نقد دموکراسی شورایی … نقد افق جنبش کوبانی در رابطه با رهایی زنان

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

امیرحسن پور

نقل قول های زیر از کتاب «بر فراز کمونیسم نوین» نوشتۀ امیر حسن پور گزیده شده اند.

امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی، این دو نیروی منسوخ تاریخ معاصر، دنیا را به عرصه تاخت و تاز، جمع و کشتار، اشغالگری و اسارت، استثمار و ستم، خشونت علیه زنان، خرافه پراکنی، تفرقه اندازیِ مذهبی، ستم ملی، و نابودی محیط زیست تبدیل کرده اند. هرچند امروزه این دو نیروی ارتجاعی باید یکدیگر می جنگند، تکیه گاه هر دوی آن ها سیستم سرمایه داری امپریالیستی است. شیوه تولید و نظام اجتماعی و سیاسیِ هر دو سرمایه داری است که سرچشمه تولید و بازتولید این نیروهای سیاسی منسوخ و کلیۀ دهشت های جهان معاصر است.

کردستان از جمله مناطق خاورمیانه است که در آتش این جنگ می سوزد. نیروهای مسلح کرد، هم در عراق و هم در سوریه بخش مهمی از ارتش نیابتی ارتش آمریکا را تامین می کنند. (ص ۱۷)

اما تجربۀ کردستان و سایر جاها نشان می دهد که مبارزه با نظام مردسالاری و تلاش برای حل تضاد تاریخی دو جنسیت مرد و زن، مبارزه ای سیاسی است که در طی آن طبقات مختلف در برخورد به مردسالاری، سیاست های متضادی در پیش می گیرند. دو قرن و نیم بعد از انقلابات بورژوایی آمریکا، فرانسه  و هلند و بعد از دو قرن مبارزات زنان برای برابری و عدالت، نظام مردسالاری هنوز پابرجا است و بورژوازی با وجود ادعایش مبنی بر آزادی و برابری همه شهروندان، نتوانسته و نخواسته این نظام را برچیند و فقط آن را «اصلاح» کرده، یعنی آن را با نظام سرمایه داری همگون کرده است. در کردستان، ناسیونالیست ها، ستم جنسیتی را که مرد کرد بر زن کرد روا می دارد نادیده می گیرند یا بی رنگ می کنند و به بهانۀ عمده بودن ستم ملی در مقابل آن سکوت می کنند. (ص ۱۷۹)

قانون روژاوا در تلاش است برای دموکراتیزه کردن خانواده و نه برچیدن آن. حتا در این حد هم دچار محدودیت است. همینطور که گفتم انقلاب سوسیالیستی نیز با دموکراتیزه کردن این روابط از جمله برابری در قانون شروع می شود و از قانون روژاوا نمی توان انتظار داشت که امکانات نفی آن را فراهم کند. اما آن چه روشن است پ ک ک و پ ی د چنین افق و چشم اندازی را ندارند. زیرا نه معتقد به سوسیالیسم هستند و نه اینکه برنامه های امروز را در چارچوب تحقق آن پیش می برند. هنگامی که آگاهی (تئوری، دانش، تشکیلات) کمونیستی راهنمای انقلاب نباشد، هیچ نوع سازماندهی جامعه از «پایین به بالا» یا مدیریت شورایی یا مدیریت مشترک زن و مرد، توانایی ریشه کن کردن «واقعیت مادی» یعنی روابط جنسیتی، طبقاتی و ملی را ندارد. قانون روژاوا در بعضی موارد از دستاوردهای جوامع سوسیالیستی قرن بیستم و حتا از رژیم «حقوق زنان» در دموکراسی بورژوایی امروز عقب مانده تر است. برای مثال، طبق ماده ۱۴، طلاق تنها با رضایت طرفین میسر است. یعنی اینکه اگر زن به هر دلیلی خواهان جدایی باشد بدون رضایت شوهر امکان این کار را ندارد. ماده ۱۸، «مجازات شدید» برای «خیانت» یعنی رابطۀ خارج از ازدواج در نظر گرفته است. آن چه در این جا «خیانت» نامیده شده در شریعت «زنا» نام دارد. «زنای محصنه» مجازاتش سنگسار کردن است. در قرآن «زنا» چهاربار ذکر شده است اما مجازات مرگ برای آن تعیین نشده است. اگر نظام جنسیتی قرار است دموکراتیزه شود، رابطه خارج از ازدواج نباید با توسل به قهر قانون و دولت ممنوع شود. بلکه زن و مرد باید آزاد باشند به رابطۀ ازدواج خاتمه دهند و به زور قانون و مجازات و تنبیه در این رابطه باقی نماند. ماده ۵ «حق زنان» را برای ایجاد سازمان های سیاسی، مدنی، اقتصادی و فرهنگی و غیره به رسمیت می شناسد اما به شرطی که با «تعهدات اجتماعی» زنان منافات نداشته باشد. اگرچه «تعهدات اجتماعی» توضیح داده نشده معمولا این تعهدات در مورد زنان چیزی جز مسئولیت های خانوادگی و حفظ این کانون اصلی مردسالاری نیست. (ص ۱۸۳-۱۸۴)

درست است که بعضی ها، از جمله آنارشیست ها، مبارزات کوبانی را «انقلاب زنان» نامیده اند. این عنوان یا مفهوم های مشابه، از جمله «انقلاب فمینیستی» قبلا در مورد مبارزات زنان در سایر جاها به کار رفته است. این نیز روشن است که انقلابات بورژوایی چه در غرب چه در شرق مردانه بود. هم در سیاست و هم در حذف زنان. یا پشت جبهه گذاشتن آنها. حتا انقلابات سیاسی هم بیشتر با رهبری مردان بوده است. با وجود این، اگر انقلاب را به معنای مارکسیستی به کار ببریم، «انقلاب زنان» مفهوم درستی نیست. انقلاب به قدرت رسیدن طبقۀ مترقی و تبدیل یک فرماسیون کهنه و ارتجاعی به یک فرماسیون نو و مترقی را در بر می گیرد و چنین گسست تاریخی بدون رهبری کمونیستی دارای درک درست و البته بدون شرکت آگاهانه و وسیع زنان میسر نیست. دید آنارشیستی به خصوص نوعی که توجه اوجلان را جلب کرده است اگر از مفهوم انقلاب استفاده کند آن را با «تعمیق» یا «رادیکالیزه کردن» دموکراسی بورژوایی یکی می داند. اگرچه آنارشیسم طیف بسیار متنوع و وسیعی از نظرات را در بر می گیرد، از جمله جریان چپ آنارکو-کمونیسم، اما برنامۀ «پایین به بالا» و راه چیاپاز چیزی جز راه رفرم روابط سرمایه داری نیست. هم در این تجربۀ مشخص هم در تئوری. انقلابی بودن در عصر سرمایه داری قبل از هر چیز مستلزم خواست و آگاهی و برنامۀ برچیدن سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم و عبور از آن به کمونیسم است. چنین گسستی از طریق سازماندهی «از پایین به بالا» و شبکۀ شوراهای ده و محله و استان و خودمختاری دموکراتیک و کنفدرالیسم دموکراتیک و تجدید سازماندهی شهرداری ها به موازات موسسات سرمایه داری یا در تقابل با آنها صورت نخواهد گرفت. آن چه این مکتب آنارشیست مایل به درکش نیست این است که سلطۀ طبقۀ «بورژوازی» که ضامن سلطۀ یک فرماسیون اجتماعی-اقتصادی (سرمایه داری)  است. نمی توان با بالا و پایین کردن، حاملان قدرت را تغییر داد. واضح است که سلطۀ بورژوازی «هرم قدرت» و از بالا به پایین است. اما این فقط شکل سازماندهی این سلطه است و با تغییر یا رفرم شکل نمی توان محتوای آن را به زیر کشید. اگر همۀ ارگان های حکومت و حاکمیت را با شورا جانشین کنیم و تمام اعضای شوراها از بین ستمدیده ترین، مبارزترین و فقیرترین زنان و مردان انتخاب شوند، نظام سرمایه داری هنوز پابرجا می ماند زیرا اعضای شوراها ایده ها و ایدئولوژی های متفاوتی دارند و در نبود حزب و رهبری کمونیستی خواست یا توانایی برچیدن فرماسیون سرمایه داری را نخواهند داشت. امری که، طبق نظر مارکس، مستلزم گسستن از کلیۀ روابط کهنۀ مالکیت و از کلیۀ افکار کهنه است و در همان حال از بین بردن کلیۀ تمایزات طبقاتی، کلیۀ روابط تولیدی که این تمایزات طبقاتی از آن بر میخیزند، کلیۀ روابط اجتماعی ستم گرانه و کلیۀ افکار ستم گرانه و تبعیض گرانه و توجیه کنندۀ استثمار و ستم. حتا اگر همۀ اعضای شوراها خواست برچیدن روابط سرمایه داری را داشته باشند بدون درک درست تئوریک از سرمایه نمی توانند چنین خواستی را عملی کنند. در عرصۀ فلسفی مسئلۀ رابطۀ دیالکتیکی آگاهی و ماده است. واقعیت مادی را می توان تغییر داد اما نه بدون آگاهی. این گسست ها تنها با انتقال محرومین از حاشیه به مرکز یا از پایین به بالا صورت نمی گیرد. (ص ۱۸۵. همانجا)

سیاست های جنسیتی پ ک ک و پ ی د بر مبنای دیدگاه اوجلان تدوین شده و از دید  او جامعۀ دموکراتیک و «تمدن دموکراتیک» بدون بنیاد خانواده میسر نیست. البته خانواده ای که باید بازسازی شود و مبنای بازسازی ملت کرد باشد. پ ک ک از یک طرف به مقاومت زنان و شرکت فعال آنها در جنبش ملی دامن زده است و از طرف دیگر، رهایی زنان را در چارچوب بنیاد خانواده و مطالبات ملی محدود می کند. در این شرایط شبکه ای از تضادهای سیاسی و ایدئولوژیک برجسته شده اند: تضاد بین ناسیونالیسم و جنبش رهایی زنان، انترناسیونالیسم و ناسیونالیسم، ناسیونالیسم و کمونیسم، و تضاد بین شکوفایی مبارزات زنان و عقب ماندگی رهبری. (همانجا زیرنویس ۴ ص ۱۸۵)

در شرایط درخشش مبارزات مسلحانۀ زنان کوبانی و فوریت پشتیبانی از آن به این تضادها توجهی نمی شود. اما برای تداوم و تکامل مبارزه بحث و جدل بر سر سیاست انقلابی ضروری است. قبلا اشاره کردم که تجربۀ جنبش های ملی نشان می دهد که ناسیونالیسم، سیاست و ایدئولوژی بورژوازی در بهترین حالت نظم طبقاتی و جنسیتی را دموکراتیزه یعنی بورژوایی می کند. برای مثال، سلطۀ دین و افکار دینی و سنتی تا حدی از زندگی اجتماعی کنار گذاشته می شود، جایگاه اقتصادی و سیاسی افراد به جای اینکه توسط روابط عشیره ای و طایفه ای تعیین شود، توسط اصل شهروندی یعنی «برابری در قبال قانون» تعیین می شود. یا شهروند تا حدی آزادی بیان دارد بدون ترس از حبس و شکنجه و غیره. یعنی کارهایی که انقلاب بورژوایی قرن هیجدهم در اروپا کرد آنهم بعد از دو قرن مبارزۀ مداوم شهروندان. …

در کردستان عراق حکومت اقلیم حتا همین را هم نتوانسته است عملی کند. خشونت و تبعیض علیه زنان امروز در کردستان عراق بیداد می کند. طناب «ناموس» جامعۀ فئودالی-عشیره ای هنوز بر گردن زنان است. پ ک ک و پ ی د مسیر دیگری را در پیش گرفته اند اما نمی توانند از محدودۀ دموکراسی بورژوایی خارج شوند. در شرایط امروز خاورمیانه که نیروهای اسلام گرا وزنۀ مهمی در سرمایه داری  کشورهای مختلف هستند، نیروهای ملی گرای کُرد که واقعا خواهان تجدد و دموکراتیزه کردن هستند به علت اینکه خودشان در چارچوب وضع موجود عمل می کنند به عشیره گری و بنیاد دین امتیاز می دهند. واضح است که امتیاز دادن به افکار و سنن کهنه بیش از همه زنان را هدف قرار می دهد. تردیدی نیست که پ ک ک و پ ی د در مقایسه با احزاب کرد در کردستان عراق بسیار مترقی تر هستند. اما سیاست «رئال پلتیک» پ ک ک و پ ی د تفاوت ها را کمرنگ تر می کند. در واقع اوجلان، که در اوایل فعالیت پ ک ک با فئودالیسم و عشیره گری مبارزه می کرد حالا وجود عشیره و طایفه را یک عامل مثبت ارزیابی می کند. اگر ساده مطرح کنم سوال در نهایت این است: روابط جنسیتی موجود را باید ریشه کن کرد یا دموکراتیزه کرد؟ ریشه کن کردن مردسالاری یا دموکراتیزه کردن آن؟ واضح است که هیچ نیرویی، ناسیونالیست یا کمونیست، قادر نیست این روابط را به راحتی و فوری از میان بردارد. این بحث در سطح تحلیل و آگاهی (تئوری) و سیاست صورت می گیرد و بدون  چنین بحث و جدلی پیشرفت یا جهش در عمل میسر نیست. زنان در کوبانی با نهایت جسارت به مبارزۀ مسلحانه دست زده اند و می توان سوال کرد که زن و مرد در مبارزۀ فکری و تئوری و سیاسی نیز چنین جسارتی را از خود نشان می دهند؟ یعنی جرات کنند چشم اندازشان دموکراسی بورژوایی نباشد، از آن گسست کنند و افق شان دموکراسی پرولتری و انترناسیونالیسم پرولتری باشد. (همانجا ص ۱۸۶)