نگاهی به ایده ها و سبک آثار برتولت برشت هنرمند انقلابی آلمان

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸)

دست اندر کاران تئاتر مترقی و نیز علاقمندان چنین تئاتری در ایران، با کارهای برتولت برشت، نمایشنامه نویس و شاعر انقلابی آلمانی، عمدتا در دهه ۱۳۴۰ آشنا شدند. یعنی در شرایط تثبیت استبداد سلطنتی و زمانیکه امکان ارائه آثار نمایشی انقلابی بصورت یک روند، تقریباً وجود نداشت. پیش از این دوره، و مشخصاً در سالهای ۳۲ـ۱۳۲۰ که دموکراسی ناقصی بر جامعه حکمفرما بود و امکان فعالیتهای ترقیخواهانه علنی وجود داشت، نمایشنامه نویسان و کارگردانان و بازیگران مرتبط با حزب توده، از شیوه و روش و سبک دیگری ـ جز برشت ـاستفاده میکردند: از سبک مقبول دست اندر کاران هنر در اتحاد شوروی. بنابراین در دهه ۱۳۴۰، آشنایی با برتولت برشت و پیروی از ایده ها و سبک وی، نوعی گسست از مسیر پیشین تئاتر ایران بحساب می آمد و جدیدیها را در مقابل قدیمیها که عمدتاً همان هنرمندان سابقاً توده ای بودند، قرار میداد. سعید سلطانپور یکی از این جدیدیها بود ـ یا بهتر بگوییم یکی از این جدیدیها شد. البته همانطور که گفتیم، جو سرکوب و اختناق شدید حاکم بر جامعه و کنترل مراکز هنری و سالن های نمایش توسط ساواک، مانع از انتخاب و تمرین نمایشنامه های انقلابی و مترقی و یا مانع از اجرای آنها میشد. بنابراین برتولت برشت، و سبک وی نتوانست به عامه ـ و مشخصاً به پرولترها، که آثار برشت در خدمت منافع آنها آفریده شده بود ـ شناسانده شود. آثار برشت در محدوده ای روشنفکری ـ آنهم بیشتر بصورت کتاب نمایشی و شعر ـ باقی ماند. و اصولا کتابخوانها و علاقمندان به شعر و شاعری، به جوانبی از این ارزشهای کار وی پی بردند.

بعد از تلاشی که از جانب چند هنرمند انقلابی، منجمله سعید سلطانپور در اوائل دهه ۱۳۵۰ صورت گرفت، و به دستگیری و آزار آنها انجامید؛ خط تازه ترسیم شده نمایشی برشت در ایران تقریباً قطع شد. تا انقلاب ۵۷ فرا رسید. نمایشنامه “عباس آقا، کارگر ایران ناسیونال”، ساخته سلطانپور، نمونه ای از کار نمایشی در مکتب برشت بود که با موفقیت بسیاری نیز روبرو گشت و عاقبت تحت فشارهای رژیم ارتجاعی اسلامی و شلیک گلوله و گاز اشک آور از سوی مزدوران کمیته تعطیل شد. از سوی گروه نمایشی دانشجویی نیز طی سالهای ۵۸ ـ ۵۷ چند اثر برشت بروی صحنه آمد.

با گسترش سرکوب پلیسی در سطح جامعه و در تمامی زمینه های حیات سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی، خصوصاً بعد از خرداد ماه ۱۳۶۰، اصولا استفاده از حربه تئاتر مترقی و انقلابی ـ که لازمه اش حداقل شرایط کار علنی است ـ منتفی شد. و تلاشهایی که در این زمینه ـ بعد از یک دوران رکود کامل ـ از ۱۳۶۵ به بعد صورت گرفته نیز از لحاظ محتوا، یا کاملا ارتجاعی و در خدمت منافع دستگاه حاکمه بود، یا تلاشهایی روشنفکرانه، دلخوشکنک و نهایتاً بی خطر، یعنی بکارگیری همان زبان مبهم و استعاره ای لعنتی که در دوران رژیم پهلوی هم رواج داشت و تنها بکار ارضاء هنرمند خرده بورژوا و معدود همفکران دور و برش می آمد. بگذریم از اینکه در دوره اخیر، حتی از برخی اشارات و کنایه ها و لغات بودار زمان شاه هم خبری نیست و حداکثر کار هنرمند تئاتر، جرات کردن به تبلیغ نوعی ناسیونالیسم است که غالبا با تبلیغ انحلال طلبی شدید و ایده های ضد کمونیستی همراه میشود. مطمئن باشید که جمهوری اسلامی با هیچکدام از این نوع تبلیغات، اختلاف اصولی ندارد.

اما وجود چنین شرایطی، بمعنای آن نیست که ما دست روی دست گذاشتن و منفعل بودن هنرمندان انقلابی و مبارز در کار آفرینش آثار نمایشی را پیشنهاد میکنیم. بعکس، ما معتقدیم که طبقات پیشرو، و مشخصاً پرولتاریا که رسالت رهبری انقلاب تا به آخر را بر دوش دارد، باید هنر متعلق بخود و در خدمت به منافع انقلابیش را بیافریند و اشاعه دهد. و پیشبرد اینکار بعهده هنرمندان کمونیست ـ منجمله آنان که در کار تئاترند، می باشد. مسلماً وقتی اثری خلق شد، مکان و زمان اجرایش را میتواند بیابد.

مسلماً انقلاب در مسیر پیشرفت خود، فرصت هایی را برای آشنا کردن توده های ستمدیده با این آثار بدست میآورد. خواه این فرصت در منطقه آزاد شده ای بدست ارتش سرخ کارگران و دهقانان فراهم گردد؛ خواه در شرایط بهم خوردن اوضاع کلی جامعه و پدیدار شدن عرصه های کار علنی و نیمه علنی، خواه در شرایطی نظیرامروز در خارج از کشور.

بهرحال آنچه در برنامه امروز بشما ارائه میدهیم، تلاشی است برای شناساندن ایده ها و گرایشات ایدئولوژیک ـ سیاسی برشت. ایده ها و گرایشاتی که زیربنای سبک تئاتری ارائه شده توسط او را تشکیل میدهد. در واقع، ما در این برنامه، فلسفه برشت را معرفی میکنیم. با این امید که شناختن این فلسفه، و البته شناخت از کاستی ها و اشکالاتش، به هنرمندان پیشرو و طالب کمونیسم و رهائی بشریت در راه خلق آثار انقلابی در خدمت انقلاب پرولتری یاری رساند. یعنی همان هدفی که برشت سالیان دراز در راهش تلاش نمود.

تئاتر، بواسطه آنکه بعنوان یک کالا در جامعه سرمایه داری سودآوری کمتری داشته، نسبت به سایر اشکال فرهنگی، کمتر شایع گشته. اما تاثیر ایده های برتولت برشت آنقدر نو، پیشرو و قابل توجه است که مرزهای محدود تئاتر را پشت سر گذاشته و در میان هنرمندان طالب انقلاب در عرصه سینما و موسیقی نفوذ کرده. گرایش برشت یک پدیده عمیق و بحث انگیز است و بواسطه نفوذش،برخورد صحیح، همه جانبه و نقادانه کمونیستی را طلب میکند.

برتولت برشت یک هنرمند انقلابی و طالب کمونیسم بحساب می آید. او آگاهانه علم مارکسیسم ـ لنینیسم را مطالعه نمود و کوشید این علم را در حیطه تئاتر بکار ببندد و آثاری قدرتمند بیافریند. او معتقد بود که آثارش باید پیگیرانه جانب طبقه کارگر را در نبرد برای نابودی سرمایه داری بگیرد. بهمین خاطر، تئاتر برشت، تئاتر جانبدار و رزمنده است. از نظر وی نخستین هدف هنر انقلابی، پشتیبانی از نبرد انقلابیست. او برای آینده سوسیالیستی، دست به آفرینش هنری میزد. اما چنین آفرینشی، کار ساده ای نیست. با گفتن اینکه،  من طرفدار طبقه کارگرم، اثر پرولتری بوجود نمی آید. برشت اینرا میدانست. برشت خود را راضی نمیکرد که فقط یکسری مواضع سیاسی را در آثارش جلو بگذارد. او میخواست که توده ها از طریق آثارش ، جهان پیرامون خود و مناسبات موجود را بشناسند. برشت با ایجاد هیجانات بی پشتوانه و سبک که در اغلب تئاترهای بورژوایی یافت میشود، مخالف بود. بعلاوه او معتقد بود که استفاده از این قبیل هیجانات در تئاترهای ظاهراً انقلابی بقصد جلب توده ها، چیزی بیش از رواج عامگوئی های توخالی نیست.

برشت آثارش را با این هدف خلق میکرد که حقیقت را در همه وجوهش بطور مشخصی بنمایش گذارد و مخاطبانش را وادار کند که بجای عطف توجه به شخصیتهای نمایش، هوشیاری خود را حفظ کرده و نقادانه به قضاوت بنشینند. برای اینکار برشت، نوعی از تئاتر را بوجود آورد که خود آنرا، تئاتر حماسی نامید. تئاتر حماسی با الهام از کارگردانان بزرگ انقلابی شوروی، تئاتر گذشته در بریتانیا و اشعار حماسی کهن شکل گرفت، که وجه مشترک همه اینها نوعی آزادی حرکت اثر هنری در دل زمان و مکان بود. برشت در تئاتر خود، تکنیکی بنام فاصله گذاری را بکار گرفت که در واقع تماشاگر را مدام بخود میآورد و به او یادآوری میکرد که این زندگی واقعی نیست، بلکه نمایشی از ایده هاست که قرار است حس تفکر و قضاوت تماشاگر را برانگیزد.

تئاتر نوین، انقلابی در تکنیک بازیگری میطلبید. برشت تکنیک بازیگری غالب بر تئاتر اروپائی را کنار گذاشت. این روش توسط استانیسلاوسکی برای نمایشهای رئالیستی آنتوان چخوف تدوین شده بود، و هدفش بازسازی زندگی واقعی تا حد امکان بود. چنین هدفی طلب میکرد که بازیگر تماماً در نقش خود غرقه شود.

در مقابل، تئاتر حماسی برشت، بازیگر را با تمام وجود از اینکار باز میداشت. بنظر برشت، بازیگر در حین ایفای نقش، باید هویت مستقل خودش را حفظ میکرد. اعمال را نظاره مینمود و مورد قضاوت قرار میداد و این قضاوت را به تماشاگر منتقل میکرد. این روش، بشدت ایفای نقش را آگاهانه مینمود. مثلا در ایفای نقش هیتلر، بازیگر نمی بایست سعی کند به جلد هیولایی نظیر هیتلر برود. بلکه میباید برای تعمیق درکش از هیتلر و چارچوب اجتماعی که به ظهور وی انجامید، را تعمق کند. و این نخستین گام ضروری در ترسیم شخصیت وی بنحوی است که تماشاگران درک عمیقتری از هیتلر بدست آورند. تلاش برشت، تئاتر انقلابی قرن بیستم را دگرگون ساخت. بسیاری وی را فرمالیست خواندند. البته بسیاری از کسانیکه در دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ تلاش کردند آثاری نوین بیافرینند، از سوی بسیاری از منتقدان کمونیست، به فرمالیسم متهم شدند. مدل صحیح برای هنر انقلابی در آن دوران، رئالیسم سوسیالیستی نامیده میشد. اما هم برشت و هم کسانیکه از آثار وی انتقاد میکردند، این عبارت را بکار میبردند. رئالیسم سوسیالیستی، عبارتی بود که برای نشان دادن فرم و محتوای صحیح در هنر انقلابی بکار گرفته میشد. برتولت برشت معتقد بود که از این عبارت برداشتی تنگ نظرانه و بسیار سطحی صورت گرفته. در همین رابطه، او سلسله مقالاتی در نقد نظرات جرج لوکاچ، یکی از مشهورترین مدافعان رئالیسم سوسیالیستی نگاشت. برشت بدون آنکه نقد خود را به تئوری رئالیسم سوسیالیستی تعمیم دهد، به گرایشی برخورد کرد که هنر انقلابی را تا سطح رئالیسم بورژوایی مشخصه داستانهای قرن نوزدهم پایین می آورد. برشت میگفت که قالب بوسیله محتوا معین میشود؛ و در دوران دگرگونی انقلابی، قالبهای نوین برای ابراز محتوای انقلابی نوین تکوین مییابند.

حال ببینیم رئالیسم مورد نظر در آن دوران چه بود؟

رئالیسم، جنبش هنری ترقیخواهانه قرن نوزدهم بود که با دیدگاه نقادانه از جامعه سرمایه داری همراه شد. اما این دید نقادانه از چشمان شخصیت منفردی صورت میگرفت که در دریایی از شخصیتهای منفرد غرق گشته بود. شبکه پیچیده مناسبات متقابل در فئودالیسم مدتها بود که نابود شده بود. سرمایه داری فاتح میرفت که در سراشیب انحطاط قدم گذارد. مناسبات متقابل اجتماعی به سطح مبادله میان رقبای منفرد تقلیل یافته بود. رئالیسم بورژوایی، جهان این رقبای منفرد را بازسازی میکرد. بنابراین قوانین حضور حادثه و شخصیت در آثار هنری آن دوره، نه یک قانون جاودانی در ادبیات، بلکه دقیقاً محصول و نشات گرفته از این روابط اجتماعی معین بود. برشت با جاودانه خواندن نقش این عناصر در آثار نمایشی به مخالفت برخاست. او نوشت:”این کاری قلابی و بی سرانجام است که نویسنده، مسائل عظیم و پیچیده ای چون پروسه حیات واقعی موجودات بشری در عصر نبرد نهایی میان طبقه بورژوا و طبقه پرولتر را بسطح ترسیم یک حادثه یا زمینه سازی برای خلق شخصیتها تقلیل دهد.”

اثر نمایشی بورژوایی، نمایش شخصیتهاست. درحالیکه برای برشت، اثر نمایشی انقلابی، نمایش نیروهای اجتماعی بود.

او کوشید فرمی نمایشی را تدوین کند که این نیروهای اجتماعی را در سیر حرکتشان نشان دهد و بتواند دیدگاه علمی مارکسیسم ـ لنینیسم را عرضه کند. تلاشهای وی، این تاثیر را بر تئاتر مدرن داشت که آنرا آگاهانه سازد. یعنی ایده های انقلابی را به تماشاگر ارائه دهد و او را مجبور به تفکر در مورد این ایده ها بنماید.

اما آثار برشت در ارائه راه و چگونگی تغییر این جهان و مناسبات، کاستی ها دارد. در نمایشنامه های وی کمتر با قهرمانان انقلابی ـ چه بصورت فردی، چه گروهی ـ برمیخوریم. قهرمانانی که بخاطر درک ایده های آینده، قادرند در آفرینش این آینده نقش بازی کنند.

مسلماً این کاستی از اصرار و بذل توجه به صرفاً نمایش نیروهای اجتماعی برمیخیزد. در حالیکه در یک دوره انقلابی، قدرتمندترین نیروی اجتماعی میتواند ایده هائی انقلابی باشد که توسط توده ها بعمل گذاشته میشود. نمونه مثبت ما در این زمینه، آثار اپرای پکن در دوران انقلاب فرهنگی تحت رهبری رفیق چیانگ چینگ، همسر مائوست. این آثار گامی فراتر از آثار برشت راعرضه میکند. این تفاوتها، نتیجه پیشرفتهای تئوریکی است که در جنبش بین المللی کمونیستی نسبت به دوران حیات برشت صورت گرفته. برشت در دورانی میزیست که اکونومیسم و رفرمیسم در جنبش انقلابی شایع گشته بود. هرچند او میکوشید با این گرایشات مبارزه کند، اما قادر نشد در هنرش بطور کامل از آنها گسست کند.

مثلا شعر مشهور “به آیندگان” اثر برتولت برشت را در نظر بگیرید. این شعر در کتاب “من، برتولت برشت” تحت عنوان دوران تیره، بفارسی برگردانده شده. این شعر یکی از عمیقترین آثار برشت است که قدرت و ضعف وی را یکجا ارائه میدهد. روی سخن شاعر با نسل آینده سوسیالیستهاست. او میکوشد به آنها توضیح دهد که چگونه انقلابیون امروز مجبور شدند بیرحم و خشن باشند تا جهانی عاری از خشونت بسازند. ما از یکطرف با اعتقاد عمیق انقلابی برشت روبروئیم و از جانب دیگر با بدبینی عمیق وی. او انقلابیون را در شعرش بعنوان قربانیان نیروهای اجتماعی ای تصویر میکند که نمیتوانند کنترلی بر این نیروها داشته باشند. آنها قادرند در جهان، انقلاب کنند، اما جهان در قلبهایشان ضدانقلاب را برپا میدارد. به یک معنا، آنها قادر به فهم نیروهای اجتماعی مسلط بر خویش نیستند و بنابراین نمیتوانند در مقابل این نیروها بپاخیزند.

شعر “به آیندگان”، مبین دیدگاهی ماتریالیستی مکانیکی است و نه دیالکتیکی. همین دیدگاه جبرگرایانه است که در اغلب نمایشنامه های برشت رسوخ میکند و باعث عدم حضور قهرمانان انقلابی در آنها میشود. البته در آثار برشت، خصوصاً نمایشنامه مادر، ما مشاهده میکنیم که چگونه ایده های انقلابی، جهان را دگرگون میسازد، و همزمان با قهرمانی دشمنان واقعی سرمایه داری روبرو میشویم. کسانی که با دقت می آموزند، و نقشه مند امر نابودی سرمایه داری را به پیش میبرند. این درست است که برتولت برشت تحت تاثیر گرایشات نادرستی که برشمردیم، بندرت چنین نمونه هایی را در آثارش ارائه میدهد؛ اما در زندگی خود، نمونه ای از یک هنرمند را تصویر میکند که برای چنین هدفی مبارزه میکرد.

در اینجا، ترجمه یکی از اشعار برشت را برزمینه یکی از ترانه های نمایشنامه مادر، برایتان میخوانیم.

بیدادگری، این زمان با گامی استوار پیش میرود

ستمگران، خود را برای صد قرن تجهیز می کنند

زور، قول می دهد چنین که هست می ماند

جز صدای فرمانروایان ستمگر، هیچ صدائی طنین نمی افکند

و در بازارها، استثمار بانگ بر می دارد:

اینک، تازه من آغاز می کنم

اما از استثمار شدگان اکنون بسیاری می گویند:

آنچه ما می خواهیم هرگز شدنی نیست

اگر زنده ای، مگو هرگز

هیچ یقینی را یقین نیست

چنین که هست نمی ماند

پس از ستمگران، ستمدیدگان سخن خواهند گفت:

چه کسی را یارای آنست که بگوید هرگز

از کیست که استثمار دوام می یابد؟ مـا

از کیست که استثمار معدوم می شود؟ باز هم از مـا

اگر از پای افتاده ای برخیز

اگر شکست خورده ای، باز بجنگ

آنکس که جایگاه خود را شناخت

چگونه میتوان بازش داشت؟

چرا، که شکست خوردگان امروز، فاتحان فردایند

و هرگز، به هم امروز تبدیل می شود