نگرانی‌ها، از هر طرف، هیچ ارتباطی با منافع اساسی توده‌های مردم در این کشور و در کل جهان ندارد. اما لازم است تأکید کنم که نکته‌ زیر به‌عنوان یک جهت‌گیری و راهنمای اساسی بسیار مهم است: منافع، اهداف و طرح‌های بزرگ امپریالیست‌ها، مساوی با منافع ما، یعنی منافع اکثریت قریب ‌به ‌اتفاق مردم آمریکا و اکثریت عظیم مردم جهان نیست و مشکلاتی که امپریالیست‌ها در پیگیری منافعشان برای خود ایجاد کرده‌اند، باید نه از نقطه‌نظر امپریالیست‌ها و منافع آن‌ها، بلکه از نقطه‌نظر اکثریت عظیم بشریت و نیاز اساسی و فوری بشریت به جهانی متفاوت و بهتر، به راهی دیگر، دیده و پاسخ داده شود.» (باب آواکیان. در مورد دادگاهی شدن ترامپ ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۳)

اوضاع جهان چگونه به اینجا رسید؟ یک تاریخچه 

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۰، دوران «جنگ سرد» به پایان رسید. پیش از آن، نظام جهانی سرمایه‌داری حول محور رقابت دو بلوک امپریالیستی «غرب» (به رهبری آمریکا) و «شرق» (به رهبری شوروی) شکل گرفته بود. این رقابت با جنگ‌های نیابتی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین همراه بود و جنبش‌های رهایی‌بخش قربانی این رقابت می‌شدند. با پایان «جنگ سرد»، آمریکا دو رویکرد اصلی در پیش گرفت: گسترش جهانی‌سازی سرمایه‌داری و استفاده از نیروی نظامی برای دخالت در سراسر جهان تحت استراتژی «جنگ بازدارنده». این فرآیند به افزایش استثمار جهانی، نابودی اقتصادهای محلی، جابجایی گسترده‌ی جمعیت و تشدید فقر و نابرابری منجر شد. به‌طور مثال، در کشوری مانند مکزیک که «حیات خلوت» آمریکا محسوب می‌شود، نزدیک به پنجاه درصد از مردم به زیر خط فقر سقوط کردند[۳]، اقتصاد مواد مخدر تبدیل به اقتصاد مسلط در مکزیک شد که میلیون‌ها نفر را درگیر کرده و ساختارهای دولتی «متعارف» را نیز از هم پاشانده است. به‌طوری که طبق تخمین ارتش آمریکا (مه ۲۰۲۴)، یک سوم خاک مکزیک تحت کنترل کارتل‌های مواد مخدر است. خدمات دولتی مانند آموزش، بهداشت، آب آشامیدنی، برق و گاز خصوصی‌سازی شده و از دسترس میلیون‌ها نفر خارج شده‌اند و میلیون‌ها دهقان از روستاها به شهرها و از مکزیک به سمت آمریکا رانده شده‌اند. وضعیت مشابه در اکثر کشورهای «جهان سوم» و به‌ویژه در آفریقا حاکم است – وضعیتی که ریشه در حرص و آز ذاتی و غیرقابل کنترل سرمایه برای تولید سودآورتر و انباشت بی‌حد و حصر دارد. این روند، به ناچار به رقابت دیوانه‌وار سرمایه‌ها در مقیاس جهانی دامن زده و تخاصمات جدیدی را میان قدرت‌های سرمایه‌داری امپریالیستی به وجود آورده است. امپراتوری جهانی امپریالیسم آمریکا با چالش‌های بزرگی از سوی قدرت‌های امپریالیست رقیب مانند چین، روسیه و حتی اتحادیه اروپا مواجه است.

امپریالیست‌ها، برای نجات سیستم سرمایه‌داری‌شان، به اقدامات افراطی متوسل خواهند شد: هم به شکل تشدید افراطی استثمار مردم جهان و نیز به شکل آغاز جنگ‌های گوناگون. امپریالیست‌های هسته‌ای (آمریکا، روسیه و چین) تلاش می‌کنند مانع از تبدیل رقابت‌هایشان به جنگ هسته‌ای شوند. شاید در این امر موفق شوند، اما نیاز به حفظ و گسترش قدرت های انگلی و سیستم منسوخ سرمایه داری امپریالیسم شان، نیاز به پیشی گرفتن از یک دیگر به هر قیمتی، آنان را به سمت گسترش جنگ های نسل‌کُشانه‌ای مانند جنگ غزه یا کشتارگاه‌های جبهه‌های جنگ اوکراین می راند.

آواکیان در نوشته‌های مختلف (از جمله بیانیه‌ی سال ۲۰۲۱) نشان می‌دهد که اوضاع جهان به سرعت در حال گذار به موقعیتی کاملاً متفاوت از قبل است و دو راه ممکن در مقابل آن قرار دارد: تغییرات انقلابی در بسیاری از کشورهای جهان، استقرار جوامع سوسیالیستی رهایی‌بخش، یا هرچه وحشتناک‌تر شدن دنیا برای چند میلیارد انسانی که پیشاپیش در شرایط وحشتناک ستم و استثمار به سر می‌برند و خطر انقراض نوع بشر در نتیجه‌ نابودی محیط زیست و جنگ هسته‌ای. آواکیان ضمن تحلیل از بحران بی‌سابقه در نظم امپریالیستی، همچنین تأکید می‌کند که همین اوضاع، انقلاب‌های کمونیستی را بسیار ممکن‌تر از سابق کرده است.

اوضاع برای مردم ایران، خاورمیانه و تمام جهان به واقع خطیر است. اما می‌توان از طریق انقلاب در نقاط مهم دنیا جلوی این تبه‌کاری امپریالیست‌ها را گرفت. ایران یکی از آن نقاط مهم است، و سرنگونی جمهوری اسلامی با انقلاب کمونیستی – و نه چیزی کمتر از آن – می‌تواند تاثیرات بزرگی در اوضاع جهان بگذارد و عامل موثری در ترمز زدن بر این روند مرگبار باشد.

قمارهای جنگی به نام ما (و به کام حفظ نظام) موقوف!
خامنه‌ای و رژیمش، ما را به گروگان رقابت میان قدرت های امپریالیستی تبدیل کرده‌اند و این تنها یک فصل از جنایت های جمهوری اسلامی علیه مردم ایران است. مزدوران امنیتی، نظامی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی بر یاوه‌هایشان درباره «تأثیرگذاری بر معادلات و رقابت‌های منطقه‌ای» و «لزوم نقش‌آفرینی قدرتمند جمهوری اسلامی»[۴] افزوده‌اند، و خامنه‌ای پی‌در‌پی در جمع پایه‌های بهت زده اش حاضر می‌شود و درباره «استقلال» و «عظمت جمهوری اسلامی» مهمل‌گویی می‌کند.

یک مسئله باید برای همه‌ مردم روشن باشد: هدف از این واژه‌ها، پنهان کردن ماهیت جمهوری اسلامی به عنوان دولت طبقه‌ سرمایه‌دار زالو‌صفتِ مکنده‌ زندگی از پیکر نود میلیون مردم ایران است. مردم ما هزینه‌ گزافی بابت «استقلال» دروغین این رژیم و «نقش‌آفرینی قدرتمند» آن در خاورمیانه پرداخته‌اند. حاصل آن برای مردم منطقه چیزی نبوده جز جنگ و سرکوب و آواراگی و برای مردم ایران چیزی جز فقر و فلاکت روزافزون، گسترش کودکان کار، تن‌فروشی، مرگ‌و‌میر ناشی از بیماری‌های ساده و قابل‌درمان در نتیجه‌ نابودی نظام بهداشت و درمان، رشد بی‌سوادی در نسل‌های بعدی در نتیجه‌ سقوط نظام آموزشی، و اکنون قرار گرفتن در معرض جنگی ویرانگر به خاطر بقای این رژیم و رقابت‌های جنایتکارانه‌ میان قدرت‌های امپریالیستی آمریکا، چین و روسیه در خاورمیانه.

جمهوری اسلامی باید از سر میز قمار میان قدرت‌های امپریالیستی چین، روسیه و آمریکا بلند شود. قشرهای مختلف اجتماعی که پیوسته در اعتراض به سیاست‌های جمهوری اسلامی تجمع می‌کنند – زنان، کارگران، بازنشستگان، دانشجویان، معلمان، دانشگاهیان، هنرمندان و غیره — باید به جمهوری اسلامی اعلام کنند که ورودش به هر جنگی، در هر سطحی، با اسرائیل و آمریکا (که در نسل‌کشی و فاشیسم با هیتلر رقابت می کنند)، از سوی مردم سخت تنبیه خواهد شد. ما در عین حال که تهدیدات جنگی اسرائیل و آمریکا به ایران را جنایتکارانه می دانیم و در برابر آن می ایستیم، همچنین مانند روز برایمان روشن است که هدف جمهوری اسلامی از وارد شدن به هر جنگی، بقای خودش است و نه مقابله با جنایت‌های آمریکا و اسرائیل. بنابراین در مقابل تهدیدات متقابل جمهوری اسلامی نیز می ایستیم.

جمهوری اسلامی باید دست از یاوه‌بافی‌های دروغین درباره «استقلال» و «بازدارندگی» بردارد. زیرا این رژیم به اندازه‌ سرسوزنی هم از نظام جهانی سرمایه داری- امپریالیستی استقلال ندارد و بخشی لاینفک از بافت و سوخت‌و‌ساز آن است. به همین علت، تحریم‌های بیرحمانه‌ قدرت‌های امپریالیستی مانند آمریکا، اثرات مرگ‌باری بر زندگی مردم دارد. وابستگی اقتصاد جمهوری اسلامی به دلار، نمادی از این وابستگی است. «بازدارندگی» موشکی و هسته‌ای این رژیم هیچ ربطی به حفاظت از مردم ندارد و تلاش‌های یک رژیم میلیتاریزه‌ دین‌مدار فاشیست است که تا مغز استخوان به قدرت‌های امپریالیستی وابسته است و تنها می‌خواهد باقی بماند. این ماندگاری پشیزی برای ما اهمیت ندارد، همان‌طور که جان و زندگی ما پشیزی برای جمهوری اسلامی ارزش ندارد. این «بازدارندگی‌ها»، از جمله جنگ‌های کثیفی که سپاه قدس در سوریه و عراق پیش برده است، هیچ ربطی به «استقلال» ندارد و تنها اهرم‌های قدرت انواع باندهای تبه‌کار اقتصادی-امنیتی-نظامی جمهوری اسلامی هستند.

در این اوضاع چه باید کرد؟

نخست، باید تحلیل درستی از قوای محرکه‌ زیربنایی یا زیرساختی که باعث وضعیت فاجعه بار برای ایران و به طور کلی برای بشریت شده است، ارائه داد و فهمید که این قوای محرکه در این برهه از زمان چه ویژگی‌ها و خصایلی دارند. فهم این مسئله برای ترسیم خط یک انقلاب واقعی تعیین‌کننده است. به همین دلیل، در سرسخن‌های نشریه‌ آتش، همواره تلاش می‌کنیم به رابطه‌ میان رخدادهای سیاسی مهم جهان (که زندگی مردم ایران و دنیا را تحت تأثیر قرار می‌دهند) با سوخت‌و‌ساز سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جهان و ایران بپردازیم. زیرا پراتیک باید بر مبنای درک تئوریک صحیح از اوضاع استوار باشد. درک صحیح از این که چرا فقر فراگیر می‌شود، چرا جنگ‌های خانمان‌سوز عادی‌سازی شده‌اند، و چرا در همین ایران ده‌ها میلیون انسان به حاشیه‌نشینی، بیکاری، بی‌نوایی و محرومیت از آموزش و نیازهای اولیه رانده می‌شوند.

ریشه‌ی این مشکلات صرفاً در خباثت حاکمان نیست. البته که آن‌ها خبیث هستند، چرا که در رأس رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی قرار دارند. اما اگر ریشه‌های شکل‌گیری و تسلط چنین رژیم‌هایی بر سرنوشت‌مان را درنیابیم، بدون شک رژیمی مشابه جایگزین آن خواهد شد.

گام بعدی، ترسیم خط تمایز با جهان‌بینی‌های سیاسی ارتجاعی و مضر است. اگر مبارزه علیه جمهوری اسلامی را با درکی نادرست از ریشه‌های مشکلات پیش ببریم و برای رهایی از جمهوری اسلامی و قدرت‌های امپریالیستی حامی آن (چین و روسیه)، به سمت امپریالیسم آمریکا و نیروهای تحت‌الحمایه‌ی آن روی آوریم، به شرایطی حتی وحشت‌ناک‌تر دچار خواهیم شد. در حالی که تضادهای موجود در وضعیت کنونی، امکان وقوع یک انقلاب رهایی‌بخش را فراهم می‌کنند.

برای درک این حقایق، حزب ما بر پایه‌ی تئوری کمونیسم نوین، سیستم اجتماعی و تغییرات آن را به‌طور مداوم تحلیل می‌کند. خط‌ مشی سیاسی و اهداف مشخص در هر دوره را به گونه‌ای تعیین می‌کنیم که راهی نوین را پیش روی جامعه بگشاییم؛ راهی که هدف آن انقلاب است؛ هدف آن تغییر بنیادین نظام سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی، اجتماعی است.

جمهوری اسلامی را با هدف استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین سرنگون کنیم!

وضعیت کنونی ایران بازتابی از تضادهای عمیق و چندوجهی در عرصه‌های سیاسی، ایدئولوژیک، اقتصادی و اجتماعی است. این وضعیت حاصل تعامل یک رژیم دین‌مدار فاشیست و زیربنای سرمایه‌داری وابسته به سیستم سرمایه‌داری جهانی در طول ۴۶ سال گذشته است. جمهوری اسلامی نه تنها قادر به حل آن‌ها نیست، بلکه روزبه‌روز بر عمق و گستردگی آنها می‌افزاید. جمهوری اسلامی اکنون در موقعیتی قرار گرفته است که می‌توان آن را «تعیین‌تکلیف وجودی» نامید. سخنان نوروزی خامنه‌ای و پزشکیان و عراقچی، حاوی پیام ضعف و نگرانی از آینده‌ای مبهم بود. سوال اساسی این است: تکلیف این رژیم چگونه و توسط چه کسانی تعیین خواهد شد؟ پاسخ به این چالش، سرنوشت آینده جامعه ما را تعیین خواهد کرد. آیا توسط مردم آگاه، متحد و سازمان یافته ای تعیین خواهد شد که به نوع تغییر انقلابی مورد نیاز جامعه واقف اند و می دانند چه جامعه ای، با چه خصائل سیاسی و ایدئولوژیک و اقتصادی و اجتماعی می خواهند؛ یا اینکه این تعیین تکلیف به قدرت‌های امپریالیستی جهان سپرده خواهد شد که از طریق معامله با جمهوری اسلامی یا به واسطه‌ی تحمیل جنگی ویرانگر و جایگزینی آن با یک رژیم جنایتکار دیگر، این کار را انجام دهند؟

مردم پیچیدگی و خطیر بودن اوضاع را می بینند، به شدت نسبت به آینده بیماک اند و می‌خواهند کاری کنند. آن‌ها نشان داده‌اند که بیدار می‌شوند، مبارزه می‌کنند، و در خیزش‌های زیبایی مانند خیزش ژینا که به دنیا الهام بخشید، جان بر کف می‌گذارند. اما خیزش‌ها به‌طور خودبه‌خودی به سمت انقلاب حرکت نمی‌کنند. مردم می‌دانند چگونه شورش کنند، اما نمی‌دانند چگونه انقلاب کنند. برای این کار، به تئوری انقلابی و به ما کمونیست‌های انقلابی نیاز دارند. رزمنده و شورشگر بودن علیه هر آنچه ارتجاعی است، شرط لازم و بسیار مهم مبارزه است، اما مهم‌تر از آن، خط فکری و افق رهبری‌کننده‌ این شورشگری است. تاریخ جهان آکنده از مبارزات مردمی است که علیه رژیم‌های ستم‌گر و فاسد همه‌کار کردند جز انقلاب کردن و کسب قدرت سیاسی. ما مصمم هستیم مردم را حول انقلاب و برای کسب قدرت سیاسی متحد کنیم، و هر انسان شرافتمندی که ضرورت عاجل این راه‌حل را درک کند، لازم است به ما بپیوندد. این تنها راه خروج از شرایط جهنمی‌مان است.

پس باید پیگیر و متمرکز باشیم بر آگاه‌گری در مورد ضرورت عاجل انقلاب و سازماندهی حول انقلاب، در میان محروم‌ترین زنان و جوانان جامعه، و همچنین قشرهای متوسط جامعه در شهر و روستا، و به‌ویژه در مناطق ملل تحت ستم ملی. این یک آرزوی محال نیست، اما نیازمند به‌راه‌انداختن جنبشی برای انقلاب است که دامنه‌اش به اقصی نقاط کشور برسد، حتی اگر در ابتدا به شکل تجمع هسته‌های سه‌نفره باشد. به‌راه‌انداختن چنین پروژه‌ مهم و حیاتی، نیازمند یک اتحاد بزرگ میان مبارزین حرکت‌های فمینیستی، دانشجویی، کارگری، معلمان، بازنشستگان، محیط ‌زیست و غیره حول این انقلاب، تصریح محتوای آن و ضرورت عاجل آن است.

حرکت نیروهای ارتجاعی بیرون از جمهوری اسلامی که می‌خواهند بر موج نارضایتی مردم سوار شده و جایگزین جمهوری اسلامی شوند، باید جدی گرفته شود. رهبری جریان پادشاهی یا مشروطه‌خواهی و رهبری  سازمان مجاهدین، از سوی امپریالیسم آمریکا حمایت می‌شوند و تلاش می‌کنند تا از میان محروم‌ترین جوانان جامعه برای خود نیروی ضربت سازمان دهند، همان‌ کاری که جریان بنیادگرایان اسلامی در سال ۵۷ کرد. بخش مهمی از آگاه‌گری در میان جوانان، مقایسه‌ میان برنامه‌ی سیاسی-ایدئولوژیک و اقتصادی-اجتماعی این «بدیل‌ها» با برنامه‌ انقلاب کمونیستی ما است. این حلقه‌ کلیدی در پیشروی است.

در این فعالیت، استفاده از سند پیش‌نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» تعیین‌کننده است، زیرا تنها سندی است که خصلت، کارکردها و اصول جامعه‌ی سوسیالیستی را به‌طور روشن و عینی تشریح کرده و نشان داده است که تنها جایگزین مردمی و رهایی‌بخش در مقابل جمهوری اسلامی است. هنگامی که تجربه‌ زندگی زنان ما، جوانان محروم ما، کولبران و سوخت‌بران ما، مردم حاشیه‌نشین ما، با این آگاهی و هم‌زمان با این احساس پیوند بخورد که چندین میلیارد انسان دیگر، هم‌زنجیران ما، در سراسر جهان با وضعیت مشابه مواجهند و همگی فقط یک راه‌حل داریم، آنگاه نیرویی شکل خواهد گرفت که بر تمام جامعه تأثیر بگذارد و جنبشی برای انقلاب را به نیروی انقلابی با شانس پیروزی بسیار بالا تبدیل کند.

هیچ راه دیگری نیست، و آزادی ما در کار کردن بر روی این راه و این امکان نهفته است. هرکس که هنوز این را نمی‌داند، خبر ندارد که چه سرنوشتی در انتظار جامعه‌ی ما و کل بشریت است.

[۱] مصاحبه استیو ویتکاف با تاکر کارلسون. ۲۲ مارس ۲۰۲۵.

Steve Witkoff’s Critical Role in Negotiating Global Peace, and the Warmongers Trying to Stop Him

چند نکته مرتبط با اوکراین و خاورمیانه در این مصاحبه: هدف در مورد رابطه با اوکراین، تمام کردن جنگ اوکراین با به رسمیت شناختن الحاق رسمی ۵ ایالت روس زبان اوکراین که اکنون در اشغال ارتش روسیه است و عدم عضویت اوکراین در ناتو است. و در نهایت، شراکت با روسیه در توسعه منطقه قطبی و همچنین شراکت در تامین نیازهای انرژی اروپا. هدف در رابطه با خاورمیانه، ایجاد فضای صلح برای تبدل خاورمیانه به یک هاب اقتصادی و نظامی آمریکا در شرایطی که «اروپا ناکارآمد است». و در خاورمیانه مساله اصلی ایران و حل دیپلماتیک مساله است و تهدید نظامی نمیکنیم ولی «صلح از طریق قدرت» راه رسیدن به صلح است. مصر بسیار نگران کننده است چون نارضایتی و فقر بالاست.  

[۲] لاوروف، وزیر امور خارج روسیه در مصاحبه مهمی در مورد ساختاربندی «جهان چند قطبی» با همکاری سه جانبه آمریکا، روسیه و چین می گوید:

 من فکر می کنم احتمالا می تواند ترکیبی باشد از ابرقدرت ها بر مبنای بزرگی اقتصادشان، قدرت نظامی شان به ویژه هسته ای. مطمئنا آمریکا، چین و روسیه در این گروه بندی هستند. و سپس کشورهایی که بزرگ نیستند و می توانند در جهان چند قطبی از طریق زیرمجموعه های ساختارهای منطقه در آن شرکت کنند.»

دقیقه ۵۷ تا ۶۰

Foreign Minister Sergey Lavrov’s interview to the US bloggers, March 12, 2025

[۳] طبق آمار «شورای ملی ارزیابی سیاست و توسعه اجتماعی مکزیک» کونیوال

[۴] الزامات راهبرد خارجی و امنیتی ایران در سال جدید

حساسیت تحولات منطقه ای و بین المللی و لزوم نقش آفرینی قوی جمهوری اسلامی. روزنامه شهروند ۲۸ اسفند ۱۴۰۳

عبدالباسط انصاری