از آهن مذاب تا گدازه خشک: تاملی در ادبیات و هنر شوروی
از اکتبر ۱۹۱۷ تا دهه ۱۹۴۰
«از آهن مذاب تا گدازه ی خشک» اثری به موقع و کم نظیر است در باره ی هنر در اولین انقلاب و کشور سوسیالیستی جهان. باربد کیوان با نگاهی نقادانه به عرصه ی ادبیات و هنر در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی خدمت مهمی به فرآیندِ جمعبندی از تجارب مثبت و منفی انقلاب های سوسیالیستی قرن بیستم کرده است. به یقین طرازبندی از نظریه ها، سیاست ها و عمل کردهای دولت سوسیالیستی شوروی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) در عرصه ی ادبیات و هنر جایگاه مهمی در جمعبندی از کلیتِ تجربه ی دولتِ دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای سوسیالیستی سابق دارد زیرا، «مبارزه بر سر جایگاه و راستای ادبیات و هنر بخشی جدایی ناپذیر از مبارزه طبقاتی ادامه دار (و اغلب حادی) است که گذار سوسیالیستی را به پیش می راند.» این کتاب علاوه بر مقدمه شامل فصول زیر است: یک پیش زمینه ی تاریخی،آتش اکتبر، هنر و ادبیات در دسترس همه، پرسش ها و چالش های دهه ی ۱۹۲۰، ایدئولوژی رسمی،سانسور، تعیین سلیقه ی عمومی،دهه ی ۱۹۳۰ و چرخش در سیاست فرهنگی/ادبی/هنری،رئالیسم سوسیالیستی،و آنچه می توان جمعبندی کرد. کتاب همچنین ضمیمه هایی در باره نظرات لنین و برخی دیگر از شخصیت های سیاسی و هنرمندان شوروی در مورد هنر دارد: تروتسکی،کلنتای،مایاکوفسکی و نوگرایان، لوناچارسکی، گورکی ،ژدانف، انجمن هنرمندان انقلاب. این اثر در تارنمای سربداران.اورگ، بخش کتاب خانه، در دسترس است. گزیده ای از مقدمه ی کتاب را در زیر می خوانید:
چگونه می توان جامعه ای نوین و متفاوت بنا نهاد که در آن نشانی از بهره کشی انسان از انسان و ستمگری نباشد؟ شاید این پرسشی دیرینه به عمر قرن ها باشد. اما تنها در عصر سرمایه داری بود که این پرسش بر اساس یک درک علمی از تضادها و روابط پایه ای جوامع بشری مطرح شد و پاسخی ماتریالیستی دیالکتیکی/ انقلابی گرفت. در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی،مارکس و انگلس تئوری انقلاب کمونیستی را با اتکاء به شاخصه ها و دستاوردهای مبارزه طبقاتی و آخرین پیشرفت های علمی و تولیدی بشر پی ریختند. مفهوم اساسی این انقلاب را مارکس و انگلس در «مانیفست کمونیست» چنین بیان کردند: «گسست قطعی از مناسبات کهنه مالکیت و گسست قطعی از ایده های کهنه». تجربه دو انقلاب سوسیالیستی بزرگ در روسیه و چین که فرصتی سی چهل ساله برای پیشبرد دگرگونی های سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی در اختیار طبقه کارگر و حزب کمونیست و دولت انقلابی قرار داد، نشانگر این واقعیت بود که در انجام این «دو گسست قطعی»، تقدم و تاخری در کار نیست. اینگونه نیست که اول باید گسست از مناسبات مالکیت انجام گیرد و سپس نوبت به تسویه حساب با ایده های کهن برسد. یا اینگونه نیست که گسست از مناسبات مالکیت به طور خود به خودی ایده های کهن را از میدان به در کند. تغییر و تحول در روابط تولیدی جامعه (که مناسبات مالکیت یک وجه تعیین کننده آن است) در ارتباط متقابل با تغییر و تحول در روبنا (که دولت و خانواده، سیاست، ایدئولوژی،قانون و حقوق، فلسفه و فرهنگ را در بر می گیرد) پیش می رود.
تجربه انقلاب های سوسیالیستی در قرن بیستم یک واقعیت دیگر را هم نشان داد. اینکه برداشت مکانیکی و یک جانبه از رابطه زیربنا و روبنای جامعه (یعنی تعیین کننده دانستن اقتصاد در همه حال، و کم بها دادن به سیاست و ایدئولوژی و فرهنگ) می تواند عرصه را برای نفوذ و تاثیر و تقویت ایده های کهن (ایده های بورژوایی / ماقبل سرمایه داری،ایده های مدافع نابرابری و امتیاز و بهره کشی طبقاتی و جنسیتی و ملی و نژادی و مذهبی،ایده های خرافی و ضد علمی) در ذهن جامعه باز بگذارد و به تکوین و گسترش روابط اجتماعی ناعادلانه، رفتار سیاسی ستمگرانه، و روابط اقتصادی استثمارگرانه در بطن جامعه سوسیالیستی پا بدهد. از این رو، قلمرو فرهنگ و اندیشه در جامعه نوین را به هیچ رو نمی توان حیطه ای فرعی و علی السویه به حساب آورد.
ادبیات و هنر نیز که در قلمرو فرهنگ و اندیشه و ایده جای دارد تاثیر مهمی بر نحوه تفکر و عمل، بر رفتارها و ارزش گذاری ها، بر انگیزه ها و روحیات بخش های مختلف جامعه می گذارد. ادبیات و هنری که انباشته از خودخواهی و فردگرایی،بت سازی و مطلق گرایی،سازشکاری و همسازی،و گریز از نقد و چالش و تضاد باشد فقط می تواند چوب لای چرخ سوسیالیسم بگذارد و زمینه را برای به قدرت رسیدن بورژوازی نوخاسته «خودی»و احیای سرمایه داری مساعد کند. از این رو، چالش گری و مبارزه بر سر جایگاه و راستای ادبیات و هنر بخشی جدایی ناپذیر از مبارزه طبقاتی ادامه دار (و اغلب حادی) است که گذار سوسیالیستی را به پیش می راند.
نوشته ای که پیش رو دارید مروری بر عرصه هنر و ادبیات در شوروی سوسیالیستی است. آنچه در این عرصه گذشت بازتاب سیاست های گوناگون در حزب و دولت انقلابی و چگونگی ساختن تاریخ توسط توده های به پا خاسته کارگر و دهقان و زحمتکش بود. پس مرور ادبیات و هنر در شوروی،مرور سیاست و تاریخ نیز هست. اما آثار ادبی و هنری در همه جوامع، اساسا شکل ها و «بسته» های ایدئولوژیک اند که خصوصیات و مضامینی پنهان تر، پیچیده تر و ماندگارتر از تاریخ نگاری های مقطعی و یا تبلیغ و تهییج سیاسی روز دارند. بنابراین ما نباید صرفا ارتباط ادبیات و هنر شوروی را با وقایع و تحولات تاریخی و سیاست های هر مقطع ردیابی کنیم، بلکه باید به نقشی که این ادبیات و هنر در ارتباط با «گسست قطعی از ایده های کهن» (خط راهنمای انقلاب کمونیستی) بازی کرد نیز بپردازیم. سرانجام باید بر این نکته مهم تاکید بگذاریم که نوشته حاضر به علت فشرده بودن قادر نیست تضادها و پیچیدگی های واقعی آن دوران تاریخی (از جمله، جوانی و نابلدی دولت انقلابی در آن تجربه نخستین) را آن چنان که باید و شاید به تصویر بکشد. برای دست یافتن به یک تصویر دقیق تر و درک عمیق تر، خواننده باید به آثار ارزشمند متعددی رجوع کند که با نگاهی علمی و قابل اعتنا به تاریخ اتحاد شوروی در عرصه های گوناگون سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی پرداخته اند.