قیام پنجم بهمن سربداران در آمل و حزب توده
نوشتۀ صلاح قاضی زاده
از نشریه آتش شماره ۱۱۱ بهمن ۱۳۹۹
اخیرا محمدعلی عمویی[۱] در خاطراتش در مورد نقش اعضا و هواداران حزب توده در همکاری با نیروهای جمهوری اسلامی علیه قیام مسلحانۀ پنجم بهمن ۱۳۶۰ نیروهای اتحادیه کمونیستهای ایران سربداران در شهر آمل[۲] چنین گفته است: «با اینکه عملیات اتحادیه کمونیستها یک اشتباه هولناک بود، ولی اعلام همکاری حزب برای سرکوب آنها یک اتهام است!»(عمویی ۱۳۹۹. ج۲ ص۷۶۰) البته آقای عمویی که به عنوان عضو کمیتۀ مرکزی حزب توده در فاصلۀ سالهای ۵۷ تا ۶۱ به خوبی از واقعیت خط این حزب در همسویی و همکاری با جمهوری اسلامی برای تحکیم آن در مقابل مبارزات مردم و نیروهای کمونیست و مترقی در آن مقطع آگاه است، بلافاصله اضافه کرده است که:
«رهنمود کلی در ابتدا این بود که بچه های حزب در صورت آگاهی از حرکت مسلحانه، یعنی انفجار یا خرابکاری که با جان مردم سر و کار پیدا کند، از جانب هر کس که باشد، این کار را اطلاع بدهند. اما این مساله در هیئت دبیران مطرح شد که رفقا این چه رهنمودی است؟! ممکن است افراد سالم ولی با نگرش غلطی در این جریان باشند. ما نباید اینها را دم چک حکومت بدهیم! که آنها را راحت میکشند! آخر مگر ندیدید چه جوری اعدام میکردند؟! این بحث شد که گزارش از آن به بعد به روابط عمومی بیاید و پس از بررسی، به عنوان یک خبر در اختیار این آقایان قرار بگیرد. و از آن به بعد جز گزارشاتی که سلطنت طلبها و کودتاچیان گروه نیما و گروه خادم را معرفی میکرد، هیچ چیز دیگری علیه این جریان ارسال نکردیم. اما قبل از آن شاید گزارشاتی رفته بود که در میان آن دربارۀ مجاهدها هم مطالبی رفته بود». (همان ۷۶۰)
بنابراین عضو وقتِ کمیته مرکزی حزب توده بالاخره میپذیرد که دستکم در مقطی از سال ۶۰ چنین رهنمودی مبنی بر همکاری امنیتی با سپاه یا دیگر نیروهای اطلاعاتی و سرکوبگر جمهوری اسلامی از سوی رهبری این حزب به اعضا و هوادارانش داده شده است! اما بر خلاف ادعای آقای عمویی، مساله فراتر از «شاید» و خطای شخصی اعضای ساده و هواداران بود و دقیقا از خط و مشی سیاسی ضد انقلابی و ارتجاعی حزب توده بر می آمد.
کمیته مرکزیِ حزب توده پس از انشعاب بزرگ دهۀ ۱۹۶۰ در جنبش بین المللی کمونیستی میان مارکسیسم که توسط مائو تسه دون رهبری و نمایندگی میشد و رویزیونیسم که توسط حزب به اصطلاح کمونیست شوروی نمایندگی میشد، جانب رویزیونیسم روسی و شوروی امپریالیستی (۱۹۵۶-۱۹۹۱) را گرفت. از این مقطع به بعد این رهبری، حزب توده را به صورت یک جریان وابسته و حافظ منافع سوسیال-امپریالیسم شوروی اداره می کرد و با کمونیسم انقلابی که در آن مقطع در اندیشه و رهبریِ مائو فشرده شده بود و با مائوئیسم و مائوئیستها – از جمله اتحادیه کمونیستهای ایران – در سراسر جهان دشمنی می کرد و این دشمنی را وظیفۀ استراتژیک خودش میدانست.(جوانشیر ۱۳۵۳) در همین دورۀ زمانی، یکی دیگر از احزاب طرفدار شوروی یعنی «حزب دمکراتیک خلق افغانستان» پس از به قدرت رسیدن در جریان کودتای روسی ۷ ثور ۱۳۵۷، دست به کشتار مائوئیستهای افغانستان در زندانها و شکنجه خانه هایش زد. جنایاتی که با تأیید زبانی و همدلی حزب توده ایران هم همراه بود.
نورالدین کیانوری دبیراول حزب توده پس از انقلاب، بارها پیش از بهمن ۶۰ از گروه های خط سه[۳] از جمله اتحادیه کمونیستها در کنار سلطنت طلبان و لیبرالها به عنوان «ستون پنجم امپریالیسم آمریکا»، «ساختۀ سازمان سیا» و «ضد انقلاب» نام برده بود و خواهان در هم کوبیدن و نابودی آنها شده بود.(کیانوری . ۱۳۵۸. شماره ۲ ص۴۶ و ۷۰) و (کیانوری. شهریور ۱۳۶۱: ص۷) عمویی در همین خاطرات اخیرش در جای دیگری گفته است: «حزب در زمینۀ شناساندن سلطنت طلبها، کودتاچیان نوژه و گروه بمب گذاران نیما، هیچ پروایی نداشت! ولی دربارۀ سازمانهای سیاسی هرگز چنین نکرده است».(عمویی ۱۳۹۹. ج۲. ص ۶۶۲) مگر میشود دبیرکل و ارگانهای رسمی یک حزب از فردای ۲۲ بهمن ۵۷ تا سال ۶۲ در تبلیغاتشان مدام سلطنت طلبها و مائوئیستها را در کنار هم و به عنوان «جبهۀ ضد انقلاب» معرفی بکنند، اما در لو دادن یکی به مقامات جمهوری اسلامی «پروایی نداشته باشند» و در مورد دیگری چنین نکنند؟! بماند که حتی لو دادن مخالفینِ ارتجاعیِ جمهوری اسلامی به دستگاه امنیتیِ آن هم خوشخدمتی تبه کارانه بود. از قضا دبیر اول حزب توده در جلسۀ پرسش و پاسخش به تاریخ ۹ فروردین ۱۳۶۱، قیام سربداران در آمل و گروه نیما – که آقای عمویی تأیید میکنند که حزب توده در لو دادنش به جمهوری اسلامی پروایی نداشته است – را در کنار هم و همزمان نام برد و گفت:
«همانطور که در اخبار منتشر شده شنیدیم، گروه های گوناگونی از ضد انقلابیون داخل کشور که یکی از نمونه هایش در آمل دیده شد و نمونۀ دیگرش به صورت یک گروه سیاسی-نظامی فعال به نام گروه “نیما” در جهت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران عمل میکرد… کشف و سرکوب شدند و ما امیدواریم که سرکوب مراکز توطئه در داخل ایران ادامه یابد».(کیانوری.۱۳۶۱ ص۶)
این فکت تاریخی منطبق است با رویکرد کلی حزب توده برای تحکیم جمهوری اسلامی در مقابل کلیۀ نیروهای سیاسی در ایرانِ پس از سال ۵۷ که اساسا مائوئیستها و دیگر گروه های خط سه را در کنار سلطنت طلبان و لیبرالها به عنوان «دشمن انقلاب» تحلیل میکرد. «کتابچه حقیقت» منسوب به پیروز دوانی[۴] از اعضای سابق حزب توده هم در مورد دادن اطلاعات گروه های خط سه به جمهوری اسلامی نوشته است:
«حزب توده ایران اطلاعات ازگروه ھای سلطنت طلب، کودتاچیان، نیروھای وابسته به ھوادارغرب، حزب رنجبران و اتحادیه کمونیست ھا را به طورمستقیم یا غیرمستقیم در اختیار جمھوری اسلامی قرارمیداد، اما دربقیه سازمانھا نفوذی ھایی داشت واطلاعات مربوط به آنھا راجمع آوری میکرد ولی آنھا را در اختیار جمھوری اسلامی قرار نمیداد، زیرا این سازمانھا مانند طیف فداییان، سازمان چریکھای فدایی خلق اقلیت، سازمان فداییان اکثریت، راه کارگر، رزمندگان و مجاھدین خلق را در نھایت نیروی ذخیره خود میدانست که باید آنھا راجلب کند، لذا اطلاعات مربوط به آنھا را برای خود نگه میداشت». (دوانی ۱۳۷۷: ۱۲)
همچنین در بیانیۀ مشترک حزب توده و سازمان فداییان اکثریت در آبان ۶۰ که از مسئولان جمهوری اسلامی خواهان جدا کردن حساب رهبران سازمان مجاهدین خلق از بدنۀ آن در روند محاکمات شد، هیچ اشاره ای به چنین تفکیکی در گروه های مائوئیست و خط سه نشده و در ادامه چنین آمده است که:
«هر هفته در خیابانهای شهرهای ایران و در زندانها، ده ها و گاه صدها جوان… از میان گمراه شدگان کشته میشوند و چندین نفر از مبارزان راستین راه انقلاب ترور میشوند… ساواکی ها و ضدانقلابیون حرفه ای و سلطنت طلبان و لیبرالها و ستون پنجم مائوئیستی آمریکا در کنار این معرکۀ خون آلود پای کوبی میکنند… خلق حق دارد و باید دشمنان سوگند خوردۀ انقلاب، خائنین به خلق و گریختگان به آغوش امپریالیسم را بدون کوچکترین مماشات سرکوب کند».(حزب توده و سازمان فداییان خلق اکثریت ۱۳۶۰: ص ۶)
این خطِ همسان پنداری سلطنت طلبان و مائوئیستها و «شناسایی دشمن» را یک سند دیگر حزب توده در فروردین ۱۳۶۰ هم تأیید میکند:
«افراد و هواداران حزب ما با تلاش شبانه روزی و خستگی ناپذیر خود در این میدان نبرد که در موارد بسیاری تاحد به خطر انداختن مسلم جان خود بوده است، توانستند… کمکهای بسیار گرانبها و شایانی در زمینۀ کشف و خنثی کردن خطرناک ترین توطئه های دشمنان انقلاب به نهادهای انقلابی برسانند… در چهارچوب مبارزه برای افشای توطئه های رنگارنگ امپریالیستها و ضدانقلاب باید به مبارزه ای که حزب ما برای نشان دادن چهرۀ واقعی “چپ آمریکایی” یعنی گروهکهای مائوئیست و شبه مائوئیست و تروتسکیست انجام داده است، اشاره کنیم». (حزب توده. ۱۳۶۰ ص۴۴)
و در مهر ماه ۶۱ در بیانیه ای به مناسبت چهل و یکمین سالگرد تأسیس حزب توده تکرار میشود:
«در این سال حزب تودۀ ایران در جبهۀ نبرد علیه توطئه های ضدانقلاب داخلی با تمام توش و توان خود شرکت کرد و به کامیابی های قابل ملاحظه ای که جمهوری اسلامی ایران در این زمینه به دست آورد، در حد خود یاری رساند. چهل و یکمین سال زندگی حزب ما مصادف بود با ادامۀ پیامدهای توطئۀ خطرناک بنی صدر و اعوان لیبرال و انصار مائوئیست او…» (حزب توده. ۱۳۶۱ ص۲)
خط برخورد حزب توده با اتحادیه کمونیستها تا پیش از سال ۶۰ و قیام سربداران حداقل در یک مورد دیگر به رویارویی خونین رسید و آن هم ترور رفیق صلاح الدین شمس برهان از مسئولین اتحادیه کمونیستها در شمال کردستان بود. رفیق صلاح در ۱۲ تیر ۱۳۵۹ در شهر مهاباد توسط یکی از اعضای حزب دمکرات کردستان به نام عثمان خضرپور ترور شد. بعدها مشخص شد که ترور کاک صلاح توسط فراکسیون نزدیک به حزب توده در درون حزب دمکرات صورت گرفته بود. این فراکسیون در سال ۵۹ با حضور شخصیتهایی چون غنی بلوریان، فوزیه قاضی و غیره از حزب دمکرات کردستان جدا شده و «حزب دمکرات کردستان. پیروان کنگرۀ چهارم» را به وجود آوردند. مسالۀ ترور کاک صلاح توسط توده ای نفوذی در حزب دمکرات را رفیق امیر حسن پور – پژوهشگر کمونیست، از اعضای اتحادیه کمونیستها در مهاباد و از دوستان کاک صلاح – هم تأیید میکرد.[۵]
پس از خرداد سال ۶۰، همچنانکه کیانوری و فرخ نگهدار – به عنوان چهرۀ اصلی سازمان فداییان اکثریت – با مقامات امنیتی و نظامی رده بالای جمهوری اسلامی دیدار میکردند و اطلاعات و تحلیلهای شان از روند اوضاع و وضعیت سازمانهای سیاسی اپوزیسیون را در اختیار آنها میگذاشتند؛ مسئولین محلی و منطقه ای سازمان فداییان اکثریت و حزب توده در آمل هم به صورت منظم با مقامات سپاه و کمیته های انقلاب دیدار میکردند. برخی از زندانیان سیاسی زندان آمل به یاد دارند که چگونه توده ای ها و اکثریتی ها پس از دستگیری شان در سال ۶۲، در مورد همکاری امنیتی حزب توده و فداییان اکثریت با مقامات جمهوری اسلامی افشاگری میکردند.
علی رغم تمام خوش رقصی های کادرهای محلی و مسئولین حزب توده و فداییان اکثریت، مسئولین سپاه، کمیته و بسیج به آنها اعتماد نداشتند و سلاح در اختیارشان نمیگذاشتند. اما بسیاری از توده ای ها و اکثریتی ها – به ویژه کادرهای جوانتر – در مجموعه درگیری های روز ششم بهمن و پس از آن در صف اول کمکهای لجستیکی، تبلیغاتی و اطلاعاتی به نیروهای مسلح رژیم حضور داشتند. مهمترین کارشان این بود که در میان مردم و محلات مختلف چنین تبلیغ میکردند که «سربداران وابسته به سلطنت طلبان و بختیار هستند». فایل صوتی خاطرات یکی از رزمندگان قیام سربداران، نقش تبلیغاتی منفی و ضد انقلابی توده ای ها و اکثریتی ها را تأیید میکند.[۶] مهمترین سند تاریخی در اثبات همکاری کادرهای محلی حزب توده و فداییان اکثریت با جمهوری اسلامی در جریان قیام سربداران، گزارش نشریه کار ارگان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) شماره ۱۴۷ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۶۰ است که در آن ابتدا قیام سربداران را یک حرکت «ضد انقلابی» و اتحادیه کمونیستها را «مائوئیستهای آمریکایی» خطاب کرده و ادعای دروغین همراهی سلطنت طلبان با قیام را میکند. این نشریه، نیروهای سپاه و بسیج را «نیروهای مردمی و مدافع انقلاب» نامیده و جان باختن کمونیستهای سربدار را «هلاکت» آنها میداند و از این مساله ابراز خوشنودی کرده و در ادامه می افزاید: «فداییان خلق ایران (اکثریت) و نیروهای حزب توده ایران از همان نخستین لحظات یورشِ مهاجمان ضد انقلابی، دوش به دوش مردم و نیروهای بسیج و سپاه… با فداکاری در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند. دو تن از رفقای ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضد انقلابی از ناحیۀ شکم و سر مجروح شدند».(ص۳ و ۱۸) زخمی شدن دو تن از کادرهای حزب توده و سازمان اکثریت در همکاری با نیروهای سپاه در روز ششم بهمن را شاهدان محلی هم تأیید کرده اندو بنا به شنیده های آن دوران، نام این دو نفر محمدباقر مهجوریان از کادرهای سازمان فداییان اکثریت در آمل و اکبر معتقدی عضو کمیتۀ ایالتی حزب توده در مازندران بود. مسالۀ زخمی شدن دو تن از کادرهای حزب توده و فداییان اکثریت در کتاب پرندۀ نوپرواز هم آمده است (ص ۱۱۲) و همچنین اضافه شده که یک نفر از کادرهای فداییان اکثریت در درگیری با سربداران کشته شد اما خانواده و مسئولین محلی این سازمان برای قطع نشدن جیرۀ «بنیاد شهید» خانواده اش، از معرفی کردن او به عنوان هوادار یا کادر سازمان اکثریت خودداری کردند.(ص ۱۴۲) معرفی نکردن کشته شدگان توده ای در جنگ ایران و عراق به مقامات جمهوری اسلامی را کیانوری و حزب توده هم تأیید کرده بودند.(کیانوری.مهر ۶۱ ص ۵)
کتابچۀ حقیقت مورد دیگری را نیز گزارش کرده است که:
«یک ازاعضای مؤثر اتحادیه کمونیستھا که درجریان آمل شرکت داشت… به علت تحت تعقیب بودن توسط یکی از بستگانش به حزب توده پناه آورد. کیانوری به او گفت که شرط پناه دادن به او در این است که اطلاعات جریانات آمل و اتحادیه کمونیستھا را در اختیار حزب قرار دھد و حزب نیز این اطلاعات را به نام خودش به دادستانی تحویل دھد و سپس حزب او را نجات خواھد داد. این پروسه به طور کامل به ھمین ترتیب انجام شد».
به گفتۀ شاهدان بومی و زندانیان سیاسی آملی، پس از شکست قیام پنجم بهمن، لو دادن کادرها و هواداران اتحادیه کمونیستها در آمل و مردم شهر که روز قیام به سربداران کمک کرده بودند، مهمترین فعالیت توده ای ها و اکثریتی ها بود. بنا به شنیده های آن دوره، در یک مورد معلم انقلابی به نام جمشید اصالت که به سربداران کمک کرده بود توسط یکی از کادرهای فداییان اکثریت به سپاه معرفی شد. این معلم شریف و انقلابی در سال ۶۱ محاکمه و اعدام شد.
به این ترتیب و با توجه به مجموعۀ اسناد و شواهدی که ارائه شد، تردید نمیتوان کرد که حزب توده و سازمان فداییان اکثریت در فاصلۀ سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ دست کم در مورد قیام مسلحانۀ سربداران آمل، نقش تبه کارانه و به غایت ارتجاعی ایفا کردند. آنها رو در روی مردم، کمونیستها و انقلابیون و در کنار اوباش مسلحِ فاشیسم مذهبی قرار گرفتند. نکتۀ قابل توجه و تأکید این است که این عمل را نباید صرفا بر اساس انتخابهای شخصی یا اشتباهات فردی تحلیل کرد و فهمید. بلکه ریشه های سیاسی و تئوریک و خطی این خیانت و همدستی با ضدانقلاب را باید برشناخت و به نقد بی رحمانۀ آن پرداخت. آن خط منحط و ارتجاعی که به نام «مارکسیسم»، «انقلاب» و «مردم»، حزب توده و فداییان اکثریت را به منجلاب سالهای ۵۷ تا ۶۲ کشاند، با توجیهات و ظواهر متفاوتی بار دیگر میتواند به نام «مبارزۀ ضد امپریالیستی» و «رئال پولیتیک» و حتی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» از سوی نسل جدید این شیوۀ تفکر تکرار و بازتولید شود. بر نیروهای انقلابی و مترقی است که هر آینه نسبت به خطرات بالقوه و بالفعل عملکرد امنیتی و سیاسی چنین نیروهایی آگاه و هوشیار باشند.
کتابنامه
حزب توده (۱۳۶۰) گزارش هیئت سیاسی به هفدمین پلنوم (وسیع) کمیتۀ مرکزی حزب توده ایران. فروردین ۱۳۶۰
جوانشیر، ف.م (۱۳۵۳) مائوئیسم و بازتاب آن در ایران. انتشارات حزب توده
دوانی، پیروز (۱۳۷۷) کتابچه حقیقت. چاپ اینترنتی
کیانوری، نورالدین (۱۳۵۸) پرسش و پاسخ پیرامون مشی سیاسی حزب توده ایران. شمارۀ ۲.
کیانوری، نورالدین (۱۳۶۱) پرسش و پاسخ ۹/۱/۱۳۶۱
کیانوری، نورالدین (۱۳۶۱مهر) پرسش و پاسخ ۳ مهر ۱۳۶۱
توضیحات
[۱] محمدعلی عمویی از افسران سازمان نظامی حزب توده که از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ در زندان شاه بود و از سال ۵۷ تا مقطع دستگیری مجددش در سال ۶۱ به عضویت کمیته مرکزی حزب توده، هیئت دبیران و هیئت سیاسی این حزب در آمد. او در اردیبهشت ۱۳۶۱ دستگیر و تا سال ۱۳۷۳ در زندان جمهوری اسلامی محبوس بود.
[۲] در مورد مبارزۀ مسلحانۀ سربداران و قیام پنجم بهمن آمل نگاه کنید به کتاب پرنده نوپرواز
[۳] «خط سه» عنوانی بود که برای طیفی از سازمانها و احزابِ چپ و کمونیست مخالف رویزیونیسم روسی و منتقد مشی چریکی استفاده میشد. این طیف به لحاظ سیاسی ناهمگون بود و از حزب رنجبران (که طرفدار چینِ سرمایه داری پس از کودتای سال ۱۹۷۶ بود) تا سازمان پیکار، رزمندگان، کومله و اتحادیه کمونیستها و غیره را در بر میگرفت.
[۴] برخی کتابچۀ حقیقت را نوشتۀ پیروز دوانی نمیدانند و معتقدند چون دوانی این جزوه را پخش میکرده است، بسیاری به اشتباه معتقدند که اثر او است. پیروز دوانی از زندانیان توده ای دهه ۶۰ بود و در دهه ۷۰ در ماجرای قتلهای زنجیره ای توسط جمهوری اسلامی به قتل رسید و ترور شد.
[۵] گفتگوی تلویزیون کومله با امیر حسن پور و استی پیروتی در مورد رفیق صلاح الدین شمس برهان
[۶] قیام مسلحانۀ پنجم بهمن سربداران آمل از زبان یکی از رزمندگان شرکت کننده در قیام. در کانال ساندکلائود حزب کمونیست ایران (م ل م). دقیقه ۳۲ تا ۳۴