ظهور دانلود ترامپ، نیاز به یک انقلاب واقعی در آمریکا و امکان آن
از نشریه «انقلاب» (ارگان مرکزی حزب کمونیست انقلابی، آمریکا) منتشر شده در نشریه حقیقت شماره ۷۵ (با عنوان: بحران در طبقهی حاکمهی امپریالیسم آمریکا)
دانالد ترامپ سه چیز است:
یکم: ترامپ نمایندهی کاملی است از زشتترین، انگلیترین و فاسدترین بخشهای امپراتوری آمریکا که خود بینهایت زشت و سبعانه و ستمگر است. ترامپ نمایندهی کاملی است از ارزشهای اجتماعی که این امپراتوری تجسم آن است. نه تنها مواضع سیاسی او، کل شیوهی زندگیاش، شیوهی قلدرانهاش، هرزگیاش، پرستش و فخرفروشیاش نسبت به پول، مباهات به جهلش، فخرفروشی شوونیستی فرومایهاش به «آمریکای شماره یک»، نگاههای چندشانگیزش به زنان: همهی اینها نقطهای است که «رویای آمریکایی» به آن منتهی میشود. او تجسم استثمار و غارتی است که سرمایهداری میکند و ذهنیت «اول خودم» که اشاعه میدهد. هرچند او بیان افراطی این «رویای آمریکایی» است اما در هر حالت، تجلی آن است و این عمیقاً بر دل پیروانِ نزدیکِ این نره خرِ خوکصفتِ عر و تیز کن، نشسته است.
دوم: ترامپ بخشی از جنبش فاشیستی در آمریکا را به شیوهای بسیار عریانتر و تهاجمیتر متشکل کرده است. او در حال سازمان دادن کسانی است که احساس میکنند کنار گذاشته شدهاند و «مورد بیاحترامی» قرار گرفتهاند، کسانی که تعلیم یافته بودند پوست سفید و هویت آمریکاییشان آنها را موجودات ویژه میکند اما مدتی است که «احساس ویژه» بودن نمیکنند و کسانی را به خاطر این وضع سرزنش میکنند که آموخته بودند به عنوان «فرودستان» خود در جامعه تحقیر کنند. «حق برتری مرد سفید» عمیقاً در مغز استخوان آمریکای سفید جاری است و حس انزجار طرفداران ترامپ به خاطر آن است که فکر میکنند این «حق» را از آنان گرفتهاند. جمهوریخواهان آشکارا با این حس انزجار بازی میکنند و دموکراتها «مودبانه» به آن «احترام» میگذارند. (یعنی، آنها هم به سبک خودشان با آن بازی میکند). حالا ترامپ به میدان آمده و آن را به سطح کاملاً دیگری رسانده است. او حس انزجار این جماعت را علیه مهاجران، رنگین پوستان و به کوتاه سخن ستمدیدهترینها جهت میدهد. او آنها را علیه «خارجیها» و «متفاوتها» و به ویژه علیه تمام مسلمانان جهت میدهد و آنان را علیه هر کس که ممکن است از همراهی با جنایات این سیستم سر باز زند یا حتی کسانی که شهامت مخالفت با ترامپ را داشته باشند تحریک میکند. او «مردمش» را با چشمانداز آمریکایی که پاره میکند، قتلعام میکند و آشکارا شکنجه میکند به هیجان میآورد. یعنی، گانگستریسم زمخت، آشکار و وقیح در مقایسه با گانگستریسم «تصفیه شده»ی اوباما. میتینگهای او زمانی کامل است که همراه میشود با نمایش قلدری عمله و اکرههایش که از هر مخالفی زهر چشم میگیرند و لگد کوبشان میکنند و با هلهلهی ناهنجار حضارِ فراخوانده شده توسط ترامپ تشویق میشوند. و اگر کسی از ترامپ به طور آنلاین انتقاد کند، او میلیونها دنبالهرو دارد که «اراذل و اوباش مجازی» هستند و به شکار منتقدان میروند.
با پیشبرد این سیاست، ترامپ خیلی از آدمهایی را به سمت خود کشیده است که شاید مرتجعین سرسخت نباشند اما نارضایتی و حسرتهای شان در ترکیب با سادهلوحیشان و حتی بیشتر از آن، در ترکیب با آن جایگاه و مزایای تاریخی که به عنوان «مردم سفید» آمریکا از آن برخوردار بودند، آنان را مستعد شعارهای ترامپ میکند و این چیزی است که ترامپ را خطرناکتر میکند.
حتا اگر هیچ مسالهی دیگری در این جامعه وجود نداشت (که البته انبوهی از آنها موجود است) این واقعه که خود به تنهایی نشانهی وضعیت جامعهی بزرگتر است، نیاز به یک انقلاب واقعی را به طور فشرده پیش میکشد.
شکلگیری بحرانی در مشروعیت
اما چیزهای بیشتری نیز در عروج ترامپ نهفته است.
سوم: ترامپ به طور جدی بحران مشروعیتِ رو به رشد در شیوهی حاکمیتِ امپراتوری آمریکا را تشدید کرده است. مشروعیت یعنی، موجه شمرده شدن قوانینی که سیستم با آنها اداره میشود (و نیروی مسلحی که برای پشتیبانی از این قوانین به کار برده میشود) توسط شمار وسیعی از مردم در زمانهای عادی. هرچند که در این دورهها نیز ممکن است مردم علیه نقض قوانین و سوءِ استفاده از آنها توسط کسانی که در قدرت هستند اعتراض کنند اما در کل این قوانین را موجه و مشروع میشمارند. اما زمانی که این قوانین توسط خود آن کسانی که قدرت را در دست دارند به زیر سوال رفته و خدشهدار میشوند، زمانی که صاحبان قدرت بر سر اینکه قوانین چه باید باشند دیگر توافقی ندارند، زمانی که به نظر میرسد قوانین، دیگر کارآیی ندارند، زمانی که کارکرد قوانین آنچنان نفرتانگیز شود که مردم را به مقاومت سوق دهد، یا زمانی که عملیات مقاومت، قوانین را به زیر سوال بکشد … مردم میتوانند در مقیاس تودهای شروع به زیر سوال کشیدن خود قوانین کنند و بپرسند، «اصلاً این قوانین از کجا آمدهاند و چه کسی آنها را به خدمت میگیرد؟» زمانی که مردم در شمار میلیونی دراین باره پرسش کنند، این سوالات برای طبقهی حاکمه هم بسیار خطرناک میشوند.
مدتی است که مشاجرات تندی بین دو گروهبندی در طبقهی حاکمه (که کمابیش حول حزب دموکرات و جمهوریخواهان متمرکز هستند) وجود دارد. این مشاجره دقیقاً بر سر شکل دادن به قوانین یا «هنجارهای مشروعیتبخشِ» جدید است. اکنون دو دهه است که این مشاجرات جریان دارد و اشکال بسیار متفاوتی به خود گرفته است. در حال حاضر دعوای بسیار شدید و بیسابقهای در جریان است بر سر این که آیا اوباما اجازه خواهد یافت تا به وظیفهای که قانون اساسی به وی داده است عمل کند و یک قاضی را به دیوان عالی قضایی منتصب کند یا خیر. اما در اصل، دعوا بر سر این است: در زمانهای که تغییر بزرگ و تلاطم در پیش است چه چیزی «هنجارهای مشروعیتبخش» (اجماع انسجام بخشِ «قوانین» جامعه) خواهد بود.
کلیت سیستم با بحرانهای چندگانهای در جبهههای مختلف روبهرو است. جهانیسازی و «توربوشارژ» کردن اقتصاد دنیا که منجر شده به خالیشدن پایههای صنعت داخلی و تنزل سطح معیشت زندگی میلیونها نفر، همراه با نابرابری غیرقابل تصورِ درآمدها … وضعیت جهانی از هم گسیخته و روبهرو شدن آمریکا (و اروپای غربی) با چالشی مستقیم از طرف نیروهای جهادی اسلامی بنیادگرا و همچنین رقبای دیگر … تغییرات پر آشوب در موقعیت اقتصادی و فرهنگی زنان، و به ویژه در ارتباط با خانواده … و تغییردر آرایش «نژادی» آمریکا (ضرورت فزاینده در تکیه بر کارگر مهاجر که همراه شده است با بیرون راندن میلیونها آمریکایی- آفریقایی از نیروی کار و برقراری نظام نسلکشی و حبس تودهای) … و بحران رو به تشدید محیط زیست. در میان بخشهای بسیار متفاوتی از مردم حس بیگانگی و احساس این که این سیستم کار نمیکند و قوانین به طور منصفانه به کار بسته نمیشوند به وجود آمده است.
آیا هستهی مرکزی نظام میتواند خودش را نگه دارد؟
مشاهدات و تجزیه و تحلیل باب آواکیان در مقالهای بسیار مهم، با این موضوع مرتبط است. نام این مقاله: «هستهی مرکزی نظام - آیا میتواند خودش را نگه دارد؟ هرمِ دو نردبان» (The CenterCan It Hold? The Pyramid as Two Ladders) از جزوهی«دورنمای جنگ داخلی و عوض کردن قطببندی برای انقلاب» (The Coming Civil War and Repolarization for Revolution) است. آواکیان مینویسد: «وقتی بحران مشروعیت اتفاق میافتد، وقتی «چسبی» که جامعه را به هم نگاه داشته است شروع به وا رفتن میکند و برای شکل دادن به یک اجماع جدید، از سوی حکام تلاشی به راه میافتد، در واقع این مساله مطرح میشود که آیا این تلاش (یعنی این «چسب اجتماعی» جدید) خواهد توانست سرپا بایستد و کار کند یا خیر.»
در رویارویی با این مساله، دموکراتها عمدتاً به سمت اتخاذ یک رویکرد «چند فرهنگی» بیشتر رفتهاند. آنها با مبارزات ملیتهای ستمدیدهی مختلف که تاریخاً مورد تبعیض واقع شدهاند، لاس میزنند و تلاش میکنند آنها را قالببندی کرده و به مجرای دلخواه بیندازند و برای بخشهای کوچکی از آنان امکان پیشرفت فراهم کنند در حالی که اکثریت آنان را محکوم به شرایط اسفبارتری میکنند (مثلاً با حذف «اصلاحات رفاهی» و اتخاذ سیاست حبس تودهای که در زمان رژیم کلینتون اول کلید خورد). آنها معمولاً ترجیح میدهند تجاوز نظامی خود را در «قدرت نرم» و اتحادهای ماوراءِ بحار بستهبندی کنند و در حالی که به جنایتهای جنگی سبعانهی خود از طریق فرستادن هواپیماهای بدون سرنشین ادامه میدهند، جنگهای وحشیانهی نیابتیشان را نیز از طریق امثال عربستان سعودی پیش میبرند. …
کسانی که عمدتاً در اطراف جمهوریخواهان گروهبندی میشوند، آشکارا خواهان استفاده از قدرت نظامی تجاوزکارانه در خارج، و برپا کردن یک پایگاه فاشیستی حول تحمیل باورها و ارزشهای بنیادگرایی مسیحی، کیش نظامیگری و سرمایهداری بسیار لجام گسیختهتر در داخل آمریکا هستند که شامل به صلابه کشیدن بیشتر اتحادیههای کارگری میشود. در این دینامیک، جمهوریخواهان چند دهه است که بسیار زیاد تهاجمی هستند و دموکراتها همواره به دنبال مصالحه با آنها بودهاند. هرچند دموکراتها با آنان مصالحه میکنند اما جمهوریخواهان حتا مشروعیت دو دورهی ریاست جمهوری آخر را که با دموکراتها بوده است، انکار کردهاند.
در حال حاضر هر دو گروه با مشکلاتی در کارزاهای انتخاباتی فعلی خود روبهرو هستند. این مساله خود را درون حزب دموکرات در نامزدی برنی ساندرز بیان میکند. پلاتفرم ساندرز، «انقلاب مردم» است و به عنوان یک «سوسیالیست دموکرات» فعالیت انتخاباتی میکند. وی اعلام کرده است که هدفش کشیدن مردم به درون مجرای انتخابات در شکل حزب دموکرات است. برنی ساندرز نه یک سوسیالیست است و نه نامزدی او یک انقلاب مردمی است. وی مردم را به پوشیدن جلیقهی اسارت حزب دموکرات مجبور میکند (گیریم که جلیقهای گشادتر باشد)، کاری که مواجهه با مسایل پیش روی بشریت و حل آنها را ناممکن میسازد.
اما حزب جمهوریخواه با مشکلات حادتری روبهرو است. نیروهای اصلی در این حزب به مقابله با شخصی که در راس نامزدهای انتخاباتی این حزب قرار گرفته است برخاستهاند و این کاری بیسابقه است که کسی به خاطر نمیآورد قبلاً اتفاق افتاده باشد. فراموش نکنیم که ترامپ از ابتدا توسط نیروهای بزرگتری حمایت شده است؛ او آن طوری که وانمود میکند یک «بازیگر مستقل» نیست. پوشش تبلیغاتی مداومی که او از تابستان گذشته تا به حال گرفته است (که تا همین اواخر محترمانه بود) به سادگی با «نرخ محبوبیت» قابل توضیح نیست.اما اکنون نیروهای عمده در حزب جمهوریخواه به طرز بیسابقهای علیه ترامپ متحد شدهاند.
سالها است که جمهوریخواهان همان موضوعاتی را که ترامپ استفاده میکند در خطاب به همان پایه، مورد استفاده قرار دادهاند. و اکنون ترامپ با موفقیت بالایی دارد این کار را میکند. در واقع، تد کروز که رقیب اصلی ترامپ است یک افراطی فاشیست است و بسیاری از مواضعش حتا از مواضع ترامپ ارتجاعیتر است. تد کروز هم مانند ترامپ برای مسیحیان فاشیست مبارزه میکند اما ترامپ توانسته است این پایه را به بخشهای دیگر نیز گسترش دهد و همهی اینها را تحت فرماندهی خود به یکدیگر جوش دهد. بخشی از خطرناک بودن او در همین است اما جذابیتش برای برخی از نیروهای درون حزب جمهوریخواه (مانند یکی از نامزدهای انتخاباتی، کریس کریستی) نیز در همینجا است.
اما دقیقاً به علت آن که این جمهوریخواهان و کلیت حزب، سالها است که از همان شعارها و موضوعات ترامپ استفاده میکنند، وقتی او را خطری برای خود دیدند نمیدانستند از چه راهی وارد مخالفت با او شوند. وقتی به او حمله کردند که نژادپرست و مشاطهگر کوکلاس کلانها است … وقتی به او حمله کردند که زنستیز است … حرفهای شان خیلی توخالی بود زیرا کلیت این حزب متکی بر این چیزها است و در واقع هستهی شعارهای آنها همین چیزها بوده است. هرچه بیشتر این ماجرا کش پیدا میکند و هر چه بیشتر دینامیکهای عمیقتر این ماجرا به روشنایی روز کشیده میشوند، شمار بیشتری از مردم میتوانند به فکر فرو بروند و بپرسند اصلاً چرا چنین حزب شوونیست و فاشیستی تا کنون مشروعیت داشته است. ممکن است به فکر فرو رفته و بپرسند اصلاً چرا دموکراتها همیشه به دنبال همکاری با جمهوریخواهان بودهاند و برای سازش با آنها به هر طرفی خم شدهاند. این سیاست در خدمت به چه کسی و چه چیزی است؟ به کدام طبقه و کدام منافع طبقاتی خدمت میکند؟
برعکس، اگر دستگاه حزب جمهوریخواه، ترامپ را کنار بزند پایهی او چه واکنشی نشان خواهد داد؟ پیشاپیش، جنبش میلیشیا و گروههای مشابه در اطراف ترامپ حلقه زدهاند. آنها حکومت اوباما را مشروع نمیدانند. اگر همانها که در راس هستند قوانین خود را زیر پا بگذارند و ترامپ را از نامزدی محروم کنند چه میشود؟ آنها ممکن است برای محکم کاری اول ترامپ را در میان کسانی که او به میدان آورده است بیاعتبار کنند و این کار را بدون وارد آوردن صدمهای به خود انجام دهند. اما ممکن است برعکس هم بشود!
همانطور که آواکیان در همان سلسله مقالاتِ («خطر فاشیستهای مسیحی و چالشهایی که به همراه میآورد») گفته است: «حزب جمهوریخواه نمیتواند به این نیروها مرتباً وعده بدهد و سپس این وعدهها را عملی نکند.» ترامپ این واقعیت را افشا کرده و مورد بهرهبرداری قرار داده است که در واقع آن بخش از طبقهی حاکمه که در حزب جمهوریخواه گرد آمده به مدت چندین دهه نتوانسته به این پایگاه خود «چیزی بدهد». نیروی نظامی آمریکا که مایهی غرورشان بود در سراسر جهان توسط دشمنانی که از لحاظ نظامی بسیار ضعیفتر هستند شکست خورده و به باتلاق کشیده شده است. سیاهان را نه تنها نتوانستهاند «بر سر جای خود بنشانند» بلکه در چند سال گذشته نژادپرستی آمریکا را به چالش کشیدهاند و در زمانهای مختلف خیابانها مملو از انواع و اقسام مردمی بوده است که در اتحاد با آنان در مقابل جنایتهای پلیس نژادپرست سینه سپر کردهاند.
و هرچند اوباما در واقع هیچ نیست مگر ابزار (و فرماندهی کل قوای) همین امپراتوری، اما در نگاه کسانی که در هستهی مستحکم پایهی حزب جمهوریخواه هستند او مرد سیاه پوستی است که نه فقط در مقام ریاست جمهوری بلکه در مقام فرماندهی است و این امر برایشان کاملاً غیرقابل تحمل و غیرمشروع است. و تازه بیشتر از اینها: به جای اینکه همجنسگرایان مورد تحقیر قرار گرفته و رانده شوند، هرچه بیشتر مقبول واقع شدهاند و حتا دیوان عالی قضایی به آنان حق برابری ازدواج داده است. حتا حمله به زنان و حقوق آنان و محروم کردن میلیونها زن از حق سقط جنین، پیروان پدرسالاری را راضی نمیکند. مضافاً، اگر دیوان عالی قضایی علیه محدودیتهای ضد زن وحشیانه که ایالت تکزاس تصویب کرده است قرار صادر کند، این جماعت به شدت شعلهور خواهند شد. بالاخره، همانطور که قبلاً گفتیم، سطح معیشت دهها میلیون نفر به طور جدی سقوط کرده است. این نیز پس منظر و زیر بنای کلیهی این ماجراها است.
عروج یک هیتلر آمریکایی!
دانالد ترامپ آمده است تا به وعدههای سترونمانده جان بدمد و آنها را مطالبه کند. هدف او متحد کردن بخشی از فاشیستهای مسیحی کهنهکار آمریکا با قشرهای جدیدی است که همان نوع حس انزجار و خشم را سهیم هستند. انزجار و خشم اینها به خاطر آن است که احساس میکنند به عنوان سفیدپوستِ آمریکایی برتری و امتیازاتِ سابق را از دست دادهاند.
هرچند هنوز اوضاع به شدت سیال است. اما میتوان گفت عروج ترامپ پیامدهای بسیار گسترده دارد. اگر ترامپ به عنوان کاندیدای حزب جمهوریخواه در مسابقهی انتخاباتی ریاست جمهوری (در نوامبر آینده) پیروز شود، آنگاه به احتمال زیاد این جنبش گسترش زیادی خواهد یافت و این، برای کلیهی عرصههای جامعه نتایج ترسناکی در بر خواهد داشت. اگر ترامپ رئیس جمهور شود، مساله ابعاد کاملاً تازهای را به خود خواهد گرفت زیرا او برای اجرایی کردن برنامهاش حرکت خواهد کرد.
طبقهی حاکمه ماهها به ترامپ اجازه داد تا برای محکم کردن پایههای خود بتازد. اما اکنون به او حمله میکند زیرا در وجود او خطری را مشاهده میکند. اگر آنان موفق شوند که از رسیدن ترامپ به مقام کاندیدای ریاست جمهوری ممانعت کنند، مطمئناً دچار مشکل خواهند شد. سوال اینجا است: با جنبشی که حول ترامپ انسجام یافته است چه خواهند کرد؟ خودِ ترامپ یا کسانی که حول او متحد شدهاند چه واکنشی نشان خواهند داد؟ هنوز روشن نیست.
به علاوه، این وضعیت میتواند دشواریهای جدیدی برای حزب دموکرات نیز به بار آورد. برای مثال، اگر بخشی از کسانی که ترامپ به حرکت در آورده است از کاندید نشدن او ناامید شوند یا با پیروزی او هارتر شوند، میتوانند شروع به حملات خشونتبار علیه اقشاری کنند که فکر میکنند «پایه»ی حزب دموکرات هستند. دموکراتها همواره با فاشیستها سازش کردهاند. اگر یک بار دیگر سازش کنند و در شرایطی که مردم خواهان مقابله باشند، اینها حاضر به رهبری مردم در مقابله با چنین حملاتی نباشند، چه خواهد شد؟ چه حالتی بیشترین بیثباتی و ضربه به منافعشان را به بار خواهد آورد؟
در مقابل این خطر فاشیسم چه باید کرد و چه سیاستی داشت
دوران سختی در راه است و نتایج فوری این انتخابات هر چه باشد در این امر تاثیری نمیگذارد. خفقان سر خواهد رسید. دهها میلیون نفر به دنبال راه برون رفت هستند اما فکر میکنند بدیلهای شان فاشیستهایی مثل ترامپ، کروز یا دموکراتها (از جمله ساندرز که به اصطلاح «بدیل رادیکال» نام گرفته است) هستند. این قطببندی اصلاً قطببندی خوبی نیست و اگر به حال خود واگذار شود به فاجعه منتهی خواهد شد. باید از دل این وضعیت، قطببندی دیگری را به وجود آورد: قطببندی برای انقلاب. این کار سادهای نخواهد بود. راه دشوار است. در مقابله با این وضع جریانهای مبارزاتی سربلند کرده است اما باید گسترش یابند – البته نه در شکل رای دادن به دموکراتها. حرکات اعتراضی و افشاگریهایی که در گردهماییهای ترامپ میشود باید گسترش یابند. اما مهم ترین مسالهای که باید درک کنیم این است: آشوب در میان بالاییها … ظهور شخصیتهای سیاسی که هدفشان تغییر قواعد حاکمیت بر مردم است و میخواهند این تغییر را با استفاده از طرق تکاندهنده و روشهای به شدت برهم زننده اعمال کنند … جنگ در هیئت حاکمه بر سر این که با این وضع چه کنند … فرصتهای جدیدی را باز میکند و ضرورتهای جدیدی را تولید میکند هم برای افشای سیستمی که چنین چیزی را به وجود آورده است و هم برای ایجاد قطب جاذبه حول یک نیروی سازمان یافته که تنها بدیل واقعی است یعنی امید انقلابی واقعی که متکی بر یک شالودهی مستحکم علمی است. کلیت این وضع بخشی از فرآیندی است که میتواند درها را به روی نیرویی باز کند که برای انقلاب فعالیت میکند و مشتاق و قادر است مردم را در انجام آن رهبری کند؛ میتواند امکان پیشرویهای عظیم را برایش فراهم کند تا شانس آن را داشته باشد که حرکت برای کل ماجرا را سازمان دهد، یعنی میلیونها نفر را برای انقلاب، در همه ی ابعاد آن رهبری کند و شانس واقعی برای پیروزی داشته باشد.
این تنها نتیجهی ممکن نیست و الزاماً هم اینطور نیست که راحت و مستقیمالخط از درون وضع کنونی بیرون بیاید. اما انقلاب هرگز در وضعیتی که حاضر و آماده است انجام نشده و نخواهد شد. انقلاب، الزاماً دربرگیرندهی آشوب، تلاطم و پیشروی در مواجهه با سرکوب دشمن خواهد بود. نکته در اینجا است: از همین امروز باید تحلیل کرد، درک کرد و برای این امکانها کار کرد. بحث در مورد پیچیدگیهای آن … در مورد انواع چالشهایی که سربلند خواهند کرد … در مجال این مقاله نیست. اما مقالهای هست که خواننده را برای ورود به آثار باب آواکیان در این زمینه، راهنمایی میکند. آواکیان شیوهی کاملاً علمی برای درک این نوع آشوبهای اجتماعی دارد و این که چگونه میتوان از دل وضعیتی به غایت خطرناک، تحت یک رهبری درست، به دستاوردهای عظیم رسید. در طول چند ماه آینده، به موازات تکوین وضع، این اصول در وبسایت و نشریه به کار بسته خواهند شد. شما خوانندگان ما، با خواندن این آثار و نوشتن افکاری که حاصل مطالعهی این آثار است، میتوانید نقش بازی کنید.
اما از همین حالا میتوان و باید چند نکته را در مورد عروج ترامپ گفت. عروج ترامپ از همین امروز برای کار انقلابیون این معنا را دارد که: بیشتر از هر کار دیگر باید این پیام را به میان مردم ببرند که در مقابل این وضعیت یک بدیل واقعی و ضروری موجود است، یعنی انقلاب. در حال حاضر و در ماههای آینده، انجام این کار به معنای استفاده از فضای داغِ شکل گرفته حول انتخابات و معرفی باب آواکیان، شیوهی تفکر او در مورد جهان، تصویر یک جامعهی نوین که وی ترسیم کرده است (و در پیش نویس قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی در شمال آمریکا، به طور کنکرت بیان شده است) و استراتژی تحقق انقلاب و استقرار جامعهی نوین، به میلیونها نفر از تودههای مردم است. این کار همچنین باید با رفتن به میان کسانی انجام شود که به پیامِ برنی ساندرز جلب شدهاند. آنها را باید قانع کرد که تغییرِ بدون درد و رنج ممکن نیست. (یکی از شعارهای برنی ساندرز این است: «پیشرفت بدون درد»)
معنای این وضعیت آن است که باید خودمان را آماده کنیم، باید جنبشی برای انقلاب را آماده کنیم و مردم را آماده کنیم که بتوانند با فضای سرکوب مقابله کنند. این فضا پیشاپیش شروع شده است و با عروج ترامپ تشدید اقدامات سرکوبگرانه در افق خودنمایی میکند. حتا اگر وی رئیس جمهور نشود، تشکیلات و افکاری که در جریان کارزار انتخاباتیاش خلق شده است، به کار خود ادامه خواهند داد. این آماده کردن همچنین به معنای آن است که باید یک دیوار حمایت حول باب آواکیان بکشیم: از مردمی که ضرورت وجودی او را درک میکنند و بر این مبنا به او احترام گذاشته و او را دوست میدارند.
این مساله اهمیت فوقالعادهای دارد. بدون یک بدیل واقعی، تودههای مردم روی همین چرخ عصاری مرگبار که اکنون هستند خواهند ماند. معنای این وضعیت آن است که باید به میان مردم برویم و بسیار زنده و واقعی به آنان نشان دهیم که ترامپ در واقع تجسم آمریکا و نماد شالودهای است که آمریکا بر رویش بنا شده است و امروز، راه حل، بازگشت به توهمِ «سنتهای دموکراتیک آمریکا» نیست، راه حل در آن نیست که انرژی خود را در راه انتخاب یک دموکرات صرف کنیم و فکر کنیم این یک سپر دفاعی است. راه حل مبارزه برای خلاص شدن از شر سیستمی است که هرگز تولید ترامپها و ریگانها و بله، کلینتونها را متوقف نخواهد کرد. ما باید هم به میان کسانی برویم که ضد ترامپ هستند و هم کسانی که امروزه توسط ترامپ اغوا شدهاند اما عمیقترین منافع و آمالشان فقط توسط یک انقلاب کمونیستی میتواند برآورده شود و از طریق مبارزه باید هر آن کس را که میتوان عوض کرد، عوض کنیم. پایهی مادی انجام این کار و موفق شدن در انجام این کار در تضادهای این نظام اجتماعی و پدیدههایی است که به طرق گوناگون تولید میکند. ترامپ یک پدیدهی ناهنجار یا استثنای غریب نیست بلکه بیان فشردهی این نظام اجتماعی در دوران بحرانی است.
این به معنای آن است که نشریهی انقلاب (رولوشن) و وبسایت آر.سی.پی (revcom.us) باید به طور گسترده به درون جامعه تزریق شود. در دورانی با مشخصات کنونی، معمولاً تودههای مردم تشنهی فهم اوضاع و چه باید کرد هستند. در چنین دورانی باید این نشریه و وبسایت را به قول آواکیان تبدیل کرد به «راهنما، محور، ابزار تعیین کننده در جلب هزاران نفر، جهت دادن به آنها، تعلیم دادن و متشکل کردنشان و آن را بدل به ابزاری برای تاثیرگذاری بر میلیونها نفر کرد. ابزاری در مبارزهی پر قدرت، تغییر مردم برای انقلاب؛ تسریع و آماده شدن برای وقتی که میتوانیم مبارزه را به سطح کاملاً نوینی ببریم و در آن پیروز شویم.» اوضاع کنونی طلب میکند که این کار را در سطحی بسیار بالاتر انجام دهیم.
به علاوه، جنبش برای انقلاب باید شکل بسیار قدرتمندتری را به خود بگیرد. این به معنای آن است که «کلوبهای انقلاب» باید بسیار بیش از گذشته تبدیل به نیروهای محوری در محلات و دانشگاهها شوند و بر اساس دو شعار عضوگیری کنند: بشریت نیاز به انقلاب و کمونیسم دارد؛ و با قدرت بجنگیم و مردم را برای انقلاب تغییر دهیم. این به معنای آن است که مراکز انقلاب (کتابفروشیها) باید تبدیل به صحنهی مهمِ مجادلهی سنتزنوین کمونیسمِ آواکیان با گرایشهای کلیدی در جامعه شوند و گرایش کمونیسم انقلابی را انسجام بخشند. و بالاخره، خود حزب، خود پیشاهنگ باید به لحاظ کیفی و کمی، در دقت علمی و جهتگیری انقلابیاش بیشتر رشد کرده و تکامل یابد. این به معنای تداوم کار بسیج تودهها برای مبارزهی پرقدرت است. تکیه بر عصبانیت و شورشگری بر حق علیه ترامپ، پیوستن به کسانی که برای بهمزدنِ گردهماییهای ترامپ جمع میشوند و با آنها پیوند برقرار کردن، و حتا مهمتر از این، تداوم مبارزه علیه ترور پلیسی و دیگر شکلهای ستم بر مردم سیاه و قهوهای … علیه ستم بر زنان و در حال حاضر علیه تلاشهای تبه کارانه برای محروم کردن میلیونها زن از حق سقط جنین … علیه اهریمن جلوه دادن مهاجرین … علیه جنگها… و غارت محیط زیست. به طور خلاصه، در دورانی هستیم پر از خطرات … و مملو از فرصتها. برای قد برافراشتن در مقابل چالشهایی که در برابرمان است، آماده شویم
توضیحات:
گزیده از آثار آواکیان به انگلیسی در مورد بحران در طبقهی حاکمهی امپریالیسم آمریکا:
Elections, Resistance, and Revolution
The Pyramid of Power and the Struggle to Turn This Whole Thing Upside Down, April 25, 2004
The Revolutionary Potential of the Masses and the Responsibility of the Vanguard, March 13, 2005
The Coming Civil War and Repolarization for Revolution in the Present Era, April 10, 2005
The Danger of the Christian Fascists and the Challenges This Poses, April 24, 2005
Changes in the World and the Clash of Civilizations — Within This Civilization, May 1, 2005
The Republi-Fascists…and the Republi-crats and Where Is the Real Alternative?, May 15, 2005
The Center — Can It Hold? The Pyramid as Two Ladders, May 29, 2005
A Way To Understand Whats Going On, The Two Pats, And Andrew Sullivan… And Cornel West, June 12, 2005
There Is No They … But There is a Definite Direction to Things:
THE DYNAMICS WITHIN THE RULING CLASS, AND THE CHALLENGES FOR REVOLUTIONARIES, June 26, 2005
The Fascists and the Destruction of the Weimar Republic…And What Will Replace It, July 24, 2005
Religion and the Right to Religion:
DARK AGES MENTALITY AND THE LIBERATING OUTLOOK AND METHOD OF COMMUNISM, August 14, 2005
Religion, Morality … Polarization, Repolarization
Two Solid Cores in Fundamental Opposition, September 25, 2005