مصاحبه در مورد کودتای نظامیان در مصر
مصاحبه مونا روشن با تلویزیون چشم انداز، ۳۰ تیرماه ۱۳۹۲
سوال: همان طور که می دانید رژیم مُرسی وابسته به اخوانالمسلمین بعد از یک سال توسط کودتای نظامی ارتش مصر سقوط کرد با وجود آن که این تعویض قدرت به وضوح یک کودتا بود اما مخالفین مرسی آن را انقلاب دوم مصر میخوانند. آیا به نظر شما این درست است؟ اگر نیست چرا؟ و اصولا دلایل اینها برای این که میگویند این انقلاب است و نه کودتا چیست؟
بله همانطور که گفتید این یک کودتا بود که عدهای آن را انقلاب دوم مصر میخوانند. در مصر نه انقلاب اولی رخ داد و نه دوم. سرنگونی مبارک در سال ۲۰۱۱ هم انقلاب نبود. بلکه سقوط مهرهای از دولت ارتجاعی مصر بود. عوض کردن نگهبانان یک نظام، انقلاب نیست. اتفاقا مهم ترین نشانۀ انقلاب نبودن سقوط رژیم مبارک پابرجا ماندن ارتش مصر بود. دولت کهنه با ستون فقراتش که ارتش است پابرجا ماند و فقط نگهبان عوض کرد.
در نتیجه باید گفت که مبارزات مردم مصر علیه رژیم مبارک تبدیل به یک انقلاب نشد و در واقع در نیمۀی راه متوقف ماند. بعد از سقوط مبارک، ارتش مستقیما حکومت را در دست گرفت و در ۱۶ ماهی که به طور مستقیم ادارۀ دولت را در دست داشت جنایتهای بیحساب علیه مردم مرتکب شد. فقط یادآوری کنم: این ارتش تظاهرات زنان در هشت مارس ۲۰۱۱ را سرکوب کرد و زنان دستگیر شده را به زور وادار به آزمایش بکارت کرد، یعنی به آنان تجاوز انگشتی کرد. ژنرال السیسی که رئیس ارتش مصر و رئیس کودتا است این آزمایش بکارت را تایید کرد و گفت این کار لازم است چون این زنان شب را در میان تظاهرات کنندگان میدان تحریر گذراندهاند. اگر کسی فکر میکند که السیسی یک نظامی سکولار است باید بداند که همسر وی روبنده میزند و خودش نیز اسلام گرای فناتیک است. زیر نظر همین ژنرال ۱۲ هزار غیر نظامی در زندانهای ارتش هستند. زیر نظر همین ژنرال قتل عام استادیوم پورت سعید در فوریه ۲۰۱۳ اتفاق افتاد.
این ارتش ستون فقرات دولت طبقات سرمایه دار وابسته به نظام سرمایه داری جهانی است. این ارتش بزرگترین تکیه گاه آمریکا برای سلطه بر مصر است. این ارتش بعد از ارتش اسراییل بیشترین کمکهای نظامی و مالی را از آمریکا دریافت می کند. بین سال ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۱ این ارتش ۳۵ میلیارد دلار از آمریکا دریافت کرد. سران ارتش تعلیم دیدۀ مدارس نظامی در آمریکا هستند. این ارتش باز ماندن کانال سوئز را برای امپریالیستها و نیازهای سرمایهداری جهانی تضمین میکند. این ارتش در سرکوب ملت فلسطین همدست اسراییل است.
… بهتر است با این واقعیت روبرو شویم که تودههای مردم برای شکنجه گران و سرکوب گران خود هورا کشیدند و بپرسیم چرا و این وضعیت چه وظایفی را در مقابل ما کمونیستها می گذارد. برخی … حمایت میلیونها مصری از ارتش مصر و کودتای آن را «نه بزرگ» به اخوانالمسلمین خواندند! …
البته اینها لغزش قلم یا کلام نیست. این گونه تحلیلها بیان افق سیاسی این جریانها است. در ایران رای دادن مردم به روحانی که مهرۀ وفادار و شناخته شدۀ ولایت فقیه است را به عنوان «نه بزرگ به رهبر» مثبت ارزیابی کردند و در مصر حمایت میلیونها تن از تودهها از ژنرالهای خونخوار مصر را «نه بزرگ به اخوان المسلمین» می خوانند. این سیاست یعنی ابدیت بخشیدن به دور باطلی که تودههای خاورمیانه بدان گرفتار شدهاند که مرتبا علیه یک باند مرتجع به باندی دیگر «نه بزرگ» میگویند و این باندهای مرتجع نیز از این بابت خشنود هستند٬ زیرا باعث میشود که تودههای مردم هرگز راه خود را پیدا نکنند.
سوال: کدام نیروهای سیاسی اپوزسیون در مصر با این کودتا همراهی کردند و استدلالشان چیست؟
هنگام اعلام کودتا توسط ژنرال السیسی افرادی مانند البرادعی و رهبر جنبش جوانان تمرد و رهبر حزب سلفی النور و امام الازهر و اسقف مسیحیان در اطراف وی نشسته بودند. این صحنه یعنی یک اتحاد! اتحاد این نیروها با ارتش! البرادعی یک فرد نیست. او سخنگوی جبهۀ نجات ملی است. جبهۀ نجات ملی بعد از سقوط مبارک درست شد. شماری از احزاب به اصطلاح چپ و سوسیالیست هم در آن هستند. مثل ترتسکیستها و نیروهای تیپ اکثریت- حزب تودۀ ایران یعنی کسانی که حامی شوروی سوسیال امپریالیست بودند. جنبش تمرد هم بخشی از آن است. تمرد ربطی به جنبش جوانان ۶ آوریل که موجبات سقوط مبارک را فراهم کرد ندارد. بلکه سازمان جوانانِ جریانی به نام الکفایه است. الکفایه در ۲۰۰۴ درست شد و نقش زیادی در سرنگونی مبارک نداشت. آخرین رهبر الکفایه در سال ۲۰۱۱ شخصی بود که یک دوره عضویت حزب کمونیست مصر وابسته به شوروی سابق را داشت و یک دوره هم عضو اخوانالمسلمین بود. ….
در این اوضاع یک موضوع از هر مساله دیگر مهم است. و آن این است که نیروهایی که خودشان را انقلابی میخوانند به خاطر شکست دادن اخوانالمسلمین با ارتش متحد شدند و به ارتشی که پیشه اش جنایت است مشروعیت دادند. آیا واقعا می شود به کسانی که خود را به دست ارتش و یا نمایندگان سیاسی «بازار آزاد» میسپارند گفت انقلابی؟ یا چپ یا سوسیالیست؟ هرگز! این احزاب به اصطلاح چپ و سوسیالیست دست در دست امثال البرادعی در واقع تبدیل به دلال و واسطۀ میان ارتش و مردم شدند و به ارتش کمک کردند که به عنوان «ناجی» مردم مصر در صحنه ظاهر شود. از این جور نیروها که همیشه تبدیل به کاتالیزور به قدرت رسیدن جناحهای مختلف بورژوازی و طبقات حاکمه میشوند در اپوزیسیون چپ ایران هم وجود دارد. در واقع این به اصطلاح چپها چه بخواهند و چه نخواهند بیانکننده و مجری برنامه و افق قشری از طبقۀ بورژوازی هستند.
سوال: چرا میلیونها تن از مردم مصر با این کودتا همراهی کردند و از آن به هیجان و اشتیاق آمدند ؟ طرفداران مرسی چه کسانی هستند؟ آیا در میان آنها بخشی از تودههای مردم هستند؟
اولا، شورش مردم علیه رژیم مُرسی و خواست سرنگونی وی به حق و بسیار به جا بود. مردم هیچ راه دیگری نداشتند. شکی نیست که مردم به همان دلایلی که علیه مرسی شورش کردند علیه حکومت فعلی هم شورشهای دیگری خواهند کرد. در یک سال مُرسی اعتصابهای کارگری را سرکوب کرد، رفت و آمد زنان در عرصۀ عمومی را واقعا مشکل کرد، در دورۀ مُرسی تعداد خبرنگاران دستگیر شده بیشتر از سی سال حکومت مبارک بود. بسیاری از جوانان مبارز میدان التحریر و وبلاگنویسان به طرز مرموزی کشته شدند. مرسی با استفاده از داشتن اکثریت در پارلمان قدرت ریاست جمهوری را بسط داد و مایۀ اسلامگرایی قانون اساسی را زیاد کرد و قوانین مصر را مقید به احترام به قوانین قرآن و سنت کرد. مرسی به هیچ یک از قولهای اقتصادی خودش و کم کردن فقر عمل نکرد.
گسترش نارضایتی مردم روندی روشن بود. ارتش تلاش کرد تا از این نارضایتی استفاده کند و خود را به عنوان «ناجی اسلام و دموکراسی» معرفی کند و برای خودش مشروعیت مردمی بخرد. عربستان سعودی هم با تقویت اسلامگرایان سلفی مانند حزب النور به این روند کمک میکرد. فاجعه در این جا است که ارتش موفق شد بخش بزرگی از تودههای مردم را با طرح خود همراه کند و نگذارد که نارضایتی تودههای مردم از رژیم مرسی تبدیل به حرکتی انقلابی علیه کلیت این نظام که ارتش ستون فقرات آن است بشود.
شورشهای بزرگ کارگران و زحمتکشان و زنان و روشنفکران علیه رژیمهای حاکم، علیه فقر، علیه سرکوب و نبود آزادیهای سیاسی، علیه پدرسالاری یک مشخصۀ بسیار مساعد اوضاع کنونی در خاورمیانه و جهان است. اما این شورشها مرتبا در دور باطل انتخاب میان بد و بدتر، میان اسلامگرایی یا امپریالیسم، میان مرتجعین غیر نظامی و نظامی گیر میکنند. به این معضل باید پاسخ صریح داد و نه این که آن را با گفتن این که «مردم ارتش را مجبور کردند» یا این که این یک «نه بزرگ» بود توجیه کرد. برنامۀ یک انقلاب واقعی و صدای یک حزب کمونیست انقلابی در میدان نیست. برای همین تودههای مردم به سادگی به دنبال این یا آن مرتجع میافتند.
سقوط اخوانالمسلمین ضربهای به اسلام سیاسی در خاورمیانه نیست
این که میلیونها نفر از تودههای مردم در خاورمیانه به ماهیت رژیمهای اسلامی پیبردهاند تحول خوبی است. اما افشا شدن ماهیت اسلام سیاسی مترادف با افول آن نیست. این زگیلی نیست که خود به خود خشک شود و بیفتد. یک برنامه و آلترناتیو کمونیستی باید با آن در بیفتد و راه دیگری را در مقابل تودههای مردم که خواهان تغییراند باز کند. در این صورت است که افول خواهد کرد. در شرایطی که ایالات متحدۀ آمریکا و امپریالیستهای دیگر بر جهان سلطه دارند و نابودی و فقر و نابرابری و جنگ بر سر مردم جهان میریزند، اگر تودههای مردم آلترناتیو دیگری به جز سمتگیری میان اسلامگرایان و نیروهای طرفدار غرب را نبینند اسلام سیاسی افول نخواهد کرد. اتفاقا اوضاع امروز مصر میتواند در نهایت اسلامگرایان را در همه جا تقویت کند.
وارد شدن در نزاع و رقابت میان قطبهای ارتجاعی (ارتش و اسلامگراها) در نهایت به تقویت هر دوی آنها و به ضرر جبهۀ مردم منجر میشود.
باید احزابِ سیاسی به اصطلاح «چپ» را که تبدیل شدن تودههای مردم به بازیچۀ رقابتهای مرتجعین را «نه بزرگ» و «انقلاب دوم» و غیره میخوانند افشا کرد زیرا این سیاستها فقط یک تاثیر و پیام دارد و آن اینکه تودههای مردم چارهای ندارند جز این که هر از چندی از طریق شورش و طغیان نگهبانی دستگاه دولتی بورژوازی را از یک جناح بگیرند و به دست دیگری بسپارند. این فرآیندها حتا زمانی که از اقبال تودهای برخوردارند، فرآیندهایی به غایت ضدمردمیاند و مانع مهمی در مقابل وقوع انقلابهای واقعی هستند.
فاجعۀ تبدیل شدن تودههای تحت ستم و استثمار مصر به بازیچۀ دست جلادان و سرکوبگران خود یک بار دیگر ثابت کرد که: اگر رهبری کمونیستی انقلابی در میان نباشد؛ تودهها بیتردید به سوی یکی از قطبهای سیاسی سازمان یافتۀ ارتجاعی جذب خواهند شد.
تودههای مردم از هر قشر و طبقهای که باشند، کارگر باشند یا دهقان یا دانشجو، به طور خود به خودی و با امتحان و خطا نمیتوانند به افق و برنامهای دست یابند که منطبق بر منافع آنان باشد. به طور خود به خودی نمیتوانند رشتههای پیوندی را که در جریان شورش علیه مرتجعین ایجاد کردهاند تبدیل به سازمانی کنند که در بلند مدت بتواند طبقۀ کارگر و تودههای مردم را در مغلوبکردن و درهم شکستن ماشین دولتی که نیروهای نظامی ستون فقرات آن هستند رهبری کند. سرنگونی دولت کهنه یعنی استقرار یک دولت نوین. تودههایی که خواهان تغییر هستند باید به این واقعیت آگاه بشوند که دولت کهنه باید سرنگون شده و دولت نوینی برقرار شود. باید به مختصات این دولت نوین آگاه باشند تا بتوانند مقایسه کنند و آگاه بشوند که انقلاب یعنی چه. متاسفانه بسیاری از جریانهای به اصطلاح چپ و سوسیالیست هم فقط اسم چپ و سوسیالیست را با خودشان حمل میکنند و به جای این که معنای واقعی انقلاب را به میان مردم ببرند، تبدیل به واسطۀ میان تودههای مردم و ضد انقلاب میشوند.
طبقۀ حاکمۀ مصر و دولت کهنۀ آن به گرداب تضادهای عمیق افتاده بود. اما انقلاب مصر هم در دور باطلی گیر کرد و نتوانست راه تغییرات بنیادین به نفع اکثریت مردم را باز کند. بیرون آمدن آن از این دور باطل در گرو شکلگیری مرکز فرماندهی سیاسی کمونیستی انقلابی در راس جنبش مردم است که معنای یک انقلاب واقعی را در میان تودههای شورشگر فراگیر کند و آنان را تبدیل به رزمندگان یک استراتژی انقلابی واقعی کند.