تغییر ماهیت خانواده در چین انقلابی و رهائی زنان

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

این مقاله از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸) است که با اندکی ویرایش در اینجا بازتکثیر می ‏شود.

این واقعیتی است که حزب کمونیست چین خانواده را از تلاشی تحمیلی امپریالیسم و فئودالیسم و سراشیب اضمحلال رهانید و به مفهومی زندگی خانوادگی بعد از رهائی جامعه چین با ثبات شد. آیا این اقدام انقلابیون چین خلاف جهت‏گیری‏های تاریخی پرولتاریا و انقلاب پرولتری در الغای خانواده‏ بود؟ کمونیست‏ها چه باید می‏کردند؟ نیروهای ستم‏گر قربانیان زیادی از صفوف مردم گرفته بودند. در سراسر چین آن‏ها را به گرسنگی کشانده و خانواده‏ها را به زور از یکدیگر جدا کرده بودند و فقر و فلاکت خردکننده بود. نظم اجتماعی آنقدر بی‏رحم بود که حتی شوهران زنان خود را و  والدین فرزندان دختر خود را می فروختند یا گاه به دلیل ناتوانی در مراقبت و نگهداری از آنان در اوج نومیدی غرق‏شان می‏کردند. در چینِ قبل از انقلاب، صدهزار تن تن‏فروش وجود داشت که جز این کار راهی برای زنده ماندن نداشتند. تجاوزِ ملاکین و اوباشان فئودال به زنان رعیت و دختران خردسال دهقان زاده عمومیت داشت. انقلاب در برانداختن تمامی این مظاهر پستی کاملا محق بود و بدون فوت وقت دست به کارِ آن شد. در تمام زمینه‏های فوق جهش‏های رادیکال به وجود آمد. آنچه انقلاب دمکراتیک نوین بلافاصله در چین انجام داد طبق استانداردهای تاریخ جهان واقعا معجزه بود.

قانون رفرم ارضی مردان و زنان دهقان را صاحب زمین کرد. در مراسمی که به مناسبت تقسیم زمین برگزار می‏شد خیل عظیم زنان برای نخستین بار در زندگی می‏شنیدند که نام‏شان در ملاء عام خوانده می‏شود. قوانین مربوط به همسرگزینی تحت عنوان «قانون طلاق» یا «قانون زنان» برسر زبان‏ها افتاد. تقریباً یک میلیون مورد طلاق در طول هجده ماه صورت گرفت و زنان، از جمله نوعروسان خردسال را از قید ازدواج‏های اجباری و معامله‏گرانه رها کرد. این رخدادی بی‏سابقه در جامعه‏‏ای بود که چند هزار سال اسیر روابط اجتماعی کهن و افکار کهن بود. فحشاء به معنای واقعی کلمه از میان رفت. در شهر شانگهای به تنهائی ۶۰ هزار زن تحت پوشش آموزش و اشتغال قرار گرفتند، اسکان داده شدند و به جای  هتک حرمت و تجاوز مورد احترام قرار گرفتند.

کشتن نوزادان دختر متوقف شد. قانون اساسی نوین کلیه‏ی اشکال قانونی تبعیض علیه زنان را ملغی کرد. در این زمینه قانون اساسی انقلاب چین در زمان مائو، از هر قانون اساسی که تا آن زمان در دموکراسی‏های بورژوائی مانند آمریکا و انگلستان اتخاذ شده بود فراتر رفت. جامعه‏ای که یکی از عقب‏مانده‏ترین جوامع روی زمین محسوب می‏شد به سرعت پیش تاخت و به وسیله‏ی زور  انقلاب توده‏ای به اندازه‏ی چندین دهه به جلو خیز برداشت. قبل از انقلاب و در تدارک انقلاب، مائو همواره تاکید می‏کرد که مبارزه علیه سلطه‏ی مردان بر زنان جزء لاینفک انقلاب دمکراتیک نوین است. او در مقاله‏ای که قبل از پیروزی انقلاب نوشته بود خاطرنشان می‏کند که در چین معمولا مرد زیر سه سیستم اقتدار قرار دارد: قدرت سیاسی، قدرت قبیله ای و قدرت مذهبی. اما زن علاوه بر این‏ها زیر اقتدار مرد (قدرت شوهر یا پدر) هم قرار دارد. این چهار شکل قدرت سیاسی، قبیله ای، مذهبی و مذکر مبین مجموعه‏ی ایدئولوژی و سیستم فئودالی پدرسالاری است و مانند چهار ریسمان کلفت، خلق چین به ویژه دهقانان را در بند کرده است.

پیروزی اولین پله انقلاب در سال ۱۹۴۹ یک گام بزرگ به جلو برای جامعه و نیز برای رهائی زن بود. اما فقط یک گام. هرچند انقلاب دمکراتیک نوین تحت رهبری حزب کمونیست و پرولتاریا انجام شده بود اما کماکان دارای برنامه‏ی بورژوائی تقسیم اراضی فئودال‏ها دهقانان فقیر و بی‏زمین بود و شعار آن «زمین به کشتگر» بود و نه «اشتراکی کردن زمین». این امر ضرورت جامعه‏ی آن زمان بود زیرا بدون اجرای این برنامه‏، ریشه‏کن کردن فئودالیسم و راهگشائی برای سوسیالیسم ناممکن بود. اما اجرای این برنامه هم‏زمان در را به روی رشد سرمایه‏داری باز کرد. مائوتسه‏دون تناقض فوق را این طور بیان کرد: دموکراسی نوین در را به روی سرمایه داری باز می کند… اما بیش‏تر از آن در را به روی سوسیالیسم می‏گشاید. این امر دارای مفاهیم متناقضی در مورد موقعیت زن در جامعه نوین نیز بود.

رفرم ارضی به خودی خود قادر به تضعیف مبنای خانواده و پدرسالاری در چین نبود. اما پایه ای شد برای حرکت بعدی و مرحله عمیق‏تر انقلاب که کارش تعیین تکلیف با سرمایه داری بود.  وقتی انقلاب به این مرحله رسید عده‏ای از رهبران حزب کمونیست در مقابل پیشروی به سوی سوسیالیسم ایستادگی کردند و خواهان «تحکیم دموکراسی نوین» شدند و نه پشت سر گذاشتن آن. مائو گفت این افراد در واقع بورژوا دموکرات‏هائی هستند که به حزب پیوسته‏اند. مائو مبارزه طبقاتی را در جهت دگرگونی سوسیالیستی رهبری کرد. بدون شرکت فعال توده ای زنان، پیروزی در این انقلاب ناممکن بود. بدون نبرد علیه زنجیرهائی که انرژی انقلابی زنان را عقب نگه می‏داشت، مردان پرولتر نیز نمی ‏توانستند چنان تغییر کنند که شایسته و درخور نیازهای پیشروی همه جانبه‏ی انقلاب در هر مرحله است، خواه این مرحله انقلاب دمکراتیک نوین باشد یا سوسیالیستی. به همین دلیل مائو تاکید کرد که میزان پیشرفت انقلاب چین را می‏توان به وسیله‏ی جایگاه زنان در انقلاب سنجید و  گفت «انقلاب فرهنگی آتی توسط زنان و برای زنان بر پا خواهد شد» و «تا زمانی که یک زن در جهان باشد که به رهائی دست نیافته است، هیچ‏کس به واقع آزاد نیست.» و «آن‏روزی که زنان سراسر کشور به پاخیزند، آن‏روز روز پیروزی انقلاب چین خواهد بود.»

در چینِ سوسیالیستی، کماکان نابرابری موجود بود و آثار  نظام پدرسالاری باقی مانده بود، هنوز هم تولید کالایی و عناصری از مالکیت خصوصی وجود داشت و کماکان موانع زیادی در مقابل رهائی کامل زنان موجود بود. وجود عناصر راست در رده های عالی حزب کمونیست چین که «رهروان سرمایه‏داری» خوانده می‏شدند یکی از این موانع بود.

بنابراین انقلاب چین هنوز راه درازی در پیش داشت اما تفاوتی بنیادین با گذشته داشت. پرولتاریا به رهبری حزب کمونیست به قدرت رسیده و مالکیت اجتماعی برقرار شده بود. بر این مبنا و در ادامه‏ی انقلاب، حزب توده‏های مردم را در محدود کردن نابرابری‏ها و تقسیمات اجتماعی باقی مانده از گذشته رهبری می‏کرد. زنان جامعه، از جمله صدها میلیون زن روستائی در جریان شکستنِ حلقه‏های متعدد زنجیر ستم پیشروی‏های بزرگ کردند و تمایزات اجتماعی اعصار کهن را درهم شکستند.

نظر حزب کمونیست چین در مورد مقوله‏ی خانواده و جایگاه آن در جامعه طبقاتی و در جامعه نوینِ سوسیالیستی چه بود؟

حزب کمونیست چین در نشریه‏ی تئوریکِ پرچم سرخ به سال ۱۹۶۰ نوشت: «خانواده با ظهور مالکیت خصوصی تولد یافت. از همان ابتدا رابطه‏ی خونی اساس طبیعی و مالکیت خصوصی زیربنای اقتصادی آن را تشکیل داد. بدین‏سان خانواده یک واحد اقتصادی جامعه بود. خانواده مدرن نه تنها نطفه بردگی بلکه اسارت فئودالی را نیز با خود حمل می‏کند، چراکه از همان آغاز با خدمات کشاورزی در ارتباط قرار داشت. خانواده کلیه تخاصماتی را که بعداً در ابعادی گسترده درون جامعه و دولت رشد یافتند را به صورت مینیاتوری در خود حمل می ‏کند.»

حزب کمونیست چین خانواده را هم‏زمان بخشی از زیربنا و روبنای جامعه می‏دید و توجه زیادی به جنبه‏ی ایدئولوژیک آن می‏کرد با این تاکید که: تفکر پدرسالارانه، یعنی ایدئولوژی نظام خانواده، کلیه‏ی عرصه‏های جامعه چین را در برگرفته و کماکان سدی در مقابل شرکت کامل زنان در زندگی سیاسی و اقتصادی است. برمبنای این تحلیل، حزب درک درستی از روند سیاسی انقلاب و دیالکتیکِ میانِ تحول و انقلاب در زیربنا و روبنا و موقعیت خاص خانواده را پیش گذاشت.

نقش پایه‏ای و ساختار خانواده در چین، وابسته به اراده حزب کمونیست چین و یا هیچ گروه یا طبقه‏ی دیگر نبود بلکه منطبق بر سطح کلی رشد جامعه سوسیالیستی بود. به دلیل  اشتغال جمعیت کثیری از مردم در کشاورزی که عموماً غیر مکانیزه بوده و تحت مالکیت کلکتیوی و سطح نازلی از تشکل تعاونی تولید دهقانان قرار داشت، خانواده کماکان به پیشبرد برخی عملکردهای اجتماعی خدمت می ‏کرد.

حزب کمونیست چین همواره خاطر نشان می‏کرد که «شرکت کلیه زنان در کار اجتماعی پیش نیازِ رهائی آنان است. برای نیل به این هدف ضروری است که خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی جامعه اضمحلال یابد.» مائوتسه‏دون این بحث را به گونه‏ای عمیق‏تر بیان می‏کرد: «در سوسیالیسم هنوز مالکیت خصوصی موجود است. تجمع کوچک و خانواده هنوز وجود دارد. خانواده که در آخرین مراحل کمونیسم اولیه ایجاد شد در آینده از بین خواهد رفت. خانواده، آغازی داشته و پایانی هم خواهد داشت… طی تاریخ، خانواده یک واحد تولیدی، یک واحد مصرفی، واحدی برای بازتولید نیروی کار نسل بعدی و واحدی برای تربیت فرزندان بود. امروز کارگران خانواده را به عنوان یک واحد تولیدی درنظر نمی‏گیرند. دهقانان در تعاونی‏های تولید وسیعاً تغییر یافته‏اند و خانواده‏های دهقانی معمولا واحدهای تولیدی نیستند. آن‏ها صرفاً در حد معینی از تولید جانبی درگیر هستند. این امر در مورد خانواده‏های کارکنان دولتی و نیروهای نظامی حتی کمتر از دهقانان است. آن‏ها صرفاً به واحدهای مصرفی و واحدهائی برای آموزش و پرورش ذخایر کار تبدیل شده‏اند. امروز اصلی‏ترین واحد آموزشی مدرسه است. خلاصه آنکه، خانواده ممکن است در آینده به عاملی نامساعد در مسیر توسعه تولید تبدیل شود.»

«تحت سیستم توزیع کنونی (توزیع سوسیالیستی) یعنی “به هرکس بر حسب کارش” خانواده هنوز مفید است. هنگامی که به مرحله‏ی روابط توزیعی کمونیستی یعنی “هرکس به اندازه نیازش” برسیم بسیاری از این مفاهیم تغییر خواهند یافت. ممکن است پس از چندین هزار سال یا حداقل چند صد سال خانواده مضمحل شود. در میان ما بسیاری جرات فکر کردن در این مورد را به خود راه نمی‏دهند. آن‏ها بسیار کوته‏بین هستند.» (سخنرانی در کنفرانس چنگ‏تو: علیه اعتقاد کورکورانه به آموزش، مارس ۱۹۵۸ ـ از کتاب «صدر مائو با خلق سخن می گوید»)

ارزیابی مائو از تغییراتی که انقلاب چین در خانواده به وجود آورد درست بود. در شهرها مالکیت خصوصی و توارث از بین رفت، کودکان اکثر وقت خود را در کودکستان ها و مدارس می‏‏گذراندند. امری که تا پیش از آن در چین کهن سابقه نداشت. طلاق به امری آسان تبدیل شد. این تغییرات و تحولاتی از این قبیل، به قول مائو به معنای این بود که خانواده دست‏خوش تحول شده و نقش آن به مثابه واحد پرورش نیروی کار و تربیت فرزندان محدود شده است.

حتی در عقب افتاده‏ترین روستاها بر پایه‏ی کلکتیویزه شدن کشاورزی تحولات عظیمی رخ داد. این امر عمدتاً توارث و زراعت کوچک خصوصی را که یکی از ستون‏های نظام خانوادگی پدرسالار بود از بین برد. تولید توسط گروه‏ها انجام می‏شد. اگرچه تولید در بعضی موارد تحت نفوذ پیوندهای خانوادگی قرار داشت اما به ورای گروه نیز گذر کرد و به واحدهای بزرگتری که بریگادهای تولیدی خوانده می‏شدند رسید. بریگادهای تولیدی نقش تعیین کننده‏تری در روند تولید بر عهده گرفتند. زنان به نحو گسترده ای در تولید که عمدتاً کشاورزی بود بسیج شدند. البته زنان در اغلب کارگاه‏ها و کارخانه‏های کوچک نیز که جهت کمک به خودکفائی کلکتیوها طرح ریزی شده بودند فعال بودند. زنان در فعالیت سیاسی و در میلیشیا نیز شرکت می‏جستند. دختران جوان به آموختن مهارت های نظامی می‏پرداختند که بخشی از سیاست ایجاد نیروی چریکی گسترده جهت دفاع از انقلاب چین بود. این‏ها بیان‏گر آن بود که خانواده دیگر آن جایگاه و قدرتِ سابق را در جامعه ندارد.