جنگ ارتجاعی ایران و عراق؛ قسمت سوم: جنگ چگونه ادامه پیدا کرد؟

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

صلاح قاضی زاده

از نشریه آتش شماره ۱۲۱. آذر ۱۴۰۰

سیر حرکت نظامی جنگ به این شکل بود که ارتش عراق از ۳۱ شهریور ۵۹ تا اوایل مهر ماه ۱۳۶۰ در موضع تهاجمی بود و چندین منطقۀ استراتژیک مرزی و چند شهر ایران را به اشغال خود در آورد. اوج پیشروی عراقی ها اشغال خرمشهر، محاصرۀ بندر آبادان و نزدیک شدن به دروازه های جنوبی اهواز بود. ایران از اوایل پاییز ۶۰ به مرور موفق به متوقف ساختن فلش حرکتِ رو به جلوی عراق شده و تا آغاز تابستان ۶۱ (مه ۱۹۸۲) اکثر شهرها و مناطق اشغال شده را از دست عراقی ها در آورد.

پیشنهادات آتش بس

تنها هفت روز پس از آغاز جنگ، شورای امنیت سازمان ملل در ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۰ (۶ مهر ۵۹)  قطعنامۀ شماره ۴۷۹ خود را صادر کرد و از هر دو کشور خواست تا ضمن اعلام آتش بس به مرزهای بین المللی (مرزهای قرارداد ۱۹۷۵) بازگردند و اختلافات خود را از طریق دیپلماسی حل کنند. عراق این قعطنامه را پذیرفت اما ایران به علت تحت اشغال بودن بخشهایی از خاکش آن را رد کرد. دو روز بعد هیئتی از سران سازمان کنفرانس اسلامی ابتدا به تهران و بعد به بغداد رفته و پیشنهاد آتش بس دادند که عراق پیشنهاد را پذیرفت اما ایران آن را رد کرد. همین هیئت برای بار دوم در ۲۹ مهر ۵۹ پیشنهاد صلح داد که باز هم بی نتیجه ماند. در اواسط مهر همان سال هیئت حُسن نیت جنبش عدم تعهد به دو کشور پیشنهاد داد که بار دیگر هم عراق پذیرفت و ایران از پذیرش آن سر باز زد. در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ مجددا چهار کشور عضو جنبش عدم تعهد پیشنهاد صلحی را به دو کشور دادند که ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهوری وقت ایران در نامه ای به تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۶۰ به خمینی آن را «بهترین پیشنهاد صلح» خواند (بنی صدر ۱۳۸۵:. ص ۲۲۷) اما بر خلاف عراق، سران جمهوری اسلامی این پیشنهاد را نپذیرفتند.

از زمستان سال ۱۳۶۰ که ایران در جبهه های جنگ ابتکار عمل را در دست گرفت و به سمت خرمشهر پیشروی میکرد، بار دیگر میانجی گری ها برای آتش بس آغاز شد و حتی صحبت از پرداخت خسارت جنگ به ایران توسط کشورهای عربی حاشیۀ خلیج شد. هاشمی رفسنجانی به عنوان نمایندۀ خمینی در امور جنگ و سخنگوی شورای عالی دفاع بعدها وجود هرگونه پیشنهاد پول را رد کرد. (هاشمی رفسنجانی و سفیری. ۱۳۷۸: ۸۹ و ۹۰) (هاشمی رفسنجانی ۱۳۹۰: ۲۸۵) اما او در یادداشت روز ۸ اسفند ۶۰ نوشت: «دیشب در جلسه شورای عالی دفاع شرکت کردم،‌ گزارش جبهه ها و بحث درباره تهیه مهمات ضروری و پیشنهادات اولاف پالمه بود. خروج عراقی ها از خاک ایران را پذیرفته، مذاکره درباره مرزها منجمله اروندرود میخواهد و حضور نیروهای ناظران بین المللی در مرزها و پرداخت غرایم جنگی به دو طرف از طرف دولتهای داوطلب…» (هاشمی رفسنجانی ۱۳۷۸: ۴۹۹) و در ۱۵ اسفند ۶۰ از قول وابستۀ نظامی ایتالیا نوشت: «کشورهای نفت خیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلار خسارت جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است منصرف شود» (هاشمی رفسنجانی ۱۳۷۸: ۵۰۳) و همو در سال ۶۰ در گفتگو با هفته نامۀ موقف العربی گفت: «این پیشنهاد و پیشنهادهای مخالف را قبول نمی‌کنیم، مساله ضرر و منفعت نیست، مساله، مسالۀ حق و باطل است». (روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۷ اسفند ۱۳۶۰)

«جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»

تا سوم خرداد ۶۱ یعنی تا آزادسازی کامل بندرخرمشهر، ایران کلیۀ قطعنامه ها و پیشنهادات صلح و آتش بس را با اتکا به اشغال شهرهایش توسط ارتش عراق ردّ می کرد. اما پس از آن دیگر چنین بهانه ای وجود نداشت و عملا زمینه برای آتش بس و اتمام جنگ فراهم بود. در این مقطع موقعیت صدام در حزب بعث تضعیف شد و حتی برخی خواهان استعفای او و بازگشت حسن البکر شدند.(Axdgard 1984. 42) عراق به لحاظ اقتصادی هم تحت فشار قرار گرفت و سوریه در آوریل ۸۲ (فروردین ۶۱) لولۀ نفت عراق به مدیترانه را بست و به اعتراف طارق عزیز وزیر خارجۀ وقت عراق؛ این کشور از اوایل سال ۱۹۸۳ با بحران اقتصادی روبرو شد (پارسادوست ۶۰۵)

کشورهای حاشیۀ خلیج به ویژه عربستان سعودی در این مقطع بیش از همیشه خواهان تمام شدن جنگ بودند. تجاوز ارتش اسرائیل به جنوب لبنان در ۶ ژوئن ۸۲ یکی از مهمترین انگیزه های کشورهای عربی برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق بود. چرا که جنگ خلیج را مانع از توجه افکار عمومی جهان به تجاوز اسرائیل به لبنان می دانستند. هیئت کنفرانس کشورهای اسلامی در ۹ ژوئن ۸۲ (۱۹ خرداد ۶۱) به هر دو کشور پیشنهاد خاتمۀ جنگ را داد. صدام حسین این پیشنهاد را پذیرفت و در نامه ای خطاب به دبیرکل سازمان ملل آمادگی خود برای آتش بس، عقب نشینی از کلیۀ شهرها و اراضی اشغالی ایران و بازگشت به مرزهای بین المللی را اعلام کرد. عراق این درخواست و آمادگی برای عقب نشینی یک جانبه را در ۲۲ ژوئن همان سال (اول تیر ۶۱) بار دیگر اعلام کرد. پس از آن سازمان ملل متحد در ۱۲ جولای ۸۲ (۲۱ تیر ۶۱) به درخواست اردن قطعنامۀ ۵۱۴ را پیشنهاد کرد. مهمترین بندهای این قطعنامه عبارت بودند از: آتش‌بس و خاتمهٔ فوری کلیهٔ عملیات‌های نظامی طرفین؛ عقب‌نشینی نیروها به مرزهای شناخته شدهٔ بین‌المللی؛ حضور گروهی از ناظران سازمان ملل برای تأیید، تحکیم و نظارت بر آتش‌بس و عقب‌نشینی نیروهای دو طرف.

ایران اما به هیچ کدام از این درخواستهای بین المللی توجه نکرد و یک روز بعد از تصویب قعطنامه ۵۱۴ به داخل خاک عراق حمله کرد. خمینی و دیگر رهبران و مسئولان رده بالای جمهوری اسلامی هیچکدام موافق خاتمۀ جنگ نبودند. هر چند برخی از آنها از جمله شخص خمینی در مورد تجاوز به خاک عراق تردید داشتند. (هاشمی رفسنجانی ۱۳۹۰: ۲۸۵) بهانۀ جمهوری اسلامی برای نپذیرفتن آتش بس پس از فتح خرمشهر این بود که بخشهایی از اراضی ایران مانند ارتفاعات سومار، سر پل ذهاب، گلانغرب، مهران، میمک و نفت شهر (۱۰۰۰ کیلومتر) هنوز در اشغال عراق است.(علایی ۲۶۶) نکته قابل توجه این است که ایران وقتی شش سال پس از این، و در تیر ماه سال ۶۷ از موضع ضعف تن به پذیرش آتش بس و ترک مخاصمه با عراق داد، تقریبا بسیاری از همین مناطق و حتی بیش از آن (۱۶۰۰ کلیومتر) در اشغال عراق بود. یعنی همان اراضی که خمینی و دیگر سران نظام اسلامی به بهانۀ آن در سال ۶۱ از پذیرش قطعنامه ۵۱۴ خودداری کردند!

به این ترتیب در تیر ۶۱ رهبران جمهوری اسلامی فرصت آتش بس و پیشگیری از کشتار بیشتر مردم دو کشور و نابودی مضاعف شهرها و زیربناهای ایران و عراق را عامدانه پس زدند و آن را به یک جنگ خانه مان سوز شش ساله تبدیل کردند. از این مقطع به بعد هرگونه ادعای «دفاع مقدس» یا «دفاع میهنی» در مورد جنگ ایران چیزی جز یاوه ای بی اساس نیست. ایران از روز ۲۲ تیر سال ۱۳۶۱ به عنوان یک نیروی متجاوز وارد خاک عراق شده و قصد اشغال آن و سقوط صدام و حزب بعث را داشت. خمینی در ۶ خرداد ۶۱ گفت: «صدام و حزب کافر بعث عراق، جز سرنگونی و هلاکت سرنوشتی ندارند».(صحیفه جلد ۱۵) علی خامنه ای رئیس جمهور هم در خطبه های نماز جمعه ۱۵ خرداد ۶۱ گفت: «ما هنوز هم ایستاده ایم که باید صدام مجازات شود و متجاوز از خاک ما بیرون برود و خسارت پرداخت شود». هاشمی رفسنجانی هم میگوید به خمینی گفته بود ایران باید یک عملیات بزرگ انجام بدهد و یک گروگان بزرگ از عراق بگیرد تا دستشان در مذاکرات با عراق پُر باشد. (مستند اتاق جنگ)

حمید احمدی مشاور وقت وزیر دفاع میگوید چند هفته بعد از فتح خرمشهر همراه با بهرام افضلی (فرماندۀ نیروی دریایی ارتش ایران از ۱۳۵۹ تا ۶۲) نزد هاشمی رفسنجانی رفتند و تأکید کردند که تبعات حمله به خاک عراق فاجعه بار است و امکان ندارد ابرقدرتها بگذارند ایران در این جنگ پیروز شود و عملا امکان پیروزی هم نیست. اما پس از جلسه هر دو مطمئن شدند که ایران قصد ادامۀ جنگ را دارد. (مستند جنگ ۶+۲ ایران و عراق) 

خمینی بعدها در ۲۰ آذر ۱۳۶۳ هدف ایران از ادامۀ جنگ را به این شکل فرموله کرد که:

«قرآن می فرماید: قاتِلُوهُمْ حَتّی‌ لا تَکُونَ فِتْنَه، همه بشر را دعوت می کند به مقاتله برای رفع فتنه؛ یعنی جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم، این غیر از آنی است که ما میگوییم، ما یک جزء کوچکش را گرفته ایم، برای این که خوب! ما یک دایره خیلی کوچکی از این دایره عظیم واقع هستیم و میگوییم که: جنگ تا پیروزی. مقصودمان هم پیروزی بر کفر صدامی است یا پیروزی بر، فرض کنید بالاتر از آنها. آنچه قرآن میگوید این نیست، او میگوید: جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم؛ یعنی باید کسانی که تبعیت از قرآن می کنند، در نظر داشته باشند که باید تا آن جایی که قدرت دارند ادامه به نبردشان بدهند تا این که فتنه از عالم برداشته بشود…»( صحیفه ج۱۹: ۱۱۷ و ۱۱۸)

«جنگ نعمت است»

چرا مسئولان جمهوری اسلامی و در رأس همه شخص خمینی بعد از خرداد ۶۱ نه تنها تمایلی برای خاتمۀ جنگ نداشتند، بلکه آن را «نعمت» و «فرصت» می دانستند؟ خمینی پیشتر در ۱۱ آذر ۶۰ در جمع دانشجویان دانشکدۀ افسری و پرسنل هوانیروز گفته بود:

«بسیاری از امور است که انسان از آن خوشش نمی آید لکن وقتی که تحقق پیدا کرد می بیند خیرش در آن بوده است؛ ما و ملت اسلامی ما جنگجو و هجومگر نبوده‌ایم و نیستیم و از این جنگ تحمیلی هم خوشمان نمی‌آمد و کراهت داشتیم که دو طایفه از مستضعفان به تحریک مستکبران و تحریک امریکا و اغفال حزب بعث به روی یکدیگر حربه بگشایند و آتش… لکن این جنگ پیش آمد و یک سال و نیم تقریباً طول کشیده است و ثمرات بزرگی برای ما داشته است که اول غافل بودیم و کم کم متوجه شدیم. یکی از ثمرات بزرگ این، این تحرک بی‌سابقه‌ای است که در جوانهای ما در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها این تحرک بزرگ‌ حاصل شده است و کانّه از آن رخوت و سستی که برای اشخاصی است که نشسته‌اند و کارهای معمولی را می‌کنند، این رخوت و سستی از بین رفته است و جای خودش را به فعالیت و تحرک داده است که امروز ارتش ما، سپاهیان ما، بسیج ما و عشایر ما و ملت ما، چه در جبهه و چه در خارج جبهه، فعالند و متحرک و در مقابل همه ناگواری‌ها ایستاده‌اند و جنگ را برای خودشان گوارا می‌دانند؛… و از چیزهایی که ما متوجه قبلًا نبودیم و بعد متوجه شدیم، این است که این مشتی که شما جوانان ما و ارتش ما و پاسداران ما و سایر قوای مسلح و امدادی به دهان این مهاجمین زدید، این یک عبرتی می‌شود از برای دیگر حکام جوری که شاید یک وقت در مغز خودشان این تخیل پیش آمده است که ایران به هم ریخته است و خوب است که ما هم یک هجومی بکنیم». (صحیفه. ج۱۵. ص ۴۰۰ و ۴۰۱)

و بعدها در ۲۰ آذر ماه ۱۳۶۳ هم تکرار کرد:

«جنگهای رسول اکرم، رحمتش کمتر از نصایح ایشان نبوده است… بنا بر این غلطفهمی است از قرآن که کسی خیال کند که قرآن نگفته است «جنگ جنگ تا پیروزی». قرآن گفته است، بالاتر از این را گفته، اسلام هم گفته است و بالاتر از این را گفته است. و رحمت است این، نه این است که نقمتی (رنج و سختی) بر مردم است، یک رحمتی است بر تمام بشر، که خدای تبارک و تعالی مردم را دعوت به مقاتله کرده است، نه این که خدای تبارک و تعالی می‌خواهد زحمتی برای مردم ایجاد کند؛ می‌خواهد رحمت درست کند، توسعه رحمت می‌خواهد عنایت کند.»(صحیفه. ج ۱۹. ۱۱۲-۱۱۸)

واقعیت و پاسخ به این سوال تاریخی چنین است که جنگ ارتجاعی ایران و عراق از آغاز و تداوم عامدانۀ آن از سوی خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی بعد از بازپس گیری خرمشهر تا تیر ماه ۶۷، بهترین بهانه و ابزار برای تثبیت رژیم تازه تأسیس اسلامی بود. خمینی و یارانش، جنگ را به عنوان وسیله و اهرمی در مسیر بقای هر چه بیشتر حاکمیت فاشیستی شان و تحمیل آن به مردم ایران می دانستند. هاشمی رفسنجانی از معماران اصلی تأسیس، تثبیت و بقای جمهوری اسلامی این مساله را به این شکل صورتبندی کرد که: «جنگ راهی پیش پای ما گذاشت که مشکلات منطقه را حل کنیم و ملت خودمان را بسازیم».(هاشمی رفسنجانی ۱۳۹۰: ۲۷۸) منظور وی از «حل مشکلات منطقه»، نفوذ سیاسی-نظامی جمهوری اسلامی در لبنان، عراق، سوریه، یمن، بحرین،  افغانستان و غیره است و مقصود از «ملت خودمان» چیزی جز نظام شان نیست.

جنگی ارتجاعی ای که به قیمت مرگ صدها هزار عراقی و ایرانی، خسارات مالی سنگین و ویرانی شهرها، روستاها و زیرساختهای هر دو کشور تمام شد. آن جنگ لعنتی و مرگ­کام نه برای مردم عراق و ایران بلکه برای خمینی و فاشیسم دینی حاکم بر ایران و صدام حسین و حزب جنایتکار بعث «نعمت» بود. همچنین برای قدرتهای امپریالیستی جهان و ارتجاع منطقه. در فصلهای بعد خواهیم دید که چگونه قدرتهای امپریالیستی جهان (ایالات متحده آمریکا، شوروی، فرانسه، بریتانیا، آلمان غربی) و ارتجاع منطقه (اسرائیل، عربستان و ترکیه) بر اجساد نزدیک به یک میلیون نفر از مردم و جوانان ایران و عراق و ویرانی هر دو کشور، اهداف سیاسی-جغرافیایی (ژئوپولیتیک) خود را دنبال می کردند و البته تجارت سودآور فروش تسلیحات.

اما تا جایی که به خمینی و رژیمش مربوط میشود، جنگ به سه طریق به هدف تثبیت و بقای جمهوری اسلامی کمک می کرد:

الف) سرکوب هرگونه مخالفت، اعتراض و انتقاد به حکومت به بهانۀ جنگ.

ب) گسترش و اجتماعی کردن سپاه پاسداران و بسیج به عنوان یک نیروی نظامی اسلامگرا و بازوی سرکوبگر مورد اعتماد حکومت.

ج) متحد کردن بخشهای بی طرف جامعه از طریق تحریک حس ملی گرایی و وطن پرستی

در قسمت بعد به تشریح این سه مورد خواهیم پرداخت.

کتابنامه

  • بنی صدر، ابوالحسن (۱۳۸۵) نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمینی و دیگران. به اهتمام فیروزه بنی صدر. انتشارات انقلاب اسلامی. چاپ اینترنتی
  • پارساردوست، منوچهر (۱۳۸۶) ما و عراق از گذشته تا امروز. تهران. شرکت سهامی انتشار. چاپ دوم
  • هاشمی رفسنجانی، علی اکبر (۱۳۷۸) حقیقتها و مصلحتها؛ گفتگو با هاشمی رفسنجانی. به کوشش مسعود سفیری. تهران. نشر نی
  • هاشمی رفسنجانی، علی اکبر (۱۳۷۸) عبور از بحران؛ کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۰. به اهتمام یاسر هاشمی. تهران. انتشارات همشهری و دفتر نشر معارف انقلاب اسلامی
  • هاشمی رفسنجانی، علی اکبر (۱۳۹۰) هاشمی بدون روتوش؛ پنج سال گفتکو با هاشمی رفسنجانی. به کوشش صادق زیباکلام و فرشته سادات اتفاق فر. تهران. انتشارات روزنه. چاپ چهارم
  • Frederick (1984) A New Iraq. New York. St Martin Press