رفیق سوسن امیری

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۴ دقیقه


رفیق سوسن امیری (سحر) در سال ۱۳۳۷ در یک خانواده زحمتکش کرد در شهر کرمانشاه متولد شد. از نوجوانی با مسائل سیاسی آشنا شد و در فعالیتهائی چون کوهنوردی شرکت جست. در همین دوره به دلیل نوشتن یک انشای ضد رژیمی در دبیرستان به اداره ساواک برده شد و مورد بازجوئی قرار گرفت. اواسط دهه ۵۰ برادران رفیق سوسن یعنی رفقای جانباخته اصغر و حسن امیری با چند تن دیگر محفلی کمونیستی تشکیل دادند. رفیق سوسن در ارتباط با این محفل قرار گرفت و در همینجا با رفیق پیروت محمدی (کاک اسماعیل) آشنا شد و ازدواج کرد. در سال ۵۵ سوسن با برخی رفقایش برای دستیابی به کتب مارکسیستی و آشنائی با گروههای کمونیستی راهی خارج شد و با کوله باری از آثار مارکسیستی منجمله آثار اتحادیه کمونیستها به ایران بازگشت.
فعالیت محفل گسترش یافت و گروه مبارزه برای آزادی طبقه کارگر که بعدا با اتحادیه کمونیستهای ایران وحدت کرد، بنیان گذاشته شد. در ایندوره سوسن و کاک اسماعیل محل فعالیت خود را تغییر داده و به فعالیت در بین کارگران تراکتور سازی تبریز پرداختند. او چهره الهام بخشی در تظاهراتها و مبارزات خیابانی و سازماندهی هسته های کارگری در سال ۵۷ در تبریز بود.
پس از قیام ۵۷ سوسن در جنبش دانش آموزی کرمانشاه به فعالیت پرداخت و جوانان مبارز این شهر را جذب اتحادیه کرد. سازماندهی تظاهرات اول ماه مه ۵۸ میدان جوانشیر کرمانشاه که در آن ۱۵۰۰۰ نفر شرکت کرده بودند مرهون تلاش رفقائی چون سوسن بود.
سوسن در همین دوره با مشکلات جدی که حاملگی و نگهداری از فرزند برای زنان انقلابی بوجود می آورد روبرو شد. او فرزندش را عاشقانه دوست داشت اما مصمم بود که مشکلات را حل کند و نگذارد مادر شدن به مانعی در برابر فعالیت حرفه ای کمونیستی او تبدیل شود. او برای حل این مشکل به مادرش اتکا کرد. مادر دلیری که از هیچ حمایتی از فرزندانش و تحقق آرمانهای شان دریغ نمی کرد.
رفیق سوسن با کسب بیشتر تجربه انقلابی دریافت که برخورد صحیح به مسئله زنان و مقابله با مردسالاری در گرو تلاشهای آگاهانه کمونیستها است و در این زمینه زنان کمونیست باید بیش از مردان خلاف جریان عمل کنند. زمانی که کاک اسماعیل بعنوان فرمانده نظامی «تشکیلات پیشمرگه زحمتکشان»  در منطقه کردستان مستقر شد، علیرغم پیشنهاد سازمان، سوسن از پیوستن به اسماعیل خودداری کرد و به فعالیت در کرمانشاه ادامه داد. دلیلش این بود که تعیین وظایف زنان و محل استقرارشان به تبعیت از وظایف و محل همسران شان درست نیست، چرا که تکرار همان مناسبات مردسالارانه ای است که در جامعه مسلط است و باید در مقابلش مقاومت کرد. سوسن حاضر نبود تضاد زندگی مشترک با پیشبرد فعالیتهای انقلابی بر پایه دنباله روی از شوهر حل شود.
تا بهار سال ۵۹ رفیق سوسن مسئول تشکیلات ستاد (سازمان دانشجوئی و دانش آموزی وابسته به اتحادیه) در کرمانشاه بود. با شروع جنگ مقاومت یکماهه مردم سنندج به این شهر اعزام شد. او کار کمک رسانی و امور درمانی در سنگرهای نبرد را به پیش برد و مسئولیت خطیر انتقال رفقای زخمی را به مناطق دیگر جهت درمان فوری با موفقیت انجام داد. در این جنگ برای اولین بار «تشکیلات پیشمرگه زحمتکشان» یک دسته از زنان مسلح داشت. این یک حرکت خلاف جریان بود که نه فقط از جانب احزاب بورژوا فئودالی و افکار و عقاید مردسالارانه حاکم بر محیط، بلکه در خود تشکیلات هم با مقاومت روبرو شد. زمانی که رهبری «تشکیلات پیشمرگه زحمتکشان» در مقابل این فشارها «راه حل» انحلال این دسته را جلو گذاشت، خشم و اعتراض رفقائی چون سوسن برانگیخته شد و به این تصمیم گیری رهبری شدیدا انتقاد کردند. رفیق سوسن عمیقا درک کرد که برای جا انداختن درک کمونیستی بر سر مسئله زنان حتی درون یک سازمان کمونیستی که از روز اولش زنان در آن نقش مهمی بازی کرده اند هنوز باید مبارزه کرد و دامن زدن به مبارزه دائمی در این جبهه مهم مبارزه طبقاتی، بخشی از انقلابی ماندن احزاب و سازمانهای کمونیست است.
پس از جنگ سنندج رفیق سوسن به تهران منتقل شد و در کارخانه کفش ملی استخدام شد و به فعالیت در بین کارگران مشغول شد و مسئولیت یکی از حوزه های کارگری سازمان را بر عهده گرفت. او تجارب خود در جنبش کارگری را بکار گرفت و بسرعت به یک رفیق و رهبر مورد اعتماد کارگران مبارز در محیط کار تبدیل شد. پس از شکست قیام آمل و جانباختن کاک اسماعیل رفیق سوسن مجبور به ترک محیط کارش شد؛ او به رفقای جنگل پیوست. سوسن در درگیری نظامی ۱۳ خرداد ماه شرکت کرد و در جلسه جمعبندی از آن درگیری به چگونگی سازماندهی قوا هنگام جنگ انتقاد کرد. بطور خودبخودی و بر طبق عادت، رفقای مرد به سنگرهای جلوئی فرستاده شدند و به رفقای زن مسئولیت رسیدگی به زخمی ها و امور تدارکاتی داده شد. او ایده کهنه ای را که زنان را شایسته شرکت مستقیم در جنگ انقلابی و نقش گرفتن بعنوان رزمندگان و فرماندهان آن نمی دیدند به نقد کشید.
پس از وقوع  ضربه سراسری رژیم بر سازمان، رفیق سوسن با «کمیته موقت رهبری» همراه شد. او برای شرکت در شورای چهارم عازم کردستان شد اما متاسفانه قرار اجرا نشد و نتوانست در آن شورا حضور یابد.
در آبان ۶۲ رفیق سحر همراه با رفیق فریدون سراج (منوچهر)که به تازگی با یکدیگر ازدواج کرده بودند دستگیر شدند. او بارها قبل از دستگیری می گفت «اگر مرا گرفتند کاری می کنم که دشمن به زانو در آید و وادار شود به عجزش اعتراف کند او می گفت باید شوق مزدوران از دستگیری هر کمونیست به یاس بدل شود.» رفیق سحر در زندان  همان گونه که می گفت عمل کرد. او که بدنش در نتیجه شکنجه های وحشیانه باند پیچی شده بود، ایستادگی کرد و جلادان اوین را بزانو در آورد. رفیق سحر می خروشید، شعار میداد، رژیم و مزدورانش را مسخره میکرد و به آنان ناسزا میگفت. در شهریور ماه ۶۳ ، چند روزی که به اعدامش مانده بود زمانی که برای لحظاتی او را به بند عمومی آورده بودند به یکی از رفقا گفت آنها به من گفتند کمی کوتاه بیا اعدامت نمی کنیم ولی من حاضر نیستم کوچکترین سازشی با آنان بکنم.
مراسم یاد بود رفقا سوسن، اصغرو حسن امیری، با شکوه تمام در کرمانشاه برگزار شد. با وجود آنکه از چندین روز قبل منطقه تحت کنترل پاسداران بود، عده زیادی از مردم به سوی خانه شان سرازیر شدند. این مراسم به صحنه افشاگری از رژیم جمهوری اسلامی تبدیل شد. پاسداران به این مراسم یورش آوردند و عده زیادی از جوانان را دستگیر کردند و به مدت یکماه تا یکسال در بازداشت نگهداشتند.
خاطره سرخ رفیق سوسن امیری بعنوان یک کمونیست انقلابی و سازش ناپذیر و زنی شورشگر و آگاه همیشه در یادها باقی خواهد ماند و به همه زنان و مردان آزادیخواه الهام خواهد بخشید.