انقلاب نپال: مسائل پیچیده؛ برخوردهای ساده!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۰ دقیقه

پاسخی به نشریه پیام فدائی

نشریه پیام فدائی شماره ۸۹ مهرماه ۱۳۸۵ (ارگان چریکهای فدائی خلق ایران) در ستون آزاد، مطلبی از روناک مدائن مبنی بر خلع سلاح  ارتش خلق و شرکت مائوئیستها در دولت جدید نپال درج کرده است. این مطلب از نظر خبر رسانی حاوی اطلاعاتی نادرست مانند توافق حزب کمونیست نپال (مائوئیست)  به انحلال و خلع سلاح ارتش رهائیبخش خلق و یا خروج شاه نپال از کشور و غیره بود.

مقاله ای با امضا  آرمان کوشا این خبرهای نادرست را رد کرد که در برخی سایتهای خبری منجمله سایت حزب ما درج شد. همینجا تذکر بدهیم که مقاله آرمان کوشا بیانگر نظرات حزب ما نیست. ما آشنائی با ایشان نداریم و صرفا و عجالتا به خاطر اینکه در نامه اش دلسوزانه و با روحیه انقلابی یک خبر نادرست را تکذیب کرده، در سایت مان درج کردیم.  روناک مدائن در پاسخ به این اظهارات،  مقاله ای دیگر نوشت (۱) و حزب ما را متهم به “سطح نازل”، “فحاشی”،  “دنباله روی کورکورانه”، “کاسه داغ تر از آش” و “آلوده سازی فضای مباحثه” کرده و خواهان انتقاد از خود از جانب حزب ما شد.

قبل از هر چیز لازم به تذکر است که ما از اینکه کسانی در جنبش چپ ایران علیرغم جو ناسیونالیستی و اکونومیستی (۲) غالب بر جنبش به تجربه زنده و جاری انقلاب نپال تحت رهبری مائوئیستها توجه می کنند و دل نگران چگونگی تکامل آن هستند بسیار استقبال می کنیم.

حزب ما طی پروسه دهساله اخیر به سهم خود تلاش کرده که مردم را در جریان پیشرفتهای جنگ خلق نپال قرار دهد و از نزدیک این تجربه انقلابی را دنبال کند و از آن درس گیرد و از طریق جنبش انقلابی انترناسیونالیستی از ارائه هر کمکی (مشخصا در زمینه ایدئولوژیک – سیاسی) به مائوئیستهای نپالی دریغ نورزد. برخورد تاکنونی رفقای نپالی هم نسبت به تجارب انقلابی در سطح جهانی – منجمله درسهای انقلاب ایران – اینگونه بوده و یکی از دلایل موفقیت و پیشروی شان جذب درسهای مهم این تجارب گوناگون – بویژه درسهای مثبت و منفی تجربه جنگ خلق پرو – بوده است.

ما به سهم خود تلاش کردیم مشکلات عملی و پیچیدگی ها این انقلاب را نیز درک کنیم و در سطح وسیع مردم را هم با این مسائل آشنا کنیم. یک خواننده منصف با نگاهی گذرا به ستونهای نشریه حقیقت طی دهسال اخیر و دو شماره  حقیقت مختص انقلاب نپال می تواند نظرات مشخص ما در مورد مسائل پایه ای این انقلاب، مبارزات خطی درون حزب کمونیست نپال(م) و سئوالاتی که امروزه این حزب با آن روبرو است را دریابد.

برای اینکه گرد و غبارهائی که حول این مباحثه براه افتاده، فرو نشیند و مسائل اصلی خطی رو آید. بیایید رک و صریح باشیم و در پرده و لفافه بحث نکنیم. بیائید از جدلهای سیاسی میان آرمان کوشا و روناک مدائن فراتر رویم.  سطح مبارزه را به سطح مبارزه میان دو متد، دیدگاه و خط مشخص (که هر یک از سابقه تاریخی معینی نیز برخوردارند)، کشانیم. میان اختلافات دیدگاهی حزب ما و چریکهای فدائی خلق که در برخورد به انقلاب نپال نیز خودنمائی می کند. مبارزه خطی با این طریق بهتر جلو می رود و بهتر می توان بر پیچیدگیها و مشکلات واقعی انقلاب نپال نیز پرتو افکند و از درسهایش آموخت. ساده ترین برخورد در مواقعی که یک انقلاب با پیچ و خمها و دشواریهای معین روبرو می شود موضع گیریهای خشک و خالی و بعضا مغرضانه ای است که به هر کاری می آید به جز کشف حقیقت و تعمیق درکها.

دو ایدئولوژی و دو متدولوژی متفاوت !

مائو زمانی کمونیستها را دعوت کرد که تحقیق نکرده حرف نزنند و قضاوت نکنند. اولین شرط تحقیق هم برخورد صادقانه و علمی به فاکتها است. بدون رجوع مستقیم به صحنه مبارزه و شرایط سیاسی و شناخت دقیق از بازیگران سیاسی درگیردر صحنه قضاوت صحیح امکان ندارد.

نشریه پیام فدائی بدون تحقیق و صرفا با شنیدن این یا آن مصاحبه حکم صادر کرده که مائوئیستها خلع سلاح خود را قبول کرده اند تا در دولت شرکت کنند. منبع عمده این فاکتها هم چند مصاحبه عمدتا دیپلماتیک پراچاندا صدر حزب کمونیست نپال (مائوئیست) با رسانه هائی همچون بی بی سی و غیره بوده است. که در هیچیک از این مصاحبه ها پراچاندا صحبت از انحلال ارتش رهائیبخش نکرده بلکه صحبت کم کردن نیروهای نظامی طرفین درگیر و محدود کردن سلاحها برای پیشبرد توافقات صلح است. حتی روناک مدائن نیز نتوانسته در مقاله دوم خود فاکتی مبنی بر اسلحه بر زمین گذاشتن مائوئیستها ارائه دهد. میزان تحقیق روناک مدائن آنقدر بوده که حکم مطمئن در اولین مقاله خود (توافق مائوئیستهای نپال با دولت مبنی بر خلع سلاح ارتش خلق) را پس گرفت و تبدیل کرد به: «توافقاتی که احتمالا در جریان مذاکرات صلح میان حزب کمونیست (مائوئیست) نپال  و دولت این کشور بین دو طرف برقرار شده». (به نقل از مقاله دوم روناک مدائن – تاکید از ماست.) و در ضمن در مقاله دوم ایشان اصلا به روی خود نیاورده که خبر خروج شاه نپال از کشور و برخی فاکتهای دیگر نیز غلط بوده اند.  

این در حالیست که حزب کمونیست نپال (م) خود دارای سایت خبری است و “سرویس خبری جهانی برای فتح” نیز آخرین اخبار مربوط به تحولات جنگ خلق در نپال را مستقیما به جهان مخابره می کند. متن قرار داد میان مائوئیستها و دولت نیز در همین سرویس خبری قابل دسترس است. که در آن صحبتی از منحل کردن ارتش رهائیبخش نیست. به نظرمی آید که سنتا نشریه پیام فدائی علاقه ای ندارد که مستقیما به منابع خبری مائوئیستهای نپالی رجوع کند، تا مبادا امتیازی نصیب مائوئیستها شود.(۳)

قبل از اینکه به محتوی سیاسی توافقات و قراردادهای مائوئیستها با دولت نپال، دلایل آن، جوانب متضاد آن و خطرات و فرصتهای نهفته در آن بپردازیم لازمست اشاره ای به دو روحیه، دو انگیزه و دو برخورد ایدئولوژیک متفاوت کنیم.

امروزه انقلاب نپال به عنوان پیشرفته ترین انقلاب در آغاز قرن بیست و یکم به محکی برای سنجش ادعای انترناسیونالیست بودن نیروهای چپ بدل شده است. یک بخش از این انترناسیونالیسم یادگیری از این تجربه و بکاربستن آن در کشور خود است. یک بعد دیگر یاری رساندن به این انقلاب از زاویه منافع انقلاب جهانی است.

کمونیستها در قرن بیستم به تجربه دریافتند که انقلابات می توانند در هم شکسته ، یا در نیمه راه به سازش و تسلیم کشیده شوند و یا حتی پس از پیروزی در پروسه ساختن جامعه نوین به ضد خود تبدیل گردند. همه این مسائل در رابطه با انقلاب نپال هم ممکنست. برخورد صحیح به این معضل واقعی و بزرگ چیست؟ آیا باید دست از انقلاب شست چونکه بعدا احتمال شکست وجود دارد؟ آیا باید کنار گود نشست و هر از چندگاهی نسبت به مشکلات طی راه هشدار داد و زنگ خطر را به صدا درآورد؟ یا اینکه به عنوان پرولتاریای بین المللی پنجه در پنجه مشکلات افکند و کمک  کرد تا آنجائی که امکان پذیر است انقلاب در یک کشورعمیقتر و قاطعانه تر و کیفیتا بالاتر نسبت به انقلابات قبلی به پیش رود  تا به نقطه عزیمت نوینی برای دور بعدی مبارزه طبقاتی (در سطح ملی و بین المللی) بدل شود؟ تنها این برخورد بیان خط و روحیه انترناسیونالیستی است. در صورتی که برخوردهائی نظیر برخورد نشریه پیام فدائی بیانگر روحیات انفعالی و آلارمیستی (مدام در مقابل مشکلات زنگ خطر را به صدا در آوردن)  است. متاسفانه در جهان امروز بسیاری از نیروهائی که خود را چپ و کمونیست نیز می دانند شدیدا به این روحیه زیانبار دچارند. روحیه ای که خود در بعدی بزرگتر انعکاس احیا سرمایه داری در چین و شوروی (بعلاوه تاثیرات شکست انقلاب ایران) و تاثیرات کارزار ضد کمونیستی بورژوازی بین المللی پس از فروپاشی بلوک شرق است. مقاله روناک مدائن یک نمونه از بروز چنین روحیاتی است. به جای اینکه مشکلات و پیچیدگیهای واقعی انقلاب نپال را طرح کند، سریعا حکم بر سازش و تسلیم مائوئیستهای نپالی داده و هنوز بر امری که (یعنی خلع سلاح ارتش خلق) نه به بار است و نه به دار به عنوان شکست یاد می کند.

می توان مسئله را از زاویه دیگری نیز طرح کرد. گیریم که مائوئیستهای نپالی دچار خط غلطی در برخورد به اوضاع کنونی شده اند؛ وظیفه نیروهای مترقی و انقلابی ایرانی چیست؟ آیا مسئولیتی در قبال آن حس می کنند؟ آیا حاضرند بخشی از وقت انرژی و امکانات خود را برای مشاهده، یادگیری و یاددهی اختصاص دهند و نگذارند که دستاوردهای این انقلاب از بین برود. آیا حاضرند بخشی از تلاشهای جهان و پرولتاریای بین المللی در این زمینه باشند.  خوب است روناک مدائن و دست اندر کاران نشریه پیام فدائی از این زاویه نیز نیم نگاهی به خط و عملکرد خود در قبال انقلاب نپال کنند.

روناک مدائن بدرستی بر مطالعه انقلاب نپال انگشت می گذارد اما آیا انترناسیونالیسم پرولتری یعنی این؟ یعنی مطالعه یک انقلاب آنهم از منابع غیر مستقیم و دست چندم؟ این است روحیه و حمایت انترناسیونالیستی شما از یک انقلاب؟ تا زمانی که خود را درگیر یک انقلاب نکنید و با مسائل نظری و عملی آن روبرو نشوید چگونه می توانید از آن درس گیرید؟ آیا هیچ مطالعه ای بدون مشاهده، بدون درگیر شدن از نزدیک، مطالعه کاملی خواهد بود؟

اگر از مورد استثنائی جنگ خلق پرو بگذریم که تا مرحله تعادل استراتژیک تکامل یافت اما در اثر دستگیری رهبریش دچار عقب گرد شد. بعد از چند دهه یک مبارزه مسلحانه انقلابی در گوشه ای از دنیا براه افتاد که سریعا توانست موانع گوناگون را از سر بگذارند و پس از استقرار دولت نوین در ۸۰ درصد کشور به آستانه کسب سراسری قدرت سیاسی رسد. سالهاست که در گوشه و کنار دنیا مبارزات چریکی ادامه دارد اما اغلب آنها حتی قادر نشدند از دسته های چریکی مسلح پراکنده به ارتش چریکی تکامل یابند تا چه رسد به یک ارتش منظم. سالهاست که جنبشهای مسلحانه گوناگون قادر نشدند مناسبات اجتماعی نوینی را تحت رهبری پرولتاریا و حزب سیاسی اش سازماندهی کرده و به مردم دنیا نشان دهند که ساختن جهان دیگری عملا ممکن است.

بسیاری از جنبشهای انقلابی  در سطح جهانی وظیفه شان محدود شده صرفا به سازمان دادن مقاومت. برخی ها ده، بیست سی سال است که عملیات نظامی پراکنده را به پیش می برند اما قادر نیستند این مبارزات را به افق پیروزی سراسری پیوند دهند. مائوئیستهای نپالی توانستند خلاف این روحیه عمل کنند و بر سر در پیروزی دق الباب کنند. آیا برای کسانی که طرفدار استراتژی جنگ طولانی مدت هستند نباید این پرسش طرح شود که چه ایدئولوژی و چه سیاستهای موجب شده که از روحیه “جنگیدن به قصد مقاومت” گسست شود و روحیه “جنگیدن به قصد پیروزشدن” جایگزین آن شود.

کمتر نشانی از این برخورد در مقالات روناک مدائن به چشم می خورد. به نظر می رسد انگیزه این مقالات بیشتر زیر گرفتن از مائوئیستهاست تا کشف حقیقت و کمک به روشن شدن راه انقلابی. متاسفانه این برخورد آغشته به همان سنت غلط  مبارزه ایدئولوژیک نشریه پیام فدائی و جو غالب بر جنبش چپ ایران است که به خیال خود اینگونه می توانند مائوئیستها را بی اعتبار کنند بدون اینکه بطور جدی درگیر مبارزه خطی شوند. (۴ )

واقعیت قسم های حضرت عباس این نشریه در مورد وفاداری به انترناسیونالیسم پرولتری و درس گرفتن از دیگران با دم خروس اظهار نظر در مورد پرو کاملا عیان می شود. آنها به مائوئیستها می گویند: «حمایت کورکورانه آنها از حزب کمونیست پرو و از آن هم بدتر از رهبری این حزب و شخص صدر “گونزالس” به چه رسوائی انجامید.»

درست است جریان پیام فدائی نه از جنگ خلق پرو دفاعی به عمل آورد  و نه زمانی که کارزار جهانی دفاع از جان گونزالو براه افتاد از آن حمایتی کرد. باید به حال “انترناسیونالیستی” که حمایت فعال از یک مبارزه انقلابی و یا دفاع از رهبران انقلابی زمانی که به زندان افتادند را  نشانه برخورد کورکورانه می داند، گریست. اگر زمانی رهبری شما به زندان بیفتد از او دفاع به عمل نخواهید آورد؟ آیا زمانی حتی این رهبری در زندان خط غلطی را جلو بگذارد (که فرق است با تسلیم شدن به دشمن) باز از او دفاع نخواهید کرد؟

رسوائی آن است که وقتی در درون یک حزب خط راستی سربلند  می کند علیه آن مبارزه جدی و عمیقی صورت نگیرد. در حالیکه در جنبش انقلابی انترناسیونالیستی یکی از دامنه دار ترین مبارزات خطی علیه خط اپورتونیستی راستی که در حزب کمونیست پرو سربلند کرد، راه افتاد. سند رسمی این مبارزه به نام “شورش بر حق است” نیز توسط رهبری اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) نوشته شد. (این سند در نشریه جهانی برای فتح شماره ۲۱ سال ۱۳۷۴ برای نخستین بار انتشار خارجی یافت.) چشم خود را بر فاکتها و واقعیتها بستن از هر نوع “برخورد کورکورانه” بدتر است.

مائوئیستها مشکلی ندارند که شکستها و ناکامی ها خود را به خاطر آورند و یا دیگرانی هم باشند که به یادشان بیاورند. تنها یک عده افراد ذهنی گرا  و از خود راضی می توانند همواره خود را پیروز صحنه ها بدانند و فکر کنند بدون شکستهای  سهمگین راه انقلابی شناخته و هموار خواهد شد. چگونگی برخورد به شکستها هم یک امر ایدئولوژیک است. (۵ )

رسوائی آن است که آدم به تجارب انقلابی نگاه کند ولی چیزی نیاموزد. بدون تجربه جنگ خلق پرو و فراگیر کردن درسهای آن تجربه توسط جنبش انقلابی انترناسیونالیستی، آغاز جنگ خلق در نپال امکان پذیر نبود. این حقیقتی است که رهبری حزب کمونیست نپال (م) بارها و بارها رسما آنرا اعلان کرده است.

بحث بر سر عدم طرح انتقاد به جنبشهای انقلابی نیست. مسئله این است که زمانی که با تجربه پیشرفته ای روبرو هستید در درجه اول از آن حمایت کنید. به خودتان و به مردم بباورانید که می توان انقلاب کرد. می توان توده های مردم را برای تغییر قهرآمیز جهان فلاکت بار کنونی آگاه و بسیج  کرد. بر این پایه در مورد هر اشتباه  و کمبودی که می بینید می توانید فریاد هم بزنید. وقتی انتقاد از یک انقلاب یا حزب انقلابی با این هدف باشد که راه را بگونه ای طی کند که پیروز شود، این بیان یک همبستگی انترناسیونالیستی الهام بخش است. هر کس حق دارد که در مورد اشتباه یا سازش احتمالی انقلابات خوشخیال نباشد. زیرا بخشی از تجربه تلخ انقلابات است که در میانه راه ایستاده اند. اما هشیار بودن با ایراد گرفتن با هدف جا انداختن فضای بدبینی در مورد انقلابی که بیش از هر زمانی به حمایت و همبستگی بین المللی نیاز دارد، با این هدف که مانع از جلب سمپاتی به آن شود یک روش کاملا غلط  است و به منافع مردم نپال و مردم جهان زیان می رساند.

برای اینکه ایرادها از چنین خصلتی برخودار نشود، انتقاد کننده در درجه اول باید به شیوه علمی تحقیق کند. برای کسانی که سرنوشت انقلاب نپال واقعا مسئله شان باشد قاعدتا اولین کار رجوع مستقیم به خود حزب کمونیست نپال (مائوئیست) و تلاش برای فهم شرایط سیاسی آنها، خط و عملکردشان و تاکتیکهای شان و مهمتر از آن طرح سئوالات و مشغله های سیاسی خود است. مطمئنا  رفقای نپالی همانطور که تا کنون در برخورد به جنبش کمونیستی بین المللی  نشان داده اند از این مسئله استقبال خواهند کرد. این بخشی از فرهنگ کمونیستی است که مائوئیستها سابقه طولانی در دفاع و بکاربست آن دارند و بر خلاف روشهای خرده بورژوائی رایج  بر  مبنای سابقه مبارزاتی، زندان رفتنها و خون شهید دادنها نمی گویند ما هر حرفی که می زنیم مساوی با حقیقت است.

هم اکنون جنبش انقلابی انترناسیونالیستی، برای رفتن به نپال برای کمک به ساختمان جاده ای در مناطق پایگاهی بریگادهای بین المللی سازمان داده که از انقلابیون جهان داوطلب قبول می کند. این فرصت خوبی است برای این دسته از رفقا که تحت پوشش این بریگادهای بین المللی سفر تحقیقی و آموزشی و خود را انجام دهند. ضمن ابراز همبستگی انترناسیونالیستی شناخت شان از دستاوردها و پیچیدگی های این انقلاب بالا رود. 

نگاهی به شرایط سیاسی نپال

خطرات و فرصتها و جرئت گام نهادن در راههای ناشناخته!

جامعه نپال در حال از سرگذراندن یک بحران انقلابی سراسری است. دهسال جنگ خلق نقش عمده ای در شکل گیری این بحران انقلابی داشته اما تشدید تضادهای عینی در زمینه های گوناگون (مانند انشقاق جدی در میان هیئت حاکمه و رقابتهای میان اپوزیسیون بورژوائی و اوضاع بین المللی …) به پاگیری این بحران سراسری یاری رسانده است.

مشخصه اصلی امروزین جامعه نپال ظهور قدرت دو گانه است. قدرت سیاسی انقلابی تحت رهبری مائوئیستها در مناطق روستائی در مقابل قدرت ارتجاعی طبقات کمپرادور ـ  فئودال نپال (که از حمایت مستقیم هند و امپریالیسم آمریکا نیز برخوردار است) که عمدتا در شهرهای بزرگ مستقر است. سرنوشت این جامعه به سرنوشت جدال بین این دو قدرت گره خورده است. یکی بر دیگری باید غلبه یابد. اما انجام این امر برای هر یک از طرفین پروسه ساده ای نیست. دولت ارتجاعی نپال از نظر نظامی قادر نیست بر ارتش خلق فائق آید و پس از خیزش ماه آوریل که نفوذ مائوئیستها در شهرها رو بفرونی گذشته است می خواهد با خریدن فرصت از طریق بازی های سیاسی تحت هدایت هند و آمریکا این بحران را از سر بگذراند.

از سوی دیگر مائوئیستها نیز با دو معضل مشخص روبرو اند. از نظر نظامی فائق آمدن بر ارتش ارتجاعی شاه آسان نیست. سی هزار ارتش رهائیبخش در مقابل نود هزار ارتش ارتجاعی با تجهیزاتی به مراتب بالاتر. بدون شکاف انداختن در ارتش و مهمتر از همه سازمان دادن یک جنبش توده ای در شهرها که به قیام مسلحانه شهری تکامل یابد این امر امکان پذیر نیست. حزب کمونیست نپال (م) از همان آغاز مبارزه مسلحانه با توجه به تغییراتی که در ساختار اقتصادی اجتماعی کشورهای تحت سلطه – مشخصا نپال –  صورت گرفته همواره صحبت از تلفیق جنگ  درازمدت خلق با قیام شهری کرده است.

اما سازمان دادن این قیام بدون فائق آمدن بر تردیدهای طبقات میانی در کاتماندو (که بخش وسیعی از اهالی این شهر را تشکیل می دهد) میسر نیست. بخش گسترده ای از این اقشار میانی علیرغم اینکه تحت تاثیر پیروزیهای جنگ خلق قرار گرفته اند و بدان سمپاتی نشان می دهند خواهان حل مسالمت آمیز این تعیین تکلیف اند. روحیات سیاسی این اقشار آشکارا در تضاد با روحیات توده های تحتانی در شهرو روستا قرار گرفته که خواهان حل قطعی و سریع مسئله اند. حل این تضاد آسان نیست. بویژه آنکه اقشار میانی به دلیل ساختار اقتصادی معین کاتماندو (که عمدتا حول خدمات توریستی و ان جی اوئی سازمان یافته که نمونه ای از تغییرات ساختاری مهم در اغلب کشورهای تحت سلطه است که دیگر با فتح روستاها لزوما شهر از نظر اقتصادی به محاصره نمی افتد) نقش مهمی در کسب و مهمتر از آن حفظ قدرت در آینده دارند. مضافا تناسب قوای بین المللی و منطقه ای چندان مساعد حال مائوئیستها نیست. بدون مانورهای سیاسی معین و ابتکار عملهای سیاسی مشخص حزب کمونیست نپال (م) قادر نیست این اوضاع را بیشتر به نفع خود بچرخاند. شاید بتوان گفت موقعیت کنونی انقلاب نپال شبیه آن وضعیتی است که لنین زمانی مشخصات آنرا اینگونه فرموله کرد که پیروزی انقلاب نیازمند آنست که هر چه بیشتر در ارودی دشمن شکاف انداخت، برخی نیروها را خنثی یا بیطرف کرد، بیطرفی نیکخواهانه برخی دیگر را جلب کرد، بر تردید متحدین مردد فائق آمد و حمایت فعال شان را جلب کرد و تمام نیروهائی که می توان متحد کرد را متحد نمود و به میدان آورد.

شاید هم بتوان شرایط امروزی انقلاب نپال را با دوره پایان جنگ علیه امپریالیسم ژاپن (سال ۱۹۴۵) و آغاز مجدد جنگ داخلی علیه رژیم ارتجاعی چانکایشک در چین مقایسه کرد. در آن زمان حزب کمونیست چین با بیرون راندن امپریالیسم ژاپن بخشهای وسیعی از کشور را آزاد کرده بود. اما رژیم چانکایشک که وابسته به امپریالیسم آمریکا بود، شهرهای بزرگ بخصوص پکن را در اختیار داشت. حزب کمونیست چین برای کسب قدرت سیاسی سراسری باید وارد جنگ داخلی با رژیم چانکایشک می شد اما بخشهای زیادی از مردم چین پس از سالهای طولانی جنگ خواهان صلح بودند و فکر می کردند می توان با چانکایشک به صلح رسید. این گرایشات حتی در حزب کمونیست چین پایه داشت. مائو برای حل این معضل به پای مذاکرات رفت، پیشنهاد تشکیل دولت ائتلافی به چانکایشک داد تا به مردم چین بقبولاند که راهی جز ادامه پیروزمندانه جنگ خلق نیست. این مذاکرات، به مذاکرات چون چینگ معروف شد.

این قیاسهای تاریخی کمکی است برای آنکه دشواری ها و پیچیدگی هائی که امروزه انقلاب نپال با آن روبرو شده را بهتر بفهمیم. مسلما هر انقلابی ویژگی ها خود را داشته و تکرار هیچ انقلاب دیگری نیست و به ناگزیر باید از مسیرهای ناشناخته گذر کند. مائوئیستها که امروزه در آستانه کسب قدرت سیاسی سراسری قرار دارند برای  گذر از چنین مسیرهائی باید تاکتیکهای صحیحی اتخاذ کنند. مسلما این مسیر هموار هم نیست و پر از دست انداز و پیچ  و خم  است و هر یک از تاکتیکها می تواند سر منشا خطراتی هم شود. برخی از این تاکتیکها می توانند همچون شمشیر دو لبه باشند. و گرایشات و ضد گرایشات معینی را ببار آورند. فی المثل به کشدار شدن این وضعیت دامن زنند، درنتیجه کفه ترازو به نفع نیروهای ارتجاعی و امپریالیستی سنگینتر شود. یا حتی موجب تقویت گرایشات راست در حزب شوند. بویژه اینکه امپریالیستها و دولت هند می خواهند با شریک کردن مائوئیستها در دولت ارتجاعی حداقل بخشهائی از انان را از نظر سیاسی فاسد کنند. یا همزمان توطئه های عظیمی علیه رهبری حزب، کل حزب و مردم نپال سازمان دهند. همگی این خطرات موجود است و باید با آنها دست و پنجه نرم کرد. مائوئیستها هیچ چاره ای ندارند جز اینکه برای کسب تمام قدرت نه صرفا بخشی از قدرت مبارزه کنند. و در این رابطه تاکتیکهائی را بکار گیرند که موجب درهم شکستن نهائی دولت کهن شود. زمانی که امکان پیشرفتهای عظیم موجود باشد عدم پیشروی  می تواند موجب عقبگردهای بزرگ شود.

در مواجهه با این وضع، برخی از رفقای جنبش مائوئیستی هند به رفقای نپالی پیشنهاد دادند که اگر نمی توانید قدرت کامل را کسب کنید به همان قدرت در مناطق روستائی بسنده کنید و آنرا تعمیق بخشید یا اینکه همانند ویتنام،  نپال را شمالی  ـ جنوبی کنید. اما این رهنمودها منطبق بر واقعیت نیست چرا که امکان دست زدن به تغییرات اقتصادی و اجتماعی انقلابی تر در مناطق روستائی بدون کسب سراسری قدرت میسر نیست. مضافا موقعیت جغرافیائی نپال هم مانند ویتنام نیست. فی المثل بخش عمده غذای مردم نپال از دره کاتماندو و منطقه دشت “ترائی” در جنوب نپال تامین می شود.(۶ )

قبل از اینکه به مشکلات دیگری که این انقلاب با آن روبرو است اشاره کنیم. باید تاکید کنیم که نتیجه ایندور از مبارزه طبقاتی هنوز روشن نیست. از همینرو  بسیار غیر مسئولانه و غیر انقلابی است که جار زده شود که انقلاب نپال دچار عقبگرد شده است. 

مسلما توافقنامه اخیر(منظور توافقنامه اواخر نوامبرست نه آن توافقنامه ماه ژوئن که پیام فدائی نقد کرده است) نگرانی هائی را ببار آورده است. بخشی از این توافقنامه محدود کردن سلاحهای طرفین به یک میزان و در انبار گذاشتن آن (در مناطق تحت کنترل هر یک) تحت نظارت سه جانبه مائوئیستها، سازمان ملل و دولت است. اما مشکل اصلی این توافقنامه صرفا کم کردن سلاحهای دست ارتش خلق، تمرکز نفراتش در چند کمپ مشخص در مناطق پایگاهی و نظارت سازمان ملل بر سلاحهای انبار شده نیست. کسی که اندک آشنائی با جغرافیا نظامی نپال داشته باشد می داند که این کار تقریبا برای سازمان ملل عملی نیست. دولت ارتجاعی نپال در اوج قدرتش امکان دسترسی و کنترل بسیاری از مناطق را نداشت. شاید تنها کاربرد این تاکتیک از جانب ارتجاع این باشد که ارتش رهائیبخش خلق را از پیرامون کاتماندو دور سازد. سئوال و یا نگرانی اصلی سیاسی این است که آیا این تاکتیک به تدارک قیام یاری می رساند؟ آیا موجب آن نمی شود که مائوئیستها را از کسب سراسری قدرت دور کند و آنها را راضی به شرکت در دولتی کند که  که بی شک در کوتاه مدت و درازمدت هدفی جز بازسازی دولت فئودال کمپرادوری نپال (با یا بدون شاه) ندارد. مردم نپال تحت رهبری مائوئیستها به مرحله ای رسیده اند که خنجر بر گردن دولت ارتجاعی نهاده اند و می خواهند این دولت را به تسلیم کامل وادارند. فعلا کار چندانی از نظر نظامی از دست این دولت ارتجاعی بر نمی آید اما مرتجعین و امپریالیستها و تمامی احزاب وابسته به اپوزیسیون بورژوائی تلاش می کنند که از طریق مانورها و بازیهای سیاسی حزب کمونیست را از فرود آوردن ضربت نهائی بازدارند تا فرصتی مجدد برای خود یابند و این بحران انقلابی سراسری را از سر بگذرانند. مسلما حزب کمونیست نپال(م) هم به اشکال گوناگون نیازمند یاری و تلاشهای پرولتاریای بین المللی و تمامی نیروهای مترقی و ضد امپریالیست است تا بتواند از پس این پیچیدگی های پیشاروی بر آید. اما با برخوردهای مغرضانه و ساده از نوع نشریه پیام فدائی نه می توان این پیچیدگی ها را فهمید نه راه حلی برای آن پیدا کرد.

تجربه انقلاب نپال یک بار دیگر نشان می دهد که کمونیستها برای کسب قدرت سیاسی با دو مانع بزرگ روبرویند مانع اول شروع جنگ خلق است و مانع دوم کسب سراسری قدرت. رفقای نپالی مانع اول را با موفقیت طی کردند و امروز در حال دست و پنجه نرم کردن با مانع دوم هستند. شاید در این کار دچار اشتباهات معینی گردند و یا حتی بدتر دچار شکست شوند اما این امر به هیچوجه از عظمت، جرئت و شهامت سیاسی کار آنان و دستاوردهای بزرگ این انقلاب نمی کاهد. البته ممکنست عده ای کناره نشین منتظر سکندری خوردن و یا شکست این انقلاب باشند  و بخواهند «رسوائی” دیگری را در پرونده مائوئیستها ثبت کنند. دود این کار قبل از همه بچشم خودشان می رود چرا که امکان تغییر جهان را در اذهان مردم ستمدیده دنیا تضعیف می کنند.

 برخی پیچیدگی های دیگر: آیا حرفی برای گفتن دارید؟

انقلاب نپال به دوره ای از تکامل خود رسیده که مسائل استراتژیکی و تاکتیکی مدام در حال تبدیل شدن به هم هستند. همانند دوره فوریه و اکتبر در انقلاب روسیه که بحثهای استراتژیکی (همچون مباحث دولت و انقلاب لنین) سریعا و بلاواسطه نتایج تاکتیکی در بر داشت و اتخاذ این یا آن تاکتیک از اهمیت استراتژیک برخوردار می شد. امروزه در نپال بیش از هر زمانی برای گذر از پیچ و خمهای تاکتیکی نیاز به یک تفکر استراتژیکی واضح و روشن است. مهمترین مسئله استراتژیکی که امروزه کمونیستها در نپال با آن روبرویند مسئله دمکراسی و دیکتاتوری پرولتاریاست. مسئله این است که چه دولتی با چه مختصاتی از دل این انقلاب سازمان خواهد یافت؟ جایگاه تجارب تاریخی مشخصا تجربه ساختمان سوسیالیسم در چین و شوروی و درسهای مثبت و منفی آنها در این زمینه چیست؟ این مشغله اصلی کمونیستها نه تنها در نپال بلکه در سطح جهان است. اینکه چگونه باید دیکتاتوری پرولتاریا سازمان یابد و چگونه می توان جلوی احیای سرمایه داری و عقبگرد انقلاب را گرفت؟ (۷) رفقای نپالی در سند دمکراسی قرن بیست و یکم به سهم خود تلاش کرده اند پاسخهائی برای این سئوالات بیابند. آیا این پاسخها همه جانبه، صحیح و کافی هستند؟ این است جدل اصلی میان کمونیستهای واقعی  در رابطه با این انقلاب. آیا نشریه پیام فدائی در این زمینه حرفی برای گفتن دارد؟

با توجه به برنامه چریکهای فدائی خلق می توان جواب را دریافت. در این برنامه دیکتاتوری پرولتاریا جائی ندارد و حتی کلمه دیکتاتوری پرولتاریا در برنامه و اسناد سیاسی شان حضور ندارد. هنوز پس از آنکه دو دهه کوس رسوائی شوروی سوسیال امپریالیستی گوش جهان را کر کرده است، آنان در رابطه با فهم ماهیت جامعه شوروی بعد از بروز رویزیونیسم خروشچفی سردرگم اند. توجه آنان به به درسهای انقلاب چین هم از دوران پیروزی انقلاب دمکراتیک نوین در آنجا فراتر نمی رود.

خوب است چریکهای  فدائی نگاهی به عملکرد حزب کمونیست نپال (م) بیاندازند. تغییر و تحولات انقلابی را که طی این دهسال در مناطق پایگاهی بطور سیستماتیک و با برنامه بوجود آورده اند را مورد مطالعه قرار دهند. و مقایسه ای میان برنامه خود با برنامه حداقل مائوئیستها نپالی (که در عمل پیاده کرده اند) کنند و آنوقت حکم بر این دهند که رفیق پراچاندا طرفدار سیستم سرمایه داری است.

تا کنون آنچه را که مائوئیستهای نپالی به عنوان برنامه حداقل خود اجرا کرده اند دهها برابر از برنامه حداکثر بسیاری از جریانات چپ ایران منجمله چریکهای فدائی خلق ایران پیشرفته تر، عمیقتر، رادیکالتر و قاطعانه تر است. فقط کافیست صادقانه به اقداماتی که آنان در زمینه حل مسئله زنان و حل مسئله ملیتها (مانند سازمان دادن دولتهای خودمختارمحلی) انجام داده اند نظر افکند و آنرا با برنامه چریکهای فدائی خلق مقایسه کرد که در آن حتی کلمه زن به چشم نمی خورد تا چه رسد به حل مسئله ستم بر زن؛ هنوز مردم کرد (و همچنین سایر مردم مناطقی که تحت ستم ملی قرار دارند) باید منتظر تصمیم چریکهای فدائی خلق باشند که جزو خلقهای ایران محسوب می شوند یا ملل تحت ستم. (۸)

انقلاب نپال در دوره ای به آستانه پیروزی رسیده که هنوز موج انقلابات در کشورهای دیگر براه نیفتاده است و  به نوعی تنها مانده است. این مسئله محدودیتهای زیادی را برای تکامل و پیشرفت انقلاب نپال (چه در پروسه کسب سراسری قدرت و چه فردای پیروزی) بوجود آورده  و می آورد. حزب کمونیست نپال (م) چگونه باید به این تضاد برخورد کند؟ آن هم در کشوری که در میان دو کشور ارتجاعی بزرگ چین و هند محاصره شده است. چگونه باید روابطش را با «جامعه بین المللی” تنظیم کند. چگونه به عنوان یک دولت پرولتری وارد مناسبات دیپلماتیک با دیگر  کشورهای جهان شود که به ضرر انقلاب جهانی نباشد؟ چگونه باید برای خود فرصت بخرد تا  امواج انقلابی دیگر نقاط جهان مشخصا هند را فرا گیرد؟ چگونه قدرت گیری خود را در ابتدا مشروع نشان دهد که در همان آغاز کار با تجاوز قدرتهای امپریالیستی و ارتجاعی (مشخصا دولت هند به عنوان ژاندارم منطقه) روبرو نشود؟ و مهمتر از همه چگونه پیام انقلاب خود را قدرتمندانه تر از پیش به گوش طبقه کارگر جهان و ستمدیدگان دنیا  برساند و آنان را به یاری بطلبد؟ و سرانجام اینکه وظیفه پرولتاریای انترناسیونالیست در سایر نقاط جهان نسبت به این انقلاب چیست؟

انقلاب جهانی پرولتری در این زمینه با تجارب مثبت و منفی زیادی روبرو بوده است. جمعبندی از آن تجارب و تحلیل مشخص از شرایط مشخص نپال برای تکامل این انقلاب از اهمیت زیادی برخودار است و بر جهت گیری تاکتیکی و استراتژیکی این انقلاب تاثیر مستقیم می گذارد. سئوال اساسی در این زمینه این است: بخشی از جهان امروز شدن یا بخشی از جهان آینده شدن و الهام بخشیدن به مردم سراسر جهان علیرغم کلیه دشواریهائی که موجود است.  از این زاویه دست و پنجه نرم کردن رفقای نپالی با این تضاد بسیار مهم است. آیا آنها به این تضاد بدرستی برخورد خواهند کرد یا نه، آینده قضاوت خواهد کرد. (9)  بیشک پرولتاریای جهانی می تواند نقش مهمی در تقویت جهت گیریهای انقلابی و انترناسیونالیستی این انقلاب ایفا کند و با حمایت خود مانع از احساس تنهائی و بروز گرایشات ناسیونالیستی در میان طبقه کارگر و مردم نپال و حزب پیشاهنگش شود. آیا در این زمینه چریکهای فدائی خلق ایران حرفی برای گفتن و عملی برای سازمان دادن دارند؟ این گوی و این میدان! 

پانویسها:

۱ ـ  نام این مقاله “نگاهی مجدد به شرایط نپال و پاسخ به مقاله مندرج در سایت حزب کمونیست ایران (م ل م)” می باشد که آن هم در نشریه پیام فدائی شماره ۹۰ درج شده است.

۲ ـ  فی المثل بین اکونومیستهای ایرانی بحث است که امروزه مائوئیستهای نپال  مانع عمده تشکل یابی کارگران نپالی اند یا دولت نپال. برای نمونه به مقاله ایرج آذرین،  به نام “بیراهه سوسیالیسم” ( نشریه بارو شماره ۲۲) که در نقد نظرات محسن حکیمی نوشته رجوع کنید.

این هم یک نمونه تاسف بار دیگر. وقتی خط انقلاب کردن، عمل انقلابی سازمان دادن در دستور کار نباشد پیشرفته ترین تجربه انقلابی روز در منجلاب بحثهای اکونومیستی لوث می شود. البته آقای آذرین لطف کرده و می گوید مائوئیستها از دولت نپال بهترند؟!

۳ ـ  تا کنون نشریه پیام فدائی طی دهسال گذشته دو سه مقاله در حمایت از جنگ خلق نپال درج کرده است. اولین چند سالی بعد از شروع جنگ خلق بود و بر مبنای ترجمه هائی از روزنامه غربی  تنظیم شده بود. که  در آن هم متفرعنانه ادعا شده بود که کسی در جنبش ایران توجهی به این مبارزه نکرده است. در حالی که از همان ابتدا شروع جنگ خلق نشریه حقیقت و جهانی برای فتح به گزارش دهی از این انقلاب پرداخته اند.

 گزارش دوم، که حدود دو سال پیش در نشریه درج شده  مقاله ای به قلم پالین است (که چندان مشخص نیست ترجمه است یا دست اندر کاران این نشریه آنرا تهیه و تنظیم  کرده اند.) به نظر می آید این رفقا چندان علاقه ای در رجوع مستقیم به منابع مائوئیستی ندارند. این در حالی است که سرویس خبری جهانی برای فتخ منظما اخبار جنگ خلق را به جهان مخابره می کند.

۴ ـ  زمانی چریکهای فدائی خلق ایران در پاسخ به مباحث جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و فراخوان بزرگداشت بیستمین سالگرد انقلاب فرهنگی و دهمین سالگرد مرگ مائوتسه دون به چاپ برخی سر تیترهای نشریه حقیقت در دوره  انقلاب بسنده کردند و زمانی دیگر رهبری آنان در سمینار زندانیان سیاسی  در کلن آلمان در سال ۲۰۰۵،  برای ارج ننهادن به مبارزه مسلحانه سربداران آنرا با مبارزه مسلحانه طالبان افغانستان مقایسه کرد.

۵ ـ این هم از مشخصه های سیاسی جریان چریکهای فدائی خلق است که همواره خود را فاتح خیالی تاریخ می پندارد. انقلاب پنجاه و هفت نتیجه عمل آنهاست اما شکست آن بر گردن دیگران و یک بار هم از خود نپرسیده اند که چه مسئولیتی در قبال شکست این انقلاب داشته اند. حداقل از خط راستی که در مخالفت  با خط رفقائی چون حرمتی پور و صبوری جلو گذاشته اید، جمعبندی کنید.  به نظر می رسد مخالفت آنان با آغاز مبارزه مسلحانه توسط رفقای ارتش رهائیبخش خلقهای ایران در شمال کشور در سال ۱۳۶۰  و اسناد سیاسی مهمی چون نقد خط  مصاحبه که توسط رفیق صبوری نگاشته شده، در بررسی تاریخ این جریان جائی ندارد.

۶ –  یکی از معضلات مهم انقلاب نپال حل مسائل اقتصادی جامعه می باشد. نپال کشوری است عقب نگهداشته شده، که پایه صنعتی اش بسیار ناچیز است. پرولتاریای نپا ل (حدود شش میلیون نفر) عمدتا در هند مشغول به کارند. اقتصاد دهقانی (بویژه در مناطق کوهستانی) بخشا به درآمدهای حاصله از نیروی کار یک یا چند عضو خانوار که در هند مشغول به کارند وابسته است. از نظر تامین مواد غذائی نیز کشورعمدتا به بخشهای جنوبی مشخصا دشت ترائی وابسته است که بخش عمده جمعیت آن از هندیهائی اند که طی چند صد سال اخیر به نپال مهاجرت کرده اند. فئودالیسم به شکل کلاسیک یعنی حضور مالکان بزرگ فئودال عمدتا در این مناطق موجود است. در مناطق کوهستانی اقتصاد خرد، پراکنده و بشدت فقر زده دهقانی غالب است. مسلما رویاروئی با این وضعیت و حل معضلات عدیده (مشخصا محاصره های اقتصادی احتمالی و یا اخراج کارگران نپالی از هند) در فردای پیروزی سراسری آسان نیست و ساختن یک اقتصاد مستقل و پیشرفته بسیار پیچیده خواهد بود.

 ۷ ـ  برای آشنائی با این موضوع و نظرات حزب ما در این زمینه رجوع کنید به  مقاله «دمکراسی و دیکتاتوری پرولتاریا در انقلاب نپال» (مسائل مربوط به ساختار دولت آینده در نپال و تئوری های کمونیستی درباره دمکراسی و دیکتاتوری پرولتاریا) مندرج در نشریه حقیقت شماره ۳۰ آبان ۱۳۸۵ ، ارگان حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) این مقاله در تارنمای حزب قابل دسترس است.

۸ ـ  جای سئوال است که چرا چریکهای فدائی خلق ایران هنوز طرح برنامه سال ۶۱ را در سایت خود گذاشته اند؟ آیا فکر نمی کنند این “طرح” باید زمانی نهائی شود؟ آیا فکر نمی کنند بعد از سال ۶۱ وقایع تکان دهنده ی بسیاری رخ داده که باید جمعبندی شده و در بدنه فکری شان ادغام کنند؟ الان سال ۸۵ است! حداقل ۲۴ سال تجربه خودتان را جمعبندی کنید. تئوری یعنی فشرده کردن حرکت ماده در نظریه برای انجام حرکت بیشتر و بهتر. آیا لازم نیست که تغییرات پدید آمده در جهان مادی در این ۲۴ سال در نظریه شان انعکاس یابد؟

متاسفانه اکثر نیروهای چپ ایران در تبعید دچار چنین رخوت فکری و نظری شده اند. اپوزیسیون انقلابی ایران طی بیست سال نه تنها از فواید تبعید (مثلا برای بازسازی و نوسازی فکری خود و پیوند با جنبش کمونیستی بین المللی و یادگیری از تجارب پرولتاریای جهان) استفاده نکرد بلکه تبعید ماهیچه های حرکت و ظرفیت فکری شان را تضعیف کرد.

۹ ـ  برای آشنائی با نظرات ما در این زمینه به برنامه حزب ما (بخش رابطه میان کشور سوسیالیستی و انقلاب جهانی)  رجوع کنید. این برنامه در تارنمای حزب قابل دسترس است.  ■