پروژه ای به نام «رضا پهلوی» آلترناتیوسازی امپریالیستی در مقابل سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

جمهوری اسلامی باید برود و این ضرورتی است که باید پاسخ بگیرد. اما این که این رژیم برای چه و برای که باید سرنگون شود و به جای آن چه سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بنشیند به طرز خطرناکی ناروشن است. یک ضد انقلاب جدید، پروژه و پروسه ای تحت نام رضا پهلوی و با کفالت امپریالیست های آمریکایی برای شکل دادن به رژیم آینده به راه افتاده است. هدف آن: تجدید سازماندهی طبقۀ حاکمه در ایران است. روشی که در حال حاضر در پیش گرفته شده، ایجاد ائتلافی از حامیان رژیم سرنگون شدۀ شاه و بخشی از نظامیان و امنیتی ها و دیوان سالاران و آخوندهای حاکم در جمهوری اسلامی است. مساله، «فرد» و «گذشته» او نیست. رضا پهلوی سخنگو و صدای ضد انقلاب جدیدی است که با کمک قدرت های امپریالیستی به ویژه آمریکا خود را سازمان می دهد، یارگیری می کند، نیروهای سیاسی را که باید «خنثی» شوند نشانه گذاری می کند (آنطور که خمینی و شرکاء در سال ۵۷ کردند) و وعده های پوپولیستی در مورد آیندۀ «دموکراتیک» و «رفاه اقتصادی» هم می‏دهد (بازهم، مانند خمینی و هم پالگی هایش در سال ۵۷).
علاوه بر این، از درون جمهوری اسلامی هم صداهایی در لزوم «تغییر» بلند است که می توان آن را نوعی «گفتگو» و «چانه زنی» با این پروژه تلقی کرد. به طور مثال رجوع کنید به «سه سناریو پیش روی جمهوری اسلامی قرار دارد» از عباس عبدی.(۱) طرح های دیگری هم از سوی برخی اپوزیسیون خارج از کشور داده می شود. مانند جمهوری خواهی، ایجاد قطب ملل غیر فارس حول خواست فدرالیسم، و غیره. اما هیچ یک از این ها، خارج از چارچوب نظام سرمایه داری در ایران و اصول و کارکردهای نظام سرمایه داری- امپریالیستی حاکم در جهان قرار ندارند. از این رو، نباید تعجب کرد که در نهایت، این طرح ها و سخنگویان شان در پروژۀ رضا پهلوی ادغام شوند یا به قول برخی با آن «همگرایی» کنند! اما آن چه گفته شد به معنای «موفقیت» این پروژه نیست. خیر! زمین، نه زیرپای جمهوری اسلامی سفت است و نه زیر پای ضد انقلاب خارج از حکومت. زیرا، بحران در ایران تبارزی از بحران فراگیری است که کل نظام سرمایه داری-امپریالیستی را فراگرفته است و صحنۀ جهانی در شکل دادن به روندهای داخل ایران تعیین کننده است. اوضاع جهان بسیار سیال با غیر منتظره های عجیب است. پیش درآمدهای آن را می توان در جنگ نیابتی میان امپریالیست های ناتو و امپریالیسم روسیه در اوکراین دید، در قدرت گیری فاشیست ها در حکومت و جامعۀ آمریکا و امکانِ بسیار واقعیِ به راه افتادن جنگ داخلی میان نیروهای فاشیست با نیروهای حامی حفظ نظم موجود و همچنین وقوع انقلاب (یا ترکیبی از هر دو) در آن کشور را دید؛ چشم انداز به راه افتادن موج بلندی از مبارزات کارگری و دانشجویی و محیط زیستی و زنان حتا در کشورهای مرفه امپریالیستی اروپا را نیز می توان دید.

امپریالیسم آمریکا و پروژه «رضا پهلوی»
بیش از ۴۰ سال است که امپریالیسم آمریکا با هدفِ بازگشت به موقعیتی که از بعد از جنگ جهانی دوم تا سرنگونی رژیم شاه در ایران داشت، کار فکری و عملی کرده و تدارک دیده است: از جمله، با رصد کردن و تعلیم بسیاری از ایرانیان در تبعید و جذب بسیاری از کارگزاران سابق جمهوری اسلامی. اما امروز، بر بستر اوضاع جهانی که موقعیت آمریکا را بی ثبات تر از همیشه کرده است و بلند شدن خیزش بی نظیر «ژینا» که چهار ستون جمهوری اسلامی را به لرزه درآورده است، حاکمان امپریالیسم آمریکا به این نتیجه رسیده اند که فرصتی به دست آمده تا شانس خود را در «دگردیسی» رژیم جمهوری اسلامی یا «جا به جایی» آن با رژیمی که متحد آمریکا باشد، بیازمایند. هرچند، شکست پروژه های آمریکا در خاورمیانه در ۲۵ سال گذشته و ورود امپریالیست تازه نفسی چون چین به این منطقه که نفوذ بسیار زیادی در ایران دارد، بر توان آمریکا و کلیۀ پروژه های تحت حمایت آمریکا از جمله پروژه رضا پهلوی، حد می زند. با این حال، خاورمیانه بخشی از امپراتوری امپریالیسم آمریکا است و مجبور است نقشه ای برای کشیدن ایران به مدار خود داشته باشد. امپریالیسم آمریکا حول این نقشه، نیروهای تحت حمایت خود را سازماندهی می کند و با ترغیب و تهدید، نیروهای سیاسی مختلف اپوزیسیون را به سمت این پروژه هول می دهد — از جمله، برخی نیروهای کرد و بلوچ و روشنفکران لیبرال دموکرات دانشگاهی و حقوق بشری و مطبوعاتی تا جمهوری خواهان طرفدار امپریالیست های اروپایی و غیره را. اما، مهم ترین انتظار امپریالیسم آمریکا از این پروژه/پروسه آن است که بتواند مراکز قدرت در جمهوری اسلامی را جذب کند تا در رژیم آیندۀ متمایل به آمریکا، امکان استفاده از ساختارهای قدرت حاکم کماکان وجود داشته باشد. وجود شکاف های عمیق در هیئت حاکمه جمهوری اسلامی، این گرایش را در میان مراکز فکر امپریالیسم آمریکا تقویت می کند. آن چه چنین طرح هایی را پر از تناقضات ذاتی می کند، بازهم چارچوبۀ بزرگ تر اوضاع جهانی است. دستان قدرتمند بحران در نظام جهانی، مرتبا ارزش این پروژه های ضد انقلابی را در بازار بورس جهانی بالا و پایین می برد و می تواند کاملا آن را بر زمین بزند. زیرا صحنه سیاسی جهان، مانند صحنه بازار جهانی سرمایه داری، پر از هرج و مرج است و زمین زیرپای همه این بازیگران بسیار لغزنده و آیندۀ «قمار بر سر ایران» برایشان نامعلوم است. بی جهت نیست که مراکز فکر امپریالیست های آمریکایی با «بیم و امید» به صحنۀ ایران می نگرند.(۲) مراکز قدرت در داخل و بیرون جمهوری اسلامی و قدرت های امپریالیست از «شرق» تا «غرب»، تلاش می کنند تا به طور نقشه مند حرکت کرده و آیندۀ ایرانِ پس از جمهوری اسلامی را «کنترل» کنند. اما اوضاع بسیار تضادمند است و با دخالتگری خط و استراتژی انقلابی می توان صحنه را کاملا به نفع انقلاب تجدید قطب بندی کرد.
با توجه به تصویر بزرگتر، یعنی تشدید بی سابقۀ تضاد اساسی سرمایه داری (تضاد میان تولید اجتماعی ثروت با تصاحب و کنترل خصوصی آن توسط قشر کوچکی از سرمایه داران)؛ و با توجه به آشوب بی سابقه ای که تشدید این تضاد، در نظام فرمانروایی سیاسیِ حاکم بر جهان تولید می کند؛ و با توجه به این که ترکیب اوضاع متلاطم جهان با تضادهای حاد سیاسی- ایدئولوژیک و اقتصادی- اجتماعیِ جامعۀ ایران، آن را تبدیل به یک نقطه اشتعال نظم جهانی کرده است … ورشکستگی پروژه «رضا پهلوی» و پروژه های مشابه آن و همچنین هر گونه تلاش مراکز قدرت در جمهوری اسلامی برای ترمیم رژیم، به سرعت عریان شده و در نهایت، شکست خواهند خورد. اما این امر، به خودی خود راه را برای انقلاب باز نخواهد کرد. راه انقلاب را باید باز کرد. هرچند، دستان قدرتمند بحران در سیستم عامل مهمی در آماده کردن زمینه های انقلاب است و انقلاب، پایه های مادی عمیق و رشد یابنده در این اوضاع دارد، اما اگر صف انقلاب به عنوان یک قطب موثر سربلند نکند، اگر کاری نکنیم که ده ها هزار و در نهایت میلیون ها نفر آگاهانه تمایز میان انقلاب واقعی با برنامه ها و سیاست های بورژوایی و ضد انقلابی را تشخیص دهند، نه تنها انقلاب موفق نمی شود بلکه روندهای وحشتناکی می تواند شکل بگیرد که چگونگی آن قابل پیش بینی نیست. مثلا، ایران می تواند صحنه و میدان جنگ های نیابتی شود. همان طور که اوکراین شده است.
اینجاست که نقش ما کمونیست های انقلابی به عنوان هستۀ مستحکم اردوی انقلاب مطرح می شود. پروژه ها و برنامه های ضد انقلاب داخل و بیرون حکومت و امپریالیست های حامی آن ها، بیان نگاهشان به ضرورت ها و آزادی هایشان در چنین اوضاعی است. ضرورت اساسی آن ها حفظ چارچوب کهنۀ نظم اجتماعی موجود است. ضرورت اساسی اما، سرنگون کردن کلیت نظم اجتماعی کهنه است و حتا با «تغییر رژیم» این ضرورت پابرجا خواهد بود. اما آزادی ما در جواب به این ضرورت در کجا نهفته است؟ در این جا، «آزادی» به معنای داشتن امکان و فرصت تعیین جهت تکامل جامعه به سمت مثبت و بنیاداً متفاوت از شرایط استثمار و ستم های چندگانه و نابودی محیط زیست است. «آزادی» ما در این است که بتوانیم در ابتدا ده ها هزار و در ادامه میلیون ها نفر را آگاه به مختصات و محتوا و برنامه یک انقلاب واقعی کنیم — انقلابی که واقعاً بتواند بر شرایط ستم و استثمار اکثریت جامعه نقطه پایان بگذارد. مشخصات این انقلاب باید برای شمار کثیری از مردم روشن باشد و عمیقاً درک کنند که همۀ مصائب و رنج‌های امروز جملگی ریشه در شیوۀ تولیدی سرمایه‌داری دارند. آزادی ما در آن است که علاوه بر ده ها هزار و میلیون ها انسان آگاه به محتوای انقلاب، از میان آن ها هزاران و در ادامه راه ده ها هزار نفر را به عنوان مبارزان و رهبران و فرماندهان استراتژیک انقلاب متشکل کرده و تعلیم دهیم.
در انجام این وظایف در اوضاع کنونی، یکی از مهمترین روش ها، ایجاد تمایز با آلترناتیوهای کهنه و پیش گذاشتن آلترناتیو یک انقلاب واقعی و مختصات و عملکرد جامعۀ سوسیالیستی نوین است. در عصر کنونی که عصر حاکمیت سرمایه داری در جامعه ما و کل جهان است، انقلاب واقعی فقط می تواند یک انقلاب کمونیستی باشد. حتا آزادی نیروهایی که کمونیست نیستند اما خواهان تغییر بنیادین جامعه می باشند، در چنین انقلابی است. برای خدمت به باز کردن راه این انقلاب، لازم نیست همه کمونیست انقلابی بشوند. اما کمونیست های انقلابی باید هسته مستحکم و متعهد، سازمان یافته و منضبط این راهِ سخت اما رهایی بخش باشند. پس، آزادی همه ما از نیروهای انقلابی کمونیست و همچنین نیروهای چپ و آزادیخواه، در باز کردن راه یک انقلاب اجتماعی واقعی از میان پیچ و خم‌ها و چالش‌های بزرگ سیاسی است. برای همین «انقلاب نه چیزی کمتر» و «انقلاب تنها راه حل است» شعارهایی به شدت واقع گرایانه هستند.

ما چه باید بکنیم؟ برنامه کوتاه مدت چیست؟
مقاومت سازمان یافته علیه جمهوری اسلامی باید عمدتاً با محتوای صریح انقلابی و همچنین خط کشی با ضد انقلاب جدید پیش برود. این محتوای انقلابی در موضعگیری علیه دو منسوخ «بنیادگرایی و امپریالیسم» که ایران و خاورمیانه را به آتش کشیده اند و بهم پیوستن خواست های هفت گانه ضد سرکوب سیاسی و زندانی سیاسی، ضد فقر و بیکاری، ضد ادغام دین و دولت، ضد حجاب اجباری و قوانین زن ستیز، ضد ستم ملی، ضد نابودی محیط زیست، ضد جنگ های ارتجاعی و امپریالیستی فشرده می شود. این محتوای انقلابی باید با فراگیر کردن «سه فرمان شورای حکومت موقت» (۳) تقویت شود. این «سه فرمان» خلاصه ای از اقداماتی است که از فردای سرنگونی جمهوری اسلامی توسط قدرت انقلابی که در جریان سرنگونی جمهوری اسلامی شکل گرفته است عملی خواهند شد. اما از همین امروز، چشم اندازی انضمامی به مردم می‏دهد، به آنان کمک می کند که حول برنامه ای که زخم های اجتماعی عمیق جامعه ما را خطاب قرار می دهند، برای انقلاب متحد شوند.
بر خلاف تبلیغات مسموم ضد انقلاب جدید و پیروانش، ایجاد جدایی با صف حامیان پروژه های ضد انقلابی، هرگز قدرت مقاومت ما علیه جمهوری اسلامی را کم نمی‏کند بلکه بر قدرت آن می افزاید. به این علت که مبارزه مردم را در مقابل اتحادهای ضد انقلاب جدید و مراکز قدرت در جمهوری اسلامی و معاملات کثیف امپریالیستی مصون می دارد. ولی از آن مهمتر، مبارزه علیه جمهوری اسلامی کیفیت علمی و منطبق بر ضرورت جامعه را پیدا می کند و همین امر قدرت تداوم و اعتماد به آینده را در میان صدها هزار و سپس میلیون ها نفر افزایش می دهد. در خارج کشور، امکان ایجاد اتحادهای وسیع انترناسیونالیستی را به وجود می آورد که یادآور حمایت از جنگ ویتنام علیه امپریالیسم آمریکا و حمایت تمام جهان از جنبش حقوق مدنی سیاهان در دهه شصت و حتا بسیار وسیع تر و عمیق تر از آن باشد.

 وظیفه عمده کمونیست ها چیست؟
در شرایط کنونی، سؤال مرکزی این است: «کدام بدیل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در مقابل جمهوری اسلامی قادر است و می‌تواند به رهایی مردم منجر شود؟» جواب حقیقی که بازتاب علمی واقعیت مادی جامعه ما و جهان است، این است: بدیل کیفیتاً و بنیاداً متفاوت از وضع موجود فقط یک جمهوری سوسیالیستی نوین می تواند باشد و تنها راه تحقق آن انقلاب کمونیستی است. اگر ما این حقیقت را پیش نگذاریم، در واقع میدان را برای بازسازی دولت دیکتاتوری بورژوازی در شکل‌های دیگر باز گذارده ایم تا چند ده سال دیگر اکثریت مردم جامعه محکوم به همان رنج های مفرطی شوند که امروز به آن ها تحمیل می شود. بازهم خیزش و بازهم سرکوب. پس وظیفۀ عمدۀ ما کمونیست‌ها، حتا در شرایطی که در اتحادهای وسیع برای باز کردن راه انقلاب با کسانی که کمونیست یا انقلابی نیستند کار می کنیم، انتقال آگاهی در مورد این بدیل و نقشه راه آن است. دو سند مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران و پیش‌نویس قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین ایران، تکیه‌گاه همیشگی ما در پیشبرد این وظیفه‌اند.
مردمی که در چهل سال گذشته از رهبران و سخنگویان واقعی خود (کمونیست‌های انقلابی) محروم بوده‌اند و به طور مکرر توسط جناح‌های اصول‌گرا و اصلاح‌طلب بازی داده شده و عادت کرده‌اند تا از میان «بد و بدتر» (از میان طیفی از شکنجه گران و ستمگران خود) یکی را انتخاب کنند، در صحنۀ پرآشوبی که در آن امثال رضا پهلوی-پاسداران و شوونیست های ایرانشهری متنفر از زن و کرد و بلوچ … افکار ارتجاعی پخش کرده و قدرت نمایی می کنند، دست به انتخاب درستی نخواهند زد، مگر این که ما به وظایف بالا عمل کنیم. مردم ما، با وجود خیزش سراسری بی نظیر، هنوز صدای واقعی و متحد خود را ندارند: صدایی که واقعاً منطبق بر منافع کوتاه مدت و درازمدتشان باشد. این صدا، باید در «انقلاب و نه چیزی کمتر» پژواک بیابد و با داشتن این آگاهی، مردم عمیقاً خواهند فهمید که نه فقط جمهوری اسلامی بلکه هر رژیمی که آمریکا با تکیه بر پروژه رضا پهلوی یا رضا پهلوی پلاس، به قدرت برساند، هرگز قادر به حل مسئلۀ فقر و بیکاری، ستم ملی و ستم بر زنان، فاجعه نابودی محیط زیست، گسترش جنگ‌های ویرانگر خاورمیانه و غیره نخواهند بود. 
توضیحات:

۱- گفتگوی اقتصاد آنلاین با عباس عبدی. ۷۱ دی ۱۰۴۱
«بدون حل سیاست داخلی امکان ندارد که مسائل ایران حل شود. … بخش‌های زیادی در سیستم به این نتیجه رسیدند که وضعیت فعلی را نمی‌توان ادامه داد. ولی به سهولت هم نمی‌توان راه‌حلی برای آن پیدا کرد. مگر این‌که مخالفان و منتقدان وضع موجود بتوانند برنامه‌ای روی میز بگذارند که چشم‌انداز مثبتی را به مردم ارائه کند و اعتمادی را هم در سیستم ایجاد کند. … این تنها راه عبور از وضعیت فعلی است، در غیر این صورت وضعیت همین طور ادامه پیدا خواهد کرد و یا جنگ خواهد شد، یا درگیری و یا فروپاشی.» او به حاکمیت هشدار می دهد که اگر وضع «بدون اصلاحات» ادامه یابد، آنها که سکوت کرده اند، سکوت خود را خواهند شکست و آنها که تا کنون با حرف از خیزش حمایت کرده اند به خیابان خواهند پیوست. و رک و صریح به خامنه ای وعده می دهد که چنانچه «سه اصلاحات در چارچوب نظام» صورت بگیرد، به قول وی «آنها که تا کنون با حرف حمایت کرده اند، سکوت خواهند کرد و خیابان هم مجبور به همراهی خواهد شد».
۲- رابرت کاپلان می نویسد: «یک ایران پساآخوندی به دلیل تجربه ای که با آخوندها داشته، در ابتدا بسیار طرف دار غرب خواهد بود. اما با گذشت زمان، از آن جا که این کشور در عمل به یک پازل بزرگ از یکپارچگی اوراسیا تبدیل می‌شود، ممکن است حتی روابط قوی‌تری با چین مستبد نسبت به آلمان کنونی برقرار کند. به عبارت دیگر، خاورمیانه صلح‌‌آمیزتر و یکپارچه‌تر می‌تواند به دلیل رقابت با پکن، درواقع چالش جدیدی برای ایالات متحده به وجود آورد. حدود ۸۵ میلیون نفر از یک سرزمین بسیار استراتژیک بطور ناگهانی در اقتصاد جهانی ادغام خواهند شد. ایران به معدن طلا برای تجارت بین‌الملل و جدایی‌ناپذیر مرحله بعدی جهانی شدن تبدیل خواهد شد. یک ایران دمکراتیک، جهان پساآمریکا را [در ارتباط با قدرت چین] آن قدر که پیچیده و متفاوت می‌ کند، تقویت نمی‌ کند». بلومبرگ، ۲۶ دسامبر ۲۰۲۲
۳- فرمان‌های سه‌ گانۀ شورای حکومت موقت؛ بخشی از سند مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران www.cpimlm.org