ستم ملی در بلوچستان و گرایشات طبقاتی مختلف

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

شببیر صابری

از نشریه آتش شماره ۱۲۳.بهمن ۱۴۰۰

بلوچستان سرزمینی اشغال شده ای است که آخرین بار از طرف امپریالیسم انگلیس و حکومتهای مرتجع شریک آن، به سه قسمت «بلوچستان شرقی» ، «بلوچستان غربی» و «بلوچستان شمالی» بین کشورهای امروزی ایران، پاکستان و افغانستان تقسیم شده است.

 بلوچستان یکی ازمحرومترین مناطق  جهان است. با طبیعتی خشن و همزمان پُر ظرفیت؛ سرزمینی حاصلخیز و مملو از مواد معدنی که طی تقریبا یک قرن اخیر تحت حاکمیت دولتهای اشغالگر ایران (پهلوی و جمهوری اسلامی)، پاکستان و افغانستان و در چنبرۀ سیستم سرمایه داری امپریالیستی جهانی غارت شده و مورد استثمار و ستم ملی قرار میگیرد. گرفتار در مناسبات طبقاتی استثمارگرانه و ستم ملی و تبعیض مذهبی و عقب مانده ترین اشکال ستم بر زن. هم اکنون هفتاد در صد مردم بلوچ زیر خط فقر و بدون هیچگونه امکانات اولیۀ زندگی و تحت امنیتی ترین فشارهای روحی و روانی و اعدام و ترور جوانان بلوچ زندگی میکنند. زاغه نشینی در اطراف شهرهای بلوچستان و کپرنشینی در این سرزمین، فقر و بیکاری و بی آبی و تبعیض و تحقیرملی نشان بارزی از ستمدیدگی این ملت است. به عبارت دیگر بلوچستانِ امروز و تحت اشغال دولتهای سرکوبگر سرمایه داری، همان «جهنمی» است که در تورات و انجیل و قرآن مردم را از آن ترسانده اند!عملکرد این روابط ستمگرانه و استثماری امروزه به اشکال مختلف باعث مقاومت و مبارزه مردم بلوچ علیه این مناسبات میشود.

آنچه که در ساختار طبقاتی در بلوچستان غربی (واقع شده در ایران) قابل مشاهده است، اینگونه است که سرمایه داران و بخشی از سردارها ( بورژوا-فئودالها) قبیله ای بلوچ در مافیای قاچاق مواد مخدر با سپاه پاسداران جمهوری اسلامی شریک هستند. بخشی از مولوی های بلوچ که حامی رژیم بنیادگرایی اسلامی طالبان در افغانستان هستند، «مصلحت» را درهمکاری با رژیم ایران میبینند و با سوء استفاده از باورهای مذهبی و تبعیض مذهبی در ایران، به اشکال مختلف مردم بلوچ را به دنبال منافع طبقاتی خود و رژیم میکشند. این دو قشر همچنین از طریق خرده بورژوازی متوهم به اصلاح جمهوری اسلامی، به پیشبردن آلترناتیو خود یعنی ادامه همین مناسبات موجود درچهار چوب نظام جمهوری اسلامی حرکت میکنند.

اما در طیف مخالفان جمهوری اسلامی بخش اعظم روشنفکران و تحصیلکرده های بلوچ هستند که اساسا افق سیاسی و نظری ناسیونالیسم بلوچ را دارند. برخی از آنها خودمختاری و یا فدرالیسم در چهارچوب تمامیت ارضی حاکمیت ایران (بعد از جمهوری اسلامی) را مطرح میکنند و پاره ای دیگر خواهان استقلال و جدایی بلوچستان و ورود مستقیم به ساختار اقتصادی و سیاسی سرمایه داری جهانی با امپریالیستهای عمدتا غربی هستند. حتی یک جریان سیاسی-نظامی با نام «سرمه چاران» بلوچ  برای استقلال بلوچستان شرقی (واقع شده در مرزهای پاکستان) سالها است به مبارزه مسلحانه با رژیم مرتجع پاکستان پرداخته و خواستار ورود مستقیم بورژوازی بلوچ در ساختار اقتصاد سیاسی امپریالیستهای غربی است. بخشی از جریانات سیاسی و نظامی بورژوازی بلوچ در ضدیت با رژیم ایران را هم گروه ها و گرایشات بنیادگرای اسلامی اهل سنت تشکیل میدهند که گاها به عملیات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی هم دست میزنند.

اما دراین میان اکثریت بلوچها که نیمی از آنان زنان ستمدیده در هر سه بخش بلوچستان هستند، طبقات تحتانی و فرودستان و کارگران را تشکیل میدهند. بخش قابل توجهی از این اقشار در فقدان یک خط انقلابی و حزب انقلابی کمونیستی در بلوچستان، به زیر پر و بال سیاستهای بورژوازی طبقات و اقشار مذکور میروند. برخی طرفدار مولوی های فرصت طلب و مرتجعی مانند عبدالحمید و توهمات اصلاح طلبانه در چارچوب جمهوری اسلامی میشوند؛ برخی چشم به امپریالیستهای غربی و بورژوا ناسیونالیستهای طرفدار امپریالیستها میدوزند و تعدادی از جوانان بلوچ نیز به گروه های سیاسی و نظامی بنیادگرای اسلامی ملحق میشوند.

اما واقعیت این است که افق و برنامه سیاسی هیچکدام از این جریانات و گروه های سیاسی، منافع بلند مدت اکثریت مردم بلوچ یعنی مردم تحت ستم و زحمتکشان را تأمین نمیکنند. آنها خواهان از میان بردن روابط تولیدی و اجتماعی و سیاسی طبقاتی موجود نیستند که ستم بر زن را در سیستم خود ادغام کرده و ستم ملی را هم به وجود آورده است. آنها در چارچوب همین روابط تولیدی و اجتماعی طبقاتی خواهان جایگزین شدن بورژوازی و فئودالهای بلوچ به جای طبقات حاکمۀ وابسته به دولتهای ارتجاعی ایران، پاکستان و افغانستان هستند. از این رو قادر نیستند انواع تبعیضها و ستمهای موجود در بلوچستان یعنی ستم طبقاتی، ستم ملی و ستم بر زن را ریشه کن کنند. ستم ملی و ستم بر زن و ستمهای دیگر آنچنان با ساختار و عملکردهای اقتصادی و سیاسی سیستم سرمایه داری عجین شده است که بدون متوقف کردن قوانین حرکت سرمایه، بدون نابود کردن مناسبات و نهادهای استثماری آن و بدون محو تبعیض های اجتماعی و فرهنگی ناشی از این مناسبات، نمیتوان انواع ستمها و ستم ملی را از بین برد. درست به همین دلیل، یعنی درهم تنیدگی این ستمها در ساختار سیستم جهانی سرمایه داری امپریالیستی، مبارزه علیه این ستمها و ستم ملی، نه از طریق اصلاحات ومطالبه گری ازسیستم موجود جمهوری اسلامی میسر است و نه از طریق راه هایی که احزاب ناسیونالیست بلوچ  که همچنان خواهان باقی ماندن در چهار چوب ساختار اقتصادی و سیاسی سیستم سرمایه داری هستند، میسر می باشد.

حل مسالۀ ستم ملی در مبارزۀ انقلابی برای در هم شکستن ماشین دولتی بورژوازی و استقرارسوسیالیسم و مناسبات نوین سوسیالیستی میسر است و اهمیت اساسی دارد. برای ساختن جامعه ای عاری از هر گونه تبعیض و نابرابری و ستم باید سازمان تولیدی و اجتماعی جامعه و نهاد های سیاسی و فرهنگی حاکم بر جهان و هر کشورخاصِ تحت این نظام به صورت ریشه ای و بنیادی تغییر یابد. این ضرورت نیز بدون کسب قدرت سیاسی در یک جنگ انقلابی توده ای ممکن نیست و نخواهد بود. در سند «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران»، حق تعیین سرنوشت ملل تحت ستم تا جدایی  کامل  و تشکیل دولت مستقل برای تمام ملل ستمدیده از جمله ملت بلوچ درج شده است.

اما واقعیت این است که توده های مردم ملت بلوچ به چیزی بیشتر از «بلوچستان مستقل» نیاز دارد. چرا که بدون محو سیستم سرمایه داری و برقراری یک سیستم بنیادن نوین اقتصادی و سیاسی یعنی سوسیالیسم، هیچ مشکلی ازتضادهای موجود در بلوچستان و ملت ستمدیدۀ بلوچ حل نشده و همین مناسبات ستم و استثمار این بار با دست طبقات فرادست آنها و مردان علیه طبقات فرودست و کارگران و زحمتکشان و زنان باز تولید خواهد شد.