واقعیت کمونیسم: اقتصاد سیاسی بخش ۲۲: سیاست های چین سوسیالیستی در توسعه صنعت
از نشریه آتش شماره ۱۲۶. اردیبهشت ۱۴۰۱
در شماره پیش(۱) به نقل از فصل هفتم در «کتاب شانگهای»، خاطرنشان کردیم که، مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست، یکی از وظایف مهم پرولتاریا بعد از کسب قدرت را «ترکیب کشاورزی و صنایع کارخانه ای و محو تدریجی تمایز بین شهر و روستا» دانستند. (مارکس و انگلس، مانیفست کمونیست)
مفهوم سازیِ مائوئیستی در مورد رابطه میان صنعت و کشاورزی در اقتصاد سوسیالیستی به طور موجز چنین بود: «کشاورزی به عنوان تکیه گاه و صنعت به عنوان عامل رهبری». تشریح ماتریالیست دیالکتیکی رابطۀ میان این دو بخش اقتصاد در نظام سرمایه داری و سوسیالیسم، به طور درخشان و روشن در کتاب شانگهای آمده است: «یکی از صفات مشخصه جامعه سرمایه داری تضاد خصمانه میان صنعت و کشاورزی است که صنعت کشاورزی را استثمار و شهر روستا را غارت می کند. در جامعه سوسیالیستی با تحقق مالکیت همگانی سوسیالیستی این تضاد خصمانه از میان می رود اما اختلاف میان صنعت و کشاورزی، و شهر و روستا کماکان موجود است. بنابراین رابطه میان صنعت و کشاورزی در جامعه سوسیالیستی خصلتی دوگانه دارد که ویژه دوران گذار از سرمایه داری به کمونیسم است.» (کتاب شانگهای، فصل ۷)
در همان جا گفته می شود، با تغییرنظام مالکیتبرابزار تولید و با تنظیم برنامه ریزی شده تولید صنعتی و کشاورزی توسط دولت، شکل جدید رابطه بین صنعت و کشاورزی آنطور که مارکس پیش بینی می کرد، شروع به ظهور می کند. دولت سوسیالیستی از طریق اقتصاد برنامه ریزی شده، صنعت را در عرصه تولید به کشاورزی متصل می کند. (۲ا)
در شماره پیش همچنین خاطرنشان کردیم که الگوی توسعه اقتصاد در چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶)، تفاوت کیفی با الگوی توسعه اقتصاد سوسیالیستی در شوروی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) داشت و تجربۀ اقتصاد مائوئیستی در چین، ماحصل جمعبندی از تجارب منفی و گسستی مهم در تئوری و پراتیک از تجربه شوروی سوسیالیستی بود. در واقع نفوذ گستردۀ «تئوری رشد نیروهای مولده» در جنبش کمونیستی جهان، از جمله ایران، ریشه در عدم درک گسست های مهم مائوتسه دون از «مارکسیسم روسی» — از جمله در زمینۀ توسعۀ اقتصاد سوسیالیستی دارد. نه فقط در دورۀ رهبری استالین بلکه از آن پیش تر، خودِ لنین با گفتن این که «سوسیالیسم مترادف با الکتریفیکاسیون است» بذرهای این شیوۀ تفکر را کاشت و در دوره استالین، ساختمان سوسیالیسم مترادف شد با صنعتی شدن و سبقت گرفتن از کشورهای سرمایه داری امپریالیستی در «تولید فولاد» و «مهندسی» که نه فقط ضربات سخت بر توسعه اقتصاد سوسیالیستی موزون زد بلکه به تشدید شکاف های میان شهر و روستا و دیگر شکاف های طبقاتی دامن زد و ضایعات عظیم زیست محیطی به بار آورد. (۳)
نقش صنعت به عنوان عامل رهبری کننده یعنی چه؟
بی تردید کشاورزی در بقای نوع بشر، عاملی اساسی بوده است، اما انسان بدون ساختن ابزار استخوانی و فلزی و از آنجا، انواع و اقسام ماشین ها هرگز نمی توانست خودِ کشاورزی را نیز بسط و گسترش دهد و به طور مستمر کارآیی خود را بالا ببرد تا بتواند وقت خود را از تلاش دائم برای بقاء آزاد کند و استعدادها و خلاقیت های همه جانبۀ خود را در زمینه تولید دانش و هنر پرورش دهد. اما، با ظهور جامعۀ سلسله مراتبی طبقاتی و جنسیتی، میان «کار بدنی» و «کار فکری» نیز تقسیم و شکاف به وجود آمد، به طوری که تولیدکنندگان مستقیم (برده ها، رعیت ها، کارگران) و قشرهای تحت ستم اجتماعی (زنان، ملل تحت ستم، مهاجرین و …) از عرصۀ تولیدات فکری و دانش و هنر محروم ماندند. در جامعۀ سوسیالیستی، صنعت در توسعه اقتصاد سوسیالیستی نقش رهبری را بازی می کند. بدین معنا که توسعۀ صنعت موجب فراهم شدن ابزار پیشرفته برای بخشهای متعدد اقتصاد می شود و نوآوری های تکنیکی می شود و نتیجتا بارآوری کار و تولید اجتماعی افزایش می یابد. اما، هم زمان سیاست های سوسیالیستی، آگاهانه و نقشه مند مانع از آن می شوند که این توسعه، در عین حال توسعۀ شکاف های طبقاتی، جنسیتی، شکاف میان «کار فکری و کار یدی» و شکاف های منطقه ای و ملی شود. این سیاست ها، نه تنها رابطۀ میان صنعت و کشاورزی، بلکه در صنعت رابطه میان دو شاخۀ اصلی صنعت یعنی «صنایع سبک و سنگین» را تنظیم می کنند. این سیاست ها، رشد نیروهای مولده (یعنی، بالا بردن بالا بارآوری کار) را تابع «انقلابی کردن روابط تولیدی» در صنعت و کشاورزی می کنند، تا روابط تولیدی سوسیالیستی تبدیل به روابط تولیدی سرمایه داری نشوند و صنعت در خدمت به توسعه شیوه تولیدی سوسیالیستی و روابط طبقاتی سوسیالیستی رشد کند.
سیاست توسعه صنعتی در شرایط عقب ماندگی نسبی صنعتی
چینِ قبل از انقلاب اکتبر ۱۹۴۹، یک جامعه نیمه فئودالی و نیمه مستعمره بود. اقتصاد تحت سیطرۀ سرمایه های امپریالیستی، فئودالیسم و سرمایه داری ای بود که هم وابسته به سرمایه های امپریالیستی بود و هم وابسته به نهاده های ارزان که از طریق اقتصاد فئودالی برای آن تامین می شد. در هر حالت، فوق العاده عقب مانده بود. به طوری که وقتی در سال ۱۹۴۹ انقلاب شد، محصول سالانه فولاد فقط ۱۵۸ هزار تن بود. تولیدات صنایع سنگین بسیار کم بود. به گفتۀ کتاب شانگهای، «پرولتاریای چین که چنین شرایط محقرانه ای را از چین کهنه به ارث برده بود و اینک قدرت سیاسی را بدست گرفته بود با مسئله بسیار مبرم صنعتی کردن سریع مواجه شد. …»
سیاست های مشخصی که برای ایجاد یک نظام صنعتی سوسیالیستی اتخاذ شد عبارت بود از درهم آمیختن موسسات بزرگ، متوسط و کوچک؛ توزیع جغرافیایی موزون صنایع در کشور؛ هسته مرکزی این نظام صنعتی تولید آهن و فولاد و ماشین سازی بود. مجتمع های صنعتی در هر منطقه با یکدیگر هماهنگ و در چارچوب استان های گوناگون استقلال نسبی داشتند اما «همه آنها به طور نقشه مند و گام به گام» برقرار شده بودند. (شانگهای فصل ۷) سیاست صنعتی کردن سوسیالیستی را مائوتسه دون چنین توضیح داد: «صنایع سنگین هسته مرکزی ساختمان اقتصادی چین است. در عین حال باید توجه کامل به رشد کشاورزی و صنایع سبک کرد.» (مائو، حل صحیح تضادهای درون خلق )
خط مشی مائوئیست ها مبتنی بر تنظیم روابط متقابل موزون میان کشاورزی، صنایع سبک و صنایع سنگین بود و خطی را که برای آن فرموله کردند چنین بود: « صنایع سنگین را از طریق توسعه بیشتر صنایع سبک و کشاورزی توسعه دهید. از طریق بکارگیری این شیوه، کشاورزی و صنایع سبک توسعه یافته اند. کشاورزی و صنایع سبک نه فقط می توانند میزان عظیم و بیسابقه ای از وسایل معیشت را فراهم آورند و زندگی خلق را بهبود بخشند بلکه می توانند مشکل انباشت ذخایر نقدی را حل کرده و برای صنایع سنگین بازار فراهم کنند و به این ترتیب رشد با ثبات تر و قابل اتکاء تر صنایع سنگین را تضمین کنند.» (همانجا)
در مقابل این سیاست، یک خط مشی بورژوایی نیز در حزب کمونیست چین موجود بود که توسط شخصی به نام «لیو شائوچی» و «لین پیائو» نمایندگی می شد. خط مشی و سیاست های آنها صنایع سنگین را به بهای کشاورزی و صنایع سبک رشد داد. «اما این روش نتایج اقتصادی ضعیف تر، کمتر و کندتر را به بهای سنگین بهمراه می آورد. این خط ، با غفلت از رشد کشاورزی و صنایع سبک و از طریق رشد معوج و ناموزون صنایع سنگین، سطح زندگی توده های وسیع را تضمین نمی کند و مطمئنا موجب رشد نارضایتی در میان مردم توسعه نامتناسب صنایع سنگین می گردد.» (همانجا)
بر خلاف اتهاماتی که از سوی این جریان بورژوایی به مائوئیست های حزب کمونیست چین زده می شد، مائوئیست ها نسبت به توسعه صنایع سنگین بی توجه نبودند و در سیاست توسعه صنعتی، رشد و گسترش صنایع سبک را پایه و رشد صنایع سنگین را «عامل رهبری کننده» می دانستند. کتاب شانگهای می نویسد: «نقش صنایع سنگین را میتوان بدین ترتیب تشریح نمود: فراهم کردن ماشین های مدرن کشاورزی گوناگون، موتور برق، کود شیمیایی، سموم دفع آفات نباتی و سایر ابزار تولید کشاورزی؛ تولید ماشین های صنایع سبک و مواد خام صنایع سبک، دامن زدن به نوآوری های فنی و بالا بردن بارآوری کار در صنایع سبک بنحوی که این صنایع بتوانند محصولات بهتر و متنوع تر صنعتی را جهت استفاده روزمره فراهم نمایند؛ فراهم کردن وسایل مدرن حمل و نقل، ساختمان و صنایع دفاع ملی جهت دامن زدن به نوآوری های فنی و توسعه در این عرصه ها. از همه اینها می توانیم ببینیم که نقش صنایع سنگین بعنوان عامل رهبری کننده یک شرط ضروری برای دست یابی به مکانیزاسیون کشاورزی است. علاوه بر این، یک شرط ضروی برای دامن زدن به نوآوری فنی در کل اقتصاد ملی و تحکیم دفاع ملی، تضمین امنیت ملی، تقویت دیکتاتوری پرولتری و حمایت از انقلاب جهانی است.» (همانجا)
قرار دادن سیاست در فرماندهی اقتصاد و اتکاء به خلاقیت توده ها
توسعه اقتصاد سوسیالیستی، بدون قرار دادن سیاست های انقلابی سوسیالیستی در فرماندهی، بدون برانگیختن شور و شوق و خلاقیت و آگاهی کارگران و دیگر زحمتکشان شهر و روستا، هرگز ممکن نمی شد و این امر، ارزشمندترین و گرانبهاترین «نهادۀ» توسعۀ اقتصاد سوسیالیستی در چین سوسیالیستی بود. آموزش علم کمونیسم که در آن زمان «مارکسیسم-لنینیسم-اندیشه مائو» خوانده می شد، یکی از روش های مهم در «قرار دادن سیاست در فرماندهی اقتصاد» بود. این آموزش، در سه سطح اهمیت فوق العاده داشت: اول، کارگران و کارکنان تفاوت میان اقتصاد سوسیالیستی و شاخص های آن با اقتصاد سرمایه داری و شاخص های آن را درک می کردند و توانشان در تمیز دادن تفاوت میان سیاست های بزرگ و کوچکی که هر یک به یکی از این دو نظام اقتصادی خدمت می کنند بالا می رفت. دوم، توان کارگران در به کاربست ماتریالیسم دیالکتیک در تشخیص و حل علمی معضلات حوزه اقتصادی زیر رهبری خود را بالا می برد. سوم، تقسیم کار میان کارگران و مهندسان (کار یدی و کار فکری) که کماکان در جامعه سوسیالیستی موجود است، کمتر می شد و با ایجاد ترکیب نوینی میان کارگران و مهندسین که در آن کارگران درگیر در فن آوری و نوآوری فنی می شدند و مهندسین به طور متناوب درگیر در کار یدی می شدند، موجب کم شدن شکاف کار فکری و کار یدی می شد.
دو الگوی مهم که در کتاب شانگهای از آنها به عنوان الگوی مثبت برای حوزه توسعه صنعت و حوزه توسعه کشاورزی نام می برد «تاچین» در صنعت و «تاچای» در کشاورزی است.
«تاچین» صنایع جدید نفتی بود که در سال ۱۹۶۰ بر روی یک زمین بایر درست شد و در سه سال به پایان رسید. کتاب شانگهای می نویسد: «چند صد هزار کارمند و کارگر به آنجا رسیدند تا حوزه نفتی را بسازند، فقط یک آسمان آبی بالای سرشان بود و زمین صاف و علفزار زیرپایشان . هوا سرد و خاک یخ زده بود. … کامیون و جرثقیل بحد کافی وجود نداشت. شاهراهی در کار نبود. راهها گل آلود بودند. تامین آب و برق با کمبود بسیار روبرو بود. کارگران قهرمان تاچین … پیگیرانه سیاستهای پرولتری را در مقام فرماندهی قرار دادند و به مطالعه آثار صدر مائو به ویژه اثر ” درباره پراتیک“ و ” درباره تضاد“ پرداختند. … در فاصله کمی بیش از سه سال، یک حوزه بزرگ و درجه یک نفتی در چین تاسیس شد. چین از سال ۱۹۶۳ در زمینه محصولات نفتی اساسا خودکفا شد. کارگران تاچین تحقیقات علمی بیشماری نیز به پیش بردند و مشکلات فنی متعدد و مهمی را در زمینه حفاری و پالایش حل کردند که از اهمیت جهانی برخوردار است. … حوزه نفتی تاچین یک سپاه کارگری تربیت کرده که از آگاهی طبقاتی، انگیزه، یک سبک کار خوب، تشکیلات و انضباط برخوردار است. آنها می توانند سختی ها را پشت سر نهند و در نبردهای دشوار بجنگند.» (همانجا)
در جامعه سوسیالیستی رابطه صنعت ـ کشاورزی خصلت دوگانه دارد
در جامعه سوسیالیستی با تغییر نظام مالکیت بر ابزار تولید و با تنظیم برنامه ریزی شده دولت سوسیالیستی صنعت را در عرصه تولید به کشاورزی متصل می کند. اما ناموزونی میان صنعت و کشاورزی تا مدت ها ادامه می یابد. به طور مثال در چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) صنایع، عمدتا بر اساس نظام مالکیت همگانی سوسیالیستی بنا شده بودند اما مالکیت در کشاورزی بر پایه نظام مالکیت کلکتیو (جمعی ) قرار داشت. بنابراین، اتصال برنامه ریزی شده میان صنعت و کشاورزی در عرصه تولید فقط می توانست از طریق مبادله توسط پول محقق شود و «حق بورژوایی» یک جنبه ناگزیر از روابط بین صنعت و کشاورزی بود. مائوئیست ها تلاش می کردند، این معضل را آگاهانه حل کنند. کتاب شانگهای تاکید می کند: «از یک طرف، ما باید اتصالات میان تولید صنعتی و کشاورزی را خوب برنامه ریزی کنیم و تضمین کنیم که تولید در این دو رشته در مدار برنامه ریزی دولتی انجام شود و هیچگاه بر لیبرالیزه کردن سرمایه داری تولید راه گشوده نشود. این جنبه عمده است. از سوی دیگر، … از آنجا که اتصال میان صنعت و کشاورزی سوسیالیستی تحت نظام کالایی صورت می گیرد، در این رابطه قانون ارزش باید عمل کند. … در عین حال این را هم باید دید که در پروسه متصل کردن کشاورزی و صنعت سوسیالیستی، مبارزه بین پرولتاریا و بورژوازی بسیار حاد است. مرتبط کردن صنعت و کشاورزی مستلزم استفاده از روابط کالایی و پولی است. این روابط دقیقا همان خاکی است که عناصر بورژوای نوخاسته را می پروراند. با توجه به تاثیرات بورژوایی، وجود حق بورژوایی، و نیروی عادت تولید کنندگان کوچک، عناصر بورژوای نوخاسته بطور ناگزیر و گروه گروه سربلند خواهند کرد. عناصر بورژوای قدیم و جدید هماره میخواهند از روابط کالایی و پولی که بین صنعت و کشاورزی برقرار است برای عملیات سفته بازانه و به جیب زدن سودهای کلان استفاده کنند. به این نوع فعالیتهای سرمایه دارانه باید ضربه زد. باید حق بورژوایی را در پروسه متصل کردن صنعت و کشاورزی محدود کرد. گرایشات خودبخودی تولید کنندگان کوچک باید مورد نقد قرار گیرد. فقط بدین طریق است که می توان رابطه بین صنعت و کشاورزی را تدریجا از رد پاهای جامعه کهن خلاص کرده و در جهت کمونیسم پیشروی کرد.» (همانجا)
تمام این پیچیدگی ها، ثابت می کند که در دوران طولانیِ «گذار سوسیالیستی به کمونیسم در جهان»، صرفا با تبدیل مالکیت خصوصیِ ابزار تولید به مالکیت همگانی سوسیالیستیِ ابزار تولید، معضل ممانعت از رجعت سرمایه داری حل نمی شود. بلکه سیاست های مشخص تر می توانند در همان چارچوب مالکیت همگانی سوسیالیستی، با استفاده از وجود «حق بورژوایی» تبدیل به سیاست های کاملا بورژوایی شده و در بازه زمانی کافی چارچوبۀ بزرگترِ مالکیت همگانی سوسیالیستی بر ابزار تولید را نیز تضعیف کرده و از میان ببرند. بنابراین، همانطور که مائوتسه دون مساله را تدوین و تئوریزه کرد، مبارزه طبقاتی میان «راه سوسیالیستی» و «راه سرمایه داری» در دوره طولانی «گذار» به شدت ادامه دارد.
اتحاد کارگر ـ دهقان در سوسیالیسم هم ادامه دارد
در چین سوسیالیستی، به علت آنکه هنوز جمعیت وسیع دهقانی که بر پایه نظام مالکیت کلکتیو وجود داشت، مرتبط کردن کشاورزی و صنعت سوسیالیستی، فقط مساله مربوط به این دو بخش از تولیدات مادی نبود. بلکه به روابط متقابل دو طبقه بزرگ کارکن یعنی کارگران و دهقانان مربوط می شد: مساله ای مربوط به اتحاد کارگر ـ دهقان. این مساله در جوامع سوسیالیستی آینده نیز تا حد زیادی پابرجا خواهد بود. در واقع، یکی از معضلات بزرگ سیاست سوسیالیستی هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ تاسیس شد، عدم شناخت از این مساله و عدم توجه به آن بود و چین سوسیالیستی، یک گسست مهم در این زمینه را نیز نمایندگی می کرد. کتاب شانگهای توضیح می دهد که:« بعد از آن که طبقه کارگر قدرت سیاسی را کسب و دهقانان را در سرنگونی طبقه ملاک رهبری کرد و اصلاحات ارضی و کلکتیویزاسیون کشاورزی را محقق ساخت، کماکان انجام اقدامات زیر ضروری است: باید دهقانان را در انجام نبردی قاطعانه علیه دشمن طبقاتی در مناطق روستایی رهبری کرد. باید امر آموزش سوسیالیستی را برای کمک به آنها در تحقق هرچه بیشتر مکانیزاسیون کشاورزی برمبنای کلکتیویزاسیون هدایت نمود. باید استانداردهای مادی و فرهنگی زندگی آنان را بتدریج بر پایه رشد تولید بالا برد. و باید دهقانان را در پیروی قاطعانه از راه سوسیالیستی رهبری کرد. بدین ترتیب تفاوتهای بین شهر و روستا می تواند کاهش یافته و اتحاد کارگر ـ دهقان می تواند محکمتر شود. … باید به مسئله اینطور نگاه کرد که طبقه کارگر بر سر جلب وفاداری دهقانان با بورژوازی درگیر مبارزه است. همه اینها یک موضوع جدید مبارزه طبقاتی تحت نظام سوسیالیستی است.»
در شماره آینده به موضوع «حسابرسی اقتصادی» در اقتصاد سوسیالیستی و تجربه چین سوسیالیستی می پردازیم. بدین منظور فصل ۸ از کتاب شانگهای مرجع اصلی ما خواهد بود.
پانویس ها
۱- مندرج در آتش شماره ۱۲۴، ستون «واقعیت کمونیسم» بخش ۲۱ از مباحث اقتصاد سیاسی تحت عنوان «در اقتصاد سوسیالیستی،رابطه بین کشاورزی و صنعت، پیشاپیش حائز یک عنصر کمونیستی است … اما بقایای جامعۀ کهنه در این روابط کماکان وجود دارد».
۲- لازم به توضیح است که در فصل ۷ از کتاب شانگهای منابع اصلی مرجع مطالعه به این ترتیب ذکر شده اند: مارکس، جلد سوم کاپیتال، فصل ۳۷؛ مائو، حل صحیح تضادهای درون خلق بخشهای ۳ و ۱۲
۳- آتش شماره ۱۲۴، ستون «واقعیت کمونیسم»، بخش ۲۱