نشریه آتش شماره ۹۸ دی ۱۳۹۸

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۳۱ دقیقه

نشریه «آتش» شماره ۹۸- دی ماه ۱۳۹۸

۱۶ آذر سرخ و قطببندی مساعد برای انقلاب

تجمع دانشجویان چپ و کمونیست در ۱۶ آذر ۹۸ بیانگر پتانسیل انقلابی جنبش دانشجویی بود و به وزن و سهم خود فضای سیاسی دانشگاه و حتی ایران را موقتا قطب بندی (پولاریزه) کرد. این تجمعات اگر چه فقط در چندین دانشگاه ۱ و با حضور تعداد نه چندان زیادی از دانشجویان برگزار شد اما شعارهایی را پیش گذاشت که هم جمهوری اسلامی و امپریالیسم را هدف گرفت و هم خط تمایز خود را با اپوزیسیون راست و طرفدار امپریالیسم (پُروامپریالیست) با صراحت ترسیم کرد. سه دسته شعار در تجمعات در ۱۶ آذر سرخ مطرح شد:

شعارها علیه جمهوری اسلامی و در حمایت از خیزش آبان ماه زحمتکشان:

 این همه کشته کم نیست/ مقاومت زندگی است، قضایی جلادان/ مقدمتان خون باران، بیکاری بیگاری/ حجاب زن اجباری، فقر کشتار گرانی/ مردم شدن قربانی، ستاره دار پرونده/ دانشجومون در بنده، ایستاده ایم در سنگر/ دانشجو و کارگر، بازداشت شکنجه کشتار/ فقر حجاب استثمار، معترضان گلوله بارون شدن/ شهرها همه رودخونه خون شدن، قوانین ضد زن/ بهره کشی و ستم و…

شعارها و پلاکارد علیه نظام جهانی سرمایهداری امپریالیستی و نئولیبرالیسم ۲ و در حمایت از خیزشهای عراق و لبنان:

 ایران شیلی فرانسه/ سرکوب و غارت بسه، لبنان عراق و ایران/ قیام زحمتکشان، چه غزه چه ایران/ مرگ بر ظالمان، العراق ینتنفض و…

شعار علیه اپوزیسیون راست و طرفدار امپریالیستها: 

علی نژاد و ارشاد/ ارتجاع و انقیاد، مجاهد و پهلوی/ دو دشمن آزادی و…

در فاصله اندکی پس از ۱۶ آذر، سخنگویان جناح های مختلف اپوزیسیون راست یکی یکی عَلَم حمله به این جنبش را برداشتند و ۱۶ آذر سرخ را به طرح شعارهای انحرافی متهم کردند. احمد زیدآبادی روزنامه نگار ملی مذهبی ، سرخورده از شکست های پی در پی توهم اصلاحات در روزنامه ضد کمونیستی و امنیتی گنگ محمد قوچانی و شُرکا، پیش از دستگاه بگیر و ببند جمهوری اسلامی به دانشجویان هشدار داغ و درفش و شکنجه و اعدام داد و نوشت:

«روی سخن من در حقیقت با دانشجویانی برخاسته از قشر محروم جامعه است که با زحمت و رنج به دانشگاه راه یافته اند و به دلیل خاستگاه طبقاتی خود مستعد چپ گرایی لنینیستی هستند. از این قشر از دانشجویان درخواست میکنم که به سرنوشت جریان چپ مارکسیستی در سده اخیر در ایران نیک بیاندیشند. به واقع مارکسیست‏ها با جذب دانشجویان مستعد در تمام صحنه‏های مبارزه در حدود صد سال گذشته حضوری فعال داشته‏اند و قربانی داده‏اند، اما هنگام پیروزی و تقسیم قدرت نخستین قربانی بوده‏اند. چپ‏ها این سرنوشت را عمدتاً به بی‏رحمی و بدسگالی نیروهای مخالف خود نسبت می‏دهند، اما واقعیت این است که در مارکسیسم ایرانی عناصری وجود دارد که این سرنوشت را برای آنان محتوم می‏کند»

طرفداران سلطنت، فرشگردی ها و ایدئولوگ های راست لیبرال که همگی هوادار سیاست های اقتصادی جنایتکارانه نئولیبرالیستی و تحریم ها، دخالتگری های سیاسی و حتی تهدیدات نظامی امپریالیسم آمریکا هستند، دانشجویان را به اتهام حمله به ارتجاع سلطنت طلب و سرمایه داری جهانی مورد وقیح ترین و البته مبتذل ترین حملات قرار دادند. ۴

 حمید تقوایی لیدر حزب کمونیست کارگری در ادامه خط سازش و همدلی این حزب در قبال اپوزیسیون طرفدار آمریکا و سلطنت طلبان، این بار با لحن عصبانی و صریح تر به دانشجویان چپ و ۱۶ آذر سرخ حمله کرد و شعارهای آن ها را «بچه گانه»، «سطحی»، «کاریکاتور مبارزه طبقاتی» و «مکتبی» خواند و نوشت: «شعار علیه نئولیبرالیسم و علیه پهلوی و مجاهد… و علیه اپوزیسیون راست… بر خلاف ظاهرشان سیاستی راست را نمایندگی می کنند». ۵ بحث های تقوایی چیزی جز سفسطه های غیرعلمی ضد مارکسیستی نبود و هدفی جز منحرف کردن جنبش دانشجویی چپ از مرزبندی با اپوزیسیون راست و ارتجاعی و تن دادن به یک پوپولیسم «همه با همی» نداشت. او در نوشته اش بعضا کوشید مغالطات ضد انقلابی و رفرمیستی اش را با اتکا به کمبودها یا اشکالات موجود در تجمع ۱۶ آذر [از جمله تأکید بر خصلت صنفی گرایی جنبش دانشجویی یا محدود کردن نقد سرمایه داری به نئولیبرالیسم] پیش ببرد. اما این ادعاها از سوی کسی طرح می شوند که مدافع حضور مسیح علی نژاد و اعضای حزب خودش در جلسات دیدار با فاشیست های هار مستقر در کاخ سفید یا امپریالیست های اتحادیه اروپا است ۶ و برای دولت سرمایه داری سیریزا در یونان که فقط دو روز بعد از پیروزی در انتخابات به دست بوسی نهادهای سرمایه مالی اروپا (تروئیکا) رفت، نامه «آلکسیس عزیز»۷ می فرستاد!

سیاهه مغالطات تقوایی نیاز به یک نوشته مجزا دارد اما او ۱۶ آذر سرخ را به «چپ پرو رژیم و چپ نوع توده ای» و چپ «خط امامی» بودن محکوم کرد. از قضا گرایش نئوتوده ای و چپ طرفدار جمهوری اسلامی در دانشگاه۸ همچون تقوایی، زیدآبادی و فرشگرد رو در روی ۱۶ آذر ایستاد! گرایش منحط و ارتجاعی که به «چپ محور مقاومت» معروف است، برای لوث کردن این تجمع و به لجن کشیدن عنوان چپ دانشجویی، در ۱۹ آذر با حمایت از امپریالیسم روسیه و رژیم جنایتکار بشار اسد زیر عکس های سید حسن نصرالله به استراتژی «وحدت-انتقاد» میراث حزب توده در قبال جمهوری اسلامی و «خط امام» پرداخت. به این ترتیب دو جناح طرفدار امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم روسیه علی رغم قیل و قالی که علیه یکدیگر به راه می اندازند، عملا دو روی سکه سمتگیری با دشمنان مردم و ارتجاع هستند و در ضدیت با چپ انقلابی و ۱۶ آذر سرخ به وحدت و نقطه تلاقی رسیدند. این دو جریان پروامپریالیست، زشتی خود را دقیقا از دو منسوخ امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی تحت حمایتِ امپریالیست های روسیه و چین می گیرند.

از این پولاریزاسیون سیاسی بین انقلاب و ضد انقلاب در دانشگاه باید استقبال کرد و آن را به سطح کل جامعه کشاند و به آن عمق بخشید. آنچه در ۱۶ آذر در دانشگاه دیده شد، ماکت و نمای کوچکی از قطب بندی (پولاریزاسیون) سیاسی است که مردم و جامعه ایران به آن نیاز دارند. حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست) در اردیبهشت ۱۳۹۷ درباره این قطب بندی مساعد نوشت: «در رابطه با سرنگونی جمهوری اسلامی دو جاده ممکن و نمایان است: یکم سرنگون شدن جمهوری اسلامی از «بیرون» توسط امپریالیسم آمریکا و نیروهای وابسته به آن چه در داخل همین رژیم و چه در خارج از آن. دوم سرنگونی جمهوری اسلامی از پایین توسط مردمی آگاه به ماهیت رژیم و جناح‌های مختلف آن و همچنین آگاه به ماهیت امپریالیسم آمریکا و امپریالیست‌های دیگر مانند روسیه، چین، اتحادیه اروپا و ژاپن. آزادی نیروهای انقلابی کمونیست و همچنین نیروهای چپ و آزادی خواه، کار روی جاده یا امکان دوم و باز کردن این راه از میان پیچ و خم‌ها و چالش‌های بزرگ سیاسی است»..۹

برای گشودن این راه باید مانع از شکل گیری، عمیق شدن و گسترش قطب بندی های ارتجاعی در سطح جامعه شد. قطب بندی هایی از این دست که «یا تحریم و حمله نظامی آمریکا یا جمهوری اسلامی»، «یا سلطنت پهلوی یا جمهوری اسلامی»، «یا آمریکا و ناتو یا روسیه و چین»، «یا موسوی و روحانی یا احمدی نژاد و رئیسی»، «یا جنگ افروزی رژیم ایران در سوریه و عراق یا حمله داعش به ایران»، «یا رأی دادن به جمهوری اسلامی یا جنگ داخلی و سوریه ای شدن» و الی آخر. این ها قطب بندی های منحطی هستند که مردم و پتانسیل مبارزاتی جامعه را به پیاده نظام و قربانی طرحهای ارتجاعی جناح های مختلف سرمایه داری در درون و بیرون قدرت و جنگهای ارتجاعی و نیابتی تبدیل می کنند. در مقابل قطب بندی های ارتجاعی، قطب بندی مساعد به حال اکثریت مردم را باید سازمان داد.

اگر جنبش ضد جمهوری اسلامی بدون ایجاد قطب بندیِ ضدیت با این دو جریان منسوخ و پوسیده پیش برود، مورد استفاده نیروهای داخل یا بیرون رژیم برای ترمیم همین سیستم و حداکثر جا به جایی رأس آن با ترکیب دیگری از حاکمیت و حتی باز کردن راه جنگ های ارتجاعی قرار خواهد گرفت. راه «میانه ای» وجود ندارد. جنبشی برای انقلاب کمونیستی ضرورت جامعه ایران و کل بشریت است. برای بر هم زدن قطب بندی های ارتجاعی و ایجاد قطب بندی مساعد در میان توده های مردم و نیروهای سیاسی، صحنه دانشگاه یک فاکتور حیاتی در شکل گیری چنین جنبشی است. در کنار مبارزه بی امان با رژیم جمهوری اسلامی افشاگری علیه محتوی و اهداف واپسگرایانه برنامه های اپوزیسیون راست از وظایف اصلی کمونیست ها و از جمله جنبش نوین دانشجویی است. مکمل این مبارزه و افشاگری کمونیست ها، تبلیغ و ترویج فعالانه برنامه و استراتژی راه انقلاب کمونیستی در ایران۱۰ و جمهوری سوسیالیستی۱۱ در میان دانشجویان است. به صرف افشاگری سلبی و بدون پیش گذاشتن این بدیل ضروری، ممکن و مطلوب نمی توان ماهیت ستمگرانه و استثمارگرانه نظام حاکم و بدیل های اپوزیسیون راست و طرفدار امپریالیسم را افشا کرد و نشان داد. تنها یک راه حل رهایی بخش و بدیل واقعی برای بیرون آمدن از وضع موجود هست: انجام انقلاب کمونیستی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین. اما این بدیل در جامعه ناشناخته است و توده های بر پا خاسته در خیزش و حتی اکثریت دانشجویانی که ۱۶ آذر سرخ را سازمان دادند، آن را نمی شناسند.

جناح های مختلف اپوزیسیون راست مخالف سرسخت ترسیم هرگونه مرزبندی سیاسی از سوی کمونیست ها با آلترناتیوهای ارتجاعی حاضر در جنبش هستند و آن را «وحدت شکنی»، «خدمت به جمهوری اسلامی» و مضر به حال تداوم جنبش می داند. بله ما مخالف چنین «وحدت» جعلی و مضحکی هستیم. این پوپولیسم «همه با همی» و منحط را باید شکست. مردم ایران یک بار طعم تلخ و مرگ بار چنین جنبش «همه با همی» را در جریان شکست انقلاب ضد سلطنتی بهمن و روی کار آمدن ائتلاف اسلام گرایان و لیبرال ها تحت رهبری خمینی و با شعار «وحدت کلمه» را چشیده اند.

ایجاد این نوع قطب بندی در جامعه، ضرورت به راه انداختن جنبشی برای انقلاب کمونیستی است. اما به معنای سکتاریسم و ضدیت با وحدت نیست. رویکرد این وحدت، ایجاد وسیع ترین اتحاد ممکن است به طوری که با اهداف عینی انقلاب پرولتری سازگار بوده و به آن کمک کند. و در هر مقطع بتواند از طریق این فرآیند به حداکثر ممکن افراد را به لحاظ آگاهی ذهنی به سوی موضع کمونیستی جلب کند. چنانکه در جزوه ویژه نامه ۱۶ آذر ۹۸ گفتیم:

جنبش نوین دانشجویی می تواند به ضرورت ایجاد وسیع ترین اتحاد ممکن در دانشگاه پاسخ بدهد. چارچوبه و حداقل های این اتحاد را ضرورت ایجاد قطب بندی مساعد در صحنه سیاسی جامعه و ضرورت سمت و سوگیری طبقاتی-اجتماعی دانشجویان با اقشار و طبقات تحت ستم و استثمار و برقراری پیوند مبارزاتی زنده با مبارزات این اقشار تعیین می کند. تحقق این ضرورت نه با شعارهای قسمی «جنبش دانشجویی متحد جنبش کارگری و جنبش زنان» بلکه از طریق یک جنبش مبارزاتی سراسری اجتماعی امکان پذیر است. جنبش سراسریی که حول هفت گُسل مهم اجتماعی در ایران می تواند ساخته شود. گسل هایی که جمهوری اسلامی بر بستر آن ها موجودیت و کارکرد دارد و قادر به از بین بردن این گسل ها و جنبش های برآمده از آن ها نیست. این گسل های هفتگانه عبارتند از: ۱) توقف قوانین شریعت و نابودی دولت دینی، ۲)  توقف رژیم فاشیستی نظامی/امنیتی و استبداد سیاسی، ۳) توقف حجاب اجباری و ستم بر زن، ۴) توقف جنگهای ارتجاعی جمهوری اسلامی در منطقه، ۵) توقف فقر، بیکاری و آوارگی، ۶) توقف ستمگری ملی علیه ملل غیر فارس، ۷) توقف روند نابودی محیط زیست. کل طیف دانشجویان چپ می توانند حول این هدف مشترک متحد شده و تاثیرات تعیین کننده بر فضای سیاسی جامعه بگذارند. پیش شرط تبدیل شدن این هفت گسل به ظرفِ اتحاد، پذیرش ضدیت و مرزبندی همزمان با هر دو منسوخِ امپریالیسم و اسلامگرایی است. جنبش نوین دانشجویی نمی تواند با جریان، گرایش، فرد یا خطی در دانشگاه متحد شود که خواهان مبارزه برای هر هفت توقف است اما در مقابل یکی از دو پوسیده، قائل به سمتگیری یا وحدت با دیگری است. مبارزه علیه تمامیت نظام سرمایه داری امپریالیستی و اصلاح ناپذیر بودن آن وظیفه جنبش نوین دانشجویی است.۱۲ n

 

منابع:

۱- نوشیروانی بابل، علامه طباطبایی، امیر کبیر، دانشگاه تهران، دانشگاه هنر، دانشگاه تبریز و علم و صنعت

۲- نئولیبرالیسم بر خلاف درک برخی از جریان های چپ مرحله جدیدی از سرمایه داری امپریالیستی نیست. بلکه دستورالعملی است که این مکتب اقتصادی-سیاسی از سال های پایان دهه ۱۹۷۰ و آغاز دهه ۸۰ در چاره جویی برای بحران ساختاری که سرمایه داری جهانی دچارش شده بود طرح کرد و تلاش کرد تا در سیاست گذاری های کلان مراکز مالی جهان سرمایه داری و نهادهای بین المللی اش حاکم شود. برنامه اقتصادی نئولیبرالیسم بر حمایت مضاعف از سرمایه داران در مقابل نیروی کار، کم کردن نقش دولت در اقتصاد، حذف هزینه خدمات اجتماعی و شهری از بودجه دولت و تحمیل آن به خود مردم، و بی کار سازی نیروی کار است. سیاست های اقتصاد نئولیبرال تحت نام «تعدیل ساختاری» و «ریاضت کشی» از سوی نهادهای مالی بین المللی سرمایه امپریالیستی مانند صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و غیره به کشورهای جهان سوم پیشنهاد و اجرا شد. در ایران این سیاست ها پس از پایان جنگ ایران و عراق و دولت رفسنجانی آغاز شد و تا امروز ادامه داشته است.

۳- چپ و ۱۶ آذر. روزنامه سازندگی. یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸

۴- برای نمونه به اکانت توئیتر دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه های ایران یا صحبت های عبدالرضا احمدی عضو این گروه در برنامه صفحه دو مورخ ۰۱ دسامبر ۹۱۰۲ شبکه فارسی بی بی سی با عنوان گفتمان سیاسی ایران در شعارهای دانشجویان رجوع کنید.

۵- حمید تقوایی. نئولیبرالیسم و مارکسیسم خط امامی. ۱۲ آذر ۸۹. مندرج در سایت حزب کمونیست کارگری ایران

۶- سیامک صبوری. علینژاد و حکمت هم سازش هم مصلحت. از نشریه آتش شماره ۹۲ تیر ۱۳۹۸

 

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/06/atash92.pdf

۷- کامران حقیقی. از «پیشگامی رادیکالیسم مردمی اروپا» تا «تشرف به محضر» خامنه ای. از نشریه آتش شماره ۵۲ اسفند ۱۳۹۴

https://www.peykeiran.com/userfiles/file/a-52.pdf

۸- ژیلا انوشه. دو پوسیده دو بن بست. در نشریه آتش شماره ۸۶. دی ۱۳۹۷

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/05/a-86.pdf

۹- حزب کمونیست ایران (م ل م)  بیانیه انقلاب، اوضاع کنونی و وظایف ما. اردیبهشت ۱۳۹۷

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/11/7%D8%AA%D9%88%D9%82%D9%81.pdf

۱۰- مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران. بهمن ۱۳۹۶

استراتژی راه انقلاب در ایران. پاییز ۱۳۹۷

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/manifest.pdf

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/strategy.pdf

۱۱- قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران. بهمن ۱۳۹۷

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/constitution.pdf

۱۲- پیش به سوی جنبش نوین دانشجویی. ویژه نامه ۱۶ آذر ۱۳۹۸

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/12/vighenameh98.pdf

 

 

نگاهی به مسائل مطروحه حول حواشی ۱۶ آذر

پیروت

امسال دانشجویان در شرایط ویژه ای به استقبال ۱۶ آذر رفتند. بیش از دو ماه از خیزش توده های عراق، لبنان و شیلی می گذشت و تنها چند روز از کشتار وحشیانه توده ها در ایران به دست دولت سرمایه داری دین مدار (تئوکراتیک) جمهوری اسلامی.در امتداد همین سرکوب ها، فضای امنیتی دانشگاه تشدید شده و تعدادی از فعالین دانشجویی بازداشت و تعداد عدیده ای نیز تهدید به دستگیری شده بودند. این وضعیت نه تنها بر التهاب ۱۶ آذر امسال بلکه بر ضرورت اکید واکنش فعالانه دانشگاه نیز می افزود.

این یادداشت کوتاه با تمرکز بر حرکت دانشجویان دانشگاه تهران در ۱۶ آذر و علامه در ۱۷ آذر به ذکر نکات محوری این حرکت خواهد پرداخت.

نکات نوید بخش حرکت دانشجویان

پیام نوید بخش دانشگاه در ۱۶ آذر امسال این بود که: دانشجویان نه تنها مرعوب فضای سرکوب نشده اند بلکه با روحیه ای تعرضی تر به صحنه مبارزه آمده اند. اما خروش دانشجویان، «خشم و هیاهویی» برای هیچ نبود. آن ها آگاهانه از پیوند دانشگاه و خیابان گفتند؛ به سخن گفتن صرف از استثمار طبقاتی بسنده نکردند، ستم های ریشه ای (تضاد جنسیتی، تضاد ملی، ستم بر اقلیت های مذهبی، سرکوب انواع فعالین سیاسی) را نشانه گرفته و به نقد آن ها که در با هم بودنشان، تمامیت دولت را شکل داده اند، پرداختند.

نکته دیگر این که دانشجویان این دو دانشگاه امسال صف خود را از سویی از دانشجویانی که به هر نحوی از انحاء مدافع جمهوری اسلامی بودند (از سبزی ها تا محور مقاومتی ها) جدا کردند و از سوی دیگر بین خود و دانشجویان حامیِ امپریالیسم و دخالت های امپریالیستی خط مرز کشیدند. در امتداد همین نگاه بود که دانشجویان ضمن مرزبندی با هر دوی این قطب‌ها، بر هم سرنوشتی توده‌های ایران با دیگر خلق‌های زحمت‌کش جهان تاکید کردند.

همین روحیه تعرضی و نگاه پیشرو بود که گویی آب در خوابگه مورچگان مدافع وضع موجود و حامیان امپریالیسم ریخت و شخصیت های مختلف از طیف های متفاوت را به واکنش برانگیخت. عمده این واکنش های شتابزده در پی انکار، نادیده گرفتن و بی اهمیت شمردن حرکت دانشجویان بودند. برخی نیز (مانند احمد زیدآبادی) قیم مآبانه و پیر و پدرمسلکانه خواست دانشجویان را نصحیت کند و آن ها را به «واقع بینی» دعوت کرد.۱ او هنوز نمی داند می توان «واقعبین» بود و «ناممکن ها» را خواست.

ضمن تحسین جسارت و آگاهی تبلور یافته در حرکت دانشجویان، لازم است با ذکر برخی نکات به ارائه نگاه نقادانه خود در نسبت با تجمع ۱۶ آذر نیز بپردازیم.

جایگاه دانشجویان و نسبت مبارزات دانشجویی با علم انقلاب

دانشجویان نه انسان های ویژه ای هستند و نه ذات ویژه ای دارند اما به لحاظ اجتماعی، جایگاه ویژه ای را اشغال کرده اند و بنا به تقسیم کار موجود در جامعه طبقاتی، امکان بیشتری برای کار با ایده ها دارند. همین امکان، نقش اجتماعی ویژه ای را به آن ها محول می کند. درک این نقش و جایگاه، اهمیتِ حیاتی برای فعالین و جنبش دانشجویی دارد. آن ها باید پیشگامان مبارزات راه رهایی و تغییر بنیادی جامعه انسانی باشند.

اما برای تغییر بنیادی هر سطحی از ماده نیازمند علم و شناخت مشخص از ابژه شناختمان داریم. ما تنها زمانی می توانیم داعیان مبارزه برای راه رهایی بشر و تغییر باشیم که علم انقلاب را داشته باشیم. بدون فیزیک نمی توان کوه ها را شکافت و یا نهرها را به هم متصل کرد. بدون علم انقلاب نیز نمی توان تغییری بنیادی در سیستم ستم و استثمار موجود به وجود آورد. به این ترتیب تسلط بر این علم نه یک امر دلبخواهی که یک ضرورت عاجل است. تسلط به هر علمی، مستلزم برخورد علمی به آن علم نیز میباشد. ما نمی توانیم به صورت اختیاری هر مفهومی را دلبخواهانه، وارد یک علم مشخص کنیم. و از آنجا که هر تئوری علمی مشتمل بر مفاهیمی است که نسبت های مشخص و تعریف شده ای با یکدیگر دارند و واقعیت را «بازنمایی می کنند»، ورود مفاهیم جدید به یک حوزه علمی مفروض، نیازمند تبیین و توضیح این نسبت ها است. به عنوان مثال شایسته است دانشجویان وقتی از «اداره شورایی» سخن می گویند، محتوای حکومت شورایی را توضیح دهند، نسبت آن با سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا را روشن کنند و به تبیین کارکرد مفهومی آن بپردازند.۲ پلمیک ها و مبارزات فعال نظری می تواند به پویایی فکری دانشجویان در مبارزات سیاسی شان یاری رساند و از رد و پذیرش دلبخواهانه مفاهیم و گیج سری های نظری-سیاسی جلوگیری کند.

سرنگونی نئولیبرالیسم یا کاپیتالیسم؟ رفرم یا انقلاب؟

وجهی از تجمع دانشجویان که هیاهوی زیادی را موجب شد، بنری بود که از معترضان «جلیقه زردها» در فرانسه اقتباس شده بود:«فرانسه، شیلی، لبنان، عراق، ایران مبارزه یکی است: سرنگونی نئولیبرالیسم». این شعار واکنش های زیادی از طیف های مختلف سیاسی را برانگیخت. بار دیگر این بحث مطرح شد که آیا سیاست های اقتصادی در دولت جمهوری اسلامی نئولیبرالی است یا خیر؟ ما در این جا قصد تحلیل سیاست های اقتصادی حاکم در جمهوری اسلامی را نداریم؛ اما انکار و ندیدن یورش و تسلط این سیاست اقتصادی از اواخر دهه ۱۳۶۰ و بعد از جنگ ۸ ساله ایران و عراق عجیب و کریه است. به هر حال مسئله ما در اینجا اثبات تسلط سیاست های نئولیبرالی در ایران و پیامدهای فاجعه بار آن بر حیات مردم به ویژه قشرهای محروم و محیط زیست نیست، بلکه آنچه مسئله مند است این است که چرا دانشجویانی که «هرگونه راه حل پیشنهادی رفرمیستی، با حفظ چارچوب نظام سرمایه داری» را «بازتولید استثمار و سرکوب در اشکال مختلف» می دانند، شعار ناقصی همچون «سرنگونی نئولیبرالیسم» را پرچم خود قرار می دهند. آماج جنبش دانشجویی سرنگونی کاپیتالیسم است یا نئولیبرالیسم؟ تفاوت بین این دو تفاوت بین انقلابِ ضد سرمایه داری و اصلاح سرمایه داری است.

نئولیبرالیسم نه نماینده مرحله جدیدی از سرمایه داری است و نه مستقل از سرمایه داری. نئولیبرالیسم پاسخِ نظام سرمایه داری بود به موانعی که سیاست های اقتصادی کینزی و دولت رفاه، علی الخصوص از میانه دهه هفتاد میلادی پیش پای انباشت سرمایه گذارده بود. نئولیبرالیسم یک نظام ویژه اقتصادی نیست که قصد سرنگونی آن را داشته باشیم، بلکه صرفا شکل خاصی از انباشت سرمایه و حرکت نظام سرمایه داری است. به این ترتیب «سرنگونگی نئولیبرالیسم» چندان معنا دار نخواهد بود و تنها تا حدودی که «راه حل رفرمیستی» از قبیل دولت رفاه را پیش پا می گذارد است که می تواند معنای متعینی به خود گیرد. در همین راستا عمده منتقدان نئولیبرالیسم از قبیل نائومی کلاین و جوزف استیگلیتز در قاموس مصلحان اجتماعی ظاهر می شوند و نه چیزی بیشتر.

جنبش دانشجویی و سنتز نوین کمونیسم

ما از علم انقلاب و برخورد عملی با این علم سخن گفتیم اما لازم است بر وجه دیگری از این مسئله نیز تاکید کنیم. مارکس به همراه انگلس نخستین کسی بود که سنگ بنای عظیم نظری علم انقلاب را گذاشت. به همین علت است که از این علم تحت عنوان مارکسیسم یاد میکنیم. اما این علم نیز مانند تمامی علوم دیگر در تاریخش، تحریفات و تکاملاتی را تجربه کرد. «در بین آموزش هایی که مربوط به مبارزه طبقه کارگر می باشد و در بین پرولتاریا رواج دارد، مارکسیسم ابدا و به هیچ وجه دفعتا خود را مستحکم نکرد»۳ بلکه حاصل مبارزات نظری بزرگی بود که توسط دانشمندان مارکسیست از سویی و تحریف گران روزیونیست و مدافعان ایدئولوژی بورژوایی از سویی دیگر درگرفت. این مبارزه و «تسویه حساب»، هیچ وقت یک بار برای همیشه نبوده؛ رویزیونیسم و ایدئولوژی های بورژوایی هر بار خود را به شکل جدیدی و بعضا در قالب مارکسیسم عرضه می کنند. این مبارزات از دوران خود مارکس تا به کنون ادامه دارد. مارکس، انگلس، لنین و مائو حتی برای دقایقی به این مبارزات کم توجهی نکردند.

 مبارزات نظری علاوه بر مستحکم کردن مارکسیسم و علم انقلاب موجب تکاملاتی نیز در این علم شدند. این تکاملات را تنها دانشمندانی توانستند صورت بندی کنند که توان درک تغییرات جدید ماده را داشتند. لنین و مائو از این دست دانشمندان بودند. اما در دقایقی از این مبارزات نظری در تاریخ مارکسیسم، و در بزنگاه مشخصی آواکیان به جمع بندی از تجربه تئوریک و تاریخی مارکسیسم از مارکس تا مائو و جنبش مائوئیستی وقت پرداخت. سنتز آواکیان از این تجربه تاریخی- نظری نه تنها توسط تکاملاتی حاصل از تحلیل تغییرات جدید ماده مشخص می شود، که توسط گسست از برخی عناصر غیرعلمی در بدنه مارکسیسم (عناصری که فرعی اما سمج و مضر بودند) خال گذاری می شود. پس سنتز نوین آواکیان « تداوم تئوری کمونیستی است که پیش از این تکامل یافته. اما، همچنین یک جهش کیفی به ورای آن بوده و نمایان گسستی از جوانب مهم آن است»۴

سنتز نوینی از علم انقلاب صورت بندی شده است. کم ترین کاری که دانشجویان انقلابی موظف به انجام آنند مطالعه دقیق این سنتز و برخورد علمی و موشکافانه و بی شک نقادانه با این سنتز است. عدول از این وظیفه هیچ معنایی جز اهمال در مبارزه برای راه رهایی توده ها نخواهد داشت. در این میان و میدان صداقت و فروتنی علمی و جدیت انقلابی مان را به مدد بطلبیم و محک بزنیم. در لحظه ای که آینده جامعه به طرزی بی سابقه و شگفت انگیز محل نزاع حاد میان طبقات است در این کار هیچ درنگی جایز نیست. n

 

منابع:

 

۱- ن. ک به یادداشت اخیر احمد زیدآبادی در روزنامه سازندگی:

 http://sazandeginews.com/News/6549

۲- درباب تبیین ایده ی «اداره ی شورایی» مقاله ای با نام «همه ی قدرت به دست شوراه ها؛ فراخوان عمومی به ایده ی اداره ی شورایی» منتشر شد که می توانید در آدرس زیر بخوانید:

 http://manjanigh.com/?p=3088

در نقد این نوشته، مقاله ای در حقیقت شماره ۸۴ تحت عنوان «کمونیسم، نه شورائیسم» منتشر شد که می توانید در آدرس زیر مقاله را بیابید:

https://bit.ly/34HXHHg

همچنین در مورد نگاه لنین به شوراها نیز می توانید به مقاله ی درخشان «شوراها و انقلاب اکتبر، یا چرا حق با لنین بود؟ بخش اول از فوریه تا اکتبر» منتشره در شماره ۸۵ حقیقت رجوع کنید:

https://bit.ly/34JluXa

۳- لنین(۱۳۸۴)، مجموع آثار، جلد ۱، ترجمه: محمد پورهرمزان، ص:۸۲

۴- آواکیان، باب (۱۳۹۸)، گشایش ها، ص:۴۳

پیام به معلمان: به این وارونگی خاتمه بدهیم!

چند نفر از دانش آموزان شما در جنایتِ جمهوری اسلامی در آبان ۹۸ کشته شده اند؟ آیا سایر دانش آموزان بعد از این جنایت شوقی به یادگیری دارند؟! آن هم در نظام آموزشی ای که کارش کنترل فکری و تزریق آیین های مکتبی فرسوده به ذهن افراد است؟ یا به این نیاز دارند که دانش مبارزه و جنگ طبقاتی را بیاموزند تا معمایِ صحنه نابرابر آبان ۹۸ برای شان حل شده و ذهن و دستشان برای واژگون کردن این ظلم بی انتها به کار بیافتد؟

معلمان این امکان را دارند که سوگواری و خشم در میان دانش آموزان خود را به  تحلیل علمی از ریشه این وقایع و به طور کلی معضلات جامعه و جهان امروز تبدیل کنند. معلمان می توانند به نسل جدید شاگردان شان بگویند که راه و علمی وجود دارد که ریشه اصلی معضلات جامعه و راه حل برون رفتن از آن را شناخته و تدوین کرده است و باید رویکرد مبارزه برای تغییر وضعیت با اتکا به این علم و راه را در پیش گرفت. علم به ما ظرفیت و تواناییِ تغییر مثبت را نشان می دهد.

جامعه ما به یک انقلاب واقعی نیاز دارد و این انقلاب ارزش فداکاری را دارد، اما افکار و استراتژیِ این انقلاب ناشناخته مانده است. در واقع ناشناخته ترین علمی که بشر به آن دست یافته، علم کمونیسم نوین است.۱ هر آموزگار شریفی که نیاز عاجل این جامعه به یک تغییر بنیادینِ مثبت و مساعد به حال اکثریت مردم را درک می کند، ضرورتا نیازمند آموختن این علم و بردن اصول آن به میان دانش آموزان و جامعه است. در برهه کنونی این یک ماموریت استراتژیک برای آموزگاران و استادان است. این جمله آردی اسکای بریک۲ می تواند در این روزهای خشم و اندوه راهنمای همه معلمان باشد: «بیایید به رنج هایی که انسان ها می کشند نظری بیاندازیم. اگر فکر علمی داشته باشیم می توانیم بفهمیم که رنج کشیدن انسان را نمی توانیم کاملا محو کنیم. ما همیشه از دست دادن ها و مرگ را خواهیم داشت و غمگین خواهیم شد، همیشه شکلی از بیماری و اشکالی از فجایع که روی انسان ها تأثیر منفی دارد را خواهیم داشت… اما جهان امروز پر از رنج های غیر ضروری است و می توان به جهانی دست یافت که مانند امروز مشخصه اش این همه رنج غیر ضروری نباشد».

آن چه در خیزش آبان رخ داد واقعیت جهان امروز است. قتل هایی که صورت گرفت فقط محدود به ماهشهر و بهبان و کرج و شهریار نیست. در خیابان های سانتیاگو، بوگاتا، بغداد، نیویورک و غیره پایین ترین قشرهای این جوامع دائما در معرض قتل پلیس و نیروهای ضد شورش هستند. کشتار آدم های بی سلاح توسط نظامیان بخشی از عملکرد دولت ها برای حفظ نظام شان است. مردم برای آن ها به واقع «بیگانه» و غیر مهم اند. در این دنیا فقط یک لایه نازک از جمعیت کره زمین بی دغدغه در جزایر خود زندگی می کنند. آن ها ثروتی را که میلیاردها نفر تولید کرده اند تصاحب کرده و در موردش تصمیم گیری می کنند و از این وارونگی با زور تفنگ نگهبانی می کنند. آن ها حتی حق خوردن نان، داشتن آب آشامیدنی سالم و هوای تمیز را از مردم دریغ کرده اند.

هیچ کدام از این مشکلات فقط با سرنگونی جمهوری اسلامی حل نمی شوند. بله فوق العاده مهم است که این رژیم را به عنوان گام اول در راه از بین بردن نظام سرمایه داری سرنگون کنیم. این رژیم باید سرنگون شود تا بتوانیم نظام سرمایه داری را سرنگون کنیم. اما اگر این رژیم سرنگون شود ولی نظام سرمایه داری پابرجا بماند و ما نتوانیم بر خاکستر این رژیم یک جمهوری سوسیالیستی نوین بر پا کنیم، بار دیگر و در اشکال جدید همه این دردها و رنج های غیر ضروری تولید خواهند شد. سرمایه داری، یک نظام اجتماعی است که به دلیل سوخت و ساز و عملکردش، فقر، سرکوب، تبعیض، کشتار و بی عدالتی را مرتبا بازتولید می کند.

خیزش آبان پیامی داشت که باید عملی کرد: باید این وارونگی تمام شود. اینجا است که آموختن و آموزش دادن تاریخ واقعی کمونیسم،۳ بررسی مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران،۴ استراتژی راه انقلاب در ایران،۵ و پیش نویس قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران۶ وظیفه عمده آموزگاران متعهد به تغییر رادیکال سرنوشت محرومان جامعه است. n

 

۲- آردی علاوه بر اینکه یک انقلابی کمونیستِ پیرو باب آواکیان و کمونیسم نوین است دانشمند رشته بیولوژی تکاملی است

۳- https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/07/tarikh-waghei-komonism.pdf

۴- https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/manifest.pdf

۵- https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/strategy.pdf

۶- https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/04/constitution.pdf

 

آناتـومی بورژوا – دموکراسـی چپ ایران: بخــــش پنجـم: اکونومیســم کارگری

سیامک صبوری

منصور حکمت چپ ایران را همواره به پوپولیسم، «خلقی گرایی» و «غیر کارگری» بودن متهم می کرد و داشتن خط و مشی و خصلت «پرولتری» یکی از ادعاهای حزب کمونیست کارگری و تمامی شاخه های منشعب از آن است. این ادعا اما نسبتی با واقعیت کارگران، طبقه پرولتاریا و جایگاه آن در جامعه و انقلاب کمونیستی و پرولتری ندارد. این اکونومیسم، ضد کمونیستی است و از پرولتاریا کمونیسم زدایی می کند. تبارزی است از رفرمیسم چپ و سوسیال دمکراسی غیر انقلابی که طی یک و نیم قرن تاریخچه جنبش کمونیستی، پا به پای مارکسیسم و کمونیسم انقلابی بقا داشته است. سرچشمه فکری و تئوریک آن هم به نظرات تروتسکی و سنت منشویکی روسیه سال های ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۷ و گرایشات مشابه در رزا لوگزامبورگ بر می گردد که بر یک تفسیر رفرمیستی و مکانیکی از آرای مارکس و ضدیت با لنینیسم و مشخصا کتاب چه باید کرد؟ لنین بنا شده است.

اکونومیسم و جسمیت بخشی به پرولتاریا

اکونومیسم کارگری حکمتیستی دو مشخصه عریان دارد که شاخصهای کلاسیک جریان اکونومیسم هستند: اقتصادگرایی و جسمیت بخشی (Reification) به پرولتاریا. به باور حکمت: «مبارزه اقتصادی طبقه کارگر یک رکن اساسی و حیاتی مبارزه طبقاتی و زمینه اصلی آگاهی تودههای وسیع طبقه به هویت طبقاتی شان است». (برگزیده۱ ص ۱۱۵) «… ما حتى در وراى فعالیت راست ترین اتحادیه ها، حقایقى را در مورد تمایلات و تکاپوى سوسیالیستى طبقه کارگر مى بینیم… فعل و انفعالات سیاسى و مبارزاتى در درون طبقه کارگر، وجود ابژکتیو یک رگه سوسیالیستى را می بیند و به رسمیت مى شناسد و معتقد است که حزبیت کمونیستى باید خود را در متن این سنت مبارزاتى واقعى در جامعه شکل بدهد و از اینجا مایه بگیرد». (برگزیده ۲۸۷ و ۲۸۸) در حالی که در جنبش کمونیستی بین المللی به تجربه و به لحاظ تئوریک ثابت شده است که «راست ترین اتحادیه ها» همدست بورژوازی هستند. همین خط را حزب توده همواره در مورد «اتحادیه های زرد کارگری» در رژیم شاه و در رژیم جمهوری اسلامی تبلیغ کرده است. و نهایتا به اینجا می رسد که: «ما امروز مارکس را نداریم، اما جنبش اجتماعى و طبقاتى خود را داریم و خوشبختانه نفوذ عمیق مارکس در آن را به صورت تمایل غریزى و دیگر «خودبهخودى» کارگر مبارز به مارکسیسم هم داریم». (برگزیده ۲۰۶) [تأکیدات همه جا از ما است]. در قسمت های قبلی این سلسله مقالات آمد که درک ایده آلیستی-اومانیستی حکمت چطور به نوعی غریزه باوری و ذات گرایی غیر تاریخی و غیر مارکسیستی منتهی می شود.۲ نظریه تبدیل مارکسیسم به تمایل غریزی و «خودبه خودی» کارگرِ مبارز یک نظریه ضد علمی، ایده آلیستی و نهایتا به غایت ارتجاعی است و تلاش می کند یا آرزو دارد که مارکسیسم را هم سنگ «ایمان مذهبی» قرار دهد.

لنین نزدیک به ۱۲۰ سال پیش این گرایش رفرمیستی و ایدئالیستی را در جنبش روسیه تشخیص داد و در اثر تاریخی و تاریخ سازش چه باید کرد؟ به نقد آن پرداخت. این اثر برای نخستین بار مساله آگاهی کمونیستی را به صورت همه جانبه فرمولبندی کرد. لنین به صراحت گفت مشروط کردن آگاهی کارگران به مبارزه اقتصادی، تحریف وظایف کمونیستی است  زیرا آگاهی خودبه خودی پرولتاریا محدود به چارچوب های تنگ وضع موجود است و گرایش خودبه خودی در مبارزات و تفکرات آن ها، رفتن زیر بال و پر بورژوازی است. او چنین صورت بندی کرد که آگاهی کمونیستی بیرون از روابط و مبارزات صنفی (تردیونیونی) و خودبه خودی توده ها و توسط رهبران و افراد مسلط به علم کمونیسم (فرق ندارد غیر کارگر باشند یا کارگر بلکه باید مسلط به این علم و به این معنی «روشنفکر» شده باشند) به درون مبارزات آن ها برده شود.

حکمت اما به طور کامل در مقابل لنین و چه باید کرد نوشت: «این تصور خام اندیشانه سنتى در چپ را باید کنار گذاشت که گویا احزاب سیاسى مبارزه آگاهانه و هدفمند سیاسى را نمایندگى میکنند و تشکلهاى کارگرى فعل و انفعال «خودبه خودى» کارگران براى بهبود اوضاعشان را منعکس میکنند». (برگزیده ۱۵۳) و از آنجایی که به تناقض و ضدیت بنیادین خط اکونومیستی اش با کمونیسم و نظرات لنین واقف بود، به تبعیت از سنت تروتسکیستی کوشید چه باید را کرد؟ را از جوهر اصلی و جهان شمولش یعنی سنتز کردن مساله آگاهی کمونیستی و انقلابی تهی کرده و این جزوه را به «شرایط خاص روسیه» و به «مسائل سازمان دهی» محدود کند. (برگزیده ۱۱۶)

باب آواکیان خطوط اصلی نظرات لنین درباره مساله آگاهی کمونیستی و نقش حزب و رهبری حزب در انقلاب را در مباحث «چه باید کرد گرایی غنی شده»۳ ادامه داد، عمیق تر کرد و نوشت: «انقلاب پرولتری نمی تواند بسط مبارزه میان کارگران مزدی و کار فرمایان شان باشد و از درون آن بیرون بیاید». (گشایشها ۸۶) «جسمیت بخشیدن» به پرولتاریا گرایشی است که معتقد است کلیت دیدگاه منطبق بر انقلاب جهانی پرولتری که برای گذار به کمونیسم لازم است، در هر مقطع مشخص در افراد مشخصی متبلور می شود که طبقه پرولتاریا را تشکیل میدهند. این گرایش برای کارگران به صرف کارگر بودن و نفس پرولتر بودن جایگاه ویژه، حقانیت و انگیزه ذاتا انقلابی قائل است. اکونومیست ها گرایش خودجوشِ پرولتاریا به رفتن زیر بال و پر بورژوازی را نمی بینند و درک نمی کنند که ایدئولوژی بورژوایی در همه اقشار و طبقات جامعه از جمله کارگران نفوذ کرده و آن ها را تحت تأثیر خود قرار می دهد. پرولتاریای مارکس به عنوان طبقه تاریخی-جهانی آن پرولتاریایی نیست که به صرف کار کردن جمعی در کارخانه، مورد استثمار مزدی قرار گرفتن و مبارزه کردن برای مطالبات و خواسته های اقتصادی و صنفی به صورت خودبه خود بتواند از قید و بند جهانبینی و ایدئولوژی و اخلاقیات بورژوایی و ارتجاعی گسست کند و به آگاهی لازم برای انقلاب دست پیدا کند. پرولتاریا هم مانند سایر اقشار جامعه برای تبدیل شدن به عنصر انقلابی و کمونیست باید به لحاظ فکری و ایدئولوژیک گسست کند و کمونیست شود. اصول ابتدایی کمونیست شدن برای هر کس با هر خاستگاه طبقاتی از جمله برای کارگران، این است که نسبت به قوای محرکه بزرگتر از رابطه کار و سرمایه که کارگران درگیرش هستند، آگاه شده و آموزش ببینند که این سیستم چگونه کار می کند و راه نابود کردنش به واقع چطور است و برای این کار به چه ابزار و نقشه راهی نیاز هست.

 

جدایی جنبش کمونیستی از جنبش کارگری

یک اشکال جدی دیگر خط حکمت و تمامی شعبه های منشعب از آن یکی دانستن جنبش کمونیستی و جنبش کارگری است. به باور او «حزبى که ما امروز تشکیل می دهیم… در سنت مبارزه کارگرى براى برابرى اقتصادى که مداوما در متن جامعه سرمایه دارى جریان داشته است، تشکیل میشود و قدرت و نیروى خود را اینجا جستجو می کند». (برگزیده ۲۸۷ و ۲۸۸) به بحث ضد مارکسیستی حکمت درباره مقوله «برابری» در قسمت های آتی بیشتر خواهیم پرداخت. چرا که مارکس به صراحت گفت برابری در مبادله کالایی میان کارگر و سرمایه دار عین نابرابری است که در تصاحب خصوصیِ ثروت اجتماعا تولید شده توسط طبقه کارگر تجلی پیدا می کند.

لنین در دسامبر ۱۹۱۶ در مقاله ای به نام «امپریالیسم و انشعاب در سوسیالیسم» نشان داد که سرمایه داری امپریالیستی از قِبَل فوق استثمار کشورهای جنوب (جهان سوم) به کارگران «کشور خود» سطحی از رفاه اقتصادی و اجتماعی را می دهد که باعث شکل گیری یک قشر اشرافیت کارگری می شود که منافع اساسی اش در رشد و توسعه سرمایه داری امپریالیستی است. به این ترتیب، اولین بار میان جنبش کارگری و جنبش کمونیستی شکاف عینی ایجاد می شود که لنین به طور تئوریک نیز نشان داد. آواکیان این مساله را چنین تشریح کرد که: «در دوران اولیه  مارکسیسم کم و بیش به طور مستقیم  طبقه کارگرِ متشکل شده در تولید مقیاس بزرگ و طبقه کارگری که به شکل روزافزون در اتحادیه های کارگری سازمان می یافت، پایگاه اصلی و ستون فقرات انقلاب و یا سوسیالیسم به حساب می آمدند … اما مهم است که جدایی روز افزونی که در طول زمان بین جنبش کمونیستی و جنبش کارگری پیش آمده را تشخیص دهیم …  منظور این نیست که پرولتاریا یا طبقه  کارگری که شاغل است بخش مهمی از انقلاب پرولتری نیست. نه! نکته این است که از درون دینامیک های اتحادیه های کارگری، نیروهای پیش برنده و نیروهای اصلی مبارزه برای انقلابی که در پیش است بیرون نخواهد آمد». (کمونیسم نوین ۲۶۲) و در جای دیگری می نویسد:

این به معنایِ جدایی جنبش کمونیستی از پرولتاریا یا از ماتریالیسم نیست و نباید این معنا را داشته باشد. اتفاقا برعکس! صحبت بر سر این است که جنبش کمونیستی باید یک جنبش انقلابی باشد و نه یک جنبش کارگری. این گرایش در تاریخ جنبش کمونیستی بین المللی گرایش قدرتمندی بود و همچنین خط کسانی مانند تروتسکیست ها و سوسیالیست های رفرمیست گوناگون بود که مخالف کمونیسم بودند اما به نام سوسیالیسم حرف زده اند. ما نیازمند یک جنبش انقلابی هستیم که هدفش دست یافتن به «چهار کلیت» است و نه جنبش کارگری با هدف دست یافتن به «مزد منصفانه در مقابل یک روز کار منصفانه». ما نیازمند جنبشی هستیم که هدفش مبارزه برای رهایی کامل و محو کلیه موانعی است که در مقابلِ رهایی تمام (و نه نیمی و نه بخشی) از بشریت قرار گرفته است. منظورم از “جدایی جنبش کمونیستی از جنبش کارگری”… آن نیست که ما نباید با مبارزات کارگران علیه کارفرمایان و برای بهبود شرایطشان همراه شویم. اما باید از موضع و نقطه نظر و اهداف کمونیستی با آن همراه شویم نه از موضع و اهداف و نقطه نظر تردیونیونی و ماندن در حصارهای جنبش کارگری که اساسا تعریفش دست یافتن به مزدی بهتر در قبال یک روز کار است».۴

به همین  علت لنین در چه باید کرد؟ تأکید کرد که کمونیست ها باید «تریبون مردم» باشند نه منشی  و دنباله روی  مبارزات خودبه خودی کارگران و تمایلات لحظه ای توده ها. کمونیست ها باید مبارزات توده ها را به سمت اهداف استراتژیک  انقلابی که برای رهایی شان ضروری است هدایت کنند. زیرا جنبش کارگری و جنبش کمونیستی یک چیز و مترادف هم نیستند. حزب کمونیست، حزب کارگران نیست و موجه و مُحق بودنش هم از تعداد کارگران درون حزب نتیجه نمی شود. حزب کمونیست، حزب کمونیست ها است و هدف انقلاب کمونیستی است که وجود آن را ضروری و تعریف می کند.

***

منشأ اکونومیسم کارگری حکمت مثل هر اکونومیست دیگری ریشه در یک درک ایدئالیستی و غیر ماتریالیستی از طبقه پرولتاریا و جایگاه پرولتاریا در جامعه هم دارد. درک ذات گرایانه ای که به پرولتاریا یک قداست جوهری و ذاتی می دهد. گویی پرولتاریا به نفس کارگر بودن حاوی حقیقت و حقانیت و جایگاه ویژه در جامعه است. در حالی که اهمیت پرولتاریا به مثابه یک طبقه (و نه افراد یا گروه های کارگری خاص) برای انقلاب کمونیستی از اینجا نشأت می گیرد که این طبقه حامل تولید اجتماعی و آن روابط اجتماعی است که رفتن جامعه بشری به سوی کمونیسم را هم ضروری و هم ممکن می کند. این گرایش فقط با کار آگاهانه کمونیستی است که می تواند تبدیل به یک نیروی مادی سازمان یافته شود.

اکونومیسم کارگری حکمت و درک جسمیت بخشی شده اش از پرولتاریا به اِشکال او در درک از سرمایه و نیروی محرکه نظام سرمایه داری هم باز می گردد که در فصل های بعد به آن خواهیم پرداخت. n

 

 

 منابع:

۱- حکمت، منصور (۱۳۸۴) برگزیده ای از مقالات منصور حکمت. انتشارات کمیته سازمانده حزب کمونیست کارگری ایران

۲- صبوری، سیامک. آناتومی بورژوا دمکراسی چپ ایران بخش سوم. سه منبع و سه جزء لیبرالیسم چپ: الف) اومانیسم. از نشریه آتش شماره ۹۴ شهریور ۱۳۹۸

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/08/atash94.fin_.pdf

 

۳- گرایش چه باید کرد غنی شده

https://bit.ly/2Z7dMVz

 

۴- امپریالیسم و انشعاب در سوسیالیسم یا انشعاب در پرولتاریا. جدایی جنبش کمونیستی از جنبش کارگری

https://bit.ly/2sQVKuH

 

 

 

جنگ افغانستان، زخمی بر پیکر بشریت که باید التیام یابد. بخش چهارم: آمریکا برای «نجات» زنان، افغانستان را اشغال کرد؟!!!

در روز «شکرگزاری» که هر سال در ماه نوامبر در آمریکای شمالی برگزار می شود، رئیس جمهور آمریکا دونالد ترامپ به پایگاه نظامی آمریکا در افغانستان (پایگاه بگرام) رفت و «خبر خوش از سرگیری مذاکرات با طالبان» را داد. روز مناسبی برای اعلام این «خبر خوش» بود. چون روز «شکر گزاری» نمادِ کراهتِ و شناعت و بیرحمی امپریالیسم آمریکا است. روز پیروزی مهاجرین سفید اروپایی بر بومیان آن سرزمین. نمادِ شکل گیری آمریکا از طریق نسل کشی بومیان و دزدیدن سرزمین های شان. 

آمریکا و طالبان جنایتکاران شروری هستند که دادستان کل دیوان کیفری بین المللی لاهه، فاتو بن سوتا می گوید اطلاعات و شواهدی مبنی بر این که «ارتش ایالات متحده آمریکا در فاصله سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ علیه بازداشت شدگان در افغانستان و مناطق دیگر مرتکب شکنجه، رفتار بیرحمانه، لگدمال کردن کرامت شخصی، تجاوز و خشونت جنسی شده است… طالبان و دیگر نیروهای مسلح از سال ۲۰۰۹ به این سود نزدیک به ۱۷ هزار غیر نظامی افغانستانی را کشته اند. از جمله ۷۰۰۰ قتل نشانه گیری شده مرتکب شده اند و نیروهای امنیتی دولت افغانستان نیز مظنون به شکنجه زندانی ها در زندان ها و دیگر مراکز حبس دولتی هستند.» زلمای خلیل زاد که بی وقفه در سفر و معامله و مذاکره است تا طالبان را به قدرت بازگرداند (و همراه با رهبران طالبان باید به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه شود) در سال ۲۰۰۱ هنگامی که جورج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا تصمیم به جنگ برای اشغال افغانستان و بیرون راندن طالبان از قدرت گرفت از اعضای ارشد گروه نومحافظه کارانِ حزب جمهوری خواه آمریکا که کابینه بوش را تشکیل می دادند بود. اما پیش از آن در سال ۱۹۹۶ برای توجیه سیاست آمریکا در به قدرت رساندن طالبان نوشته بود: «طالبان از آن نوع بنیادگراییِ ضد آمریکایی که در ایران حاکم است نیستند. ما باید… آن ها را به رسمیت شناخته و کمک های بشر دوستانه کنیم.»

رابطه «عشق و نفرت» میان آمریکا و طالبان آیینه تمام نمای رابطه ای است که امپریالیسم و اسلام گرایان در خاورمیانه داشته اند و مردمانِ این منطقه را در منگنه جنگ و صلح خود لِه و لگدمال کرده اند. این رابطه بیان بارز و برجسته واقعیتی است که باب آواکیان آن را چنین صورت بندی کرد: امپریالیست ها و اسلام گرایان دو نیروی تاریخا منسوخ و پوسیده اند که باید سرنگون شوند، این دو در عین حال که با هم تضاد دارند یکدیگر را تقویت می کنند و هر شکل از همسویی با یکی آن دیگری را تقویت خواهد کرد. 

آمریکا با اشغال افغانستان، طالبان را از قدرت راند و رژیم کنونیِ افغانستان را به جایش نشاند. ائتلافی از نیروهای بنیادگرای اسلامیِ طرفدار آمریکا، تکنوکرات های پرورش یافته در مراکز مالی و اندیشکده های آمریکا، شبه نظامیان ارتجاعی و دلالان قدرت. آمریکا نام این اشغال گری بیرحمانه را «جنگ علیه تروریسم» گذاشت و صورتکِ «نجات زنان افغانستان از دست طالبان» را بر چهره اش نهاد تا آن را به عنوان یک «جنگ عادلانه» جلوه دهد. اما هدف آمریکا از اشغال افغانستان (و عراق در سال ۲۰۰۳) جواب به ضرورت های حفظ امپراتوری اش در این منطقه بود. آمریکا از این واقعیت که این ها به واقع تروریست و زن ستیز هستند صرفا به عنوان پوشش عوامفریبانه استفاده کرد. زن رئیس جمهور آمریکا (لورا بوش) در مورد زنان افغانستان و رنج های آنان سخنرانی کرد  و جنایتکاران جنگی کابینه بوش (امثال دونالد رامسفلد و دیک چنی و کولین پاول) یکی پس از دیگری در رسانه ها ژست «فمینیستی» گرفته و اعلام کردند دفاع از زنان افغانستان و حقوقشان «یکی از اهداف این جنگ» است.

فمینیستهای قلابی و کمونیستهای جعلی از حمله آمریکا به افغانستان حمایت کردند

جریان های رویزیونیست یا کمونیست دروغین (مثل حزب کمونیست کارگری به رهبری منصور حکمت) و فمینیست های بورژوا در آمریکا از این تجاوز نظامی حمایت کردند و اشغال افغانستان توسط ارتش آمریکا را به نفع زنان دانستند. حتا برخی زنان فمینیست و هنرمند مترقی (مانند ایو انسلر) نیز بدون توجه به ماهیت امپریالیسم آمریکا نامه ای خطاب به جورج بوش را در ۲۴ ماه مه ۲۰۰۲ امضاء کردند و ابراز امیدواری کردند که شاید این جنگ امپریالیستی تجاوزکارانه زنان افغانستان را از اسارت بنیادگرایان اسلامی رها کند.

مواضع کمونیست های جعلی و فمینیست های بورژوا را مقایسه کنید با مواضع کمونیست های انترناسیونالیست در آمریکا. باب آواکیان می گوید: «هیچ آدم خوبی نمی تواند از جهادی های مرتجع اسلام گرا حمایت کند… یکی از مشخصات این جهادی ها، روابط وحشتناک پدرسالارانه آن ها است. در خدمت به چنین روابط وحشیانه و ستمگرانه ای است که جهادی ها غیر نظامیان را بیشرمانه کشتار می کنند. نمی شود نیّت خوب داشت و با این نیروها هم ذات پنداری  و از آن ها دفاع کرد. در گوشه و کنار دنیا هستند کسانی که اسم خودشان را چپ یا حتی کمونیست و مائوئیست می گذارند و اصرار دارند این ها ضد امپریالیست اند و مبارزه شان ضد امپریالیستی است. … ولی واقعیت این است که این جهادی ها هر چند ممکن است ضد آمریکا مبارزه کنند ولی نماینده چیزی مثبت و مترقی نیستند، انقلابی بودن که جای خود دارد. این ها هر جا قدرت را به دست گرفته اند حکومتی وحشی و ستمگر برقرار کرده اند… این مسئله به خصوص با توجه به انگلی بودن جامعه آمریکا، وضعیت پیچیده ای درست کرده. بخش های زیادی از مردم آمریکا، خصوصا در بین قشرهای میانی، از غنائم  حاصل از سلطه و غارت امپریالیستی دنیا سهم می برند. در نتیجه، وقتی که دولت آمریکا روی جنایات  نیروهای بنیادگرای اسلامی انگشت می گذارد، گرایش همراهی با جنگ آمریکا علیه این نیروها در مردم تقویت می شود، یعنی با دولت خودی سمت گیری می کنند یا لااقل با آن مخالفت جدی نمی کنند. … بله، بنیادگراهای اسلامی که با امپریالیست ها مخالفت می کنند مزخرف اند و گزینه مثبتی پیش نمی گذارند. ولی این مسئله،  جنگ هایی را که حکومت آمریکا برای حفظ و گسترش امپراتوری اش پیش می برد را تبدیل به جنگ عادلانه نمی کند. این وضعیت دیگر زیاده از حد طولانی شده و باید مستقیما و عمیقا به چالش کشیده شود. این ها جنگ های امپراتوریاند. ناعادلانه اند. این جنگ ها با تسلیحات کشتار جمعی پیش برده می شوند. کرور کرور مردم غیر نظامی را می کشند. برای کمک به پیشبرد این جنگ ها، مردم را شکنجه می دهند. باید مقابل شان ایستاد؛ محکم هم ایستاد. … مردم باید ماهیت جنگ هایی که حکومت خودی پیش می برد را بفهمند. بفهمند که چرا مقابله فعال با این جنگ ها مهم است. حتی اگر نمی شود و نباید در این جنگ از طرف مقابل دفاع کرد، کماکان رویکرد کلی ما باید این باشد که از شکست حکومت خودی در این جنگ استقبال کنیم. باید از شکست امپریالیست ها استقبال کنیم. اولا به خاطر این که جنگ های شان ناعادلانه است، حتی اگر طرف مقابل شان ناحق باشد. ثانیا، هرکدام از این شکست ها، سیستم و طبقه حاکمه اش را تضعیف می کند و آن دوره ای را که مردم بتوانند واقعا آن را به زیر بکشند و سیستمی رهایی بخش را به جای آن بگذارند، نزدیک تر می کند.» (باب آواکیان. کمونیسم نوین. فصل «انترناسیونالیسم – شکست طلبی انقلابی»)

«… برهم زدن این وضعیت در کل جهان اهمیت عظیمی دارد. باید در مقابل هر دو منسوخ و قوه محرکه موجود، انقلاب کمونیستی را به عنوان یک گزینه رهاییبخش رادیکال بگذاریم. این کار صرفا جزئی از مسئولیت انترناسیونالیستی ما است اما بخش مهمی از آن است.» (باب آواکیان. کمونیسم نوین. فصل « انترناسیونالیسم راهی دیگر پیش می گذارد») n

منابع:

 

۱- A NATION CHALLENGED: SHAPING OPINION; First Lady to Speak About Afghan Women,” New York Times, November 16, 2001.

۲- Appeal to George W. Bush, President of The United States,” Equality Now, May 24, 2002

 

 

 

واقعیت کمونیسم. خشونت عادلانه و خشـــونت ناعادلانـــه؛ جنگ انقلابی و جنگ ارتجاعی

در جریان خیزش آبان ۹۸ هنگامی که نیروهای سپاه پاسداران و ارتش با سلاح نیمه سنگین و سنگین مردم بی دفاع ماهشهر را در نیزارهای اطراف آن و در خیابان های جوانرود به گلوله بستند، هنگامی که نیروهای ضد شورش در خیابان های شیراز و اصفهان و کرج به گاز اشک آور اکتفا نکردند و سر و سینه مردم را به قصد کشت شکافتند، حتی برای آن ها که مویه «اعتراض مسالمت آمیز» را می کردند آشکار شد که قشرهای محروم و تحت ستم جامعه به سمت کسانی که با تفنگ سرشان را نشانه رفته اند نمی توانند گل و حتی سنگ پرتاب کنند و انتظار داشته باشند که در یک زورآزمایی سیاسیِ کوچک هم پیروز شوند.

خشونت جزء لاینفک مبارزه طبقاتی است. این نه واقعیتی مربوط به امروز که تمام تاریخ جامعه طبقاتی آن را در طول و عرض خود ثبت کرده است. روابط طبقاتی خصمانه سرچشمه برخوردهای مسلحانه و جنگ ها است. بنابراین سوال این نیست که جنگ آری یا نه؟ سوال این است که چه نوع جنگی؟ در جامعه طبقاتی جنگ ها هم تقسیم به عادلانه یا ظالمانه؛ جنگ های ارتجاعی یا انقلابی؛ جنگ های امپریالیستی یا رهایی بخش می شوند. همانطور که اعمال خشونت و قهر توسط جوانان خیزش ۹۸ علیه نیروهای ضد شورش کاملا عادلانه و خشونت نیروهای ضد شورش علیه مردم کاملا ظالمانه بود.

انقلاب قهرآمیز قانون عمومی انقلاب پرولتری برای سرنگون کردن دولت دیکتاتوری بورژوازی و کسب قدرت سیاسی و استقرار دولت دیکتاتوری پرولتاریا است. به منظور رسیدن به این هدف باید استراتژی و نقشه راه — از مبارزه سیاسی امروز تا آغاز جنگ انقلابی فردا — را داشت و فاز مبارزه سیاسی امروز و جنگ انقلابی فردا هر دو باید هدف و خصلت یکسان داشته و از یک جنس باشند. لنین گفت جنگ ادامه سیاست به روشی دیگر است. پس جنگ انقلابی هیچ نیست جز ادامه سیاست انقلابی. سیاست باید بر تفنگ حکم براند و آن را هدایت کند.

هر حرکتی را نمی توان «انقلابی» محسوب کرد. انقلاب مساوی با عوض کردن جای یک گروه حاکم با یک گروه حاکم دیگر نیست. انقلاب حرکتی است که در نتیجه آن تمام نظام طبقاتی جامعه عوض می شود و دولتی حاکم می شود که نماینده از بین رفتن ستم و استثمار و تمامی تبعیض های موجود است. در عصر سرمایه داری انقلاب فقط می تواند معنای کمونیستی یعنی ضد سرمایه داری داشته باشد. پس جنگ انقلابی یا جنگ عادلانه، جنگ طبقات تحت ستم و استثمار علیه دولت سرمایه داران است و هدفش سرنگون کردن این دولت برای مستقر کردن یک دولت سوسیالیستی است. هرنوع جنگ دیگر، حتی اگر با نیت آزادی از ستم و استثمار باشد اما با هدف و اصول انقلاب کمونیستی پیش نرود، در نهایت به تقویت وضع موجود میانجامد.

هدف و سیاست هر جنگ، تعیین می کند که خصلت آن انقلابی است یا ضد انقلابی. هدف و سیاست انقلابی باید هر لحظه از یک جنگ انقلابی و رزمندگان آن را هدایت کند تا خصلت رهایی بخش جنگ تضمین شود. سیاست باید تفنگ را رهبری کند. حزبی میتواند جنگ محرومان علیه حاکمان ستمگر را رهبری کند که برنامه و افق و هدف انقلاب کمونیستی داشته باشد.

بی تردید چنین جنگی هرگز به طور خودجوش نمی تواند به راه بیافتد و پیروز شود. رهبری حزبی و نقشه راه نیاز دارد. تجربه تاریخی و جهانی ثابت کرده است که مبارزه خودجوش توده ها همواره به دست نیروهای قدرتمند طبقات حاکم به سرعت سرکوب یا از جاده اصلی اش منحرف می شود. جنگ انقلابی مانند مبارزه سیاسی انقلابی باید به طور علمی سازمان بیابد. یعنی هر جنگی دارای قواعد و قوانین خاص خودش هست که باید کشف شده و در یک نقشه راه (استراتژی) تنیده شوند و طبق آن نقشه تدارکات پیش رود. نیروهای ضروری سازمان بیابند و وقتی جنگ شروع شد طبق این قوانین و نقشه راه عملیات نظامی جنگ طراحی شده و تکامل یابند. اولین بار در جنبش بین المللی کمونیستی، این مائوتسه دون بود که قوانین کلیِ جنگ پیروزمندانه محرومین جامعه علیه حاکمین تا به دندان مسلح را کشف کرد و مارکسیسم را در این عرصه تکامل داد. درستی این تئوری که در «شش اثر نظامی» تدوین شده است، در تجربه جنگ درازمدت انقلابی در چین به اثبات رسید.

با داشتن تجارب دو انقلاب پیروزمند کمونیستی در روسیه سال ۱۹۱۷ و چین ۱۹۴۹ که هر دو با اتکا به اسلحه و جنگ به پیروزی  امروز رسیدند نیازی نیست که از صفر شروع ‌کنیم. اصول کلی جنگ انقلابی آن ها را باید آموخت و به طور خاص در اوضاع ایران به کار بست. آن انقلاب ها با این چالش مواجه بودند که چگونه می توان با دست خالی در مقابل یک رژیم تا به دندان مسلح برخاست و آن را شکست داد؟ این کار را باید با اتکاء به خلاقیت و ابتکارات خود توده های مردم و با هر آن چه که از محیط خود می توان به دست آورد انجام داد و نه از طریق وابسته شدن به دولت های امپریالیستی یا رژیم های ارتجاعی دیگر.

تجربه روسیه

 

انقلاب کمونیستی در روسیه سال ۱۹۱۷ توسط لنین و حزب بلشویک رهبری شد. این انقلاب بعد از یک قیام مسلحانه در مسکو و پتروگراد و جنگ داخلی پنج ساله ۱۹۱۸-۱۹۲۳ پیروز شد. قیام مسلحانه کلیت دولتِ حاکم را سرنگون کرد و هنگامی که ارتش های امپریالیستی به قصدِ نابودی دولت سوسیالیستی نوبنیاد وارد روسیه شدند، آنان را نیز شکست داد. پیش از آن بلشویک ها در فازِ سیاسیِ مبارزه، حزب و توده‌ها را برای این جنگ انقلابی آماده کرده بودند. کار سیاسی و سازماندهی طولانی بلشویک‌ها عمدتا در میان پرولتاریای صنعتی و در شهرهای بزرگ بود. در سال ۱۹۱۷ بحران سرمایه داری جهانی و جنگ جهانی اول که روسیه بخشی از آن بود مشروعیت رژیم تزار را کاملا از میان برد. نارضایتی در میان کارگران و سربازان و ملوانان که کمونیست ها از قبل در میانِ آنان فعالیتِ آگاه‌گرانه و سازمان‌دهی کرده بودند، اوج گرفت. حتی بخشی از طبقه بورژوازی ضد رژیم تزار شد و با استفاده از مبارزات پرولتاریا و دیگر قشرهای ناراضی مردم رژیم تزار را سرنگون کرد. اما نیروهایی که تحت رهبری لنین و حزب بلشویک بودند به جای تن دادن به این تغییر، خود را آماده سرنگون کردن دولت جدیدِ بورژوایی و استقرار دولت دیکتاتوری پرولتاریا کردند.

الگوی جنگ انقلابی در چین

 

انقلاب در چین از طریق جنگ درازمدت خلق و محاصره شهرها از طریق روستا پیروز شد. حزب کمونیست چین تحت تاثیر انقلاب اکتبر تشکیل شد. پس از چند سال کار سیاسی و تشکیلاتی در میان کارگران شانگهای تلاش کرد با الگوی انقلاب سوسیالیستیِ روسیه قیام مسلحانه کند. این قیام در سال ۱۹۲۷ شکست سختی خورد. کمونیست های چین با پیشگامی مائوتسه دون از این شکست و شکست های نظامی دیگری که بعد از این واقعه تجربه کردند، جمعبندی کرده و به این ترتیب تفکر نظامی مائوتسه دون شکل گرفت. مائو گفت برای این که یک نیروی کوچک و ضعیف نظامی تبدیل به نیروی بزرگ و قوی شود و بتواند ستون فقرات نظامی رژیم حاکم را مغلوب کند باید جنگ را طولانی مدت و تودهای کند.

جنگ انقلابی در چین با تکیه بر مناطق گسترده روستایی، خصلت طولانی مدت خود را تامین کرد. کلیدِ «طولانی» و «توده‌ای» کردن جنگ انقلابی تکیه بر روستاها و دهقانان فقیر و بی زمین بود. روستا جایی بود که نیروی مسلح کوچک می‌توانست آن زمان و مکان که می‌خواهد، تمرکز نیرو کرده و با نیروهای دشمن درگیر شده و آن ها را قلع و قمع کند و از درگیری با قوای متمرکز دشمن پرهیز کرده و فرصت کارِ آگاه‌گرانه و سازماندهی توده‌ها را داشته باشد. کمونیست های چین از این طریق بود که توانستند قانون «تو به روش خودت بجنگ و من به روش خود» را به نیروهای نظامی دشمن تحمیل کنند. آن ها را به عمقِ سرزمین‌هایی که تحت کنترل کمونیست ها و توده های محروم اما آگاه و سازمان یافته بودند بکشانند و در آن جا تار و مارشان کنند. مائو گفت برای طولانی مدت کردن جنگ، باید از دفاع استراتژیک شروع کرد. یعنی در نبردهای اولیه وارد جنگ های تعیین کننده با دشمن پر قدرت نشد. هر جا دشمن پر قدرت است باید به جای دیگر رفت و نیروهای کم توان دشمن را از طریق تمرکز نیروهای خود به محاصره انداخت و تارو مارشان کرد. مائو گفت با این نوع جنگ می توان به حداکثر نیروهای خودی را حفظ کرد و به حداکثر نیروهای دشمن را نابود کرد. این روند در طول زمان، به مرور به جایی می رسد که دو طرف نیروی برابر پیدا می کنند. یعنی به تعادل استراتژیک می رسند. در این مرحله، جنگ انقلابی باید از موقعیت مساعد در صحنه داخلی و بین المللی استفاده کرده و تعرض استراتژیک کند. یعنی کار را تمام کرده و دولت را سرنگون و دولت سوسیالیستی را مستقر کند.

 

***

 

جنگ انقلابی در ایران هم ضرورتا یک جنگ طولانی مدت است. نقطه آغاز جنگ انقلابی ما هرکجا باشد باید تا مدت‌های مدید از رویارویی با نیروهای قوی و متمرکز دشمن پرهیز کنیم. تأمین خصلت طولانی مدت جنگ، نیازمند آن است که از طریق کار سیاسی و قبل از آغاز جنگ انقلابی شرایطی را تأمین کنیم که بتوانیم «به روش خود بجنگیم». یعنی با نیروهای نظامی رژیم در جایی و زمانی درگیر شویم که ما تعیین می‌کنیم. برای طولانی مدت کردن جنگ باید نقطه عقب نشینی و زمین مانور دهی داشته باشیم. برای داشتن نقطه عقب نشینی و زمین مانور دهی و تداوم جنگ باید توده های مردم در مناطق مختلف کشور در شهر و حاشیه نشین ها و روستاها حامی این جنگ انقلابی باشند و نه تنها نقطه عقب نشینی برای نیروهای رزمنده و زمین مانور دهی بلکه نان و اطلاعات و نیروی جوان برای تداوم جنگ فراهم کنند.

خیزش آبان یک بار دیگر به ما یادآوری کرد: کلیه مبارزات سیاسی و اجتماعی باید به سرنگون کردن دولت حاکم و استقرار دولت سوسیالیستی (یعنی، کسب قدرت سیاسی) برسند. الهام بخش ترین نبردها و باشکوه ترین پیروزی ها اگر راهگشای رسیدن به این هدف سیاسی نباشند، در واقع مبارزات پراکنده اند و تاثیر بنیادین در راه رهایی پرولتاریا و  بقیه ستمدیدگان نخواهند داشت. زمانی که صحبت از کسب قدرت سیاسی می کنیم، باید از استراتژی نظامی حرف بزنیم.

در شماره های آینده این مبحث را دنبال خواهیم کرد. n