جنگ ویتنام، جنایت نابخشودنی منفورترین قدرت امپریالیستی تاریخ

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه

پنجاه سال از شکست امپریالیسم آمریکا در جنگ ویتنام (۱۹۷۵) می گذرد. به این مناسبت باید سریال مستند « نقطه عطف: جنگ ویتنام»۱ در نتفلیکس را تماشا کرد. این مستند در نه قسمت با تصاویر آرشیوی و مصاحبه ها و روایت ها، گوشه هایی از جنایت های آمریکا در جنگ ویتنام را نشان می دهد.

جنگ ویتنام، در واقع توسط امپریالیسم فرانسه، در سال ۱۹۴۶ آغاز شد و اولین جنگ امپریالیستی فرانسه پس از جنگ جهانی دوم بود. استعمار فرانسه از اواسط قرن نوزدهم، ویتنام، لائوس و کامبوج را تحت سلطه گرفت و این منطقه را هندوچین فرانسه نامید. کشاورزی خصوصا کشت مواد اولیۀ مثل کائوچو، قهوه و تریاک با اتکا به روابط عقب­ماندۀ فئودالی و در مواردی روابط برده‌داری، عمده بهرۀ استعمارگران فرانسوی از ویتنام بود. امپراتور ویتنام و فئودال‌های محلی، متحدین استعمار و امپریالیسم فرانسه در این کشور بودند. جنبش ضد استعماری ویتنام عمدتا با پیشگامی روشنفکران تحصیل‌کرده آغاز شد و چهرۀ سرشناس آن هوشی مین بود. هوشی مین و هم‌فکرانش تحت تاثیر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه به رهبری لنین، به سمت کمونیسم گرایش پیدا کردند و در ۱۹۳۰ «حزب کمونیست هندوچین» را تأسیس کردند. در سال ۱۹۴۱ جنبش ویت مین (اتحاد استقلال ویتنام) را با هدف استقلال از فرانسه تاسیس کردند. اما در آن زمان، ویتنام تحت اشغال ژاپن (۱۹۴۰-۱۹۴۵) قرار داشت. در جنگ جهانی دوم، حکومت «ویشی» در فرانسه حاکم بود و متحد ژاپن و آلمان نازی بود. در سال ۱۹۴۵ با تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم و پیش از بازگشت فرانسۀ ژنرال دوگُل به ویتنام، یک خلاء قدرت ایجاد شد که ویت مین با استفاده از این فرصت، اعلام قیام سراسری کرد. به این ترتیب، در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ «جمهوری دمکراتیک ویتنام» به رهبری هوشی مین اعلام موجودیت کرد. اما فرانسه نپذیرفت و وارد جنگ با ویتنام شد. این جنگ اول هندوچین است. از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۴. جنگ ویت مین علیه نیروهای فرانسه به صورت جنگ چریکی پیش رفت و مورد حمایت شوروی تحت رهبری استالین و پس از پیروزی انقلاب کمونیستی در چین در اکتبر ۱۹۴۹، مورد حمایت چین سوسیالیستی تحت رهبری مائوتسه دون قرار گرفت. در سال ۱۹۵۱، هوشی مین و رفقایش، حزب شان را تحت نام «حزب کارگران ویتنام» بازسازی کردند. نیروهای ویت مین در سال ۱۹۵۴ فرانسه را شکست دادند و طبق پیمان ترک مخاصمه ژنو، ویتنام تقسیم به دو بخش شمالی که استقلال یافت و ویتنام جنوبی که با حکومت «نگو دین دیم» – دست نشانده فرانسه و سپس آمریکا – تشکیل شد. آمریکا با هدف ممانعت از گسترش کمونیسم در آسیا، به جنگ علیه ویتنام شمالی و حمایت از ویتنام جنوبی پرداخت و بالاخره در سال ۱۹۷۵ شکست خورد و ویتنام را ترک کرد.

تا اواخر دهه ۱۹۶۰، آمریکا بیش از نیم میلیون سرباز در ویتنام و قدرت هوایی غول آسایی داشت. در ویتنام جنوبی یک رژیم دست نشانده با ارتش یک میلیون نفری داشت و برخی نیروهای درون اقلیت های ملی ویتنام را نیز مسلح کرده بود تا به جنگ اش علیه ویتنام شمالی خدمت کنند. جنگ آمریکا در ویتنام، شامل بمباران ها و عملیات در کشورهای همسایه ویتنام یعنی لائوس و کامبوج هم بود. در مجموع، آمریکا و ارتش های دست نشانده بومی اش سه میلیون نفر را کشتند.

جنگ شیمیایی آمریکا در ویتنام که با هدف نابود کردن جنگل ها و بیشه زارهای ویتنام که محل عملیات مبارزان ویتنامی بود، تاثیرات درازمدت زیست محیطی گذاشت و هنوز نوزادان بیشماری با نقص عضوهای ناشی از آن حملات شیمیایی به دنیا می آیند.

با این همه، ماشین جنگی امپریالیسم آمریکا شکست خورد و حباب افسانه قدر قدرتی آمریکا را ترکاند. شکست امپریالیسم آمریکا، فقط مرهون مبارزات مردم ویتنام نبود. در دهۀ شصت میلادی، به ویژه از سال ۱۹۶۸ به بعد، جنبش ضد جنگ در آمریکا برخاست که دانشگاه های آمریکا را در برگرفت و جنبش مدنی سیاهان نیز بخش مهمی از آن بودند. این جنبش، عامل مهمی شد در مغلوب کردن آمریکا. ماهیت مترقی رهبری انقلاب ویتنام که هوشی مین در راس آن قرار داشت و حمایت چین سوسیالیستی و مشخصا مائوتسه دون از آنها، عامل تعیین کننده ای در دفاع ثابت قدم و بی تزلزل و تا به آخرِ جنبش ضد جنگ ویتنام در آمریکا و سراسر جهان بود. جنبش دانشجویی ایران در آمریکا (کنفدراسیون) نیز بخش جدایی ناپذیر از دامن زدن به این جنبش بود. یک حرکت سازمان یافته با کمک و ابتکار کمونیست های انقلابی، در میان سربازان آمریکایی که از ویتنام باز می گشتند و سربازانی که در خود ویتنام مستقر بودند، علیه آمریکا به راه افتاد – جنبشی به نام «کهنه سربازان ویتنام علیه جنگ». به گفته رفقای «کهنه سربازان ویتنام علیه جنگ»، در میان سربازان آمریکایی در ویتنام، گروه های ضد جنگ که خواهان شکست آمریکا و پیروزی انقلابیون ویتنام بودند، تشکیل شده بود. اینها در هماهنگی با انقلابیون ویتنام در عملیات های ارتش آمریکا خرابکاری می کردند و ارتباط هایشان با رزمندگان ویتنامی توسط کارگران ویتنامی که برای نظافت پادگان ها می آمدند، تامین می شد. اوضاع چنان شده بود که به گفته این رفقا، افسران آمریکایی حتی در پادگان ها امنیت جانی نداشتند و از ترس سربازان آمریکایی که ضد جنگ شده بودند، شب ها در اتاق های خود نمی خوابیدند. یکی از همین رفقا در مصاحبه با نشریه «انقلاب» می گوید:

«خدمت در ارتش ایالات متحده که به هر گوشه‌ای از جهان و تقریباً به هر کشوری در این سیاره یورش برده، هیچ افتخاری ندارد. هیچ مباهاتی در شکنجه‌ مردم سراسر جهان، حمله به خانه‌هایشان و کتک زدن ساکنان آن به بهانۀ «جنگ با ترور» وجود ندارد. در واقع، ایالات متحده یک «جنگِ ترور» علیه مردم جهان به راه انداخته است. در حقیقت، با قطعیت تاریخی می‌توان گفت که کشتار ده‌ها میلیون انسان «روش آمریکایی» است… در بسیاری از نقاط آمریکا که ارتش زمینی آمریکا علناً حضور ندارد، مانند سراسر آفریقا و خاورمیانه، صدها عملیات نظامی مخفی، ترور، آدم ربایی‌ و قتل‌های بی‌شمار توسط تیم‌های عملیات ویژه آمریکا رخ داده است. … این‌ها «جوخه‌های مرگ» آمریکایی هستند، همگی با این روایت که این اقدامات برای «حفاظت از ما در برابر تروریست‌ها» ضروری است، در حالی که حقیقت این است که ایالات متحده بزرگ‌ترین تروریست روی این سیاره است.از مزارع موز در گواتمالا تا کارگاه‌های عرق‌ریزان در بنگلادش و میادین نفتی خاورمیانه، ایالات متحده با بیش از ۷۰۰ پایگاه نظامی که حلقه‌وار سراسر جهان را دربرگرفته، از چیزی محافظت می‌کند که سران این امپراتوری آن را «منافع ما» می‌نامند. ارتش آمریکا و قدرت‌ حاکم برای عملی کردن این جنایت ها، نیازمند سربازانی از میان زنان و مردان اینجاست. برخی خواهند گفت این سربازان نیز قربانیان همین نظام امپریالیستی هستند. پاسخ من این است که این سربازان و کهنه‌سربازان انتخاب دارند: می‌توانند به اردوی مردم جهان بپیوندند و حقیقت آنچه را دیده و انجام داده‌اند افشا کنند، وگرنه به عنوان کودک کش و قاتل در مورد آنها قضاوت خواهد شد.»۲ 

پس از شکست در جنگ ویتنام، امپریالیسم آمریکا برای پیشبرد جنگ هایش، به دقت آماج های ارتجاعی مانند صدام حسین و سپس بنیادگرایان اسلامی را انتخاب کرد تا بتواند این جنگ ها را «محقانه» جلوه دهد. به ویژه پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ توسط القاعده، که به قتل ۳۰۰۰ انسان بی گناه انجامید.
در سال ۱۹۷۵، شکست ارتش آمریکا باصحنه نمادینِ فرار آخرین نیروهای آمریکاییاز پشت بام سفارت ایالات متحده در سایگون به وسیله هلیکوپتر تکمیل شد. انقلاب ویتنام علیه امپریالیسم آمریکا به پیروزی رسید، اما این پیروزی تبدیل به انقلاب کامل نشد. ویتنام پس از استقلال، به جای تحقق سوسیالیسم، در چرخه‌ای از حکومت استبدادی، فقر و ادغام تدریجی در نظام سرمایه‌داری جهانی گرفتار شد و به عرصه ای برای چپاول و فوق استثمار کارگران ویتنامی تبدیل شد: ابتدا با وابستگی به اتحاد شوروی (که با احیای سرمایه داری در آن از اواسط دهه ۱۹۵۰ به بعد، دیگر یک کشور سوسیالیستی نبود و تبدیل به یک کشور سرمایه داری امپریالیستی شده بود) و پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۰، با پیوستن به اقتصاد سرمایه داری جهانی تحت هژمونی آمریکا، به عرصه‌ای برای چپاول و فوق استثمار کارگران ویتنامی تبدیل شد. این واقعه، تأثیرات منفی قابل توجهی بر جنبش‌های انقلابی در سراسر جهان گذاشت و برای بسیاری، نمونه‌ای از ناکامی یک انقلاب ضدامپریالیستی شد. با این وصف این تجربه بزرگ پاک نشدنی است و باید از جنبه های مثبت آن آموخت و دید که چگونه نیرویی که در ابتدا ضعیف است می‌تواند نیروی عظیم مردمی را در صحنه داخلی و بین المللی بسیج کند و دشمنی به مراتب قوی‌تر را شکست دهد.

بذرهای شکست

بذرهای شکست انقلاب ویتنام پیشاپیش در خط مشی سیاسی رهبری آن وجود داشت. تجدید نام گذاری حزب کارگران ویتنام به «حزب کمونیست ویتنام» در سال ۱۹۷۶، اعلام سمت گیری قطعی با امپریالیست های شوروی بود. شوروی در این زمان از موضع «همزیستی مسالمت آمیز» با آمریکا، وارد موضع «جنگ سرد» با آن شده بود. بسیاری از سازمان های چپ که با افق رسیدن به استقلال ملی و پیشرفت اقتصادی مبارزه می کردند و قبلاً علیه شوروی به علت موضع «همزیستی مسالمت آمیز» آن با امپریالیسم آمریکا، موضع داشتند، تغییر جهت داده و با شوروی متحد شدند. ویتنام در سال ۱۹۷۸ به «شورای همکاری متقابل اقتصادی» (کُمِکُن) که ابزار سلطه اقتصادی شوروی بر کشورهای اروپای شرقی و دیگر کشورهای وابسته اش بود، پیوست. در همین سال یک پیمان دوستی و همکاری نظامی-امنیتی با شوروی منعقد شد که طبق آن ارتش ویتنام به بازوی فشار سیاسی و نظامی امپریالیسم شوروی در منطقه جنوب شرقی آسیا علیه جنبش‌های مبارزاتی و چپ‌گرای غیر وابسته به مسکو در کامبوج، فیلیپین، مالزی و غیره تبدیل شد.

سیر قهقرایی در ویتنام منحصر به فرد نبود. در واقع، در قرن بیستم با به وجود آمدن دو کشور سوسیالیستی شوروی و چین در نتیجه انقلاب های کمونیستی، بسیاری از رهبران، احزاب و جریانات بورژوا-ناسیونالیست کشورهای تحت سلطۀ امپریالیسم در جهان سوم به ‌سمت چپ گرایش یافتند و حتا خود را «کمونیست» نامیدند. آنها که از سلطه امپریالیستی و عقب‌ماندگی اقتصادی و فرهنگی کشورشان و استبداد رژیم های دست نشانده امپریالیست ها خشمگین و ناراضی بودند، برای رسیدن به «استقلال سیاسی» و توسعه اقتصادی، به حمایت‌های کشورهای سوسیالیستی شوروی (۱۹۵۶-۱۹۱۷) و چین (۱۹۷۶-۱۹۴۹) نگاه می کردند و آن را بهترین تخته پرش و راه برای رسیدن به اهداف و آرمان‌های ناسیونالیستی‌شان می‌دیدند. از آفریقا تا آسیا و آمریکای لاتین، امثال کیم ایل سونگ (کره شمالی)، موگابه (زیمبابوه)، کاسترو(کوبا)، پل پوت (کامبوج)، اوجالان، جنبش «افسران آزاد عرب» و غیره را می توان بررسی کرد که هر کدام ایدئولوژی های خود را به نحوی تحت پوشش «سوسیالیسم» ارائه می کردند. خود هوشی مین، «سوسیالیست» و «کمونیست» شدنش را این طور تعریف می کند: «در آغاز کار میهن‌پرستی بود که مرا برانگیخت تا نسبت به لنین و بین‌الملل سوم اعتماد کنم… اندک اندک دریافتم که تنها سوسیالیسم و کمونیسم می‌توانند ملت‌های ستم‌بر و زحمتکشان سراسر جهان را از قید اسارت و بردگی برهانند… در میهن ما درباره خرجین زربافت سحرآمیز، افسانه‌ای وجود دارد که هر آینه با مشکلات بزرگی روبه‌رو شوی، خرجین را می‌گشایی و حلال مشکلات را می‌یابی. به دیدۀ ما انقلابیون و خلق ویتنام، لنینیسم نه‌تنها یک خرجین زربافت معجزه‌آسا و قطب‌نما است…».۳ 

اما، در سال ۱۹۴۵ هوشی مین به‌عنوان رئیس جمهور ویتنام «اعلامیه استقلال جمهوری دمکراتیک ویتنام» را تحت تاثیر اعلامیه استقلال آمریکا و بیانیه‌های حقوق بشر و حقوق شهروندی انقلاب بورژوایی ۱۷۹۱ فرانسه نوشت. این افق و برنامه بورژوایی که با پرده ای از واژه ها و ادبیات «سوسیالیستی» پوشانده می شد، در این حزب غلبه داشت. برای آن‌ها کمونیسم، هدفی نبود که به طور عینی ضرورت عصر کنونی است و حل همه معضلات جامعه بشری — از جمله در انقیاد استعمار بودن و در موقعیت عقب مانده نگاه داشته شدن اکثریت نقاط جهان توسط معدودی کشورهای سرمایه داری-امپریالیستی، در گروی باز کردن راه آن است. در نگاه آنها، کمونیسم صرفاً ابزار موثری می نمود برای باز کردن راه به سوی یک نظام سرمایه داری «شکوفا» در یک کشور استعماره زده و عقب مانده از «غافله» سرمایه داری جهانی. در جریان انقلاب ویتنام، هیچ‌گاه کمونیسم و کمونیست‌ها نتوانستند بر بورژواناسیونالیست‌ها غلبه کنند و گسست از گرایشات بورژوایی و رویزیونیستی هیچ‌گاه صورت نگرفت.۴ 

یکی از مهمترین تبارزات این خط، موضع رهبران حزب ویتنام در قبال تضاد میان انقلاب و ضدانقلاب و مبارزۀ دو خطِ میان مارکسیسم و رویزیونیسم در درون جنبش بین‌المللی کمونیستی در دهۀ ۱۹۶۰ به بعد بود. آن‌جا که رویزیونیست‌ها (بورژوازی جدید که از دل سوسیالیسم سر بیرون آورده بود) به رهبری خروشچف، اتحاد جماهیر شوروی را به یک کشور سرمایه‌داری و بعدها امپریالیستی تبدیل کردند و مائو تسه دون و چین سوسیالیستی پرچم مبارزه علیه این ضد انقلاب در مسکو و احیای سرمایه‌داری در اتحاد شوروی را برافراشتند. مائو بورژوازی جدید مستقر در حزب و دولت شوروی را افشاء کرد و به لحاظ تئوریک و سیاسی ثابت کرد که اینها می خواهند سرمایه داری را در شوروی احیاء کنند و جنبش بین المللی کمونیستی را به عنوان جنبشی که برای انقلاب است، نابود کنند. دیری نگذشت که در میان اکثر احزاب کمونیست جهان یک مبارزه دو خط و متعاقبا یک انشعاب به نفع یکی از دو طرف این مبارزه و درواقع به نفع بورژوازی یا پرولتاریا صورت گرفت. (همانجا)

حزب کار ویتنام اما در وسط ایستاد و حاضر نشد با مارکسیسم واقعی که توسط مائوتسه دون نمایندگی می شد، سمت گیری کند. این حزب کوشید خط سانتریستی و به اصطلاح «وحدت‌طلبانه‌ای» را در سطح جنبش بین‌المللی کمونیستی پیش ببرد – در واقع مارکسیسم و رویزیونیسم را متحد کند! بدین ترتیب، حزب کار ویتنام و رهبران آن به‌علت محبوبیت و جایگاهی که در سطح جهان داشتند، نقش قابل توجهی در معتبر جلوه دادن بورژوازی نوخاسته مسکو بازی کردند. هوشی مین و دیگر رهبران ویتنام هرگز اهمیت مبارزۀ تئوریک و سیاسی که مائو تسه دون ابتدا علیه بورژوازی نوخاسته در شوروی و بعد علیه رهروان سرمایه‌داری در درون حزب و دولت چین به راه انداخت را درک نکردند و درنیافتند. آن‌ها مارکسیست نبودند و این مبارزه را از چشم‌انداز تنگ‌نظرانۀ منافع بورژواناسیونالیستی‌شان دنبال می‌کردند و نه اهمیت تاریخی جهانی آن.

مساله دیگر این بود که خط بورژواناسیونالیستی رهبران ویتنام با رویزیونیسم روسی در مسائل مختلف استراتژی نظامی و برنامه اقتصادی هم‌خوانی و انطباق بیشتری داشت تا با خط کمونیستی مائوتسه دون. اما علاوه بر این، رهبران ویتنام حاضر نبودند چشم بر کمک‌های شوروی ببندند. هوشی مین و مرکزیت حزب کار ویتنام، تنها در دورانی که شوروی سیاست «هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» با امپریالیست های آمریکایی و بلوک «غرب» را پیش می برد، انتقاداتی به آن به عنوان «رویزیونیسم مدرن» می کردند. اما هنگامی که شوروی امپریالیستی وارد رقابت های امپریالیستی با آمریکا و بلوک «غرب» شد و از این منظر شروع به حمایت از جنبش های ضد امپریالیسم آمریکا کرد، رهبران ویتنام دست از این انتقادهای ملایم نیز کشیدند.

امپریالیست‌های روس اما ناچار به کنار گذاشتن سیاست «هم‌زیستی مسالمت‌آمیز» خروشچف شده و از سال ۱۹۶۴ و با برکناری خروشچف، سیاست رقابت با بلوک غرب در سراسر جهان و رفتن به‌سمت مسابقۀ تسلیحاتی و ژئوپولتیک با آمریکایی‌ها را در پیش گرفتند. رهروان سرمایه‌داری در مسکو می‌دانستند که عدم حمایت از ویتنام شمالی، این کشور و رهبران آن را هر چه بیشتر به‌سمت چین سوسیالیستی – که طرفدار سرسخت ادامه جنگ آزادی‌بخش در ویتنام جنوبی بود – خواهد راند. ازسوی دیگر، محبوبیت انقلاب ویتنام و اهمیت تبلیغاتی و استراتژیک شکست ارتش آمریکا در جنگ هندوچین، روس ها را به این نتیجه رساند که با حمایت تسلیحاتی از ویتنام باید جنگ این کشور را به تختۀ پرشی برای رقابت رو به گسترش‌شان با بلوک غرب و آمریکا در سراسر جهان تبدیل کنند. خط نظامی انقلابیون ویتنام نیز از زمانی که بر استفاده از تسلیحات سنگین بنا شد، آن ها را هر روز بیشتر به‌سمت شوروی می‌راند و دیگر «رویزیونیسم مدرن» برای رهبران ویتنام معضلی نبود، چون به آنها اسلحه می داد! ۵

رهبری حزب کمونیست ویتنام، تا زمانی که وابسته به شوروی بود، نیازی نداشت که تناقض میان صفت «کمونیست» در نام حزب و واقعیت سرمایه داری دولتی حاکم در ویتنام را توضیح دهد. اما پس از فروپاشی شوروی (۱۹۹۰) و وابسته شدن ویتنام به جهان سرمایه داری امپریالیستی «غرب» و مشخصا امپریالیسم آمریکا، این ضرورت را احساس کرد و مانند بورژوازی نوخاستۀ چین، از واژه «اقتصاد بازار سوسیالیستی» استفاده کرد. این شکل از توسعه اقتصادی که هیچ ربطی به سوسیالیسم ندارد، متکی بود بر حفظ مالکیت دولتی بر بخش هایی مانند انرژی و مخابرات و باز کردن میدان برای رقابت بخش خصوصی در عرصه تولیدات کارخانه ای و صادرات. ویتنام در سال ۲۰۰۷ عضو «سازمان تجارت جهانی» شد و در سال ۲۰۱۸ با ژاپن، کانادا و استرالیا و در سال ۲۰۲۰ پیمان تجارت آزاد با اتحادیه اروپا بست. صادرات ویتنام به آمریکا در سال ۲۰۰۱ فقط یک و نیم میلیارد دلار بود، در حالی که در سال ۲۰۲۲ به ۱۱۰ میلیارد دلار رسید. این افزایش صادرات، عمدتاً به علت سرمایه گذاری های شرکت های نایک، اپل، سامسونگ و کارخانه های بزرگ در ویتنام بود و اینتل و مایکروسافت نیز مراکز تولید/تحقیق در آنجا بنا کردند. رهبران ویتنام برای پوشاندن وابستگی شان به امپریالیسم آمریکا و نمایش آن به عنوان «استقلال»، از اصطلاح «ادغام در نظام جهانی با شرایط ویتنامی» استفاده می کنند. منظورشان آن است که هم وابسته به اقتصاد جهانی سرمایه داری امپریالیستی شده اند و هم مجبور نشده اند «حزب کمونیست» شان را کنار بگذارند! این «حزب کمونیست» برای مردم ویتنام هیچ چیز جز گشودن راه برای سرمایه های خارجی به منظور فوق استثمار کارگران ویتنامی، همراه با استبداد فراگیر و سرکوب مخالفین نبوده است.

مردم ویتنام، نیاز به یک انقلاب واقعی دارند. 

پانویس ها:

۱- Turning Point: Vietnam War

این فیلم در نت فلیکس نمایش داده می شود. کن برنز و لین نویک آن را ساخته اند (۲۰۱۷). مستند، ابتدا به بررسی جنگ استعمارگران فرانسوی در ویتنام می پردازد. فرانسوی ها در سال ۱۹۵۷ شکست خوردند و ویتنام را ترک کردند. این مستند فصل های مختلف این جنگ را پوشش می دهد: واقعه خلیج تونکن، حمله تت در سال ۱۹۶۸ که اعتراضات ضد جنگ در آمریکا را تشدید کرد، بمباران مخفیانه کامبوج در دوران نیکسون، و بالاخره شکست قطعی آمریکا و پیروزی ویتنامی ها در سال ۱۹۷۵: پنجاه سال پیش.

۲- From a Vietnam War Vet: We Were Baby Killers for U.S. Imperialism- May 5, 2025

۳- گزیدۀ آثار هوچی مین ۱۹۲۵-۱۹۶۹ ترجمه جمشید نوایی. تهران. انتشارات نگاه ۱۳۵۹

۴- انقلاب ناکام ویتنام، صلاح قاضی زاده، نشریه آتش ۱۰۳، خرداد ۱۳۹۹

۵-برای بحث مفصل تر به جزوه «ویتنام: سقط انقلاب» نوشته حزب کمونیست انقلابی آمریکا. ترجمه اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران) ۱۳۶۶ رجوع کنید