فرشته ازلی
زمان مطالعه: ۶ دقیقه
یک زندگی کوتاه، اما پر افتخار؛یادی از رفیق جانباخته فرشته ازلی در سال ۱۳۴۱ در محله ای فقیر نشین در آمل، در کوچه ای تنگ و باریک، در اتاقی محقر و در میان خانواده ای تهیدست و پر جمعیت رفیق فرشته ازلی چشم به جهان گشود. پدرش کارگر بوجار بود که تمام عمرش در پستوها و انبارهای متعلق به تجار برنج سپری شده بود. طی روزها، ماهها و سالها پشتش زیر بار برنج خم شد تا با فقر و تنگدستی، خانواده خود را بچرخاند. در چنین محیطی بود که فرشته بزرگ شد و کینه طبقاتیش نسبت به ستمگران شکل گرفت.شرایط زندگی فرشته بگونه ای بود که روحیه خودپرستی و فردپرستی در آن نمی توانست چندان جائی داشته باشد. زمانیکه او به آگاهی سیاسی اولیه دست یافت سریعا پی برد که آدمیکه تنها بخودش فکر کند به هیچ درد نمی خورد. آشنائی بیشترش با ایده های انقلابی موجب گشت که قلبش با توده ها یکی شود و در تمام زندگی به منافع توده های زحمتکش بیندیشد. از آن پس، زندگی او بگونه ای دیگر رقم خورد. در محیط خانواده و مدرسه، در فعالیتهای تشکیلاتی و کار توده ای، در درگیریهای خیابانی با مزدوران رژیم شاه و خمینی تا زمانیکه مستقیما در قیام آمل شرکت جست، در دوران اسارت و بالاخره در آخرین لحظات زندگیش، فرشته یک انقلابی بود که بدون ذره ای خودخواهی و منفعت طلبی شخصی همواره به منافع خلق می اندیشید. او زندگیش را وقف خدمت به خلق نمود.روحیه شاد فرشته جوان در کوره مبارزات انقلابی سالهای ۵۷ ـ ۵۶ آبدیده شد و به روحیه ای پر شور و شورشگر تکامل یافت. او طی مبارزات توده ای آن سالها با ایده های چپ آشنا شد و به واسطه آشنائی با رفقائی چون منصور و امید قماشی در سال ۵۸ به صفوف هواداران اتحادیه کمونیستهای ایران در آمل پیوست. فرشته پی برد که مبارزات توده ها بدون وجود یک پیشاهنگ انقلابی سازمان یافته قادر به کسب پیروزی نیست. طی آن سالها، فرشته با شرکت در پراتیکهای انقلابی گوناگون خصوصیات و کیفیات یک انقلابی کمونیست را بیش از پیش صاحب شد. او ضرورت پایان بخشیدن به کلیه اشکال ستم و استثمار را عمیقا دریافت.در سال ۶۰، در پی گسست سازمان از خط اپورتونیستی راست و مطرح شدن مبارزه مسلحانه بعنوان تنها راه کسب قدرت سیاسی، انرژی و شور و شوق انقلابی رفقائی چون فرشته صد چندان گشت. فرشته دیگر فرشته سابق نبود. وقتی فهمید جزء کسانی است که مستقیما در تدارک مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی شرکت می جوید از شادی در پوست نمی گنجید. فرشته بیباکانه در بسیاری از فعالیتهای تدارکاتی آن دوران شرکت جست و پیگیرتر از همیشه کار کرد. او بواسطه نقشی که در شناسائی مقرهای دشمن و دیگر فعالیتهای تدارکاتی داشت از نزدیک با انقلابیون کمونیست برجسته ای آشنا گشت. فرشته از خصوصیات و قابلیتهای رفقائی که هر لحظه از نثار خون خویش باکی نداشتند، بسیار یاد گرفت. زمانیکه نبرد سربداران در جنگلهای آمل آغاز شد او پیام رسان اهداف آن جنگ انقلابی در بین توده های وسیع بود. فرشته با هشیاری و تهور و در شرایطی کاملا مخفی و سخت بهمراه رفقائی چون امید قماشی، علی اصغر آیت الله زاده و رحمت چمن سرا اعلامیه های سازمان را در سطحی وسیع بین مردم پخش می کرد. در روزهای نبرد آمل فرشته بیاری رفقای سربدار آمد و مسئولیت راهنمائی یکی از دسته های قیامگر و خبر رسانی بین دسته های مختلف را بر عهده گرفت. او بدون ذره ای ترس و با از خود گذشتگی ماموریتهای محوله را انجام داد. فرشته شاهد بخون غلتیدن رفقای بسیار بود. روحیه شورشگر او در کوره آن نبرد گداخته شد؛ تسلیم ناپذیری در مقابل دشمن را از رفقائی آموخت که خونشان زمین را گلگون ساخت. پس از شکست آن نبرد دلاورانه، فرشته با همکاری مردم توانست برخی رفقا را از حلقه محاصره دشمن خارج کند و نجات دهد.فرشته چند روز پس از قیام دستگیر شد، اما با هشیاری دشمن را فریب داد و پس از مدت کوتاهی آزاد شد. بواسطه یک رهنمود غلط، او شهر را ترک نکرد و در اواسط بهار ۶۱ مجددا دستگیر شد. اینبار نقش فرشته برای دشمن کاملا آشکار شده بود. در نتیجه او خود را آماده گذر از سخت ترین آزمونها کرد. فرشته بخود گفت نخواهم گذاشت مشکلات بر من غلبه کند و سرم نزد دشمن خم شود. شاید سنم زیاد نباشد اما من یک انقلابی هستم و این شرایط وخیم فرصت خوبی برای آبدیده شدن و محک خوردن من است. یک کمونیست باید در خطرناکترین لحظات با تمام قوا بخاطر خلق و پیشاهنگش بکوشد و هرگز نباید ترس جان، مانع پیشروی و تلاش وی شود. او گفتار و کردار رفقای جانباخته را مدام بیاد می آورد که اگر از مرگ می هراسیدیم کمونیست نبودیم.هدف فرشته فقط حفظ روحیه انقلابی خودش نبود، بلکه روحیه دادن به دیگر زندانیان و رساندن اخبار و اطلاعات زندان به رفقای بیرون برای حفظ تشکیلات را نیز وظیفه خود می دید. برخورد قاطعانه فرشته به دشمن و روحیه شاد و چهره همیشه خندانش به دیگر زندانیان سیاسی الهام می بخشید. او در حفظ روحیه مبارزاتی در زندان زنان آمل بسال ۶۱، نقشی محوری و برجسته داشت و مورد احترام کلیه زندانیان بود.فرشته آگاهانه نگذاشت خطائی که موجب دستگیری مجددش شد، باعث بروز کوچکترین ضعف و تزلزلی در برخوردش به دشمن شود. او می دانست که دشمن بعد از دستگیری هر انقلابی همواره میکوشد با شمردن خطاهای یارانش، ایمان وی به تشکیلات و انقلاب را متزلزل نماید.زمانیکه حاکم شرع جلاد جرئت کرد و به فرشته پیشنهاد داد که برای نجات جان به ازدواج با وی تن دهد، با خشم و نفرت آتشین وی روبرو شد. او تازیانه و شکنجه و مرگ را به قبول چنین ننگی ترجیح داد.فرشته در دوران اسارت، بهر طریق که می شد به بیرون نامه می فرستاد؛ بر ضرورت هشیاری رفقا تاکید می کرد؛ خائنین و متزلزلین را می شناساند و بر ادامه مبارزه پای می فشرد. ۱۷دیماه ۶۱، فرشته آخرین نامه پر احساسش را به نگارش درآورد. او نوشت که هر روز منتظرم در سلول باز شود و خفاشان خون آشام نام مرا بر زبان آورند. طی ایندوران خیلی چیزها یاد گرفتم؛ از پشت خنجر زدن رفیقان نیمه راه را دیدم؛ خوب دشمن را شناختم؛ میتوانم بگویم به معنای واقعی سیاست عمیقتر پی بردم. هشیار باشید و به مبارزه ادامه دهید.۱۸ دیماه ۱۳۶۱، جلادان جمهوری اسلامی در سلول را کوبیدند و فرشته را صدا کردند. سکوتی غمبار فضای زندان را پر کرد. فرشته با دیگر زندانیان وداع کرد؛ سرفرازانه به محل تیرباران رفت، و قهرمانانه در جایگاه اعدام ایستاد و با ایمان عمیق به اینکه “شعله انقلاب هرگز فرو نخواهد نشست و پیروزی از آن پرولتاریا و خلق خواهد بود” مرگ را بی باکانه پذیرا شد. مرگ فرشته برای دیگر زندانیان سیاسی چنان سنگین بود که علیرغم شرایط خفقان نمی توانستند بغض و اشک شان را در خلوت خویش پنهان دارند. آنها ضرب و شتم و حبس انفرادی را پذیرا شدند تا یاد فرشته را بطور جمعی گرامی بدارند. به همت زندانیان انقلابی دسته گلی که از کاغذ درست شده بود بر جای خالی فرشته گذاشته شد و یادش را گرامی داشتند. هنگامیکه خبر مرگ او به بیرون از زندان رسید، توده های انقلابی به سوگ نشستند و بتلخی گریستند و نفرتشان نسبت به دشمن عمیقتر شد. یاران او اشک و اندوه را به نیرو تبدیل نمودند و عزمشان را برای بازسازی سازمان استوار کردند. بی شک مقاومت قهرمانانه فرزندان خلق که در سخت ترین شرایط به آرمانهای انقلابی وفادار ماندند الهام بخش زنان و مردانی گشته که پیگیرانه شمشیر انتقام را تیز می کنند تا با سرنگونی نظم کهنه و ارتجاعی، جهانی نوین و انقلابی بسازند. بخشهائی از آخرین نامه رفیق جانباخته فرشته ازلی: سلام، امیدوارم که حال همگی رفیقان خوب باشد و در هر کجای دنیا هستی سلامت باشی. خوب گوش کن، در اینجا یک نفر است که قبلا در زندان اهواز و اوین بوده و فعلا در آمل هست. چون گفتند در رابطه با آمل هست. حالا نمی دانم برای شناسائی اومده یا برای حکم خوردن چون محل درگیری آمل بود، بنابراین تمام بچه ها باید در آمل حکم بخورند. اگر می توانید در طی همین هفته خبر بدهید که اون چکاره است خیلی خوب می شد.در مورد خودم بگم. وضعم روشن نیست حاکم شرع دنبال فرصت هست تا حکم بزند. ۹ تا اتهام داشتم هوادار اتحادیه ـ شرکت در کلاسهای کمکهای اولیه ـ جمع آوری مواد دارویی و جمع آوری مواد غذائی برای سربداران جنگل ـ نشست در بحثهای تشکیلاتی ـ پخش اعلامیه سربداران و شعار نویسی روی دیوار ـ نشست با مسئولین جنگل حشمت اسدی (مجتبی) ـ نقل و انتقال سربداران جنگل در روز درگیری ـ رابطه با منیر نور محمدی…..بخون تمام شهیدان قسم که من اول زیاد سیاسی نبودم ولی حالا معنی سیاست، معنی مبارزه را بخوبی درک می کنم. مادرم بداند دیگر کین دشمن در قلبم خانه کرده. برادرم، رفیقانم، من هر آن منتظر مرگم. هستند کسانیکه از طریق روزنامه ها و یا روز جمعه مرگ عزیزان خود را می فهمند……رفیق خوبم گوش کن هر شب اینجا خفاشهای خون آشام در سلول را می کوبند و نام امثال مرا می خوانند. دیگر شبها در انتظار حکم تیرباران هستم، چشم بدر دوخته ام. رفیق من گوش کن. شاید من فرشته سابق نباشم که نیستم. امیدوارم که دیدارها تازه گردد. فقط مواظب باش.ساعت یک و بیست دقیقه صبح ۱۷ دیماه ۶۱تاریخ تیرباران ۱۸ دیماه ۶۱ |