چان چون چیائو (۱۹۱۷- ۲۰۰۵ ) رهبر برجسته مائوئیست

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه

از نشریه حقیقت شماره ۲۳ تیر ۱۳۸۴

چان چون چیائو، یکی از رهبران برجسته حزب کمونیست و دولت چین سوسیالیستی (تا سال ۱۹۷۶) روز اول اردیبهشت ۱۳۸۴ درگذشت. مقام او در نهضت رهائی بخش طبقه کارگر جهانی دست کم در حد رهبران کمون پاریس ( اولین دولت کارگری که  در سال ۱۸۷۱ بر پا شد) است. با این وجود مقام  تاریخی اش هنوز برای اکثریت کارگران و زحمتکشان جهان ناشناخته می باشد.

    رفیق چان از سال  ۱۹۷۶تا ۱۹۹۸ در زندان بسر می برد و در سال ۱۹۹۸ بدلایل پزشکی از زندان به خانه ای منتقل شده و تحت نظر مقامات امنیتی چین در انفراد کامل بسر می برد. چان چون چیائو از یاران نزدیک مائو و از دشمنان سرسخت رهبران کنونی چین بود زیرا اینان همواره کوشش می کردند چین سوسیالیستی را تبدیل به چین سرمایه داری کنند و بالاخره نیز در این امر موفق شدند. رفیق چان و  دیگر رهبران مائوئیست مانند چیان چین (همسر مائو)، به مدت دهسال (۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶) بدون وقفه کارگران و کمونیستهای چین را در مقابله با موج ارتجاعی بازگشت به عقب، رهبری کردند و از دولت دیکتاتوری پرولتاریا و خصلت سوسیالیستی چین حفاظت نمودند. این مبارزه دهساله در واقع یک “انقلاب در انقلاب” بود که در تاریخ به  انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی چین شهرت یافت. اما این ” انقلاب در انقلاب” بزرگ برای تضمین پیروزی نهائی پرولتاریای چین کافی نبود. عاقبت کمونیستها از “رهروان سرمایه داری” در حزب کمونیست چین شکست خوردند. در سال  ۱۹۷۶ بلافاصله پس از مرگ مائوتسه دون، آن دسته از رهبران چین که خواهان احیاء سرمایه داری بودند، با بدست گرفتن رهبری ارتش دست به یک کودتای نظامی زده  و چان چون چیائو  و دیگر رهبران برجسته مانند چیان چین (همسر مائو) را دستگیر کرده و دست به سرکوب خونین و گسترده  کارگران و کمونیستهای انقلابی که در مقابل این موج ارتجاعی ایستاده بودند، زدند. به این ترتیب دولت دیکتاتوری پرولتاریا سرنگون شد. با شکست دیکتاتوری پرولتاریا، سرمایه داری بسرعت احیاء شد و چین تبدیل به بزرگترین اردوگاه کار ارزان جهان  و کارگاه بزرگ تولید سودهای افسانه ای برای سرمایه داری جهانی شد.

     با نگاهی به گذشته می توان دریافت که  با شکست کمونیستها و تبدیل چین سوسیالیستی به چین سرمایه داری، در واقع  موج اول انقلابات پرولتری که از کمون پاریس آغاز شده و در انقلاب کبیر اکتبر روسیه و انقلاب اکتبر چین و انقلاب فرهنگی پرولتاریائی چین، به قله های بالاتر و بالاتری رسیده بود، تمام شد. شکست کمونیستهای چین در واقع  پایان یک دوره تاریخی انقلابات پرولتری و آغاز دوران نوین را رقم زد. رفیق چان چون چیائو و یارانش آخرین رهبران آن موج بزرگ و تکان دهنده بودند.  نقش آنان در صعود انقلاب رهائی بخش پرولتاریا به قله های نوین، همانقدر تکان دهنده و در همان مقیاس،  بهت آور است.

     امروز هیچ کشور سوسیالیستی در جهان موجود نیست اما انقلابات سوسیالیستی قرن بیستم، بخصوص انقلاب سوسیالیستی چین،  گنجینه  شگفت انگیزی  از تجارب و دانستنی ها را برای  پرولتاریای انقلابی به ارث گذاشته اند که به یاری آن طبقه ما  می تواند با افقی صد چندان روشن تر برای تحقق جامعه کمونیستی برزمد. سهم رفیق چان چون چیائو در ترسیم هر چه روشن تر این افق، انکار ناپذیر است.

     در زیر گزیده ای از مقاله سرویس خبری جهانی برای فتح را در مورد رفیق چان چون چیائو می خوانید.

چان چون چیائو (چانگ چونگ چیائو) یکی از برجسته ترین رهبران انقلابی قرن بیستم در سن ۸۸ سالگی در گذشت

    چان چون چیائو و رفیق  چیان چین،  همسر مائوتسه دون،  از اعضای گروه موسوم به دسته ۴ نفره، و نزدیکترین پیروان مائوتسه دون در رهبری حزب کمونیست چین بودند. یکماه پس از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶،  آن دسته از رهبران حزب که مخالف مائو بودند، برای گرفتن قدرت، دست به یک کودتای نظامی زدند. این ۴ نفر را دستگیر کرده و با سرکوب خونین، سوسیالیسم را سرنگون کردند.

     خبر درگذشت چان چون چیائو را خبرگزاری سینهوا در ۱۰ مه ۲۰۰۵ ، ۲۰  روز پس از درگذشت وی  منتشر کرد. رهبران چین مرگ وی را به مدت سه هفته مخفی کردند زیرا می ترسیدند خبر آن  موجب بلند شدن حرکتهای طرفداری از مائو و ضدیت با رهبران فعلی شود.

     ۴ نفر در سال ۱۹۸۱ محاکمه شدند و متهم به “افراط گری در جریان انقلاب فرهنگی” و “کوشش برای گرفتن قدرت پس از مرگ مائو” شدند.  چیان چین و چان چون چیائو به مرگ محکوم شدند که بعدا با یک درجه تخفیف  به حبس ابد تبدیل شد. چیان چین در سال ۱۹۹۱ پس از ۱۵ سال در زندان انفرادی، بطرز مشکوکی درگذشت. ون در سال ۱۹۹۸ آزاد شد و در بیرون زندان درگذشت. یائو نیز آزاد شد و گفته می شود هنوز زنده است. طبق گفته خبرگزاری سینهوا چان چون چیائو در سال ۱۹۹۸ بدلایل پزشکی آزاد شد. اما دولت چین آنقدر در باره موقعیت وی مخفی کاری می کرد که همه می پنداشتند وی در همان سال ۱۹۹۸ درگذشته است.

     تفاوت میان چین سوسیالیستی و چین کنونی تفاوت میان روز و شب است. قبل از احیاء سرمایه داری در چین، زحمتکشان  بطور روزافزونی رهبری تمام عرصه های جامعه را در دست گرفته  و در سطوح گوناگون تبدیل به اداره کنندگان آن شده بودند؛ توده های مردم  مطالعه و مناظره می کردند و بدون هراس، مقامات دولتی و حزبی و یکدیگر را به نقد می کشیدند و در تصمیم گیری بر سر آینده جامعه شرکت می کردند. پس از کودتا، شهرهای چین تبدیل به مشقت خانه های تولیدی شد. امروز صدها میلیون نفر تحت شرایط قرن ۱۹ روزانه ۱۲ ساعت و هفته ای هفت روز کار می کنند و با این وجود قادر به تامین خانواده خود نیستند و همواره در بیم بیکار شدن می باشند. این شرایط نیم قرن پیش پس از پیروزی انقلاب در چین از بین رفته بود اما دوباره باز گشته است. این صدها میلیون تمام زندگی خود را در زحمت  می گذرانند نه بخاطر آنکه شرایط رهائی بشریت را فراهم کنند بلکه برای آنکه سرمایه داران کشورهای امپریالیستی و پیمانکاران و دلالان محلی آنان ثروتمندتر شوند. دهقانان که هنوز اکثریت مردم چین می باشند هر چه عمیق تر در مغاک فقر و حقارت فرو می روند و در زیر بار سنگین مالیات های فئودالی کمرشکن می شوند و گاهی  نیز تکه زمینشان را از کف می دهند. حتا طبقات میانی در معرض فشارهای مستبدانه قطب ها و خودکامگان حزبی قرار دارند و از یک زندگی معنی دار محرومند.

     ثروتمندان حزبی و غیر حزبی در برج های پر زرق و برق مشرف بر کپرنشینان غذا صرف می کنند و مقامات حزبی باد در غبغب انداخته و در مورد مهارت خود در زمینه  “اداره کردن گدایان” یعنی استفاده از چماق و باتون پلیس برای راندن گرسنگان از خیابانهای اصلی شهر،  سخنرانی می کنند. تمام کشور غرق در بیماری های اجتماعی است که در چین سوسیالیستی از بین رفته بود: اعتیاد، فحشا و کشتن نوزادان دختر.

     در سال ۱۹۴۹ با پیروز شدن جنگ انقلابی درازمدت و سرنگون شدن نمایندگان قدرتهای خارجی و فئودالها و سرمایه داران انحصاری، چین جهشی به سوی آینده کرد. سوسیالیسم، کارخانه ها و دیگر واحدهای تولیدی بزرگ را تبدیل به دارائی مردم کرد و در طول دهه بعد و از طریق مبارزات بزرگ، مالکیت کلکتیو دهقانی در کشاورزی برقرار شد. اما مائو، با مطالعه این تجارب و تجربه اتحاد شوروی در دوره سوسیالیست بودن آن و احیاء سرمایه داری پس از مرگ استالین، مشاهده کرد که برقراری مالکیت سوسیالیستی کافی نبوده و ضامنی در مقابل احیاء سرمایه داری نیست. مائو مشاهده کرد که در اتحاد شوروی سوسیالیستی و بدرجات نگران کننده ای در خود چین، یک طبقه سرمایه دار نوین، سربلند کرده است و یک بورژوازی نوین درست در درون خود حزب کمونیست از میان آنهائی که قبلا انقلابی بودند بوجود آمده  که می گویند انقلاب بس است و با در قدرت بودن خودشان مسئله انقلاب را خاتمه یافته تلقی می کنند. اما مائو مقابل اینان ایستاده، اعلام کرد  اگر انقلاب به پیشروی ادامه ندهد حتما به خطر می افتد.

     این دو گرایش در درون حزب کمونیست چین درگیر مبارزه با یکدیگر شدند. در سال ۱۹۶۶مائو این مبارزه را از چارچوبه  رهبری حزب بیرون برد  و به اعضا حزب و به مردم فراخوان داد که “مقرهای فرماندهی را بمباران کنید”: انتقاد کنید، آن دسته از رهبران حزب را که می خواهند سرمایه داری را در چین احیاء کنند، سرنگون کنید؛ ابتکار عمل را در دست بگیرید وروابط  سوسیالیستی نوین خلق کنید و جامعه را در جهت انقلابی هر چه جلوتر برانید و مارکسیسم را خوب مطالعه کنید تا بتوانید رویزیونیسم را از مارکسیسم تمیز دهید و به این ترتیب سروران و رهبران خانه خودتان شوید. این آغاز انقلاب فرهنگی پرولتاریائی بود. چیان چین و چان چون چیائو در هسته رهبری این انقلاب بیسابقه قرار گرفتند. حزب در موقعیت خطرناکی قرار داشت و برخی از رهبرانش باید سرنگون می شدند و در عین حال مبارزات پیچیده  انقلاب فرهنگی پرولتاریائی باید هدایت می شدند، گام به گام جمعبندی می شدند، و در جریان این انقلاب، حزب کمونیست باید از نو ساخته می شد. درغیر این صورت جریان رهروان سرمایه داری پیروز می شد.

     چان چون چیائو، یک خبرنگار اهل شانگهای بود که در دهه  ۱۹۳۰ به حزب کمونیست پیوست. او دردوران جنگ جهانی دوم در جنگ علیه ارتش ژاپن که چین را اشغال کرده بود  شرکت کرد و پس از پیروزی انقلاب چین در سال ۱۹۴۹  یکی از رهبران حزب در شانگهای شد. در سال ۱۹۷۶ در اوج انقلاب فرهنگی، قیام شانگهای را که به “توفان ژانویه” معروف شد، رهبری کرد. کارگران شورشگر کارخانه های شانگهای، محلات و مدارس پس از اینکه ماهها تحت رهبری اعضای انقلابی حزب به بحث و مناظره در باره  موضوعات مورد منازعه در انقلاب فرهنگی پرداختند، رهبری حزب در شانگهای را از مقام خود پائین کشیده و شهرداری شانگهای را که مقر فرماندهی رهروان سرمایه داری بود اشغال کرده و اداره شهر را در دست گرفتند. در ابتدا سعی کردند کمون شانگهای را طبق مدل کمون پاریس برپا کنند. کمون پاریس سال ۱۸۷۱ اولین انقلاب کارگری بود که طول عمرش کوتاه بود، هیچ ارتش حرفه ای نداشت و تمام مقامات انتخابی بوده  و فورا قابل عزل بودند. مارکس کمون پاریس را اولین نمونه دیکتاتوری پرولتاریا (حاکمیت طبقه کارگر) خواند.

     اما پس از بررسی اوضاع، مائو به آنها گفت که تحت شرایط کنونی، کمون قدرت کافی برای حاکمیت پرولتاریا فراهم نمی کند زیرا بر خلاف اوضاعی که مارکس برای ظهور سوسیالیسم پیش بینی کرده بود، چین سوسیالیستی درمحاصره امپریالیستها ست و بدون داشتن یک ارتش دائم بسرعت سرنگون می شود. همچنین بدون یک رژیم با ثبات یعنی بکاربستن دیکتاتوری بر آن کسانی که قصد سرنگون کردن دولت سوسیالیستی را دارند، و حزبی که با اتکاء بر پیشروترین طبقه، توده های مردم  را در اعمال این دیکتاتوری رهبری کند، نمی تواند دوام بیاورد. مائو گفت در غیر اینصورت، نمایندگان جامعه کهن از نابرابری های موجود در جامعه، از ارتباطاتشان، از امتیازاتشان و از مهارتهایشان سود جسته و به قدرت باز می گردند.

     مائو پیشنهاد کرد که شورشگران شانگهای، کمیته های سه در یک (ترکیبی از نمایندگان تشکلات شورشگر، رهبران انقلابی حزب، و ارتش رهائی بخش خلق) تشکیل دهند. این نوع کمیته های انقلابی در جریان انقلاب فرهنگی پرولتاریائی در سراسر چین بوجود آمده بودند. مائو در جمعبندی از این روند گفت،  توده های مردم با افشای “جانب تیره حزب کمونیست، قدرت را از پائین و بطور همه جانبه در دست گرفته اند.”

    البته انقلاب فرهنگی پرولتاریائی  یک راه حل معجزه آسا نبود. زیرا همان ارتشی که مائو گفت دیکتاتوری پرولتاریا بدون آن سرنگون می شود، پیروان مائو را دستگیر کرد. آتوریته مائو هم برای ممانعت از سرنگونی سوسیالیسم کافی نبود. مائو قبل از مرگش هشدار داد که پس از مرگ او عده ای کوشش خواهند کرد تا از حرفهای او برای برپا کردن یک رژیم سرمایه داری در چین سوء استفاده کنند و در همان حال عده ای دیگر تلاش خواهند کرد تا با استفاده از حرفهای او توده های مردم را به برخاستن علیه اینان تشویق کنند. با این حرفهای مائو، مائوئیستها فهمیدند که هنوز مبارزات حادی در پیشاروی آنان قرار دارد و کارهای زیادی است که باید انجام دهند.

     به موازات گذر کردن انقلاب فرهنگی پرولتاریائی از مراحل مختلف، چان تبدیل به یکی از رهبران برجسته حزب کمونیست چین شد. او نه تنها مبارزات پیچیده ای را علیه “رهروان سرمایه داری” رهبری کرد بلکه به زیر و رو کردن “خاک” سرمایه داری، یعنی آن شرایط اجتماعی که از جامعه کهن برجای مانده بود و رهروان سرمایه داری از آن تغذیه می کردند ، همت گماشت. چان به بررسی تجربه و مشکلات جامعه سوسیالیستی پرداخت و خدمات مهمی به تکامل درک مائوئیستی در باره سوسیالیسم کرد.

     در سال ۱۹۷۵مبارزه در حزب کمونیست چین به اوج نوینی رسید. درهمین زمان او مقاله “در باره بکاربستن همه جانبه دیکتاتوری پرولتاریا” (گزیده ای از این مقاله در این شماره حقیقت درج شده است) را منتشر کرد. این مقاله کوتاه اما فشرده بود و مانند یک بمب سیاسی منفجر شد و تاثیر گذاشت. این مقاله ماهیت متناقض سوسیالیسم را تجزیه و تحلیل کرد و نشان داد که سوسیالیسم یعنی کشمکش میان عوامل جامعه کهنه و جامعه نوین. چان بر این واقعیت که سوسیالیسم یک جامعه در حال گذار از سرمایه داری به کمونیسم است تاکید گذارد و گفت، اولا، مالکیت سوسیالیستی هنوز کاملا بدست نیامده است و براحتی می توان آن را از دست داد. روابط میان مردم در تولید نیز باید بطور مستمر دچار دگرگونی شود؛ به عبارت دیگرزحمتکشان باید بطور فزاینده ای بدرون عرصه اداره تولید کشیده شوند و مهمتر از آن بر پایه آن تولید، بدرون عرصه اداره تمام جامعه منجمله تصمیم گیری در مورد مسائلی مانند اینکه چه تولید شود، برای چه تولید شود، هدف وسازمان اجتماعی جامعه چه باید باشد کشیده شوند. بعلاوه، روابط توزیعی نیز باید تغییر کند تا اینکه جامعه کم کم اصل توزیع بر مبنای کار را کنار بگذارد و گام به گام چنان شرایط مادی و معنوی ایجاد  کند که  هر کس به اندازه توانش به جامعه خدمت کند و هرکس  به اندازه نیازش از جامعه دریافت کند. سوسیالیسم با برقراری اصل “به هر کس به اندازه کارش” با یک جهش از استثمار دور می شود اما هنوز خودش منبع تولید نابرابری هائی است که پتانسیلا ستمگرانه اند.

     بدون مبارزه دائم برای دگرگون کردن همه  و هر گونه روابط کهنه  میان مردم  (و نه  فقط روابط مالکیت)  و بدون مبارزه در عرصه فرهنگ و ایده ها، بدون مبارزه دائم علیه بینش و عادات به ارث مانده از جامعه کهن، مالکیت سوسیالیستی نیز تبدیل به یک پوسته توخالی می شود که بجای فائق آمدن بر روابط کهن، در داخل این پوسته روابط کهنه به نشو و نما ادامه داده،  تقویت شده و انتقام جویانه باز میگردند.

     درجامعه سوسیالیستی برخورد میان بورژوازی نوین و پرولتاریا در درون خود حزب کمونیست رخ می دهد. چان در مقاله خود نوشت: « مبارزه طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه طبقاتی میان نیروهای سیاسی متفاوت و مبارزه طبقاتی در عرصه ایدئولوژیک (ایده ها) میان بورژوازی و پرولتاریا، طولانی و پیچیده خواهد بود و گاه حتا بسیار حاد خواهد شد…..حتا اگر همه مالکین و سرمایه داران نسل قبل بمیرند، این مبارزات طبقاتی متوقف نخواهند شد و احیاء دوران بورژوائی توسط افراد در قدرت مانند لین پیائو، ممکن است.»  یکسال پس از اینکه این مقاله منتشر شد، مائو با صراحت گفت، «شما در حال انجام انقلاب سوسیالیستی هستید ولی هنوز نمی دانید که بورژوازی در کجاست. بورژوازی درست در درون حزب کمونیست است؛ آنهائی که راه سرمایه داری در پیش می گیرند.»

     چان نوشت، راه حل این است: «تجربه تاریخی به ما نشان می دهد برای اینکه پرولتاریا بر بورژوازی فائق آید و نگذارد چین تبدیل به یک کشور رویزیونیستی (سوسیالیست در نام ولی ماهیتا سرمایه د اری ) شود، باید دست به اعمال دیکتاتوری بر بورژوازی در همه جوانب جامعه و در همه مراحل بزند.» چان با آوردن نقل قولی از مارکس شرح می دهد که این “دیکتاتوری همه جانبه” به چه معناست: پیشروی گام به گام در جهت « محو تمایزات طبقاتی بطور عموم، محو تمام روابط تولیدی که این تمایزات بر آن متکی است، محو تمام روابط اجتماعی که بر این روابط تولیدی منطبق است، و انقلابی کردن تمام افکاری که نتیجه این روابط اجتماعی است.»

     چان نتیجه گیری می کند که، «تنها راه دست یافتن به این هدف، …بکاربستن همه جانبه دیکتاتوری پرولتاریا بر بورژوازی و ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا تا به آخر و تا زمانی است که این چهار کلیتاز روی کره زمین محو شود و دیگر موجودیت بورژوازی  و دیگر طبقات استثمارگر یا زاده شدن بورژواهای نوین، امکان پذیر نباشد. و مطمئنا تا زمانیکه به آن نرسیده ایم، در این مسیر گذار نباید فرمان توقف دهیم.»

     شرح مفصل این نظریه و معانی مشخص سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن در اثری به نام کتاب اقتصاد سیاسی شانگهای، نگاشته شد. این اثر توسط یک تیم تحت نظر چان نوشته شد. کتاب شانگهای یک اثر غنی و منحصر به فرد است که اقتصاد سیاسی سوسیالیسم را تشریح می کند. کتاب شانگهای، این درک مارکسیستی که اقتصاد در نهایت نه  روابط میان اشیاء بلکه روابط میان انسانهاست را بسط می دهد. نویسندگان، کتاب خود را خطاب به « جوانانی که در خط اول در روستاها  و کارخانه ها … مبارزه می کنند» نوشته اند و می گویند: « جوانان برای اینکه نبرد خود را بهتر  پیش برند و به لحاظ سیاسی سریعتر تعلیم یابند، باید مقداری اقتصادی سیاسی مطالعه کنند.»

     این اثر تبارز خوبی از اهداف انقلاب فرهنگی پرولتاریائی است. این کتاب در خدمت به آن است که توده ها آگاهانه بلند شوند و برای رهائی بشریت مبارزه کنند. این کتاب می خواهد که مردم در شمار هر چه وسیعتر مارکسیسم را  درک کنند و آنچه را که در گذشته درست بود و دیگر درست نیست کنار بگذارند و نکات کلیدی آن را وسیعا فرا گیرند و درک عمیق مارکسیستی را تبدیل به دارائی خود کنند. این کتاب چندین بار اصلاح شد. نویسندگان آن تلاش می کردند در جریان مبارزات سیاسی شان با رهروان سرمایه داری به درک عمیقتری از اقتصاد سیاسی سوسیالیسم دست یابند و آن را در کتاب منعکس کنند.  رهروان سرمایه داری بلافاصله پس از کسب قدرت، این کتاب را غیر قانونی کرده و نسخه جدید را که در چاپخانه بود مصادره کردند.

     پس از درگذشت چان، مطبوعات غربی و چینی سیلی از دروغ و بهتان را بسوی او سرازیر کردند. همین مسئله نشان دهنده جایگاه بزرگ چان در انقلاب پرولتری است. بهتان ها از سوی کسانی بسوی او سرازیر شده که آماج حملات او و انقلاب فرهنگی پرولتاریائی بودند. انقلاب فرهنگی پرولتاریائی مرتفع ترین قله ای است که تا کنون بشر فتح کرده است. ارزیابی مائوئیستی ما از زندگی چان مبتنی بر این درک است که انجام انقلاب فرهنگی پرولتاریائی برای حفظ دیکتاتوری پرولتاریا و خدمت به اهداف آن، مطلقا ضروری بود. آنهائی که فکر می کنند راه دیگری برای رهائی بشریت موجود است باید دست به استدلال بزنند و نه تهمت.

     این واقعیت که سوسیالیسم در چین سرنگون شد بخودی خود نشان نمی دهد که اشتباهاتی صورت گرفت. همانطور که انقلابیون چین در آخرین نبرد خود خاطر نشان کردند، در قرن های گذشته، طبقه سرمایه دار در ابتدای تولدش، بارها دست به انقلاب علیه فئودالیسم زد و بارها در این مبارزه شکست خورد و عقب رانده شد تا اینکه بالاخره پیروز شد. راه پیروزی طبقه پرولتاریا از این هم سخت تر و پیچیده تر است و بیش از اینها شامل پیروزی و شکست خواهد بود. زیرا پرولتاریا اولین طبقه انقلابی در تاریخ است که هدفش به قدرت رساندن یک طبقه استثمارگر بجای طبقه استثمارگر دیگر نیست و نمی تواند پیروز شود مگر اینکه تمام چهار کلیت از روی کره زمین، محو شود. بنابراین راه پر پیچ و خم تر خواهد بود و توده ها آنقدر علیه زنجیرهائی که پتانسیل بشریت را به اسارت کشیده شورش خواهند کرد تا اینکه بالاخره موفق به درهم شکستن همیشگی آنها شوند.

     کتاب شانگهای با نقل قولی از مارکس می گوید، «برای دست یافتن به علم، مسیر نرم و راحتی موجود نیست.» و «تنها آنانی که  از خستگی راه و شیبهای تند آن نمی هراسند شانس دست یافتن به قله های سیمگون آنرا خواهند داشت.» کتاب شانگهای ادامه داده و می گوید: «رهبران انقلابی پرولتاریا تمام عمر خود را صرف پایه گذاری و تکامل تئوری مارکسیستی کردند. با پیروی از نمونه برجسته آنان و با مطالعه دقیق آثار مارکس، لنین و صدر مائو باید سرسختانه بکوشیم  بخاطر انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم و دست یافتن به کمونیسم در سراسر جهان، بر این سلاح تئوریکی مارکسیستی احاطه و تسلط پیدا کنیم.»

     امروز با ایستادن بر دوش این غولها باید مارکسیسم را تکامل دهیم. این یک امر ضروری و طبیعی است. مائوئیستها از طریق تقطیر بیشتر تجارب سوسیالیسم و انقلاب فرهنگی پرولتاریائی پیشروی خواهند کرد و حقایقی را که مائوتسه دون و یارانش کشف کرده و برایش جنگیدند، بسط و تکامل خواهند داد.  ■