رفیق حشمت الله اسدی پور

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۲۰ دقیقه

رفیق حشمت الله اسدی پور
فقط پرولتاریا چنین قهرمانانی می آفریند

 صحنه پایانی فیلم انقلابی “زنده باد زاپاتا” تاثیری عمیق بر بیننده بجا می گذارد. دشمن زاپاتا را بقتل می رساند و جنازه وی را در روستائی بنمایش می گذارد تا به مردم بقبولاند که زاپاتا برای همیشه مرده است. لیکن هیچکس علیرغم دیدن جنازه زاپاتا مرگ وی را باور نمی کند. پیرمردی در این میان می گوید: “او همواره زنده است”. فیلم با نمایش اسب سرکش زاپاتا در صعود دوباره به کوهستان، پایان می یابد.

 هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۰

ارتجاع زخم خورده اسلامی با نفرت و کینه ای وحشیانه  و ددمنشانه، جنازه انقلابی ترین کمونیستهای ایران را در شهر آمل بنمایش گذاشت. بسیاری از مردم با خشمی فرو خورده و با اندوه آشکار در میان زوزه های زبونانه مزدوران به وداع با کمونیستهای جنگجوئی پرداختند که تا روز قبل و حتی تا ساعتی قبل قهرمانانه در سنگر های نبرد دسته دسته پاسداران رژیم را از پای در می آوردند. از میان انبوه جمعیت عده ای در تلاش برای شناسایی رفیقان، عزیزان  و فرزندان شهید خود بودند. چشمهای جستجوگر زیادی بدنبال جنازه رفیق حشمت بود. بسیاری مرگ وی را باور نمی کردند و حتی آنهائی که جنازه وی را دیدند، حاضر نشدند، که بگویند رهبر کمونیست شان جان باخت. یکی می گفت من دیدم که حشمت محاصره را شکاند و خود را بباغی که رفقای دیگر به آنجا عقب نشینی کرده بودند رساند، دیگری می گفت حشمت محاصره را شکاند ولی برای نجات عده ای دیگر از رفقا دوباره برگشت.  سومی هم می گفت حشمت در میان دسته ای از سربداران در جنگل دیده شد. هیچکس حاضر نبود، مرگ وی را باور کند. انگار صحنه آخر فیلم “زنده باد زاپاتا” دوباره در حال خلق شدن بود. بعد از گذشت سالها از جان باختن رفیق حشمت هنوز بسیاری از مردم شهر آمل حاضر به قبول مرگ وی نیستند و زنده بودن حشمت برایشان به حقیقتی غیر قابل انکار تبدیل گشته است.

***

۸ سال از نبرد دلاورانه کمونیستهای انقلابی در آمل می گذرد. این  نبرد سترگ با اعتماد استراتژیک به کمونیسم آرمان رهائی پرولتاریا و ایمان به اهمیت آن نبرد خونین در شکل دادن به پیشاهنگ پرولتری در عرصه جامعه، میسر گردید. این نبرد در تاریخ تکامل جنبش مائوئیستی درایران برای همیشه ثبت گشت. این میراث انقلابی به بهای خون بهترین و انقلابی ترین کمونیستهای ایران بدست آمده است.

از جمله رهبران و کمونیستهای انقلابی که خون خود را آگاهانه نثار این نبرد جسورانه برای فتح قله های نوین نمودند، رفیق حشمت اللّه اسدی پور (مجتبی) بود.

رفیق حشمت الله اسدی پور در سال ۱۳۳۴ در شهر آمل و در یک خانواده مرفه سنتی بدنیا آمد. بدلیل موقعیت خاص اجتماعی خانواده اش از همان دوران کودکی و نوجوانی با اقشار و طبقات محتلف جامعه رابطه اجتماعی وسیعی داشت. این امر خود در شکل گیری شخصیت وی و شناختش نسبت به جامعه و خصوصیات اجتماعی ـ فرهنگی اقشار وطبقات گوناگون تاثیر بسزائی داشت. او تجاربی را در دوران  جوانی کسب کرد که زمانیکه به یک کمونیست انقلابی  تبدیل شد، توانست بخوبی از آنها برای فعالیت انقلابی بهره جوید. او در میان اقشار تهیدست شهری و روستائی و روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی و در محافل ورزشی و اقشار میانی جامعه دوستانی داشت.

او در محیطی نشو ونما یافت که روزمره با تضادها و تمایزات طبقاتی موجود در جامعه روبرو می گشت. تفکراتش توسط مبارزه طبقاتی آندوران، هرچند برآمدی آشکار و عمیق نداشت، شکل گرفت. کم نبودند جوانان و نوجوانانی که باچشمان خود در سال 46 جنازه های دهقانان مبارز روستای چهار افرا و… را دیدند که بخاطر مقاومت در مقابل غصب زمینهایشان توسط  فرماندهان ارتش بدست ژاندارمهای شاه بگلوله بسته شدند. حشمت نیز چون بسیاری از این جوانان با این سئوال روبرو شد که چرا چرخ جهان بدینگونه می چرخد و بر مبنای ظلم و ستم استوار است؟

از همان دوران، یعنی اواخر دهه چهل بمانند بسیاری از جوانان در عطش سیری ناپذیر کسب آگاهی و جستن راهی برای پاسخگوئی به درد های جامعه می سوخت. نخست بدلیل جو مذهبی محیط و خانواده اش توجهش به اسلام جلب شد. راهی انجمنهای اسلامی آن دوران گشت و در رابطه با جریان مکتب اسلام قرار گرفت (مکتب اسلام نشریه ای بود که توسط ناصر مکارم شیرازی در قم بچاپ میر سید و مطالب عمده آنزمانش تبلیغات علیه مارکسیسم بود.) طولی نکشید که حشمت به عمق پوسیدگی ایدئولوژی اسلامی پی برد. وی در اسلام همان چیزهائی را یافت که در زندگی خانوادگی واجتماعی حاکم بود. اسلام توجیه گر تمامی مناسبات گندیده و ریاکارانه ای بود که او روزمره در اطراف خود چه بصورت مناسبات ستمگرانه موجود بین مرد و زن، به اشکال مختلفی چون ازدواجهای اجباری و مصلحت آمیز در میان خانواده ها و… چه بصورت بهره کشی وحشیانه  کارگران ودهقانان و… می دید و از آن گریزان بود. وی اسلام را وسیله ای یافت در دست اقشار و طبقات حاکم و مرفه جامعه که از یکسو با بیرحمی وشقاوت شیره جان کارگران ودهقانان را می کشیدند و از سوی دیگر برای آنکه وجدانهای خود را آسوده نمایند به خیراتهای شب جمعه و عید فطر وقربان و… می پرداختند و با خمس وزکات وغیره سرمایه شان را حلال می کردند و با مقدس مآبی افکار عمومی را خام کرده و از این طریق نیز به تحمیق توده های ستمدیده می پرداختند. حشمت بخوبی منفعت طلبی شخصی را در پس عبارات مومنانه می دید. دوروئی و دوز وکلک ، زد وبند و تقلب، مختص این ریاکاری مومنانه بود. حشمت از همان زمان از نزدیک شاهد بود که چگونه آخوندهای مفت خوری همچون آیت اللّه جوادی آملی  با جیره خواری از اقشار مرفه سنتی و با دریافت سهم خودشان از قبل استثمار توده ها سرمایه های آنان را حلال می کردند وبجان ولی نعمتشان دعا می نمودند. وی فهمید آنجائی هم که اسلام چهره معترضی نسبت به سیستم حاکم بخود می گیرد، چیزی نیست جز وسیله ای برای بدست آوردن سهم بیشتر از همان سیستم. این مسئله بخوبی زمانیکه آخوندها بقدرت سیاسی دست یافتند بر همگان روشن شد. حشمت به همان اندازه که در مورد اسلام مطالعه می نمود و شناختش از اجزا آن عمیق می شد و می فهمید که هر جزء این ایدئولوژی و آئین برای توجیه چه مناسبات ستمگرانه ای است، بهمان اندازه هم نفرت و ضدیتش با آن افزون می گشت.

در همان دوران که مرکز بحث میان جوانان مارکسیست و مسلمان عمدتا حول مسئله چگونگی تکامل انسان از نسل میمون دور میزد، حشمت بطور علمی تمامی لاطائلات و خرافات مذهبی را بدور افکند و پیگیرانه جانب مارکسیسم را گرفت. این امر مصادف بود با جنبش سیاسی ـ دانش آموزی (در سالهای ۵۳ ـ ۵۲) که در شهر آمل متعاقب وقایع سیاهکل آغاز گشته بود. حشمت تحت تاثیر این جنبش به مارکسیسم روی آورد و سریعا به یکی از فعالین عملی آن بدل گشت. سرکوب آن جنبش توسط ساواک و دستگیری دهها تن از فعالین دو نکته اساسی را برای رفقائی چون حشمت مطرح ساخت:  یکم اینکه انقلاب امریست جدی و نمی توان آنرا شوخی گرفت و دوم آنکه باید درک صحیح و روشنی از اهداف انقلاب و مسیر انقلاب کسب نمود. این امر خود ذهن کنجکاو بسیاری از فعالین آن دوران را بسمت پیگیرترین ایدئولوژی وخط مشی سوق داد. این روند در سالهای ۵۷ ـ۵۳ طی شد.

حشمت جسورانه و پیگیرانه در این مسیر قدم گذاشت. فعالانه خود را درگیر پراتیک های انقلابی نمود و بر تجارب انقلابیش افزوده شد. هراندازه که در این راه گام بر میداشت نفرتش از کثافات جامعه بورژوائی بیشتر و بیشتر میشد و خود را از ایده ها وسنن ارتجاعی رها می ساخت و متحول می گشت. او در این پروسه کاملا به این امر واقف شد که فقط کسانی میتوانند مخالف هر گونه ستم واستثماری و در هر شکل وشمایلی باشند که پیگیرانه به  مبارزه انقلابی تا به آخر و متشکل تن دهند. پس از آن او هیچگاه در مقابل هیچ شکلی از ستم و ایده هائی که آنرا توجیه مینمود سکوت نکرد و تلاش نمود که علم کمونیسم را فعالانه در زندگی خود بکار برد.

درسال ۱۳۵۳ به مدرسه عالی علوم اقتصادی بابلسر راه یافت. حشمت درگیر جنبش دانشجوئی آنزمان شد و به یکی از فعالین اتاق کوهنوردی آن دانشکده تبدیل شد. تجاربی را که وی در شناسائی کوهها و جنگلهای شمال کسب نمود بعد ها نقش بسیار ارزشمندی برای سربداران پیدا کرد.

در طول این سالها حشمت فعالانه در گیر مبارزات دانشجوئی بود وتحت پوشش دسته های کوهنوردی، محافل مارکسیستی دانشجوئی و دانش آموزی بسیاری را در بابلسر و آمل بوجود آورد. او ضمن تلاش برای گسترش رابطه اش با جنبش دانشجوئی سراسری، ارتباطات وسیع خود با اقشار گوناگون جامعه را نیز حفظ کرد. فعالیت سیاسی عمده وی در ایندوران پخش آثار ومتون مارکسیستی بود او بطور خستگی ناپذیری با امکانات محدود (با قلم وکاربن) به رونویسی از کتب رهبران پرولتاریای بین المللی می پرداخت و آنها را در میان محافل مارکسیستی پخش مینمود.

در سال ۵۵ بهمراه تعدادی از دانشجویان انقلابی دیگر رئیس ساواکی دانشکده را به ضرب لوله آهنی روانه بیمارستان نمود. آن ضربت چنان کاری بودکه ساواکی مزبور مدتهای مدیدی بیهوش بود و بعدا هم نتوانست کسی را شناسائی کند.

در طی ایندوران حشمت بلحاظ خط ایدئولوژیک ـ سیاسی جهش دیگری نمود. با به بن بست رسیدن مشی چریکی و بروز گرایشات رویزیونیستی در جریان چریکهای فدائی خلق با آنان مرز بندی نمود و با موضعگیری قاطع علیه رویزیونیسم روسی و سوسیال امپریالیسم شوروی به دفاع از مائو تسه دون پرداخت و به پخش و دست به دست نمودن آثاری از قبیل پلمیکهای حزب کمونیست چین علیه رویزیونیسم خروشچفی مشهور به “۹ تفسیر” و جزوه “مارکسیست ـ لنینیستها و مشی چریکی” نوشته سازمان انقلابیون کمونیست پرداخت. وی به عنصری ثابت قدم از کمونیستهای خط ۳ تکامل یافت و از ثبات و استحکام تئوریک نظری معینی برخوردار گشت.

حشمت طی شرکت در مبارزات گوناگون، خصوصیات یک سازمانده انقلابی را کسب نمود. او توانائی این را یافت که نقشه های جسورانه تری برای پیشبرد فعالیت انقلابی ترسیم نماید. برای او هیچگاه عرصه فعالیت انقلابی تنگ و محدود نبود. اگر امروز فعالیت انقلابی در محیط دانشگاهها و یا حتی در یک شهر محدود می ماند او قادر بود که با وسعت نظر، مبارزه را به عرصه های گسترده تری بکشاند.

با ظهور طلایه های انقلاب ۵۷ حشمت به فعالیتهای انقلابی خود شتاب وگسترش بیشتری بخشید. بهمراه دانشجویان انقلابی دیگر عرصه مبارزات دانشجوئی را گسترش داده و تظاهراتی سیاسی را در بهار ۵۷ در خیابانهای  شهر بابلسر سازمان دادند، تظاهراتی که به درگیری با پلیس انجامید وموجب شهادت یکی از دانشجویان انقلابی بنام ایوب معادی شد که در آنزمان نقش مهمی در بحرکت در آوردن مردم بابلسر و منطقه مازندران ایفا نمود.

ویژگی ها و تجارب انقلابی که وی در ایندوران کسب نمود، ذخایری غنی بودند که بر بستر تحولات انقلابی و خیزشهای توده ای شکوفا شدند. حشمت در انقلاب ۵۷ در شهر آمل بعنوان مبارزی بی باک و فداکار، سخنوری توده ای، سازمانگری جسور و سازمانده هشیارتظاهرات توده ای خود را به مردم شناساند؛ و به یکی از چهره های محبوب انقلابیون آگاه و توده های ستمدیده بدل گشت. در اواخر تابستان سال ۵۷ حشمت بهمراه انقلابیون چپ نمایشگاه کتابی را در شهر سازمان داد. هدف وی از این کار سود جستن از فرصت برای فعالیتی جدی تر و انقلابی تر بود. او جسورانه طرح نقشه تظاهراتی سیاسی را بمیان کشید و اقلیتی را حول این طرح متحد نمود. حشمت رهبر و شعار دهنده اصلی تظاهرات ۹ و ۱۰ مهرماه بود. شعار های رسای حشمت فریاد عصیان توده های ستمدیده ونوید دهنده انقلاب بود. ایندو تظاهرات جرقه ای شدند که از آن حریق انقلابی ۱۵ مهر شعله ور گشت. رهبری و فعالیت حشمت در این تظاهرات قهر آمیز توده ای برجسته بود. شعار های وی به جرقه های خشم توده ها مبدل شد و  مظاهر ستم واستثمار رژیم پهلوی را به آتش کشاند. با جسارتی بی نظیر و با تحقیر مرگ به در گیری با قوای انتظامی دشمن پرداخت. این حشمت بود که از یکسو در زیر باران گلوله ها ی دشمن زخمی های تظاهرات را بدوش می کشید و از دسترس دشمن خارج می ساخت و از سوی دیگر مراکز دولتی و بانکها را به آتش می کشید و در همان اثنا مصادره امکاناتی از قبیل تایپ و … را برای فعالیت انقلابی سازمان می داد. شب همانروز مامورین ساواک برای دستگیری او بخانه اش ریختند، ولی هشیاری انقلابی و تجارب قبلی اش این توطئه را خنثی ساخت و توانست بصورتی نیمه مخفی مبارزات خود را ادامه دهد. بعد آن کمتر تظاهراتی بود که حشمت در برپائی، سازماندهی و هدایتش نقشی نداشته باشد. او دیگر آرام نداشت. در هر مکان و هر زمانی که جنبشی بپا می خاست ، حشمت خود یااز برپاکنندگانش بود یا برای هدایتش خود را سریع به آنجا می رساند. “حکومت مردمی آمل” به ابتکار و تلاش انقلابیونی همانند حشمت پا گرفت. شبهای “حکومت مردمی آمل” یادآور خاطرات انقلابی حشمت است که چگونه از این محله به آن محله از این کوچه به آن کوچه می رفت و برای سازماندهی توده ها در سطح عالیتر تلاش مینمود.

حشمت بهمراه عده ای دیگر از دل این مبارزات انقلابی محفلی کمونیستی را سازمان داد که نقش ارزنده ای در تحولات انقلابی و تمامی مبارزات کارگری ، دهقانی آندوران در شهر آمل ایفا نمود. (شرح مبارزات این محفل و جمعبندی از آن در مقاله “نگاهی به یک تجربه و ابتکار انقلابی” در نشریه حقیقت شماره ۱۴ ـ دوره دوم درج شده است.)

انگلس زمانی گفت: وقتیکه جنبشهای توده ای ـ انقلابی  به ظهور می رسند معمولا دو دسته رهبران در مقابل هم بوجود می آیند. در یکسو دسته ای با اتکا به اقشار مرفه جامعه با اتخاذ سیاستی دو پهلو و با تزلزلی آشکار در وحشتی دائمی از جدی شدن جنبش قرار دارند که صرفا به این قناعت می کنند که تصورات و خواسته های اکثریت طبقه خود را بیان دارند تا از حداکثر محبوبیت در نزد آنان برخوردار گردند. ولی در سوی دیگر و در نقطه مقابل دسته اول رهبرانی وجود دارند که در عین اینکه به  تهیدست ترین اقشار جامعه متکی هستند از خواسته ها و تصورات آنان پا فراتر می گذارند تا از پیشروان عناصر انقلابی موجود حزبی پدید آورند و با اینکه این دسته اقلیتی کوچک را در میان توده شورشیان تشکیل میدهند اما پیوسته تلاش می کنند که در راس اندیشه های آنان قرار گیرند و تا آنجا که می توانند نیروی خود را در اختیارآن می گذارند. (نقل به معنی از جنگهای دهقانی در آلمان) بیشک حشمت، از آن نمونه انقلابیونی بود که در بحبوحه انقلاب ۵۷ ضمن تلاشهای انقلابی، خود را به محبوبیت بدست آمده راضی نکرد بلکه در فکر ایجاد دسته ای پیشاهنگ بود که قادر باشد آینده ای روشن را ترسیم سازد و در راهش مبارزه نماید.

در اوضاع انقلابی سال ۵۷ حشمت از یکسو فعالانه در مبارزات توده ای شرکت می جست و از سوی دیگر انتشارات آن محفل را سازمان می داد و در ترسیم مسیر انقلابی و دامن زدن به بحث برای روشنتر نمودن خط سیاسی ـ ایدئولوژیک محفل و لزوم ارتباط گیری با سازمانهای سیاسی خط ۳ کوشا بود. حشمت ازبنیانگزاران و فعالین شورای محله رضوانیه بود. کارگران کارخانه جین مد حشمت را مبلغی انقلابی می شناختند که منافع آنان را بیان میکرد. این حشمت بود که درجریان توطئه کارفرمای کارخانه جین مد، شورای رضوانیه و مردم شهر را شبانه بدفاع از کارگران برانگیخت. در نیمه های شب حشمت با سخنانی تند و آتشین در مقابل کارخانه توده های انقلابی راتهییج می نمود و با هشیاری تحریکات حزب اللهی ها را خنثی می کرد. بخاطر این تلاشها، کارگران کارخانه، حشمت را بعنوان نماینده شورای خود در آندوره انتخاب کردند. توده های انقلابی هیچگاه تلاشهای حشمت را در سازمان دادن مبارزات دهقانی وشکل دادن محافل کارگری و دهقانی آندوران فراموش نمی کنند.

روز ۲۲بهمن حشمت جز اولین کسانی بود که به شهر بانی هجوم برد و سعی در مصادره سلاحها نمود. ساعتها اسلحه ای را که مصادره کرده بود با سماجت در دستان خود نگه داشت و دهها حزب اللهی که رهبرانشان به سازش وبند وبست با رژیم سابق رسیده بودند با ضرب وشتم بزحمت توانستند اسلحه را از چنگش خارج سازند.

بدنبال فعالیتهای آن محفل، دفتر دانشجویان و دانش آموزان مبارز ـ بعنوان یکی از مراکز مهم سیاسی ـ در آمل بوجودآمد. دفتری که محل تربیت و پرورش انقلابیونی گشت که بسیاری از آنان  بعد ها در صحنه های گوناگون نبرد طبقاتی، دلاورانه در مقابل دشمنان طبقاتی ایستادگی نمودند. حشمت نقش کیفی در این پرورش داشت. هر آن چیزی را که در مکتب نبرد طبقاتی آموخته بود بیدریغ در اختیار رفقای جوانتر قرار میداد. روزهای متوالی در جلسات آموزش سیاسی ـ ایدئولوژیک شرکت می جست و ساعتهای متمادی با حوصله طرق گوناگون فن چاپ را به همه می آموخت و می گفت: “رفقا نباید فریب دوران دمکراسی ناقص را بخورند باید از همین حالا خود را برای دوران سخت تر و شرایط مخفی آماده نمایند.” اینها همه از اعتقاد عمیقش به لزوم پرورش یک نسل انقلابی برای ادامه انقلاب سرچشمه می گرفت. در تابستان ۵۸ در پی مبارزات درونی محفل که حشمت نقش پیشروئی در آن داشت اکثریت اعضای محفل به اتحادیه کمونیستهای ایران پیوستند. ایندوران مسئله اصلی برای حشمت اتکا به جهت گیری ایدئولوژیک صحیح بود. تعلقات وی به اندیشه مائو تسه دون نقش اساسی در این انتخاب داشت. حشمت از این هم ترسی نداشت که بدلیل اتخاذ ایدئولوژی درست در دفتر دانشجویان مبارز در اقلیت بیفتد.  بقول خودش : “روز از نو روزی از نو”.

حشمت در پائیز سال ۵۸ درکنفرانس پی ریزی ستاد (تشکیلات دانش آموزی ودانشجوئی وابسته به اتحادیه ) در تهران شرکت جست و بعد از آن تشکیلات ستاد در آمل را بر پایه مبارزات توده ای دانش آموزی پی ریزی نمود. تشکیلاتی که محل جذب و پرورش انقلابیونی گشت که بعد ها به کمونیستهای ثابت قدمی تکامل یافتند. رفقای جانباخته ای چون امید قماشی، فرشته ازلی، رحمت اللّه چمن سرا، علی اصغر آیت اللّه زاده محصول ایندوران کار حشمت بودند. در همین دوران مسئولیت کمیته زنان در آمل را نیز بعهده داشت. دراردیبهشت ماه سال ۵۹ به عضویت سازمان و عضویت حوزه مازندران در آمد. مسئولیت شهر تنکابن را نیز در همان دوران بعهده گرفت. در جریان کار کردن با رفقای کمونیست جانباخته ای چون مصطفی رهبر و ابراهیم جوانبخت (نادر) و فریدون شمال بسیار درسها یاد گرفت وآموخت. در پائیز ۵۹ آموزش نظامی دید. سپس مسئولیت کمیته دهقانی تشکیلات در شهر آمل را بعهده گرفت. در هدایت مبارزات گسترده و وسیع دهقانان بی زمین و کم زمین روستاهای آمل نقش فعالی ایفا نمود. در ایندوران حشمت ازاین روستا به آن روستا می رفت و با دهقانان فقیر در آمیخته و بذر آگاهی را در میان آنان می پراکند. بسیاری از گزارشات دهقانی آمل مندرج در نشریه حقیقت (دوره قبل) توسط حشمت نگاشته شده بود. در همین دوران تا خرداد ماه ۶۰ در تمامی مبارزات ضد چماقداران حزب اللهی درشهر فعال بود. و با همان جسارت و شهامتی در اینگونه مبارزات شرکت می جست که در تظاهراتهای ضد رژیم شاه. زخمی ها را جابجا مینمود، تمامی امکانات انقلابی را بکار می گرفت و …در مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی درون سازمان فعالانه شرکت می جست. در پائیز سال ۵۹ هنگامی که به مطالعه تاریخ سه انترناسیونال پرداخت، در جلسه حوزه سازمانی این بحث را بمیان کشید که چرا ما انترناسیونال دیگری نداریم و چرا در این زمینه تلاش نمی کنیم؟

در جلسات انتقاد و انتقاد از خود همانند یک کمونیست انقلابی با انتقادات روبرو می شد و صادقانه اشکالاتی که در کارش وجود داشت را می پذیرفت و با عزمی استوار به برطرف کردن آنها می پرداخت و همین گونه نیز از دیگران انتظار داشت.

توانائی های ایدئولوژیک ـ سیاسی ـ تشکیلاتی را که حشمت در متن مبارزه طبقاتی و با اتکا به علم کمونیسم کسب نمود از او یک انقلابی حرفه ای ساخت. او بخاطر این توانائی ها می توانست از اولیه ترین علائق توده برای کار انقلابی سود جوید، به آنان جرئت بخشد، پتانسیل انقلابیشان را رشد دهد و هر نیرو و امکان ولو کوچک را بکار گیرد. حشمت بارها راهگشا و مشکل گشا فعالیت انقلابی در شرایط سخت و بظاهر بدون راه حل بود. بارها و بارها حل مشکلاتی چون یافتن مکان مناسب برای برگزاری جلسات یا محلی برای انتشارات یا جستن مکانی برای پنهان کردن اسلحه یا آموزش نظامی و… را بعهده می گرفت. هیچگاه رفقای سازمانیش از او نشنیدند که بگوید فلان کار را نمی شود انجام داد و یا بهمان کار امکان ناپذیر است. این ناشی از اعتقاد عمیقش به توانائی های موجود درطبقات ستمدیده بود و اینکه انسان همه کار میتواند بکند فقط باید جرئتش را بخود بدهد.

امکان نداشت کسی در مصاحبت با وی مجذوب و محصور سخنان انقلابی، صداقت و صمیمیت وی نگردد. با هر توده ای چنان مناسبات رفیقانه ای برقرار می نمود و بگونه ای رفتار می کرد که آن توده  خیلی سریع هر چه در ذهنش می گذشت و تمامی دردها و آمال و آرزوهای زندگیش را باوی در میان می گذاشت. سختترین پدیده ها را بزبانی ساده توضیح می داد از ایده هایشان استفاده می نمود وآنها را تکامل می داد.

او نه  تنها چنین خصوصیاتی را در خود فشرده داشت بلکه توانائی این را هم کسب نموده بود که نیرو های گوناگون تحت مسئولیت خود و حتی فراتر از آن توده های وسیع تر را بحرکت درآورد. روزی در هفته اول شروع جنگ ارتجاعی ایران وعراق ، زمانیکه صبح زود حشمت از خانه اش در محله رضوانیه بیرون می آید با حمله پاسداران به محل دفتر جنبش معلمین مسلمان در همان حوالی و اشغال آن دفتر و دستگیری عده ای از آنان مواجه می گردد. حشمت همانجا جلوی دفتر می ایستد و شروع به افشاگری از دشمن می کند و با تهییج و بسیج توده و با کمک رفقای خود تظاهراتی چند صد نفره را علیه این اقدام سرکوبگرانه سازمان می دهد. حشمت با به تحرک واداشتن نیروهای اجتماعی گوناگون بسیاری از تظاهراتهای خرداد ماه ۶۰ علیه حزب جمهوری را سازمان داد.

اواخر خرداد و تیر ماه سال ۶۰، طرح قیام سربداران درون رهبری سازمان مطرح شد. این طرح که از یکسو محصول گسست سازمان از انحرافات کهنه و از سوی دیگر نتیجه شرکت فعال کادرها و توده های انقلابی سازمان در پر التهاب ترین مبارزات توده ای در آنزمان بود، نمی توانست پشتیبانی بدون تردید رفقائی چون حشمت را بر نیانگیزد. بجرئت میتوان گفت این طرح بدون وجود چنین کادرهای انقلابی نه مطرح می شد و نه  عملی می گشت. حشمت از همان ابتدا در جریان این طرح قرار داشت. گوئی برایش تولدی دیگر بود. زنجیر انحرافات کهنه از دست وپای کمونیستهای انقلابی در حال گسستن بود. این تائیدی بر این نکته اساسی بود که همواره خط انقلابی می تواند انرژی انقلابی را به حداعلا رها ساخته و آنرا به نیروی مادی عظیمی تبدیل نماید که کوه مشکلات را بتوان از جای کند.

حشمت از طرف رهبری سازمان به عضویت در ستاد اولیه رهبری کننده قیام سربداران انتخاب شد. تمامی قابلیتها، کارآئی ها وکاربریها انقلابی و خصوصیات کمونیستی که در تجارب انقلابی گذشته خود کسب کرده بود جهشی کیفی یافت. حشمت بهمراه رفیق مراد(رفیق جانباخته غلامعباس درخشان) مسئولیت بخش تدارکات و شناسائی طرح را بعهده گرفت.

حشمت در ایندوران ضمن مطالعه تجارب مبارزه مسلحانه گوناگون در ایران فعالانه به امر تدارک پرداخت. وی به همراه رفیق مراد و رفقای دیگر و با استفاده از تجارب دوران کوهنوردی در دانشکده به شناسائی جنگل و یافتن محلی برای کمپهای سربداران پرداخت. در حمل تمامی سلاحها از تهران به جنگل و شهر مستقیما شرکت داشت. و این در حالی بود که دشمن دربدر بدنبال وی می گشت و سایه اش را با تیر میزد. او بخوبی به این امر آگاه بود که آغاز و پیشبرد مبارزه مسلحانه بدون انجام بزرگترین فداکاریها و از خود گذشتگی ها امکان ناپذیر است.

حشمت در ایندوران نسبت به انحرافات گذشته سازمان بویژه  نحوه برخورد آن به مسئله کسب قدرت سیاسی عمیقتر و آگاهتر شد. در مقابل کارشکنی های اقلیت اپورتونیست درون سازمان و آماده نبودن سازمان برای چنین روزهائی بشدت عصبانی بود. بارها به رفیق مراد گفت: “درست است که ما علیه جمهوری اسلامی  قیام می کنیم ولی حرکت ما قیامی علیه انحرافات گذشته این سازمان هم هست.” نبود تدارک جدی از قبل هرگز در ایمان وی به انجام قیام نکاست و همانند بسیاری از رفقای دیگر می گفت ما نباید اجازه دهیم تجربه تلخ ۲۸ مرداد ۳۲ دوباره تکرار گردد، حتی اگر شکست هم بخوریم باید میراث انقلابی برای نسل بعد از خود بجای بگذاریم.

آغاز جنگ انقلابی در هر منطقه ای، بدون کادرهای محلی تقریبا غیر ممکن است. کادرهائی که باید مسلح به بینش کمونیستی بوده و به خط سیاسی ـ ایدئولوژیک صحیح مسلط باشند، از پیوند نسبتا فشرده ای با توده های محلی بویژه با پایه اجتماعی جنگ خلق برخوردار باشند، آمال وآرزوهای آنان را بشناسند، شناخت بالنسبه دقیقی از اقشار وطبقات مختلف و پایه های اجتماعی دشمن و روحیاتشان داشته باشند، از ضعفها وقوتهای استراتژیکی و تاکتیکی دشمن ونیروی خودی مطلع باشند، از میدان و منطقه جنگی خود شناخت کافی داشته باشند، و از توانائی های عملی وتشکیلاتی معینی برخوردار باشند. با اتکا به چنین کادرهای محلی است که می توان نیروهای دشمن را به “عمق سرزمینهای خودی” کشاند ونابودشان ساخت.

حشمت از زمره چنین کادرهای محلی بود. بارها کاک اسماعیل (رفیق پیروت محمدی) فرمانده نظامی سربداران در تقدیر از تلاشهای حشمت گفت: “اگر ما حشمت را نداشتیم، کارمان خیلی سخت می شد.”  شناخت وی از منطقه و راهها، از روحیات دشمن و چگونگی فریب دادنشان، از روحیات توده ها و چگونگی فعال و درگیر نمودنشان در خدمت به جنگ، همه نقاط قوتی بود که در خدمت سربداران قرار داشت. حتی دشمن بعد ها در تبلیغات ضد انقلابی شفاهی و کتبی خود علیه سربداران به وجود چنین نقطه قوتی در میان سربداران و درماندگی خود در این رابطه اذعان نمود.

حشمت شناختی را که از دشمن و روحیات پایه هایش داشت در خدمت فریب دادنشان بکار می بست. بارها بازرسی ماشین حامل سلاح و مهمات را با دادن بسته ای خرما و …  بعنوان رشوه به پاسداری مانع می گشت. یا زمانیکه در تهران موقع خرید خرما و کشمش و تدارکات بعنوان مشکوک توسط کمیته دستگیر شد با طرح این داستان که اینها را برای مراسم عزاداری و یا بهانه ای دیگر خریده بر سر پایه های کودن رژیم  شیره می مالید.

دوران انتقال و استقرار نیرو های سربدار در جنگل با بیشترین فشار های جسمی به حشمت همراه بود. روزها وشبهای متوالی حشمت برای انتقال نیرو در حال راهپیمائی از یک نقطه به نقطه دیگر جنگل بود. در اوج خستگی های مفرط ناشی از شرایط و سختی های مبارزه نظامی و با پاهای بشدت تاول زده و بیخوابی و گرسنگی مداوم و در زیر بارانهای سخت پائیزی حاضر نبود ماموریتی را نیمه تمام بگذارد یا بدنبال راحتی خود باشد و یا بر مبنای موقعیت شخصی خود مسیری  و یا کاری را تعیین کند. حضور وی در واحد های نظامی سربدار موجب اطمینان خاطر رفقا در انجام موفقیت آمیز ماموریتشان می گشت.  تمامی رفقای سربدار منجمله رهبری سربداران به صلاحیت و توانائی های وی اطمینان داشتند. کاک اسماعیل در تمامی موارد تصمیم گیریهای نظامی به مشورت با حشمت می پرداخت. حشمت بارها با تن دادن به خطراتی بزرگ ارتباطات سربداران و تشکیلات شهر را که قطع شده بود، وصل کرد.

جسم و روح حشمت در کوره فروزان نبرد های انقلابی سربداران آبدیده تر شد. در نبرد ۲۲ آبان حشمت پا بپای کاک اسماعیل از این سنگر به آن سنگر می رفت و وی را در هدایت جنگ یاری می رساند. او که بجز سه راهی اسلحه ای در دست نداشت در پیشاپیش نیرو های سربدار به دشمن هجوم می برد. یکبار خود را به چند متری سنگر های دشمن رساند و با زبان محلی با فرمانده یکی از واحد های دشمن (که فرمانده سپاه پاسداران بابل بود) شروع به صحبت نمود و تحت عنوان اینکه از نیروهای آنهاست و زخمی شده وی را فریب داد و مجبورش نمود که از سنگر خود بیرون بیاید. رفقای دیگر از فرصت استفاده کرده و با تیراندازی بسمت آن مزدور وی را به همان بهشتی که میخواست روانه کردند. کاک اسماعیل در جلسه جمعبندی از این نبرد گفت : “رفقای ما از چنان روحیه و جرئتی برای کسب قدرت برخوردارند که بدون سلاح بسمت دشمن یورش می برند.”

زمانیکه شرایط مبارزه در جنگل سخت تر شد و تزلزلاتی در میان بعضی از افراد بروز نمود، حشمت بیرحمانه آنها را افشا و بباد انتقاد گرفت. برای او مشکل نبود که در مقابل انقلابیون سابقی که تاب تحمل شرایط جدید مبارزه طبقاتی را نداشتند علیرغم علائق عاطفی نسبت به آنان، موضع بگیرد و مبارزه علیه شان را دامن زند. حشمت بارها در جنگل خواهان عزل چنین افرادی از مسئولیتهایشان شد. او بهمان اندازه که به رفقای خود عشق می ورزید از رفیقان نیمه راه و متزلزلین نفرت داشت. از طرف دیگر زمانی هم که نزدیکترین یارانش را در مبارزه انقلابی از دست می داد اندوه خود را به کینه ای عمیق تر نسبت به دشمن تبدیل می کرد و قاطعانه تر مبارزه خود را به پیش می برد.

حشمت در جلسات تصمیم گیری قیام پنج بهمن مخالف طرح ارائه داده شده بود. اواز لزوم پیشبرد جنگ پارتیزانی در منطقه دفاع نمود. ولی علیرغم  مخالفتش با تصمیم گیری فوق، فعالانه به اجرای طرح پرداخت و بهمراه رفیق مراد و کاک محمد و رفقای دیگر مسیر رفتن به شهر را شناسائی نمود و از هیچ کوششی برای انجام قیام فروگذاری نکرد.

پنجم و ششم بهمن مردم آمل کسی را در میان سربداران دیدند که برایشان  بهیچوجه غریبه نبود. محله ای را که در آن بزرگ شده بود مثل کف دست می شناخت. بهمراه کاک اسماعیل چست و چالاک، مغرور و با وقاراز این سنگر به آن سنگر می رفت و می رزمید. شبانه اعضای انجمن اسلامی محله رضوانیه را فریب داد و خلع سلاح نمود. جاسوسان و مجیزگویان رژیم اسلامی از ترس در سوراخهای موش پنهان گشته بودند. حشمت بسیاری از آنان را از سوراخ هایشان بیرون کشید. حزب اللهی ها و جاسوسان اکثریتی ـ توده ای رژیم را شناسائی میکرد و بعضی از مزدوران را به جوخه های اعدام سربداران می سپرد. او این بار در نقش دادستان انقلاب پرولتری انجام وظیفه مینمود. کینه ونفرت سالیان دراز از دشمنان طبقاتی را در گلوله های آتشین خود فشرده کرده و نثارشان می ساخت. او در آن لحظات بیان فریاد رسای انتقام خونین خلق بود. به هر کوچه ای که قدم میگذاشت مورد استقبال گرم توده هائی قرار میگرفت که راه رفتن را از آنان آموخته بود و رشد اولیه خود را مدیون تلاش آنان می دانست. اهالی محل حرفها و رهنمود های وی را بجان می خریدند و به حمایت بیدریغ از نیرو های سربدار می پرداختند. با شهادت کاک اسماعیل، حشمت بهمراه رفقائی چون کاک محمد (رفیق جانباخته رسول محمدی) تلاش زیادی برای عقب نشینی منظم نیروهای سربدار بعمل آوردند. او توانست دسته ای از رفقا را به باغی در کنار شهر ببرد. او دوباره به محله رضوانیه بازگشت تا تعداد دیگری از رفقای زخمی و گروه پزشکی را از محاصره نجات دهد، اما موفق نشد و بهمراه آنان در محاصره کامل نیرو های دشمن قرار گرفت. آنها در خانه ای پناه گرفتند ولیکن متاسفانه نتوانستند آن شب از شهر عقب نشینی کنند. صبح روز بعد در درگیری که با نیرو های دشمن پیش آمد رفیق حشمت به شهادت رسید. بدین ترتیب زندگی سرشار از مبارزه و نشاطش پایان یافت. او با همان شهامت وجسارتی که زندگی کرده بود مرگ را پذیرا شد. دشمن بعد از بنمایش گذاشتن جنازه شهدای سربدار برای از بین بردن خاطره قیام سربداران بطرز وحشیانه ای دست به سرکوب توده های انقلابی زد. هرکس کوچکترین کمکی و یا اظهار حمایتی از سربداران نموده بود را به حبس، شکنجه، زندان و یا بپای جوخه اعدام کشاند. کسانی جرمشان فقط این بود که با حشمت روبوسی و ابراز آشنائی کرده بودند. بیشترین فشارها را به نزدیکان و اطرافیان این کمونیست انقلابی وارد آورد. خانه ای که وی زمانی در آن سکونت داشت را مصادره نمود و به هزار دسیسه وحیله عبث متوسل شد تا خاطره سرخ این کمونیست انقلابی را از میان بردارد. درحالیکه اثرات قیام سربداران و مبارزات رفقائی چون حشمت بر ذهن ستمدیدگان نقش بسته است.

انقلاب ۵۷ زمین را شخم زد، نبرد سربداران بذرهای آگاهی کمونیستی را پراکند و با خون کمونیستهای انقلابی آنرا آبیاری نمود تا جوانه های انقلاب پرولتری پیروزمند رشد نماید. دشمنان طبقاتی با هراس مدام از این بذر سرخ عاجز و درمانده ازمقابله با پایه گیری و رشد آن می باشند. هرگاه آنها بتوانند تجاربی را که توده ها در پی انقلاب ۵۷ ـ ۶۰ و بتکان در آمدن زنجیر های ستم وبندگی کسب نمودند از بین ببرند آنگاه میتوانند ادعا کنند که خاطره رفقائی چون حشمت را نیز از میان برداشته اند. زیرا هیچکس نمیتواند صحنه های پرشور انقلاب ۵۷ و رزم دلیرانه سربداران در آمل را بخاطر بیاورد و یادی از حشمت نکند. جوانان او را در صحنه هائی که وی به ایشان جرئت مبارزه کردن می بخشید بخاطر می آورند. کارگران  چهره مبلغ خستگی ناپذیر شان را بیاد می آورند. دهقانان سازمانده صدیق و بی آلایش مبارزاتشان را بخاطر می آورند. حشمت، خصوصیات و توانائی های انقلابیش را در شرایطی کسب نمود که هر روزش برابر چندین سال معمولی بود. این قابلیتها، بیان توان طبقه انقلابی در حرکت برای تغییر جهان کهنه می باشد.

آخرین رزم دلاورانه وی بیان جرئت و جسارتش درپیشبرد مبارزه مسلحانه برای کسب قدرت سیاسی می باشد. نبردی که به  توده ها نشان داد بدون بزرگترین از خود گذشتگی ها و مبارزه تا پای جان و رویاروئی قهرآمیز با دشمن هیچ صحبتی از انقلاب پیروزمند نمی تواند در میان باشد. حشمت این حکم مائوئیستی “جرئت کنید و قدرت سیاسی را کسب نمائید” را بخوبی فراگرفت و بکار بست، از همین رو دشمن به هیچ طریقی قادر نگشت و نخواهد گشت خاطره این قهرمان واقعی توده ها را از میان بردارد.

مسلما پرولتاریای انقلابی و توده های ستمدیده خصوصیات و قابلیتهای چنین رهبرانی را فرامی گیرند و بهمانگونه که کموناردها بعد از شکست کمون پاریس گفتند، با بانگ رسا به دشمنان طبقاتی می گویند:

“آهای بورژوازی وحشتزده تو چه اهمیتی داری؟ بنگر زیر این رودخانه های خونی که بزمین ریخته ای، انقلابی که فکر می کردی مرده است، جوانه می زند و بر سر راه تو قویتر رشد می کند، گوئی بدست خدایان آبیاری شده است. انقلاب زیباتر، قویتر و تهدید کنان در مقابل تو می ایستد و تو می لرزی همانطور که وقتی با هفته وحشتناک خون روبرو شدی، می لرزیدی.” (بنقل از “هفته خون” نوشته امیل دکهر از ادیبان کمون)

کمونیستها با الهام از چنین رهبرانی با عزمی استوار در راه ایجاد حزبی انقلابی و ارتشی انقلابی گام برمی دارند تا در صحنه نبرد طبقاتی و در میدان خونین جنگ خلق، انتقام آنان را بگیرند و به حساب تمامی جنایات دشمنان طبقاتی رسیدگی کنند.

بی شک خاطرات رفیق حشمت اللّه اسدی پور در سرودهای این تلاش دائمی همواره زنده است.

باشد که بازگردیم با خنده و ترانه

 آواز فتح خوانیم در جای جای خانه

دشوار نیست هرگز پیچیده کار دنیا

جرئت کن و خطر کن

 بین فتح قله ها را