انقلاب نپال: موفقیت بزرگ یا خطر بزرگ!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۶ دقیقه

موفقیت اخیر حزب کمونیست نپال (مائوئیست) در انتخابات مجلس موسسان، و اعلام پایان نظام پادشاهی ۲۴۰ ساله و آغاز “جمهوری فدرال نپال”، در اولین نشست مجلس موسسان ( ۲۸ مه ۲۰۰۸)، بار دیگر نگاه بسیاری از مردم جهان را به سمت آن کشور جلب کرده است. شادمانی، بسیاری از  انقلابیون و نیروهای مترقی جهان را فراگرفته و سیل تبریک و تهنیت از سوی بسیاری از احزاب چپ کشورهای مختلف، به مناسبت این پیروزی انتخاباتی، بسوی حزب کمونیست نپال(مائوئیست) روانه شده است. (۱)

در نگاه اول، این ابراز شادمانی قابل درک است. بسیاری از اینکه نام کمونیسم بعنوان یک قدرت در ابتدای قرن جدید، دوباره مطرح شده، خوشحالند. آنان احساس می کنند پیروزی مائوئیستها در نپال، کمونیسم را دوباره در اذهان جهان، بعنوان یک آلترناتیو، طرح کرده است. اما سئوال این است که این خوشحالی تا چه اندازه موجه بوده و از پایه عینی برخوردار است؛ تا چه اندازه می توان آینده روشنی را در مسیری که انقلاب نپال در آن گام نهاده،  مشاهده کرد؟

شک نیست که واژگونی نظام پادشاهی و بر چیده شدن پایتخت مذهب هندو، بدست کارگران و دهقانان تحت رهبری مائوئیستها، پیروزی مهمی بوده و مسرت بخش است. اما “جمهوری” شدن نپال، مسایل بنیادین طبقاتی را، که جنگ خلق به خاطر آن آغاز شد، حل نمی کند. حزب ما از این پیروزی انتخاباتی ابراز مسرت نکرده است. این رویکرد با توجه به اینکه حزب ما طی ۱۲ سال گذشته (همانند جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و کلیه احزاب شرکت کننده در آن) از حامیان سرسخت جنگ خلق در نپال بوده است  پرسشهای زیادی را در اذهان بوجود آورده است. بویژه آنکهمتعاقب جنبش عظیم آوریل ۲۰۰۶ در نپال و گسترش قدرت جنگ خلق از روستاها به شهرها، سر مقاله نشریه حقیقت (شماره ۳۰، آبان ۱۳۸۵) پیروزی قریب الوقوع انقلاب نپال را پیش بینی کرد و چشم انداز تشکیل یک دولت سوسیالیستی در نپال را نوید داد. اگر چه در آن شماره نشریه حقیقت، بدرستی بر مشکلات عینی پیش پای این انقلاب و پاره ای ابهامات در تفکر استراتژیک حزب کمونیست نپال(م) نسبت به مختصات دیکتاتوری پرولتاریا – با توجه به تجارب مثبت و منفی دو تجربه بزرگ قرن بیستم در شوروی و چین – انگشت گذاشته شد. اما سرمقاله (بویژه عنوان آن) این شبهه را در اذهان دامن زد که مائوئیستهای نپالی به زودی قدرت سراسری را کسب خواهند کرد. سیر وقایع، زودرس و یکجانبه بودن این یپش بینی را نشان داد. در عمل، انقلاب نپال با وضعیت دشوار و پیچیدگیهای زیادی روبرو شد و فرایند کسب سراسری قدرت سیاسی نیز متوقف شد.

لازم به تاکید است که انقلاب نپال، متعلق به تمامی پرولتاریا و خلقهای جهان است. جنبش بین المللی کمونیستی، بخصوص احزاب مائوئیست، موظفند ضمن یادگیری از تجارب آن انقلاب و شادمانی از پیروزی های آن، چشمان خود را بازکرده و پیچ و خم های سیاسی و ایدئولوژیک مخاطره آمیز آن را نیز ببینند و در گذر از آنها نیز نقش مناسب خود را ایفا کنند. حزب ما تا کنون به سهم خود چنین کرده و به این کار ادامه خواهد داد. هر گونه موضع بی تفاوتی یا عدم دخالت تحت ظواهر “چپ ” (اما با محتوی عمیقا راست) چون فراخوان “انقلابی دیگر” را دادن یا  ظوهری راست همچون تاکید خوش خیالانه و یک جانبه بر “مهارتهای تاکتیکی حزب کمونیست نپال(م) در تحلیل مشخص از شرایط مشخص” سرباز زدن از وظیفه انترناسیونالیستی، بی مسئولیتی نسبت به حفظ دستاوردهای مهمترین انقلاب در ابتدای قرن ۲۱ و ناتوانی در مواجه شدن با مشکلات واقعی است که انقلابهای پرولتری در دوره کنونی با آن روبرو هستند.

*****

واضح است که پیروزی مائوئیستها در انتخابات مجلس موسسان در نپال و تبدیل آنان به حزب حاکم در حکومت مساوی با کسب قدرت سیاسی از سوی آنان نیست. ورود کمونیستهای نپالی به حکومت مساوی با شکل گیری یک دولت انقلابی نوین نیست. ورود آنان به حکومت یک دولت کمپرادوری فئودالی، آن دولت را تبدیل به یک دولت انقلابی تحت رهبری پرولتاریا، نمی کند. تفاوتدولت با حکومت یکی از اولیه ترین مبانی تئوری دولت و انقلاب در علم انقلاب مارکسیسم است. دولت ابزار سلطه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یک طبقه بر دیگر طبقات دیگر است. حکومت، شکلی است که هر دولت تحت شرایط سیاسی تاریخی معین، می تواند به خود گیرد. مثلا دولتهای طبقات بورژوا، می توانند اشکالی چون جمهوری بورژوائی، رژیم های سلطنتی یا رژیم های فاشیستی مذهبی (مانند ایران) داشته باشند. دولت های پرولتری نیز می توانند شکل های جمهوری دموکراتیک خلق و یا جمهوری شورائی سوسیالیستی یا فدرالی داشته باشند. تغییر شکل حکومتها از یکی به دیگری به معنی تغییر نظام دولتی نیست. در طول تاریخ، بارها شاهد این مسئله بوده ایم که رژیمها (یا حکومتها) عوض شده اند بی آنکه خصلت طبقاتی دولت اساسا فرقی کرده باشد؛ بی آنکه جای طبقات حاکم و محکوم عوض شده باشد. در جریان انقلاب ۱۳۵۷ رژیم شاهسرنگون شد بدون آنکه سلطه طبقه سرمایه داران و زمین داران بزرگ نابود شود؛ رژیم شاه سرنگون شد بدون آنکه بجای آن سلطه کارگران در اتحاد با همه زحمتکشان و ستمدیدگان، برقرار شود و به پشتوانه آن، جامعه بر بنیادهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی نوین سازماندهی شود. آن دستگاه دولتی که رژیم شاه بر آن تکیه زده بود (مشخصا ارتش، نظام امنیتی و ارگان های آن، زندان ها، نظام قضائی، روابط بین المللی، و غیره) نه تنها درهم شکسته نشد بلکه، بمثابه بخشی از فرایند تحکیم رژیم ارتجاعی مذهبی، صرفا تجدید سازماندهی شد. حکومت جدید نه تنها یک قدرت سیاسی نوین نبود، بلکه با چسب ایدئولوژی مذهبی، ارتجاعی تر نیز شد و با کارآئی بیشتری علیه اکثریت مردم زحمتکش کشور بخصوص زنان بکار افتاد. بنیادهای اقتصادی-اجتماعی آن دولت، نه تنها دست نخورده ماند بلکه به دلیل امید توده های مردم به “انقلاب”، از زیر ضربهء آنان خارج شد و بدین ترتیب برای بازسازی و تحکیم خود وقت خرید. رشته های عمیق وابستگی به نظام سرمایه داری امپریالیستی، که دولت ایران را شکل داده بود، نه تنها بر جای ماند بلکه با پردهء ساتر “استقلال” صوری از انظار مردم پنهان شد. قصدمان از بیان این تجربه آن است که تاکید کنیم، عوض شدن حکومتها را نباید با عوض شدن ماهیت و خصلت دولتها یکسان قلمداد کرد. به همین دلایل کمونیستها همواره پیروزی انقلاب را با “درهم شکستن کامل ماشین دولتی” معنا کرده اند. در نپال، هنوز دولت نوین انقلابی از درون فرآیند درهم شکستن دولت کهن، زاده  نشده است.

در سال ۲۰۰۶، حزب کمونیست نپال(مائوئیست) توافقنامه ای به نام “توافقنامهء صلح جامع” را با احزاب پارلمانی آن کشور، امضاء کرد. آماج این قرارداد برقراری صلح و آغاز یک فرآیند مسالمت آمیز برای برگزاری انتخابات مجلس موسسان و رسیدن به یک جمهوری بورژوائی مبتنی بر دموکراسی انتخاباتی چند حزبی، با شرکت مائوئیستها، بود. مائوئیستها جنگ خلق را خاتمه یافته اعلام کردند وارتش رهائی بخش خلق را در اردوگاه هائی تحت نظارت سازمان ملل متحد قرار دادند.

در آن زمان، کمیته مرکزی حزب ما در نامه ای خصوصی، ضمن انتقاد به این سیاست و هشدار جدی در مورد خطرات آن، بر حقایقی که از درون تجربه تلخ و  خونین مبارزات پرولتاریا و خلق های جهان بدست آمده است، تاکید کرد و از جمله به تجربه انقلاب ۱۳۵۷ ایران اشاره کرد. (۲) رهبری حزب ما در مخالفت با  تاکتیکهای حزب کمونیست نپال(م) مبنی بر امضای “توافقنامه صلح جامع” متذکر شد،خطر آن وجود دارد که:

«… این تاکتیک حزب، دشمنان انقلاب را  جانی دوباره بخشد و به آنان کمک کند تا بتوانند به یک استراتژی زیرکانه برای ساختن دولتی کارآمد و معتبر دست یابند. فراموش نکنید که یکی از دلائل عمده ای که جنگ خلق توانست خیلی سریع گسترش یابد وضعیت لرزان و غیرمنسجم این دولت بود.

«… اتحادهای طبقاتی ضدمردمی و ارتجاعی که از سال ۱۹۹۰ به بعد، در نپال شکل گرفته بود و صورت دمکراسی پارلمانی داشت، بعلت تضادهای ذاتی آن ائتلافات، و بیشتر از آن بعلت جنگ خلق، نتوانست این دولت را تحکیم کند. اکنون قصدشان آن است که این پروسهء تحکیم را با کنار زدن شاه از یکطرف و کنار زدن جنگ خلق از طرف دیگر به انجام برسانند. اگر بتوانند به نتیجه برسند، چیزی که حاصل میشود، یک دولت جمهوری کمپرادوری فئودالی خواهد بود.  ممکن است این فرایند با افت و خیزهای بسیار زیاد جلو رود. چون آنها می بایست شاه و ارتش را نیز قانع کنند. باید بتوانند جریاناتی مانند یو ام ال (حزب رویزیونیست شرکت کننده در حاکمیت) را راضی کنند یا کنار بزنند. منتها، مساله عمده در پیشبرد موفقیت آمیز این کار، کشیدن مائوئیست ها به توافق با این نقشه و بهره مند شدن از کمک آنها برای اجرای آنست.» (۲)

این نامه در مورد مقاصدی که احزاب حاکم نپال و دولت هند از طریق امضای این “توافقنامه صلح جامع” با مائوئیستها، دنبال می کنند، هشدار داد و گفت:

«… قصدشان این است که هم شاه و هم  حکومت انقلابی خلق را که طی ۱۰ سال جنگ انقلابی، در مناطق پایگاهی شکل گرفته، کنار زنند و دولت کهن را بر اساس یک جمهوری کمپرادوری فئودالی حول محور “حزب کنگره” (حزب حاکم که وابسته به دولت هند است) و مائوئیستها بازسازی کنند– البته در صورتی که مائوئیستها از یک حزب پیش برندهء جنگ انقلابی به یک حزب سیاسی درون نظام تحول یابند!» (۲)

نامه کمیته مرکزی از رهبری حزب کمونیست نپال (مائوئیست) می پرسد:

 «آیا عملی کردن چنین طرحی (برای طبقات حاکم، دولت هند و امپریالیسم آمریکا) غیر ممکن است؟ خیر! البته ممکن است شاه و بخشی از طبقه کمپرادور فئودال، که پایه شاه است، و همینطور ژنرال های ارتش نپال، در مقابل آن مقاومت کنند. ولی حتا در مورد ایران در سال ۱۹۷۹ دیدیم که ژنرالهای آمریکائی، ژنرالهای ارتش ایران را قانع کردند که شاه را رها کرده و طرف خمینی را بگیرند. در نپال هم ممکن است ژنرالهای نپالی قانع شوند که شاه را رها کنند و طرف “حزب کنگره” را بگیرند.» (۲)

نامه، سپس، سوال دیگری را طرح می کند:

« آیا اجازه ورود دادن به مائوئیستها به درون یک ساختار دولتی جدید با شکل جمهوری و محتوای دیکتاتوری طبقه بورژوا کمپرادور، غیر ممکن است؟

«… می دانیم که دولت هند و بخشی از طبقه کمپرادور فئودال نپال که “حزب کنگره” نماینده آن است، فکر می کنند فرصت خوبی برای اینکار موجودست. می دانیم که طبقات حاکمه هند قبلا چنین کاری را در کشور خودشان انجام داده اند و از نیروی جادوئی ادغام کمونیستهای سابق در ساختار دولتی و از این رهگذر  جان تازه ای در دولت کهن دمیدن، با خبرند. طبقات حاکم در هند در طول تاریخ حاکمیت خویش توانسته اند با ادغام کمونیستهای سابق و بخشی از نمایندگان جنبش های ستمدیدگان در ساختار دولت موجود، دولت خود را بازسازی و تازه کنند. بدین ترتیب توانسته اند از یک دیکتاتوری ناکارآمد و متزلزل به یک دیکتاتوری ارتجاعی کارآمد تر علیه توده ها تبدیل شوند. نقش خفقان آور احزاب “کمونیست” گوناگون در هند در تخفیف نبض شورشگرانه توده ها کمتر از نقش مخرب دین و سایر عوامل ایدِئولوژیک طبقات ارتجاعی نیست. طبقات مرتجع هند در تبدیل کمونیستها از دشمنان سابق به شرکای حاضر، ید طولایی دارند. حال نیز تلاش می کنند در نپال همین کار را انجام دهند.»

نامه پس از تجزبه و تحلیل نقشه استراتژیک دشمنان در  ورود به این “توافقنامه”، می نویسد:

 «این نقشه استراتژیک به عملکرد دو بال تاکتیکی وابسته است. یکم اینکه، این حکومت موقت کمپرادوری فئودالی را بعد از انتخابات مجلس موسسان به حکومتی دائمی تبدیل کنند. دوم اینکه، مائوئیستها را از انقلابیون هند و دنیا جدا کنند.»

نامه تصریح می کند که، « استفاده از این استراتژی از طرف طبقات ارتجاعی حاکم چیز جدیدی نیست. لنین اسم آن را “راه حل پارلمانی” (constitutional solution) برای رفع بن بستها و حل بحران مشروعیت دولت کهن گذاشت.» (۲)

شرکت حزب کمونیست نپال(م) در حکومت موقت نپال بهیچوجه ماهیت طبقاتی کمپرادوری فئودالی آن دولت را عوض نمی کند. با لغو قانونی رژیم سلطنتی و اعلان جمهوری  بازهم در ماهیت طبقاتی دولت تغییری حاصل نمی شود. تغییر شکل حکومتی مساوی با درهم شکستن دولت طبقات فئودال کمپرادور و قطع سلطه امپریالیسم بر  نپال نیست. این واقعیتی است که قاعدتا رهبران حزب مائوئیست باید به آن واقف بوده و  صفوف حزب و توده های زحمتکش و انقلابی نپال را به این آگاهی مجهز کنند.

حتی اگرمجلس موسسان نپال یکرشته “حقوق” سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را برای کارگران و دهقانان و زنان و ملل تحت ستم به تصویب رساند و آنان را سروران جامعه بخواند اما  تا زمانی که قلب دولت ارتجاعی – یعنی ارتش ارتجاعی – دست نخورده باقی مانده است، معنای واقعی این مصوبات هیچ نخواهد بود مگر متوهم کردن مردم و پس گرفتن آن حقوقی که واقعا در جریان جنگ خلق بدست خود، بدست آورده اند. وعده های قانون اساسی در مورد حفاظت از منافع مردم، تا وقتی که ارتش در دست طبقات استثمارگر و ابزارعمده تولید تحت مالکیت و کنترل آنهاست، وعده هائی بی پشتوانه خواهد بود. نقش قانون اساسی در جمهوریهای بورژوایی دقیقا اینست که  نظام بنیادین استثمار اقتصادی را تضمین کند و به آن خدمت کند. همواره حقوق مردم حتی در دمکراتیک ترین جمهوریهای بورژوائی در چارچوب این واقعیت محدود می شود. حقوق وعده داده شده به  مردم اگر در تضاد با خطوط راهنمای نظام استثماری قرار گیرد، آن هم زیر پا لگدمال خواهد شد.

روشن است که کمونیستهای نپالی جنگ خلق را بر پایه هدف جهانشمول انقلاب های پیروزمند پرولتری یعنی “درهم شکستن کامل ماشین دولتی” آغاز کردند و طی دهسال آنرا بکار بستند. اما آنان امروزه با توجه به مشکلاتی که در راه تکامل انقلاب بروز کرده طریق ایجاد یک دولت انقلابی یا کسب سراسری قدرت سیاسی را عمدتا مسالمت آمیز می بینند. اما چنین چیزی ممکن نیست! هیچ طبقه ای در تاریخ قدرت سیاسی را مسالمت آمیز کسب نکرده است. مسلم است این مقدار قدرت نیز که نصیب کارگران و دهقانان نپال شده است طی دهسال جنگ خلق تحت رهبری مائوئیستها کسب شده است. این قدرت در کرسی های مجلس موسسان تبلور نمی یابد بلکه اساسا در تغییر و تحولات انقلابی سیاسی و اقتصادی که طی دهسال جنگ خلق صورت گرفته، تبلور می یابد. اما این مقدار قدرت تا زمانی که سراسری نشده متزلزل است و خطر آن همواره موجود است که به کلی از کف برود. سئوال مرکزی این است که آیا شرکت در دولت موجود و تلاش برای تغییر آن “از درون” این مقدار قدرت سیاسی و اقتصادی کارگران و دهقانان نپال را تحکیم خواهد کرد یا آن را در معرض نابودی قرار خواهد داد؟ آیا ده سال جنگ خلق در نپال در خدمت کامل کردن ماشین دولتی ارتجاعی در خواهد آمد یا نابود کردن آن؟ اگر نتیجه تحکیم جمهوری بورژوایی باشد، فداکاری توده ها به نفع تکمیل و مدرنیزه کردن ابزار ستم بر توده ها تمام می شود و نه به نفع ایجاد جامعه ای نوین با قدرت سیاسی نوین، اقتصاد نوین، روابط اجتماعی نوین و فرهنگ نوین.

در صورتی که مسیر اتخاذ شده از جانب رفقای نپالی ادامه یابد، قدرت سیاسی و اقتصادی تا کنون کسب شده توسط کارگران و دهقانان نپال نه تنها تحکیم نمی شود بلکه از کف می رود. و بجای آن یک جمهوری بورژوا فئودالی وابسته به هند یا چین (یا هر دو) تحکیم می شود.

*****

اشاره به توازن قوای حاکم برای اثبات حکم فوق کافی است. ارتش پادشاهی اساسا دست نخورده باقی مانده است و از حمایت هند و آمریکا و احزاب بزرگ حاکم برخوردار است. جنگ خلق قبل از درهم شکستن ستون فقرات دولت کهن توقف کرد. ابعاد واقعی این توازن قوای نامساعد زمانی روشن می شود که نگاهی به وضعیت اقتصادی کشور بیندازیم و ببینیم که چگونه این کشور فقیر و کوچک در چنگال دولت هند و مراکز اقتصادی جهانی قرار دارد. آیا این چنگالها را صرفا با بودن در حکومت فعلی و بدون دولت پرولتری می توان قطع کرد؟

قدرت سیاسی و دولت دیکتاتوری و دموکراسی پرولتری برای چه لازم است؟ برای از بین بردن فئودالیسم، سرمایه داری بوروکرات و وابستگی به امپریالیسم و تبدیل نپال به منطقه پایگاهی سرخ انقلاب پرولتری در سراسر جهان. از همینرو در هم شکستن ماشین دولتی موجود را نباید به سرنگونی سلطنت محدود کرد یا بدان تقلیل داد. آماج انقلاب دمکراتیک نوین کل طبقات بوروکرات ـ کمپرادور و فئودال و حامیان خارجی و امپریالیست آنها هستند و نه سلطنت. شعار برچیدن کامل سلطنت از سوی کمونیستها درست بوده و هست اما این کار باید به مثابه بخشی از انقلاب دمکراتیک نوین و برقراری یک دولت نوین به انجام رسد.

فئودالیسم در نپال را نمی توان به نهاد پادشاهی خلاصه کرد. فئودالیسم روابط مالکیت بر زمین و شیوه استثمار ماقبل سرمایه داری است. این روابط مالکیت باید قاطعانه در هم شکسته شوند تا دهقانان آزاد شوند. همزمان باید سلطه اقتصادی سیاسی که دولت هند به نیابت از نظام سرمایه داری جهانی بر نپال تحمیل کرده برچیده شود. این فرایند بدون تکیه بر توده های وسیع و مبارزه آگاهانه و سازمان یافته آنان ممکن نیست.

ریشه کن کردن فئودالیسم در عصر امپریالیسم بدون اینکه همزمان سرمایه های بوروکراتیک مصادره شده و در خدمت به توسعهء یک اقتصاد خودکفا که تولید نیازهای مردم را هدف خود قرار می دهد، ممکن نیست. چه طبقه ای و برای چه برنامه اقتصادی ذخایر بانکی و ثروت های گوناگون کشور را در دست خواهد گرفت؟ آیا کماکان بانک جهانی و صندوق بین المللی پول با در دست داشتن سرنخ های “کمک های مالی” و “سرمایه گذاری خارجی” اقتصاد نپال را اداره خواهند کرد؟ اگر کماکان سرنخ در دست این نهادهای مالی باشد و گلوگاه اقتصادی کشور در دست دولت هند باشد،  فئودالیسم را نیز نمی توان ریشه کن کرد زیرا فئودالیسم در عصر امپریالیسم پدیده ای نیست که مجزا و مستقل از کارکرد سرمایه داری قادر به ادامه حیات باشد. بلکه سرمایه داری بوروکراتیک (وابسته به نظام سرمایه داری جهانی) و نظام سرمایه داری در کل (چه از طریق سرمایه های هندی و یا چینی یا “کمک”های بانک جهانی) شیوه تولید و استثمار فئودالی را تغییر داده و بخدمت گرفته اند. هر آنچه از شیوه استثمار فئودالی باقی مانده است (همراه با روابط اجتماعی اش) در خدمت به سودآوری سرمایه داری بوروکراتیک درآمده است. ریشه کن کردن فئودالیسم در نپال امروز به معنای تقسیم اراضی انقلابی در منطقه “دشت ترائی” (منبع اصلی تامین مواد غذائی مردم نپال) است. در کوهپایه های نپال هر آنچه می شد جنگ خلق انجام داده است. علاوه بر آن برای ممانعت از بازگشت فئودالیسم در اشکال تغییر یافته یا جایگزینی استثمار سرمایه دارانه به جای استثمار ماقبل سرمایه دارانه، قدرت باید در دستان دولت دیکتاتوری و دموکراسی پرولتری باشد تا جنبش اجتماعی کردن مالکیت در مناطقی که انقلاب ارضی انجام شده را نیز بتواند به پیش برد.

این برنامه توسط هیچ حکومت ائتلافی با شراکت بخشهائی از بورژوازی (یا با شراکت بخشهائی از بقایای حکومت قبلی) عملی نخواهد شد. زیرا به دلیل نقش مرکزی مالکیت خصوصی در نظام سرمایه داری و اینکه در کشوری مثل نپال بورژوازی با مالکیت ارضی پیوند عمیق دارد و به علت ترس عمومی طبقات استثمارگر از تهیدستان روستایی، آنها از یک برنامه رفرم ارضی انقلابی پشتیبانی نمی کنند. هر چند که تحقق شعار زمین به کشتگر همچنان در محدوده دمکراسی بورژوایی قرار دارد. ولیکن تحقق این امر فقط توسط پرولتاریا و به شیوه ای انقلابی ممکن است. طبقه کارگر اندک نپال تنها با این برنامه می تواند پایه توسعه سریع و مستقل کشور را بریزد. تنها انقلاب ارضی می تواند مبنای توسعه سریع، تعاون داوطلبانه و کلکتیویزاسیون شود. کلکتیویزاسیونی که نقش مرکزی در ارتقاء انقلاب به مرحله سوسیالیستی دارد.

برای کسب پیروزی نمی توان این برنامه را دور زد یا “دوران گذاری” برای رسیدن بدان فرموله کرد. با تکیه بر جمهوری بورژوائی نمی توان به انقلاب دمکراتیک نوین گذر کرد. همانطور که در نامه رهبری حزب ما به رفقای نپالی تاکید شده است:

«اگر شما بازسازی دولت را که از این گام “موقتی” ناشی میشود، یک جمهوری بورژوائی قلمداد می کنید در اشتباهید. این یک جمهوری کمپرادوری فئودالی خواهد بود. این جمهوری، نپال نوین را که به قوه قهر از بطن نپال کهن سر برآورده اما هنوز موفق به نابودی کامل جامعه کهن نشده را تضعیف میکند. حکومت موقت راه بلعیده شدن نپال نوین توسط نپال کهن را هموار خواهد کرد.» (۲)

ایجاد جمهوری ”گذاری“ بورژوایی، تاکتیکی نیست که به استراتژی انقلاب دموکراتیک نوین خدمت کند. بلکه تاکتیکی است که به استراتژی اصلاح دولت کمپرادور فئودالی و تحکیم آن خدمت می کند. این تاکتیک بشدت خطرناک و زیانبار بوده و می تواند کلیه امیدها و دستاوردها مردم نپال را برباد دهد. محدود کردن ارتش خلق و فراخوان انحلال دو ارتش و ایجاد یک ارتش جدید از طریق ادغام آن دو یکی از  زیانبار ترین جوانب این تاکتیک می باشد. (۳)

*****

بیانیه های تبریک و تهنیت از سوی احزاب کمونیست ، سازمانها و عناصر چپ و مترقی صرفا بر روی مسائل پایه ای فوق پرده ساتر می افکند. بدون درک همه جانبه و عمیق از موانع عینی که مقابل روی انقلاب نپال قرار گرفته، نمی توان به یاری رفقای نپالی شتافت. انقلاب در کشوری فقیر، کوچک و از لحاظ اقتصادی عقب مانده، که در محاصره دو قدرت بزرگ چین و هند قرار گرفته و هر آن با خطر تجاوز خارجی از جانب دولت هند روبرو است، با پیچیدگی های زیادی همراه است.

مضافا انقلاب نپال در عرصه جهانی تنها مانده است و تناسب قوا در صحنه بین المللی نیز به نفع آن نیست. مجموعه این شرایط محدودیتهای زیادی را بر سر راه پیشروی و تکامل آن ایجاد کرده است. (۴) همواره در مقابل حل پیچیدگی های یک انقلاب است که خطوط مختلف سر بلند می کنند. آنچه که موجب نگرانی نیروهای کمونیست در سطح جهان شده، خطی است که حزب کمونیست نپال(م) در زمینه چگونگی ادامه انقلاب جلو گذاشته است. تاریخ نشان داده که شکست انقلاب ها می تواند نه نتیجه اشتباهات انقلابیون بلکه تناسب قوای نامساعد باشد. ولی زمانی که حزب رهبری کننده انقلاب دچار خطا شود و در زمینه وظایف استراتژیک و تشخیص دوستان و دشمنان انقلاب دچار اشتباه شود، شکست حتمی خواهدبود. خطر اصلی اینجاست! اگر خط و سیاست کلیغلط باشد، موجب تقویت بیشتر عوامل نامساعد و تضعیف بیشتر عوامل مساعد می شود. جهت گیری های استراتژیک، بر روی تناسب قوا تاثیر می گذارد؛ زیرا دیر یا زود تبدیل به نیروی مادی می شود. اشتباه فاحش است اگر آن را در ارتباط با شکل گیری تناسب قوا، کناری یا خنثی ببینیم. زمانی که جهت گیریهای استراتژیکی و تاکتیکهای منتسب به آنها، غلط باشد نه تنها سیر قهقرائی یک پروسه انقلابی آغاز می شود بلکه در طولانی مدت نیز این سیر قهقرائی بر کمونیستها اثر منفی گذاشته و موجب تقویت گیجی، سردرگمی و نهایتا رویزیونیسم در میان آنان می گردد.

انقلاب نپال در مخاطره جدی است. توجه به این مسئله وظیفه انترناسیونالیستی تمام کمونیستهای جهان  است. مواجه با خطراتی که انقلاب نپال را از درون و بیرون تهدید می کند، بدون شک به تعمیق درک همه کمونیستهای جهان از پیچیدگیها و مشکلات انقلاب در جهان کنونی خدمت خواهد کرد. 

اما پایان انقلاب نپال هنوز نوشته نشده است. این انقلاب تا کنون از میان پیچ و خمهای بسیار گذشته و بدون اینکه بخواهیم  آینده را پیش بینی کنیم با نگاهی به  چارچوبه بزرگتر یعنی تغییر و تحولات جهانی که روند انقلاب نپال در متن آن جریان دارد، می توانیم بگوئیم که هنوز توفان در راه است. این انقلاب می تواند و باید ادامه یابد.

احزاب بورژوائی نپال در شرایطی راضی به سپردن حکومت به مائوئیستها شده اند که  قحطی و گرسنگی ناشی از عملکرد نظام سرمایه داری در راه است. مرتجعین نپال شبه نظامیان فاشیست را سازمان داده اند که نقشه ترور مائوئیستهای انقلابی نپال را به پیش برند. دولت هند تحت عنوان ممانعت از قحطی در هند جلوی صادرات برنج به نپال را گرفته است. آنان به همراه امپریالیستهای آمریکائی تلاش دارند معضلات کنونی جامعه را به دامن حزب کمونیست نپال(م) بیندازند و نارضایتی مردم را به سمت آنان برگردانند. همزمان با توطئه های مختلف و با استفاده از شکافهائی (چون شکاف میان ملیتها) به تفرقه در میان مردم نپال و جدائی مردم از حزب دامن زنند و به اشکال مختلف  موجب تقویت ناامنی و بی ثباتی در جامعه گردند. باید انتظار داشت که بروز چنین بحرانهاییمسیر “تکامل مسالمت آمیز” انقلاب را کاملا “غیر مسالمت آمیز” کند. شاید واقعیت های سخت مبارزه طبقاتی موجبات گسست هر چه سریعتر حزب را از خط سیر کنونی، فراهم کند. تصحیح خطسیر همواره نیازمند یک مبارزه ایدئولوژیک سیاسی آگاهانه و همه جانبه است.

در نپال، و در میان صفوف حزب، وجود اختلاف و مبارزه خطی میان مائوئیستهای جهان بر سر خط سیری که حزب کمونیست نپال (م)  در پیش گرفته، امری پوشیده نیست. رهبران و سخنگویان حزب کمونیست نپال(م) نیز در نشریات علنی بارها به این اختلافات اشاره کرده اند. مشخصا پراچاندا (صدر حزب) در مصاحبه ای که در ژانویه ۲۰۰۷ انجام داد به مخالفتهای جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و  حزب کمونیست هند (مائوئیست) با خط  کنونی حزب اشاره کرده است. یا یکی دیگر از رهبران مائوئیست نپال در نشریه “رد استار” شماره ۲ نوشته است: “برای ما انتقادات باب آواکیان (صدر حزب کمونیست انقلابی آمریکا) و گاناپاتی (صدر حزب کمونیست هند- مائوئیست) مفیدتر و دلپذیرتر از تحسین های جورج بوش و دولت هند است.”

قابل تاکید است که حزب کمونیست نپال(م)، اغلب، مبارزات خطی درون جنبش کمونیستی بین المللی و در میان رهبران حزب را، برای توده های طرفدار حزب، آشکار کرده است و در این زمینه نمونه خوبی بوده است. اما مطلع کردن و در میان گذاشتن امور با مردم با دامن زدن به بحث و جدل نظری جدی بر سر این اختلافات خطی که دارای خصلتی حیاتی برای جنبش کمونیستی بین المللی می باشند، متفاوت است.

امروزه وظیفه اصلی جنبش کمونیستی بین المللی در قبال انقلاب نپال، تحسین پیروزیهای قسمی و موقتی بدست آمده نیست. حتی زمانی که توده ها (و رهبران انقلاب) از این  قبیل “پیروزی”ها سرمست می شوند و چشم بر منافع درازمدت می بندند، باید برحقایق بنیادین و قوانین حاکم بر مبارزه طبقاتی تاکید گذاشت. بویژه آنکه این “پیروزی” شهدی زهر آگین است که می تواند عواقب ناگوار و گرانباری برای این انقلاب و بالطبع برای کل پرولتاریای جهانی ببار آورد. همانگونه که در مقاله سرویس خبری جهانی برای فتح به نام “به مناسبت دوازدهمین سالگشت جنگ خلق در نپال و نتیجه نامعلوم آن – 11 فوریه ۲۰۰۸  ” آمده است:

« هیچ تضمینی برای پیروزی انقلاب در یک زمان معین، در نپال یا هر کشور دیگر وجود ندارد. اما می توان گفت که هر چقدر هم راه پیروزی کامل انقلاب، دشوار و ترس آفرین باشد باز هم به طور قطع تنها راه ممکن و واقعی برای دگرگون کردن نپال است. لازم است که کمونیست ها بر این جهت گیری استوار باقی بمانند و مردم را برای تحقق آن رهبری کنند.»

۱۰ خرداد ۱۳۸۷- ۳۰ مه ۲۰۰۸

توضیحات:

۱ – جالب توجه است که اغلب احزاب پیام دهنده،  در جریان جنگ خلق دهساله تحت رهبری مائوئیستها، دفاع چندانی از آن بعمل نیاورده بودند. برخی ها  آنچنان از پیروزی در انتخابات ابراز شادمانی کرده اند که زمان جنگ خلق و پیروزی های آن  اینگونه با وجد و سرور در مورد موفقیتهای مائوئیستها در نپال حرف نزده بودند. آیا این قبیل احزاب از این امر خوشحالند که می توان خود را “کمونیست” خواند و در عین حال وارد سیاست بازی متعارف نظام بورژوائی شد؟ می توان آرزوی پدید آوردن جامعه ای کاملا نوین را داشت اما در مبارزه طبقاتی سخت و طولانی “حد” نگاه داشت. در این تبریک و تهنیت ها (بخصوص آنهائی که از جانب احزاب کمونیست صادر شده است) توهمات خطرناکی به چشم می خورد: این توهم که گویا می توان از طریق شرکت در سیاست بازی متعارف بورژوازی، مبارزه برای تغییر و تحول انقلابی جامعه را پیش برد. و بدتر از آن، هدف مبارزه انقلابی کسب اجازه ورود به دائره  سیاست بازی متعارف و پذیرفته شدن از طرف نظام است. این راه ها بارها در تاریخ امتحان شده و شکست خورده است. همین راه را حزب کمونیست اندونزی رفت و نتیجه اش شکستی عظیم بود که هرگز از آن قد راست نکرد. بعلاوه آن شکست نتایج وخیمی برای کل جنبش کمونیستی جهان ببار آورد و تاثیراتش صرفا در چارچوبه اندونزی باقی نماند و حتا ضربه مهمی به چین سوسیالیستی آن زمان بود. زیرا توازن قوا در سطح جهانی را که می توانست به نفع کمونیستها عوض شود به نفع امپریالیستها چرخاند.

۲ – این نامه در نوامبر  سال ۲۰۰۶ از سوی کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (م.ل.م) به کمیته مرکزی حزب کمونیست نپال (م) نگاشته، ارسال و از سوی ایشان دریافت شد. متن کامل آن در زمان مقتضی انتشار علنی خواهد یافت.

۳ – یکی از  از مفاد قرارداد صلح جامع در سال ۲۰۰۶، محدود کردن ارتش خلق و سلاحهایشان به اردوگاه های تحت نظارت سازمان ملل متحد بود. امری که قبل از هر چیز به ارتش دشمن مشروعیت سیاسی بخشیده است. حزب کمونیست نپال(م) در عین حال خواهان انحلال هر دو ارتش و ایجاد ارتش واحد شده بود؛ اما این  عملی نشد و نمی توانست بشود. در  ژانویه ۲۰۰۸ فرمانده کل قوای مسلح ارتجاع آشکارا با این طرح پیشنهادی رهبران حزب رسما به مخالفت پرداخت. این امر نشانه آن است که مرتجعین بهیچوجه در مورد حفظ محوری ترین ابزار اعمال حاکمیت خویش ناروشن نیستند.

۴ – برای بحث بیشتر در این زمینه می توانید به این مقالات رجوع کنید:

– مجموعه مقالات در حقیقت شماره ۳۰ (ویژه انقلاب نپال)، آبان ۱۳۸۵

– انقلاب نپال: مسائل پیچیده؛ برخوردهای ساده! حقیقت شماره ۳۱، دی ۱۳۸۵

–  پیچیدگی های یک انقلاب؛ بهانه ای برای حمله به مائوئیست ها! حقیقت شماره ۳۲، بهمن ۱۳۸۵

– به مناسبت دوازدهمین سالگشت جنگ خلق در نپال و نتیجه نامعلوم آن – 11 فوریه ۲۰۰۸ ، سرویس خبری جهانی برای فتح

– نپال، افق انتظارات مردم گسترده تر می شود – ۱۴ آوریل ۲۰۰۸ ، سرویس خبری جهاین برای فتح

این مقالات در سایت حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) قابل دسترس است.