تغییر ماهیت خانواده در چین انقلابی و رهائی زنان
این مقاله از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸) است که با اندکی ویرایش در اینجا بازتکثیر می شود.
این واقعیتی است که حزب کمونیست چین خانواده را از تلاشی تحمیلی امپریالیسم و فئودالیسم و سراشیب اضمحلال رهانید و به مفهومی زندگی خانوادگی بعد از رهائی جامعه چین با ثبات شد. آیا این اقدام انقلابیون چین خلاف جهتگیریهای تاریخی پرولتاریا و انقلاب پرولتری در الغای خانواده بود؟ کمونیستها چه باید میکردند؟ نیروهای ستمگر قربانیان زیادی از صفوف مردم گرفته بودند. در سراسر چین آنها را به گرسنگی کشانده و خانوادهها را به زور از یکدیگر جدا کرده بودند و فقر و فلاکت خردکننده بود. نظم اجتماعی آنقدر بیرحم بود که حتی شوهران زنان خود را و والدین فرزندان دختر خود را می فروختند یا گاه به دلیل ناتوانی در مراقبت و نگهداری از آنان در اوج نومیدی غرقشان میکردند. در چینِ قبل از انقلاب، صدهزار تن تنفروش وجود داشت که جز این کار راهی برای زنده ماندن نداشتند. تجاوزِ ملاکین و اوباشان فئودال به زنان رعیت و دختران خردسال دهقان زاده عمومیت داشت. انقلاب در برانداختن تمامی این مظاهر پستی کاملا محق بود و بدون فوت وقت دست به کارِ آن شد. در تمام زمینههای فوق جهشهای رادیکال به وجود آمد. آنچه انقلاب دمکراتیک نوین بلافاصله در چین انجام داد طبق استانداردهای تاریخ جهان واقعا معجزه بود.
قانون رفرم ارضی مردان و زنان دهقان را صاحب زمین کرد. در مراسمی که به مناسبت تقسیم زمین برگزار میشد خیل عظیم زنان برای نخستین بار در زندگی میشنیدند که نامشان در ملاء عام خوانده میشود. قوانین مربوط به همسرگزینی تحت عنوان «قانون طلاق» یا «قانون زنان» برسر زبانها افتاد. تقریباً یک میلیون مورد طلاق در طول هجده ماه صورت گرفت و زنان، از جمله نوعروسان خردسال را از قید ازدواجهای اجباری و معاملهگرانه رها کرد. این رخدادی بیسابقه در جامعهای بود که چند هزار سال اسیر روابط اجتماعی کهن و افکار کهن بود. فحشاء به معنای واقعی کلمه از میان رفت. در شهر شانگهای به تنهائی ۶۰ هزار زن تحت پوشش آموزش و اشتغال قرار گرفتند، اسکان داده شدند و به جای هتک حرمت و تجاوز مورد احترام قرار گرفتند.
کشتن نوزادان دختر متوقف شد. قانون اساسی نوین کلیهی اشکال قانونی تبعیض علیه زنان را ملغی کرد. در این زمینه قانون اساسی انقلاب چین در زمان مائو، از هر قانون اساسی که تا آن زمان در دموکراسیهای بورژوائی مانند آمریکا و انگلستان اتخاذ شده بود فراتر رفت. جامعهای که یکی از عقبماندهترین جوامع روی زمین محسوب میشد به سرعت پیش تاخت و به وسیلهی زور انقلاب تودهای به اندازهی چندین دهه به جلو خیز برداشت. قبل از انقلاب و در تدارک انقلاب، مائو همواره تاکید میکرد که مبارزه علیه سلطهی مردان بر زنان جزء لاینفک انقلاب دمکراتیک نوین است. او در مقالهای که قبل از پیروزی انقلاب نوشته بود خاطرنشان میکند که در چین معمولا مرد زیر سه سیستم اقتدار قرار دارد: قدرت سیاسی، قدرت قبیله ای و قدرت مذهبی. اما زن علاوه بر اینها زیر اقتدار مرد (قدرت شوهر یا پدر) هم قرار دارد. این چهار شکل قدرت سیاسی، قبیله ای، مذهبی و مذکر مبین مجموعهی ایدئولوژی و سیستم فئودالی پدرسالاری است و مانند چهار ریسمان کلفت، خلق چین به ویژه دهقانان را در بند کرده است.
پیروزی اولین پله انقلاب در سال ۱۹۴۹ یک گام بزرگ به جلو برای جامعه و نیز برای رهائی زن بود. اما فقط یک گام. هرچند انقلاب دمکراتیک نوین تحت رهبری حزب کمونیست و پرولتاریا انجام شده بود اما کماکان دارای برنامهی بورژوائی تقسیم اراضی فئودالها دهقانان فقیر و بیزمین بود و شعار آن «زمین به کشتگر» بود و نه «اشتراکی کردن زمین». این امر ضرورت جامعهی آن زمان بود زیرا بدون اجرای این برنامه، ریشهکن کردن فئودالیسم و راهگشائی برای سوسیالیسم ناممکن بود. اما اجرای این برنامه همزمان در را به روی رشد سرمایهداری باز کرد. مائوتسهدون تناقض فوق را این طور بیان کرد: دموکراسی نوین در را به روی سرمایه داری باز می کند… اما بیشتر از آن در را به روی سوسیالیسم میگشاید. این امر دارای مفاهیم متناقضی در مورد موقعیت زن در جامعه نوین نیز بود.
رفرم ارضی به خودی خود قادر به تضعیف مبنای خانواده و پدرسالاری در چین نبود. اما پایه ای شد برای حرکت بعدی و مرحله عمیقتر انقلاب که کارش تعیین تکلیف با سرمایه داری بود. وقتی انقلاب به این مرحله رسید عدهای از رهبران حزب کمونیست در مقابل پیشروی به سوی سوسیالیسم ایستادگی کردند و خواهان «تحکیم دموکراسی نوین» شدند و نه پشت سر گذاشتن آن. مائو گفت این افراد در واقع بورژوا دموکراتهائی هستند که به حزب پیوستهاند. مائو مبارزه طبقاتی را در جهت دگرگونی سوسیالیستی رهبری کرد. بدون شرکت فعال توده ای زنان، پیروزی در این انقلاب ناممکن بود. بدون نبرد علیه زنجیرهائی که انرژی انقلابی زنان را عقب نگه میداشت، مردان پرولتر نیز نمی توانستند چنان تغییر کنند که شایسته و درخور نیازهای پیشروی همه جانبهی انقلاب در هر مرحله است، خواه این مرحله انقلاب دمکراتیک نوین باشد یا سوسیالیستی. به همین دلیل مائو تاکید کرد که میزان پیشرفت انقلاب چین را میتوان به وسیلهی جایگاه زنان در انقلاب سنجید و گفت «انقلاب فرهنگی آتی توسط زنان و برای زنان بر پا خواهد شد» و «تا زمانی که یک زن در جهان باشد که به رهائی دست نیافته است، هیچکس به واقع آزاد نیست.» و «آنروزی که زنان سراسر کشور به پاخیزند، آنروز روز پیروزی انقلاب چین خواهد بود.»
در چینِ سوسیالیستی، کماکان نابرابری موجود بود و آثار نظام پدرسالاری باقی مانده بود، هنوز هم تولید کالایی و عناصری از مالکیت خصوصی وجود داشت و کماکان موانع زیادی در مقابل رهائی کامل زنان موجود بود. وجود عناصر راست در رده های عالی حزب کمونیست چین که «رهروان سرمایهداری» خوانده میشدند یکی از این موانع بود.
بنابراین انقلاب چین هنوز راه درازی در پیش داشت اما تفاوتی بنیادین با گذشته داشت. پرولتاریا به رهبری حزب کمونیست به قدرت رسیده و مالکیت اجتماعی برقرار شده بود. بر این مبنا و در ادامهی انقلاب، حزب تودههای مردم را در محدود کردن نابرابریها و تقسیمات اجتماعی باقی مانده از گذشته رهبری میکرد. زنان جامعه، از جمله صدها میلیون زن روستائی در جریان شکستنِ حلقههای متعدد زنجیر ستم پیشرویهای بزرگ کردند و تمایزات اجتماعی اعصار کهن را درهم شکستند.
نظر حزب کمونیست چین در مورد مقولهی خانواده و جایگاه آن در جامعه طبقاتی و در جامعه نوینِ سوسیالیستی چه بود؟
حزب کمونیست چین در نشریهی تئوریکِ پرچم سرخ به سال ۱۹۶۰ نوشت: «خانواده با ظهور مالکیت خصوصی تولد یافت. از همان ابتدا رابطهی خونی اساس طبیعی و مالکیت خصوصی زیربنای اقتصادی آن را تشکیل داد. بدینسان خانواده یک واحد اقتصادی جامعه بود. خانواده مدرن نه تنها نطفه بردگی بلکه اسارت فئودالی را نیز با خود حمل میکند، چراکه از همان آغاز با خدمات کشاورزی در ارتباط قرار داشت. خانواده کلیه تخاصماتی را که بعداً در ابعادی گسترده درون جامعه و دولت رشد یافتند را به صورت مینیاتوری در خود حمل می کند.»
حزب کمونیست چین خانواده را همزمان بخشی از زیربنا و روبنای جامعه میدید و توجه زیادی به جنبهی ایدئولوژیک آن میکرد با این تاکید که: تفکر پدرسالارانه، یعنی ایدئولوژی نظام خانواده، کلیهی عرصههای جامعه چین را در برگرفته و کماکان سدی در مقابل شرکت کامل زنان در زندگی سیاسی و اقتصادی است. برمبنای این تحلیل، حزب درک درستی از روند سیاسی انقلاب و دیالکتیکِ میانِ تحول و انقلاب در زیربنا و روبنا و موقعیت خاص خانواده را پیش گذاشت.
نقش پایهای و ساختار خانواده در چین، وابسته به اراده حزب کمونیست چین و یا هیچ گروه یا طبقهی دیگر نبود بلکه منطبق بر سطح کلی رشد جامعه سوسیالیستی بود. به دلیل اشتغال جمعیت کثیری از مردم در کشاورزی که عموماً غیر مکانیزه بوده و تحت مالکیت کلکتیوی و سطح نازلی از تشکل تعاونی تولید دهقانان قرار داشت، خانواده کماکان به پیشبرد برخی عملکردهای اجتماعی خدمت می کرد.
حزب کمونیست چین همواره خاطر نشان میکرد که «شرکت کلیه زنان در کار اجتماعی پیش نیازِ رهائی آنان است. برای نیل به این هدف ضروری است که خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی جامعه اضمحلال یابد.» مائوتسهدون این بحث را به گونهای عمیقتر بیان میکرد: «در سوسیالیسم هنوز مالکیت خصوصی موجود است. تجمع کوچک و خانواده هنوز وجود دارد. خانواده که در آخرین مراحل کمونیسم اولیه ایجاد شد در آینده از بین خواهد رفت. خانواده، آغازی داشته و پایانی هم خواهد داشت… طی تاریخ، خانواده یک واحد تولیدی، یک واحد مصرفی، واحدی برای بازتولید نیروی کار نسل بعدی و واحدی برای تربیت فرزندان بود. امروز کارگران خانواده را به عنوان یک واحد تولیدی درنظر نمیگیرند. دهقانان در تعاونیهای تولید وسیعاً تغییر یافتهاند و خانوادههای دهقانی معمولا واحدهای تولیدی نیستند. آنها صرفاً در حد معینی از تولید جانبی درگیر هستند. این امر در مورد خانوادههای کارکنان دولتی و نیروهای نظامی حتی کمتر از دهقانان است. آنها صرفاً به واحدهای مصرفی و واحدهائی برای آموزش و پرورش ذخایر کار تبدیل شدهاند. امروز اصلیترین واحد آموزشی مدرسه است. خلاصه آنکه، خانواده ممکن است در آینده به عاملی نامساعد در مسیر توسعه تولید تبدیل شود.»
«تحت سیستم توزیع کنونی (توزیع سوسیالیستی) یعنی “به هرکس بر حسب کارش” خانواده هنوز مفید است. هنگامی که به مرحلهی روابط توزیعی کمونیستی یعنی “هرکس به اندازه نیازش” برسیم بسیاری از این مفاهیم تغییر خواهند یافت. ممکن است پس از چندین هزار سال یا حداقل چند صد سال خانواده مضمحل شود. در میان ما بسیاری جرات فکر کردن در این مورد را به خود راه نمیدهند. آنها بسیار کوتهبین هستند.» (سخنرانی در کنفرانس چنگتو: علیه اعتقاد کورکورانه به آموزش، مارس ۱۹۵۸ ـ از کتاب «صدر مائو با خلق سخن می گوید»)
ارزیابی مائو از تغییراتی که انقلاب چین در خانواده به وجود آورد درست بود. در شهرها مالکیت خصوصی و توارث از بین رفت، کودکان اکثر وقت خود را در کودکستان ها و مدارس میگذراندند. امری که تا پیش از آن در چین کهن سابقه نداشت. طلاق به امری آسان تبدیل شد. این تغییرات و تحولاتی از این قبیل، به قول مائو به معنای این بود که خانواده دستخوش تحول شده و نقش آن به مثابه واحد پرورش نیروی کار و تربیت فرزندان محدود شده است.
حتی در عقب افتادهترین روستاها بر پایهی کلکتیویزه شدن کشاورزی تحولات عظیمی رخ داد. این امر عمدتاً توارث و زراعت کوچک خصوصی را که یکی از ستونهای نظام خانوادگی پدرسالار بود از بین برد. تولید توسط گروهها انجام میشد. اگرچه تولید در بعضی موارد تحت نفوذ پیوندهای خانوادگی قرار داشت اما به ورای گروه نیز گذر کرد و به واحدهای بزرگتری که بریگادهای تولیدی خوانده میشدند رسید. بریگادهای تولیدی نقش تعیین کنندهتری در روند تولید بر عهده گرفتند. زنان به نحو گسترده ای در تولید که عمدتاً کشاورزی بود بسیج شدند. البته زنان در اغلب کارگاهها و کارخانههای کوچک نیز که جهت کمک به خودکفائی کلکتیوها طرح ریزی شده بودند فعال بودند. زنان در فعالیت سیاسی و در میلیشیا نیز شرکت میجستند. دختران جوان به آموختن مهارت های نظامی میپرداختند که بخشی از سیاست ایجاد نیروی چریکی گسترده جهت دفاع از انقلاب چین بود. اینها بیانگر آن بود که خانواده دیگر آن جایگاه و قدرتِ سابق را در جامعه ندارد.