نشریه آتش شماره ۷۸
نشریه «آتش» شماره ۷۸- اردیبهشت ماه ۱۳۹۷
سرسخن اول ماه مه! تنها با انقلاب کمونیستی طبقه کارگر و کل بشریت از بردگـی رها خواهند شد!
تاریخ پرچم سرخ*
در ماه مارس ۱۸۷۱، انقلابیون فرانسه شهرداری پاریس را به تصرف در آورده و پرچم سرخ را به نشانه انقلاب بر فراز آن به اهتزاز در آوردند: اینجا، قلب کمون پاریس شد. با استقرار کمون پاریس، قدرتِ سیاسی بورژوازی کسب شد. این اولین بار در تاریخ بود که چنین واقعهای رخ میداد. مارکس در اثر خود به نام «جنگ داخلی در فرانسه»، به اهتزاز در آمدن پرچم سرخ بر فراز کمون را چنین بیان کرد: «جهان کهن با دیدن پرچم سرخ از خشم به خود میپیچید».
این اولین بار نبود که پرچم سرخ به نشانه آمال انقلابی ستمدیدگان به اهتزاز در میآمد. در طول تاریخ، طبقات محروم این پرچم را به نشانه شورش خود بلند کرده بودند. رُم باستان را شورش بردگان لرزاند و بالاخره آن را سرنگون کرد. در این شورشها، پرچم سرخعلامتِ نبردِ بردگان شورشی بود. در جنبشهای دهقانی بزرگ که سراسر آلمان را در نوردید، ارتش دهقانان در حالی که پرچم سرخ حمل میکردند از یک نقطه به نقطهای دیگر میرفتند. پرچمِ سرخ، در توالی تاریخ، به نمادِ مبارزه ستمدیده علیه ستمگر، تبدیل شد.
با ظهور طبقه بورژوازی و روابطِ سرمایهداری، دولت – ملت شکل گرفت. سرمایهداری در جریان درهم شکستنِ سدها و موانع نظام فئودالی و آفریدن شرایط مساعد برای رشد خود، بازاری برای کالاهایش و آزادی تجارت و حمل و نقل کشورهای کنونی را به وجود آورد؛ کشورهایی که هر یک دارای پرچمهای ملی متفاوت بودند. این تفاوت پرچمها در واقع نمادِ ایدئولوژیک رقابتجویی سرمایهداری این ملل مختلف با یکدیگر بود. این پرچمهای متفاوت، طبقات سرمایهدار ملل متفاوت را نمایندگی میکرد (و میکند).
در همان حال که بورژوازی برای پاره کردن زنجیرهای انقیاد جامعه فئودالی مبارزه میکرد، در کنارش یک طبقه جدید، پرولتاریا، طبقهای از کارگران فاقد مالکیت و درگیر در کار بهشدت اجتماعی شده، بهظهور میرسید. با عروجِ سرمایهداری بسیاری از دهقانان روستایی و خرده مالکان شهری بیچیز شده و در شمار عظیم وارد کارخانههای سرمایهداران شدند. در قرن ۱۹ مبارزه طبقاتی خصلتی کاملا نوین یافت و نسبت به زمانی که جنبشهای دهقانی اروپا را فراگرفته بود، بسیار متفاوت بود. از این پس، هر جنبش اجتماعیِ مهم، از مبارزه این طبقه (پرولترها) متاثر میشد. پرچمِ سرخ این طبقه نیز اهمیتی کاملا نوین یافت. زیرا بر خلاف طبقاتِ محروم پیشین، ماموریت تاریخی پرولتاریا رها کردن تمام نوع بشر بود.
در سال ۱۸۴۸ (سالی که مانیفست کمونیست نوشته شد و چند ماه قبل از انتشار آن) پرچم سرخ در مبارزات گسترده پرولتاریا در سراسر اروپا به اهتزاز درآمد. ۱۶ سال پیش از آن در فرانسه، کارگران پاریس پرچم سرخ را در قیامی برای سرنگونی حکومت لوئی فیلیپ بلند کرده بودند. حالا، در فوریه ۱۸۴۸، کارگران پاریس یک بار دیگر دست به باریکاد بندی زدند.
در روزهای پس از این قیام، شکل پرچم ملی فرانسه، موضوع مورد بحث و جدل شد. کارگران خواستار آن بودند که این پرچم، سرخ باشد. بخشی از بورژوازی که وارد مبارزه شده بود و هدفش تبدیل شکل دولت از سلطنت بورژوائی به جمهوری بورژوائی بود، طالب آن بود که پرچم سه رنگی که در انقلاب بورژوائی فرانسه به اهتزاز در آمده بود، پرچم ملی فرانسه بشود.
مبارزه کارگران خیلی زود به خون کشیده شد و تنها امتیازی که به کارگران دادند این بود که یک گُل رز کوچک روی پرچم فرانسه چسبانده شود. چه حقارتی!
در سال ۱۸۷۱، وقتی پرچم سرخ بر فراز پاریس به پرواز درآمد نشانه یک عمل تاریخا بیسابقه بود: کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا. کمون پاریس برقرار شد. این اولین بار بود که پرچم سرخ نه صرفا به نشانه شورش و طغیان بلکه به نشانه انقلاب، برای پیروزی مبارزه تاریخی/جهانی پرولتری و استقرار دولت پرولتری به اهتزاز در میآمد.
از زمان کمون پاریس به بعد، پرچم سرخ بیشتر از قبل تبدیل به نمادِ آمال پرولتاریای بینالمللی و ماموریت تاریخی آن تبدیل شد. به یاد آن مبارزه لنین نوشت:
«نه فقط کارگران فرانسه، بلکه پرولتاریای جهان، خاطره رزمندگان کمون را گرامی میدارند. زیرا کمون نه بهخاطر اهداف کوچک محلی و ملی بلکه برای رهائی تمام بشریت زحمتکش، تمام داغ لعنتخوردگان و ستمدیدگان، جنگید. کمون بهدلیل آن که یک جنگجوی پیشرو برای انقلاب اجتماعی بود علاقه همه پرولترهای رنجکشیده و مبارز را بهخود جلب کرده است».
رزمندگان کمون آگاهانه ملیگرائی بورژوازی خود را رد کردند و پرچم سرخشان نماد رهائی مردم جهان بود. آنان چنین نوشتند: «پرچم کمون پرچم جمهوری جهان است».
فردریک انگلس بعدها نوشت که کمون، «چالش جسورانهای علیه هر شکل از شونیسم بورژوائی بود و پرولتاریای همه کشورها فورا این را فهمیدند».
در اواخر قرن ۱۹، در شماری از کشورهای اروپائی، آمریکا و ژاپن، سرمایهداری به سرمایهداری امپریالیستی تکامل یافت. همراه با این دگرگونی، اولین جنگ امپریالیستی بهوقوع پیوست. طبقات حاکمه کشورهای امپریالیستی برای کشیدن مردم به جنگ، دست به تبلیغ «ملت من بالای همه» و «از سرزمین پدری دفاع کنیم» زدند. در تدارک برای جنگ، طبقات حاکمه این کشورها بیش از همیشه به تقویتِ پرچمهای ملی و سرکوب پرچمِ سرخ پرداختند. میان نیروهای مختلف از جمله میان کمونیستها بحث و جدل درگرفت: آیا پرچمِ شونیسم ملی را به اهتزاز در خواهند آورد یا پرچم انقلاب پرولتری و آینده کمونیستی را. همین موضوع، یعنی جدل میان ناسیونالیسم یا انترناسیونالیسم، در میان گروهها و احزاب کمونیست از جمله در انترناسیونال دوم، انشعاب بهوجود آورد.
کارگرانِ بسیاری از کشورها پرچم سرخ را به اهتزاز درآوردند. شورشهای گسترده در ارتش و نیروی دریایی آلمان و فرانسه بهوقوع پیوست. در آمریکا کارگران صنعتی و دیگران پرچم سرخ را برافراشتند. اما فقط در روسیه (جاییکه حزب پیشاهنگ پرولتاریا و رهبرش لنین با استواری و استمرار یک موضع انقلابی در رابطه با حکومت گرفته بودند) طبقه کارگر توانست از بحرانی که جنگ برای طبقات حاکمه بهوجود آورده بود استفاده کند و دست به قیام مسلحانه زده و قدرت را کسب کند. تنها در روسیه پرچم ملی سرنگون شد و بهجایش پرچم سرخ کمونیستی به اهتزاز در آمد.
بلشویکها، با رهبری لنین، موفق به جلب مردم بهسوی برنامه سیاسی خود شدند و در شب ۲۵ اکتبر فراخوان قیام دادند. پرچم سرخ در بالای قصر زمستانی تزار به اهتزاز درآمد و اعضای حکومت موقت (بورژوازی) دستگیر شدند.
روزهای پس از پیروزی، در حالی که هزاران تن از خیابانهای مختلف به طرف میدانِ سرخ سرازیر میشدند و سرود انترناسیونال (سرود پرولتاریای بینالمللی) میخواندند، پرچمهای سرخ پرشکوه از بالای دیوار کرملین به طرف زمین، باز میشدند.
لنین در مورد اهمیت انقلاب اکتبر چنین میگوید: «ما هرگز این موضوع را پنهان نکردهایم که انقلاب این تنها آغاز است و پیروزی نهایی زمانی به کف خواهد آمد که تمام جهان را با شعلههای همین نوع انقلاب روشن کنیم.».
برای نخستین بار پرولتاریا و حزب پیشاهنگش قدرت دولتی را گرفته و دیکتاتوری پرولتاریا را برقرار کردند و گذار سوسیالیستی جامعه را آغاز کردند. این یک جهش تاریخی برای آرمان بینالمللی پرولتاریا و ماموریت تاریخیاش بود.
پرچم سرخ انقلاب و کمونیسم در نقاط دیگر جهان مستقر شد. «توپهای انقلابِ اکتبر»، مارکسیسم لنینیسم را به ارمغان آورد. با پیروزی انقلاب چین، پرچم سرخ بر فراز یک چهارم جمعیت بشری به پرواز در آمد. پس از استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در چین، مائوتسه دون (رهبر انقلاب چین) همراه با دیگر انقلابیون درون حزب کمونیست چین، به مردم چین هشدار دادند که درون حزب کمونیست چین یک بورژوازی نوین بهوجود آمده که میخواهد حاکمیت سرمایهداری را احیا کند. مائو به مردم گفت که برای ممانعت از این خطر، باید دست به یک انقلاب در انقلاب بزنند. این انقلاب در انقلاب، انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی نام گرفت. پس از وقوع انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی، اهمیت پرچم سرخ بهعنوان نماد تداوم انقلاب پرولتری تا رسیدن به کمونیسم در سراسر جهان، برجسته تر شد.
امروز، انقلابات سوسیالیستی در اتحاد شوروی سابق و چین از بین رفتهاند. اما پرچمِ سرخ کماکان بخشی لاینفک از مبارزه استثمارشوندگان و ستمدیدگان جهان و نمادِ هدف انقلاب پرولتری و جهانبینیِ انترناسیونالیستی پرولتاریا باقی مانده است.
پرچمِ سرخ منافع بنیادین مردم جهان را نمایندگی میکند. این پرچم، پرچم یک ملت نیست. پرچم کمونیسم و انقلاب پرولتری است. پرچمی است که استثمارشوندگان و ستمدیدگان جهان را به یکدیگر متصل میکند. پرچمهای دیگر، آنان را از یکدیگر جدا میکند.
این پرچم، پرچمی است که میگوید پرولتاریا نه فقط برای رهایی خود بلکه برای رهایی تمام بشریت میجنگد. این پرچم، نمادِ چشمانداز ماست؛ چشماندازی که افقش تا ایجاد یک جهان کاملا نوین، گسترش پیدا میکند: افقی که تحقق آن ضروری و کاملا امکانپذیر است. پرچم سرخ، نشانه آن است که ما چیزی برای از دست دادن نداریم؛ در عوض، جهانی برای فتح داریم.
هر جا که مردم به مبارزه برمیخیزند و علیه نظامِ موجود به اعتراض و شورش دست میزنند، پرچم سرخ باید به اهتزاز در آید!
«آتش»
* برای تهیه این مطلب از نشریه انقلاب، ارگان حزب کمونیست انقلابی آمریکا، استفاده شده است.
زندان فشافویه، قعر جهنم!
گزارشی از آنچه بر بازداشتشدگان ۸ مارس روز جهانی زن جلوی وزارت کار گذشت.
گزارش ارسالی از بهزاد به نشریه آتش
به دوستان و مخاطبینی که این گزارش را میخوانند باید بگویم؛ این متن صرفا گزارشی است از وضعیت اسفبار زندانیان مجتمع ندامتگاه تهران بزرگ (زندان فشافویه) و روند بازداشت، بازجویی و طی مراحل قضایی پرونده من در آن نیامده است. بلاشک در این زندان، حقوق و کرامت انسانی زندانیان سیاسی با اغراض و کینهورزی گارد زندان و عدم تفکیک جرائم و شرایط غیر انسانی حاکم بر این زندان، بیش از سایرین لگدمال میگردد.
متهمین با دستبند و پابند و سوار ماشین ون (داخل اتاق قفسمانند ون) از درب اصلی زندان که روبروی جاده چرم شهر قرار گرفته؛ وارد زندان میشوند. از ابتدای ورود با توهین و سروصدا با زندانیان برخورد میشود. ابتدا محتویات جیب زندانی خالی میشود و بهغیر از مدارک شناسایی و پول نقد بقیه چیزها را دور میریزند. بعد تا آمدن افسر نگهبان در سالنی که جلوی اتاق اداری زندان واقع شده، زندانی را مجبور میکنند رو به دیوار بایستد. بعد از حدود نیم ساعت و تحویل مدارک بازداشتگاه به بخش اداری، دست و پای زندانیان را باز میکنند و آنها را مجبور میکنند در محوطه سالن و جلوی افراد دیگر لباسهای خود را دربیاورند و کاملا برهنه شوند سپس مامور زندان و چند سرباز همراه او برای احتمالا تفریح و یا تحقیر زندانی، او را مجبور میکنند که با همان حالت برهنه چندبار بشین-برپا برود. درصورت اعتراض زندانی هم با توهین و سروصدا میگویند که احتمال دارد مواد مخدر یا اشیا دیگر در مقعد زندانی جاساز شده و با این کار میخواهند مطمئن شوند که زندانی چیز اضافهای با خود به داخل زندان نمیبرد. سپس لباسهای زیر، کمربند، بندکفش و جورابهای زندانی را داخل سطل آشغال میریزند و از زندانی میخواهند بقیه لباسهای خود را بپوشد. بعد از آن زندانیان به داخل بخش اداری میروند و تک تک جلوی دوربین میایستند تا از چهره آنها عکس گرفته شود. همزمان مشخصات زندانی پرسیده میشود تا با مشخصات قبلی تطبیق بدهند. بعد از این مرحله از زندانیان انگشت نگاری میشوند. بعد از آن زندانیها را به صف کرده و به همراه چند سرباز با دستبند به افسر نگهبان قرنطینه ۱۰-۵ روزه (اندرزگاه یک – سالن دو) تحویل میدهند. از این مرحله به بعد دستبند متهمین را باز میکنند و پس از به صف کردن به سمت انبار لباس میبرند. در آنجا یکبار دیگر افراد را مجبور میکنند در حضور یکدیگر کاملا برهنه شوند. سپس به هر زندانی یک شورت، یک زیرپوش، یک جفت دمپایی و یک حوله میدهند. بعد از این مرحله بصورت فرمالیته زندانیان را جلوی بهداری به صف میکنند و پس از چند سوال و جواب سطحی پزشک زندان در مورد بیماریهای خاص و اعتیاد و پر کردن یک فرم، زندانیان را تحویل وکیل بند میدهند. (وکیل بندها معمولا از بین زندانیان با سابقه و دارای محکومیت طولانی انتخاب میشوند).
زندانیها پس از طی چند راهرو به قرنطینه یک منتقل میشوند. هر وکیل بند از بین زندانیانی که سابقه دعوا و چاقوکشی دارند و اصطلاحا «لات» هستند چند نفر را بهعنوان انتظامات قرنطینه انتخاب کرده که این افراد مسئول برقراری نظم مورد نظر وکیل بند و افسر نگهبان هستند.
به هر زندانی دو تخته پتو میدهند (هرکس که یکبار پایش به زندان فشافویه رسیده باشد میداند که پتوها چقدر کثیف هستند؛ روی پتوها استفراغ، باقیمانده غذا و لکههای دیگر کاملا مشهود است و اکثرا پتوها چند سال شسته نشده و پر از ساس و شپش است.)
قبل از ورود به قرنطینه، هر زندانی پشت پردهای که روبهروی درب قرنطینه کشیدهاند مجددا یکبار دیگر جلوی انتظامات کاملا برهنه و تفتیش میشود. (لازم است بگویم برهنه کردن زندانی جلوی جمع و آن هم به دفعات، نقض واضح حقوق زندانی و از بدترین اشکال تحقیر و شکنجه محسوب میگردد.) بعد از این با پوشیدن لباس و دادن کارت تلفن، زندانی با پتوها و یک عدد لیوان یکبار مصرف پلاستیکی و یک عدد قاشق یکبار مصرف پلاستیکی به داخل قرنطینه هدایت میشوند. به زندانی تاکید میشود که این قاشق و لیوان یکبار مصرف باید تا پایان قرنطینه حفظ شود چون برای آب و غذا خوردن فقط از همان یک عدد باید استفاده کنند.
مطلب مهمی که در ابتدای گزارش ذکر نشد این است که موقع ورود به زندان، مبلغ پانزده هزار تومان از پول نقد هر زندانی ضبط میشد تا یک هفته بعد، از بانک پارسیان یا پاسارگاد برایش کارت اعتباری مخصوص خرید در زندان صادر شود. در طی یک هفته اول، زندانیان تازه وارد قادر به خرید از فروشگاه زندان و شارژ کردن کارت تلفن نیستند.
شب اول قرنطینه؛ زندانیان تازه وارد را در اتاقها (سلول ها) تقسیم میکردند. در هر اتاق دو یا سه تخت ۳طبقه هست که بخاطر تعداد زیاد زندانیان، عده ی زیادی مجبور میشوند روی زمین و زیر تخت ها در شرایطی کاملا غیر بهداشتی بخوابند. در هر اتاق یک توالت و حمام هست که بصورت یکجا و در فضایی به متراژ یک متر در دو متر قرار گرفته و با یک پرده سفید رنگ از فضای اتاق جدا شده اند.
حمامها دوش ندارند آب گرم هم وجود ندارد. در طول شبانهروز فقط دو ساعت قبل از ظهر و چند ساعت از عصر تا سر شب آب حمام و توالت وصل میشود که این آب هم از چاههای حفرشده در محوطه زندان فشافویه تامین میشود. به دلیل نداشتن کارت اعتباری برای خرید، افراد نمیتوانند از بوفه زندان آبمعدنی بخرند و همگی مجبور هستند از همان آب آلوده و بدمزهای که از چاه میآید بهعنوان آب آشامیدنی استفاده کنند. تفکیک جرائم در زندانها رعایت نمیشود. مثلا زندانیان با جرائم سرقت مسلحانه، فروش مواد مخدر، ضرب و جرح و… در کنار زندانیان سیاسی نگهداری میشوند. فقط معتادان به مواد مخدر بصورت جداگانه در دو اتاق در شرایط وخیمی از لحاظ پزشکی و بهداشتی تفکیک میشوند و روزانه یک یا دو نوبت تحت نظر انتظامات زندان به آنها قرص متادون داده میشود.
لامپ راهروها و اتاقها شبانهروزی روشن است. در سقف هر اتاق دو عدد جعبه فلزی مربوط به دستگاه پارازیت برای مختل کردن موبایلهایی که احتمال میدادند قاچاقی وارد قرنطینه شده باشد، نصب شده است. (جلوی درب دو اتاق در طبقه دوم سالن B و بالای قرنطینه دراویش، دو جعبه فلزی متفاوت هم نصب شده بود که احتمالا مربوط به دستگاه شنود برای گفتگوها و مراسمات دراویش استفاده میشد. (البته این ادعا فقط حدس و گمان بعضی از زندانیان بود و دقیقا نمیتوان ادعای شنود را بصورت قطعی مطرح کرد).
بیدار باش بدین شکل بود که هر روز ساعت شش صبح با سروصدا و توهین، انتظامات همه زندانیان را بیدار میکردند و از آنجا که در هر اتاق بیشتر از بیست زندانی حضور داشت اسامی افرادی که قرار بود در آن تاریخ به دادسرا برده شوند جلوی هر اتاق خوانده میشد. ساعت هفت صبح با صدای بلندگوی زندان همه را به هواخوری اجباری میبردند. با توهین و تشر افسر نگهبان و انتظامات، زندانیان را برای آمارگیری به صف میکردند و بعد از حدود یک ساعت که آمارگیری تمام میشد همه به اتاقها برمیگشتند. ساعت ۱۲ظهر زندانیان برای ناهار به داخل برمیگشتند برگردانده میشدند و ساعت یک ناهار توزیع میشد. بعد از ناهار حدود ۳:۳۰ بعدازظهر مجددا همه به هواخوری اجباری برده میشدند و مجددا آمارگیری انجام میشد. ساعت ده و نیم شب و پس از توزیع شام از بلندگوی زندان اعلام خاموشی میشد و درب همه اتاقها توسط انتظامات قفل میشد.
از آنجایی که کارت اعتباری برای خرید نداشتیم، کارت تلفن شارژ نداشت و امکان تماس با بیرون از زندان فراهم نبود.
روز دوم قرنطینه، زندانبان (فردی به نام کرمی) همه زندانیان جدید را در سالن A به صف میکرد و چهار برگ شامل تست روانشناسی و سوالات عقیدتی بین آنها توزیع میکرد. سوالهای عقیدتی بطور صریح مصداق تفتیش عقیده بود. مثلا آیا مسلمان هستید؟ آیا در نماز جمعه شرکت میکنید؟ آیا به ولایت فقیه اعتقاد دارید؟ آیا روزه میگیرید؟ (این قسمت از سوالات را علیرغم اصرار زندانبانان، خیلی از بازداشت شدگان جواب نمیدهند).
بعد از حدود یک هفته و گذراندن قرنطینه اول، زندانیان به قرنطینه دوم (قرنطینه ۴۵ روزه) منتقل میشوند.
در قرنطینه ۴۵ روزه، شرایط همان بود حتی بدتر از قرنطینه اول، فقط تنها تفاوتش این بود که کارت اعتباریمان رسید و توانستیم کارت تلفن را شارژ کنیم و یا بشقاب، لیوان، قاشق، آبمعدنی و شلوار راحتی بخریم. اما شرایط بدترش این بود که مثلا تنها دو حمام برای صد زندانی سالن ما موجود بود. آب گرم داشتیم اما حمامها درب نداشت و از آنجایی که زندانیها جلوی حمامها صف میکشیدند؛ هرکس به ناچار میبایست جلوی چشم بقیه زندانیان حمام کند.
در قرنطینه دوم هم مثل قرنطینه اول تفکیک جرائم رعایت نمیشد، متأسفانه زندانیان خطرناک با درب قوطی کنسرو و اشیا فلزی دیگر که از بوفه میخریدند برای خود چیزی شبیه چاقو درست میکردند که این مسأله اوضاع را بدتر میکرد.
در سلولهای قرنطینه دوم یک نفر از طرف وکیل بند مسئول بود تا در ازای گرفتن سیگار، شوینده و چیزهای مصرفی دیگر؛ ناهار و شام را در بشقاب زندانیان توزیع کند. در قرنطینه ۴۵روزه، هر سه روز در میان از هر اتاق یک زندانی موظف بود به اندازه قیمت یک پاکت سیگار بهمن یا وینستون (بسته به میل وکیل بند) از کارت اعتباری خود به وکیل بند بپردازد. فروش قرصهای مخدر در قرنطینه دوم کاملا علنی توسط انتظامات انجام میشد؛ هر قرص متادون ۳ هزار تومان و هر قرص B2 به قیمت ۵ هزارتومان به فروش میرسد.
این گزارش را بدون ذرهای اغراق و غلو نوشتهام و امیدوارم با انتشار آن بتوانم گوشهای از وضعیت غیرانسانی و اسفبار زندان فشافویه را در اختیار نهادهای مدافع حقوق انسانی و احزاب و سازمانهای پیگیر وضعیت زندانیان، گذاشته باشم.
اعتراضات مردم عرب علیه جمهوری اسلامی به کدام سو بایستی برود؟
کاوه اردلان
روزهای آغازین سال ۹۷ اهواز و چند شهر دیگر خوزستان شاهد اعترضات وسیع مردم عرب علیه جمهوری اسلامی بود. ماجرا از آنجا آغاز شد که در یکی از میان برنامههایی که در جریان نمایش کلاه قرمزی از تلویزیون پخش شد، کودکی عروسکهایی که لباس ملیتهای مختلف را پوشیده بودند، در مناطقی که این اقوام اکثریت دارند، روی نقشه نصب میکند. وقتی نوبت به بخش خوزستان میرسد، تنها عروسکی که لباس بختیاریها را به تن داشت روی تابلو نصب میشود و خبری از عروسک ملبس به پوشش عربهای خوزستان نبود. اعتراضات چندین روز پیاپی ادامه داشت و درگیریهایی میان نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی و مردم عرب رخ داد. در پی این اعتراضات بیش از چهارصد نفر دستگیر شدند و بسیاری محکوم به حبسهای طولانی مدت شدند.
برنامه کودکی که از کانال دو سیمای جمهوری اسلامی پخش شد پدیدهای جدا از سایر برنامههای رادیو و تلویزیونی جمهوری اسلامی که بیش از صد کانال را در برمیگیرد نیست چرا که همه بخشی از دستگاه سیاسی و ایدئولوژی طبقه حاکمه هستند. امکان ندارد که برنامهای، حتی انتقادیترین برنامه پخش شود و مفاهیم مذهبی– اسلامی و دفاع از “میهن اسلامی” و “دفاع از حَرَم” و مفاهیم برتریطلبانه جنسیتی و یا تحقیر ملیتها در آن گنجانده نشده باشد. مردم بهخصوص در سالهای اخیر در مقیاس وسیع برنامههای جمهوری اسلامی را نگاه نمیکنند و بیشتر برنامههایی را که از ماهواره پخش میشود، تماشا میکنند.
ستم بر ملیتهای غیر فارسِ ساکن ایران جزو ارکان جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی از بدو تاسیسش وجود ملیتهای ساکن ایران را انکار کرد و بهجای آن از ملت مسلمان و هویت اسلامی صحبت کرد و این خیلی زود بخشی از ایدئولوژی طبقه حاکمه شد. ستم بر ملت عرب سابقه تاریخی دارد و منحصر به دوره جمهوری سلامی نیست. در سال ۱۹۲۵ رضا شاه آخرین حاکم عرب در ایران را سرنگون و حاکمیت ملت فارس را تحکیم کرد. در زمان حکومت پهلوی نیز وجود ملت عرب مانند ملت کرد و ملت بلوچ انکار میشد.
پس از قیام عمومی مردم علیه رژیم شاه و سرنگونی آن و شکلگیری دولت موقت به نخستوزیری بازرگان برخی متوهم بودند که حقوق ملیتها بهرسمیت شناخته شود اما در مدت کوتاهی مشخص شد که از این خبرها نیست و در قانون اساسی جمهوری اسلامی بهجای ملت از لفظ قومیت استفاده شد. در ابتدای سر کار آمدن جمهوری اسلامی چندین گروه و سازمان عرب بهوجود آمدند و حتی هیئتهایی برای طرح خواستههای ملت عرب راهی تهران شدند و خوشخیالانه مطالبات خود مانند به رسمیت شناختن تدریس و تکلم زبان عربی در مدارس و اختصاص مقداری از بودجه نفت استخراج شده به خوزستان را پیش گذاشتند. جمهوری اسلامی نه تنها به این خواستهها نوجهی نکرد بلکه بسیاری از شخصیتها و رهبران سازمانهای عربی را اعدام و بسیاری را ترور کرد.
بارها میشنویم که در غالب اظهاریهها و لطیفهها به ملت عرب بهعنوان ملتی بیفرهنگ و عقبمانده توهین میشود. البته این فحاشیها منحصر به مردم عرب ساکن ایران نیست بلکه ملت عرب که در کشورهای مختلف پراکنده هستند آماج حملات برتریطلبان رنگارنگ عمدتا فارس هستند. در این میان، ارتجاع اسلامی شیعه محور در توهین و نفی وجود ملت عرب تنها نیست. عظمتطلبان سلطنتطلب بهاصطلاح میراث کوروش و رضا شاه را در بوق و کرنا میکنند و سبعیت و سرکوبگری جمهوری اسلامی را به حاکمیت “عرب”ها نسبت میدهند. بسیاری اوقات گفته میشود که حاکمین جمهوری اسلامی ایرانی نیستند و عرباند! البته برخی بهشکل مضحک، پرده نازکی بر بینش برتریطلبانه و نژادپرستانه خودشان کشیده و میگویند که “مردم عربزبان” ساکن جنوب ایران حسابشان از عربهای عربستان جداست و ایرانی هستند!
چند سال پیش در پی تشدید تضاد میان دولت عربستان سعودی و دولت ایران دو جوان ایرانی در فرودگاه عربستان ادعا کردند که مورد آزار جنسی قرار گرفتند. حکومت جمهوری اسلامی از طریق رسانههای رسمی و غیر رسمی موجی از عربستیزی را به راه انداختند.
در حالی که روزانه میلیونها بشکه نفت از منطقه خوزستان استخراج و صادر می شود، اکثریت مردم عرب در فقر بهسر میبرند و در استخدام، آموزش و پرورش و… بر آنها تبعیض روا داشته میشود. بسیار از مناطق اهواز حتی از گاز محروماند این در حالی است که خوزستان تامینکننده گاز بسیاری از شهرهای ایران است. ارمغان حاکمیت جمهوری اسلامی برای ملت عرب، فقر و بیخانمانی و بیکاری بوده و مردم از هر فرصتی برای اعتراض علیه ستم ملی استفاده میکنند.
ملت عرب مانند دیگر ملتها به طبقات تقسیم شده و هر طبقه میکوشد که آمال و آرزوهای خود را دنبال کند. بههمین ترتیب بنا بر بینش نیروهای رهبریکننده یا مطرح فعال در مبارزات مردم، خواستهها و جهتگیری گوناگونی بر جنبش اعمال میشود. ناسیونالیستهای عرب تلاش میکنند که جنبش را به طرح خواستههای ملی محدود کنند. در برخی از تظاهراتهای مردم عرب شعار استقلال شنیده میشد. بدون شک ملتها در حق تعیین سرنوشت خود آزادند و استقلال میتواند شکلی از این تعیین سرنوشت باشد اما مهم آن است که تعیین سرنوشت به چه آمال و آرزو و اهدافی خدمت میکند.
بعد از بالاگیری مبارزات مردم عرب علیه ستم ملی، ترامپ و مرتجعین عربستان سعودی و برخی دیگر ادعا کردند که از مبارزات مردم عرب پشتیبانی میکنند. امپریالیسم آمریکا در میان طرحهای عدیدهاش برای آینده ایران، برپایی جنگ علیه جمهوری اسلامی را نیز بهعنوان یک گزینه جلو گذاشته است. در این طرح، عربستان سعودی بهعنوان یک رقیب اصلی جمهوری اسلامی در منطقه و متحد امپریالیسم امریکا نقش مهمی بازی میکند. بههمین دلیل دارودستههای بورژوا ناسیونالیست و یا مرتجع عرب را حمایت مالی کرده و میکوشد تا اهداف و آرمان مبارزات مردم عرب را به نفع خود بهکار گیرد. نیروی انقلابی کمونیست بایستی ضمن افشای توطئههای جمهوری اسلامی و مقابله با سرکوب مبارزات مردم با توطئه امپریالیستها نیز مقابله کنند.
جمهوری اسلامی زمانی یاد مردم عرب میافتد که به آنها نیاز مبرم داشته باشد. در جریان هشت سال جنگ ارتجاعی میان ایران و عراق، جمهوری اسلامی ضمن استفاده از مردم عرب با گسیل نوجوانان به جنگ و کشاندن جنگ به شهرها باعث نابودی بخش عظیمی از شهرهای خوزستان شد.
ایران یک کشور سرمایهداری تحت سلطه امپریالیسم و در عین حال چند ملیتی است. ملل مختلف در این محدوده جغرافیایی تحت یک دولت مرکزی و شرایط نابرابری و تبعیض و سلطهجویی ملت غالب (فارس) زندگی میکنند. ایدئولوژی مسلط بر دولت آمیختهای از برتریجویی مذهبی شیعه بر پیروان سایر مذاهب و ناسیونالیسم برتریجویانه ایرانی– فارسی است که وجود ستم ملی و خواستههای عادلانه ملی را منکر میشود. تنها زبانی که حکومت میفهمد زبان سرکوب است. جمهوری اسلامی طی بیش از چهل سال حکومت باعث شده که مردم ملیتهای گوناگون اطلاع بسیار کمی از وضعیت زندگی دیگر ملل ساکن ایران داشته باشند. تنها کاری که برخی رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی میکنند این است که در مورد برخی جوانب زندگی مردم عرب مثل موسیقی و یا طرز لباس پوشیدن و فرهنگ البته به شکل تحریف شده و پر رنگ کردن مذهب برنامه پخش میکنند.
بدون شک ملت عرب نیز بایستی حق تعیین سرنوشت داشته باشند. همانگونه که پیشنویس برنامه جمهوری سوسیالیستی نوین حزب کمونیست ایران (ملم) اعلام کرده مردم عرب حق دارند که پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی رفراندوم برگزار کرده و حتی در صورت پشتیبانی اکثریت، مستقل شوند.
برخی میپرسند اگر یک حکومت انقلابی سوسیالیستی سر کار باشد چهکار میکند؟ بدون شک نمایندگان معترضین به وسیعترین شکل ممکن بایستی اجازه داشته باشند از تریبونهای دولتی دلایل اعتراضاتشان را بیان کنند و از کانالهای رسمی مناظره صورت بگیرد. ملتهای ساکن ایران بایستی حق داشته باشند که در صورت حل نشدن مشکلات در مورد شکل همزیستی با سایر ملتها با برگزاری رفراندوم نظر بدهند. مثلا استقلال داشته باشند و یا اینکه در چارچوب سیستم حکومتی سوسیالیستی خودمختاری داشته باشند و یا حتی جدا شوند.
مشارکت آگاهانه مردم در رفع چالشها و تضادهای مختلف یکی از ویژگیهای مهم جامعه و دولت سوسیالیستی است. دادنآگاهی علمی به مردم درباره ماهیت معضلات و بهرهگیری از ابتکارات و نظرات آنها برای رفع مشکلات، شاخص مهمی درچگونگی اداره جامعه است .تشکیل کمیسیونهای فعال از میان مردم برای بررسی علمی محرومیتها و آگاهگری در مورد جایگاه مذهب و سنت و ربط آن با ستم بر زنان، برگزاری سمینارهای علمی در مورد جامعهشناسی علمی مثلا علت تقسیم جوامع به ملتها و طبقات و آگاهی از ذات سیستم سرمایهداری جهانی، معرفی دیدگاه انترناسیونالیستی و پرورش مردم با این دیدگاه از جمله کارهایی است که بایستی تحت رهبری کمونیستهای انقلابی بهپیش برده شود.
مردم، فارغ از این که متعلق به کدام ملت هستند، باید از یک استراتژی واحد برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برپایی یک جمهوری سوسیالیستی و پیشروی بهسوی کمونیسم در سراسر جهان و پایان دادن بر دهشتهای سرمایهداری و امپریالیسم و جنگ، مبارزه متحدی را بهپیش ببرند.
واقعیت کمونیسم چیست؟ همه چیز ریشه در شیوۀ تولید سرمایهداری دارد؛ تنها راه حل انقلاب کمونیستی است!
هر اتفاق و تحول مهم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، مانند گسترش حریقوار بیکاری و فقر، تحمیل حجاب اجباری و سرکوب زنان، خطر مهلک بیآبی و نابودی محیط زیست، صعود موشکوار قیمت دلار، ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی، دزدی سپردههای مردم توسط بانکها، اختلاسهای نجومی اصحاب قدرت، تب برجسازی و سدسازی و کوهخواری و دریاخواری و بالاخره جنگ در سوریه و عراق توسط سپاه پاسداران رژیم جمهوری اسلامی و رویارویی آن با اسراییل در سوریه و … همگی به یک دیگر مرتبط اند. اینها و تحولات سیاسی مهم در منطقه و جهان مانند رشد نیروهای اسلامی فاشیست (که جمهوری اسلامی، پیشقراول آن بود) و امروز، رشد جریانهای فاشیست در اروپا و آمریکا و ورود آنها به حکومتها، جدی شدن خطر جنگ هستهای که موجودیت انسان را به خطر خواهد انداخت، بهیکدیگر مربوط اند. همه اینها ریشه در شیوه تولید سرمایهداری دارند. نگهبان و مدیر این شیوه تولیدی در ایران، امروز جمهوری اسلامی است. اما این یک شیوه تولیدی بینالمللی است که ایران را نیز در شبکه تار عنکبوتی خود بافته است.
زیربنای این شیوه تولیدی، هرچه اجتماعیتر شدن تولید ثروت اما تصاحب و کنترل خصوصی آن توسط قشر قلیلی به نام طبقه سرمایهدار در ایران و جهان است. این تضاد فاحش مرتبا بحرانهای کوچک و بزرگ برای بشریت میآفریند و نشانه گندیدگی و منسوخ بودن نظام سرمایهداری است و فرقی نمیکند که چه نوع رژیم و حکومتی در راس آن باشد و آیا سرمایهداری «دولتی» باشد یا «نئولیبرال». به قول لنین، «… اجتماعی شدن تولید… و روابط اقتصادی خصوصی و روابط مالکیت خصوصی پوستهای است که دیگر با هسته خود مطابقت نداشته و اگر دفع آن مصنوعا به تاخیر انداخته شود، ناگزیر خواهد گندید.» (لنین. امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایهداری. منتخب آثار لنین. ص ۴۳۹)
بدون استفاده از علم اقتصاد سیاسی مارکسیستی (نه فقط کتاب کاپیتال نوشته مارکس، بلکه همچنین کتاب امپریالیسم، به مثابه بالاترین مرحله سرمایهداری نوشته لنین و کتاب آمریکا در سراشیب نوشته ریموند لوتا بر اساس تزهای باب آواکیان) هرگز نمی توان به واقعیت شرایط حاکم در جهان کنونی از جمله ایران پی برد و راه تغییر انقلابی آن را دریافت.
نظام سرمایهداری از اواخر قرن نوزدهم، تبدیل به نظام سرمایهداری امپریالیستی شد. یعنی، سرمایهداری دیگر در شکل این فرد و آن فرد سرمایهدار نیست. بلکه اساسا و عمدتا در شکل انحصارات بانکی، مالی، صنعتی، کشاورزی و تجاری سازمان یافته است. این انحصارات، محدود به این کشور و آن کشور نیستند. بلکه سرمایه در سطح جهانی انباشت میکند. سرمایهداری کل جهان را در یک فرآیند واحد درهم تنیده است. در واقع، اجتماعی شدن تولید و شکلگیری بلوکهای سرمایه، در مقیاس جهانی رخ میدهد. سرمایهداران بزرگ، دیگر صرفا و فقط سرمایهداران این ملت و آن ملت نیستند. بلکه بود و نبودشان وابسته به فرآیندهای بینالمللی انباشت سرمایه است. بهطور مثال، در ایران، مراکز قدرت اقتصادی مانند سپاه پاسداران و انواع بانکها و موسسات اعتباری اسلامی و غیر اسلامی و پیمانکاران بزرگ مسکن و سد و برج و … در راس استثمار نیروی کار و غارت منابع ایران قرار دارند. اما، این استثمار و انباشت سرمایه را در تعامل با سرمایهداری بینالمللی و بر بستر آن و در وابستگی به آن، پیش میبرند. ایران، سایت اصلی و لنگرگاه این استثمارگران با سلاح و بیسلاح در تصاحب و کنترل ثروتی است که توسط کارگران و دیگر زحمتکشان ایران بهطور اجتماعی تولید میشود. اما اینان بخشی از یک نظام اقتصادی و سیاسی بینالمللیاند. در راس این نظام بینالمللی سرمایهداری (یا سرمایهداری امپریالیستی) عده قلیلی از سرمایهداران بزرگِ ثروتمندترین کشورهای سرمایهداری امپریالیستی نشستهاند که در نزاع و رقابت دائمی با یکدیگرند و دامنه این رقابت، به عرصه سیاست و در ادامه به زور آزماییهای جنایتکارانه نظامی نیز کشیده میشود.
سرمایهداران، فقط از طریق استثمار، حاصل کار و زحمت تودههای مردم را نمیمکند. آنان هرگز بهطور «محترمانه» با یکدیگر رقابت نمیکنند. اینها بر بستری از هرج و مرج و رقابت و توطئهچینی و دغلبازی، ثروت اجتماعا تولید شده را به طرق سیاسی و نظامی و همچنین «ابزارهای مالی» تصاحب و کنترل میکنند.
بیگاری کشیدن از مردم صرفا با نپرداختن دستمزدهایشان انجام نمیشود. ابزارهای مالی نقش مهمی در این کار دارند. اثرات کارکرد این «ابزارهای مالی» را مردم در زندگی روزمره خود به شکل چپاول سپردههای مردم توسط بانکها، نوسانات نرخ بهره بانکها، ورشکستگی صندوق بازنشستگی و نوسانات دلار تجربه میکنند. صعود قیمت دلار و بیارزش شدن ریال، در واقع دو بار پوست مردم کارکُن را کنده است: یک بار با بیارزش شدن نیروی کار. زیرا، پول نماینده نیروی کاری است که مردم کارکُن به سرمایهداری فروختهاند (در این جا، عمل جمعی مد نظر است و نه فردی). و بار دیگر، با بیرون کشیدن پول مردم از جیبهایشان.
ابزارهای مالی، وسیله بلعیده شدن سرمایههای کوچک توسط سرمایههای بزرگ هم هستند. بانکها در زمره «ابزارهای مالی» مهم سرمایهداری هستند. لنین میگوید، در این نظام سرمایهداری، «… بانکها … به صاحبان انحصارات پر قدرتی مبدل میشوند که تقریبا تمام سرمایه پولی جمیع سرمایهداران و کارفرمایان کوچک و نیز قسمت اعظمی از وسایل تولید و مواد خام در یک کشور و در یک سلسله از کشورها در اختیار آنان قرار میگیرد. …» (همانجا. ص۴۰۱)
صندوق بازنشستگی یکی دیگر از این «ابزارهای مالی» است. این صندوق صرفا محلی که مردم بیمه بازنشستگی خود را به ودیعه گذاردهاند نیست. بلکه نهادی مانند بانکها است. لنین میگوید: «… سرمایههای چند میلیاردی صندوقهای پسانداز در ماهیت امر عملا در اختیار همان سلاطین سرمایه بانکی است و از طرف دیگر انحصار دولتی در جامعه سرمایهداری وسیلهای است برای افزایش و تحکیم درآمدهای میلیونرهای فلان یا بهمان رشته صنعت که در شرف ورشکستگی است.» (همانجا. ص ۴۰۴)
حال ببینیم ربط این چپاولها به زمینخواری شهری چیست: «احتکار قطعه زمینهای واقع در اطراف شهرهای بزرگی که به سرعت در حال توسعه هستند نیز یکی از معاملات بسیار پر سود سرمایه مالی است. انحصار بانکها اینجا با انحصار حق الارض و انحصار طرق مواصلاتی توام میشوند.» (همانجا. ص ۴۱۱ )
و همه اینها در دست مراکز قدرت اقتصادی است. عملکرد بانکها و «ابزارهای مالی» کاملا وابسته به «تقسیم مقامات مدیریت» است. دعوای میان مراکز قدرت مختلف بر سر «شهرداری تهران» را باید در این ارتباط دید و فهمید.
بالاخره، همه اینها با جنگ تجاری و جنگ نظامی میان قدرتهای بزرگ مرتبط است: «اگر میبینیم سرمایهداران جهان را تقسیم میکنند، علتش کینهتوزی خاص آنان نیست. بلکه مرحله کنونیِ تمرکز آنها را وادار میکند برای تحصیل سود در این راه گام گذارند. آنان جهان را “به نسبت سرمایه”، “به نسبت نیرو” تقسیم میکنند. زیرا در سیستم تولید کالایی و سرمایهداری شیوه دیگری برای تقسیم نمیتواند وجود داشته باشد. نیرو نیز به نسبت تکامل اقتصادی و سیاسی تغییر میکند.» (همانجا. ص ۴۱۹)
درک علمی از کارکرد نظام سرمایهداری مستقیما به این نتیجهگیری میرسد که: مصائب تولید شده توسط نظام سرمایهداری، باید یک جا جواب بگیرد. پرولتاریا باید نقشه جنگی برای سرنگون کردن تمام این سیستم را پیش بگذارد. مبارزه و فداکاری برای هر چیزی کمتر از انقلابی که این نظام را ریشهکن کند، دور باطل و به هدر رفتن مبارزات و فداکاریهایی است که ما در مقاومت علیه شرایط ستم و استثمار میکنیم. لنین، در آستانه جنگ جهانی اول نوشت، «طبقه ستمکشی که برای آموختن طرز استفاده از اسلحه و بهدست آوردن آن نکوشد فقط شایسته آن است که با وی همانند برده رفتار کنند. … در هر جامعه طبقاتی اعم از این که بنایش بر بردگی یا سرواژ باشد و یا مانند امروز بر کار مزدوری، در هر حال طبقه ستمگر مسلح است…. شعار ما باید: تسلیح پرولتاریا برای پیروزی بر بورژوازی، سلب مالکیت از آن و خلع سلاح آن باشد.» این گفته تیز و تکاندهنده لنین را باید درک کرد و آگاهی نسبت به آن را در میان تودههای مردم دامن زد.
فروپاشی سیاسی، اقتصادی و از هم گسیختگی اجتماعی در ایران، به نقطه عطف خود رسیده است. تحمیل جنگی ویرانگر از بیرون و تبدیل ایران به صحنه جنگی خونین میان جنگسالاران ارتجاعی گوناگون، یکی از دورنماهایی است که در مقابل جامعه ظاهر شده است. اما میتوان و باید راهی دیگر، راه انقلاب کمونیستی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران را باز کرد. در این راه، ما نه تنها با ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی مواجه هستیم بلکه بهطور غیرمستقیم و در شرایطی به طور مستقیم، با قدرتهایامپریالیستی مواجه خواهیم شد. آگاهی نسبت به این راه باید بهطور عاجل به میان مردم برده شود. تنها از این طریق میتوان کاری کرد که تودههای مردم، بهویژه تحتانیترین و ستمدیدهترین آنها، هنگامی که لاجرم پا در صحنه مبارزات سیاسی و خونین میگذارند، نه تنها سربازان انواع و اقسام ارتشهای ارتجاعی و امپریالیست نشوند، بلکه تبدیل به نقشآفرینان آگاه انقلاب کمونیستی در خدمت به منافع اکثریت مردم ایران و جهان شوند.
همه باید بپرسند، این وضعیت از کجا آمده و راه حل آن چیست و جواب آن را در «مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران» بیابند.
«آتش»
مطالب مرتبط
مطلب مرتبطی یافت نشد