قرارداد چینیِ «ایران-عربستان» و نظام فرمانروایی جدید در خاورمیانه!
قرارداد ایران و عربستان که توسط چین دیکته شده است، ابعاد و پیامدهایی ورای ایران و عربستان دارد. در واقع، گشودن فصل جدیدی از حرکت تهاجمی امپریالیسم چین برای گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی اش در خاورمیانه، در رقابت با امپریالیسم آمریکا به عنوان امپریالیستِ مسلط در این منطقه است. جمهوری اسلامی مجبور به تبعیت از این حرکت است، زیرا بقایش وابسته به چین است.
در همان روزی که نمایندگان ایران و عربستان با وساطت وزیر امور خارجه چین، این قرارداد را در پکن امضاء میکردند، شی جین پینگ (واپسین قصابی که ادارۀ سیستم سرمایه داری- امپریالیستی چین را عهده دار است) در «کنگره ملی خلق» که نهاد قانونگذار چین است، گفت: «چین نقش فعالی در رفرم و توسعه نظام فرمانروایی جهان بازی خواهد کرد و سهم خود را در ساختن یک اقتصاد باز جهانی ادا کرده و سیاست «ابتکار توسعه جهانی» Global Development Initiative و «ابتکار امنیت جهانی»Global Security Initiative را اجرایی خواهد کرد و ثبات و انرژی مثبتی به توسعه صلح آمیز جهان تزریق خواهد کرد.»(۱)
اهمیت این قرارداد چنان است که حتی کسینجر گفت: «من آن را تغییری اساسی در وضعیت استراتژیک خاورمیانه میدانم»(۲) گام بعدی چین در ایجاد جهان «چند قطبی» که فقط زیر سلطه امپریالیسم آمریکا نباشد، سفر شی جین پینگ به روسیه برای «هماهنگی با روسیه» بود.(۳)
واقعیت چیست و چه اتفاقی دارد می افتد؟
چرا چین مجبور است دست به گسترش بزند؟ قوای محرکه زیربنایی که موجب تغییرات فاحش در اوضاع و جا به جایی های بزرگ در ساختارهای اقتصادی و سیاسی می شود و حیات میلیاردها انسان را دستخوش بی ثباتی می کند، چیست؟ هیچکس بهتر از باب آواکیان این حقیقت پایه ای را بیان نمی کند:
ما تحت سیستمی که سیستم سرمایه داری-امپریالیستی است زندگی می کنیم (سرمایه دارییک سیستم اقتصادی و سیاسیِ مبتنی بر استثمار و ستم است و امپریالیسم بهماهیت جهانیاین سیستم اشاره دارد). این سیستم مسبب رنج های هولناک برای مردم سراسر جهان و تهدید روزافزونی برای موجودیت خودِ نوع بشراست. این سیستم تحت سلطۀ شرکت ها، بانک ها و سایر نهادهای مالی سرمایه داری است که مقادیر عظیمی پول را کنترل میکنند. کلیت این سیستم مبتنی است بر استثمار … میلیاردها نفر – از جمله تعداد عظیمی از کودکان در سراسر جهان. سرمایه داران در رقابت بی امان و نابودکننده با یکدیگر قفل شده اند و این رقابت آنها را به سمت نفوذ به تمامی نقاط جهان، به ویژه کشورهای فقیرتر، به منظور استثمار وحشیانه تر مردم سوق می دهد و شمار عظیمی از مردم را به بیرون از اقتصاد معمول («رسمی») پرت می کند. … این سیستم جنگ به راه می اندازد: جنگ هایی برای فتح ملت ها و مردم، جنگ هایی برای کنترل بخش های کلیدی جهان، و حتی به طور بالقوه جنگ هایی بین کشورهای سرمایه دار-امپریالیست که مسلح به سلاح هسته ای هستند. آنها، به منظورتعیین قدرتمندترین ستمگر در جهان به جنگ رانده می شوند … تمامی این ها واقعیت هستند، و کسی نمی تواند از آن فرار کند. یا ما این واقعیت را به شکلی رادیکال و ریشه ای، در مسیری مثبت، تغییر می دهیم و یا اینکه همه چیز در مسیری منفی تغییر خواهد کرد. … مهم نیست که سیاستمداران چه وعده هایی می دهند- و مهم نیست که مردم چه طرح هایی را برای «عادلانه» تر یا «برابر» تر کردن اوضاع تحت این سیستم، مطرح می کنند- هیچ یک نمی توانند ماهیت پایه ای سیستم و طریقی که این سیستم بنا است در آن حرکت کند را تغییر دهند؛ درست به خاطر ماهیتی که سیستم دارد. … تنها یک انقلاب، یک انقلابی واقعی با هدفِ نابود کردن و برچیدن نهادهای رسمی خشونت و قدرت، و ایجاد سیستم اقتصادی و سیاسی بنیادا متفاوت، با هدف محو استثمار و ستم، می تواند وضعیت کنونی را به طریقی تغییر دهد که حقیقتا به سود توده های مردم و تمام بشریت باشد.» (آواکیان. دوران نادری که انقلاب را ممکن می کند فرارسیده است؛ چرا و چگونه این فرصت نادر را در درست بگیریم؟ ژوییه ۲۰۲۱)
قوای محرکه اساسی تهاجم ژئوپلتیک و ژئواکونومیک چین
ابتدا باید یک حقیقت بنیادین و اساسی را در مورد چین بدانیم: چین از انقلاب ۱۹۴۹ تا سال ۱۹۷۶ یک کشور سوسیالیستی بود، اما سوسیالیسم در این کشور سرنگون و سرمایه داری در آنجا احیاء شد. دولت کنونی، ۴۸ سال پیش، پس از مرگ مائو و از طریق کودتای خشونت بار علیه کمونیست ها و احیای سرمایه داری (با کمک امپریالیسم آمریکا) شکل گرفت. این دولت هنوز از برچسب «سوسیالیست» و «کمونیست» استفاده می کند. اما در واقع، نمایندۀ یک طبقه استثمارگر امپریالیست بی رحم است که مانند هر قدرت سرمایه داری- امپریالیستی، درگیر رقابت های اقتصادی و نظامی با امپریالیست های دیگر برای گسترش میدان استثمار و غارت خود در سه قاره آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین است.(۴)
چین نسبت به امپریالیست های آمریکا و اروپا و روسیه و ژاپن، در کلوپ سرمایه داران امپریالیست، «تازه وارد» است و لاجرم نیازمند رقابت و گسترش در جهان. در نتیجه با وجود آنکه عروج امپریالیستی اش مدیون شراکت آن با امپریالیسم آمریکا است، اما زیر فشار دینامیکِ «گسترش بیاب یا بمیرِ» سرمایه داری، مجبور است در نقاط مختلف دنیا، به ویژه در کشورهای «جنوب جهانی»، قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی آمریکا را به چالش بکشد و در مناطق تحت نفوذ امپریالیست های قدیمی، نفوذ کند. این اجبار از جبر بنیادین سرمایه به گسترش آنارشیک و رقابت نشئت می گیرد. این همان چیزی است که در بالا از باب آواکیان نقل کردیم: «سرمایه داران در رقابت بی امان و نابودکننده با یکدیگر قفل شده اند و این رقابت آنها را به سمت نفوذ به تمامی نقاط جهان، به ویژه کشورهای فقیرتر، به منظور استثمار وحشیانه تر مردم سوق می دهد و شمار عظیمی از مردم را به بیرون از اقتصاد معمول («رسمی») پرت می کند».
سرمایه داری امپریالیستیِ چین از طریق نابودیِ اقتصاد سوسیالیستی در شهر و روستا و ایجاد بزرگترین لشگر کارگر ارزان برای سرمایه های امپریالیستی جهان، در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ رشد کرد. حفظ نام «سوسیالیسم» توسط این دولت سرمایه داری سیاست ریاکارانه و مهمی برای مشروعیت بخشی به احیای استثمار و ستم جنسیتی و ملی و گسترش شکاف طبقاتی در داخل چین و چپاول امپریالیستی آن در ماورای مرزهایش بوده است. نفوذ اقتصادی چین در کشورهای آفریقایی یادآور چپاول و قساوت کمپانی های استعمار فرانسه و بلژیک در قرن نوزدهم در این قاره است. در اواسط دهه ۱۹۹۰ (اواخر دهه ۱۳۷۰) بسیاری از آفریقایی ها فکر می کردند سرمایه گذاری کمپانی های چینی در این قاره باعث شُل شدن بند اسارت مراکز مالی نظام سرمایه داری جهانی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بر اقتصاد این کشورها خواهد شد. ورود چین به عرصه سرمایه گذاری در آفریقا، نه تنها این «بند لعنت» را شُل تر نکرد بلکه آن را هرچه محکمتر کرد. به این ترتیب «معجزه چینی» تبدیل به «طاعون چینی» شد. چین برای تثبیت جای پای خود، قشرهای مافیایی و فاسد و بی رحمی را در میان سیاستمداران آفریقایی پرورش داد و به جان مردم این کشورها انداخت.
سرمایه های چینی برای کسب نفوذ و بیرون راندن رقبای غربی از کشورهای مختلف، در درجه اول روی کشورهایی تمرکز کردند که به دلایل سیاسی زیر تحریم و فشارهای مالی از سوی مراکز مالی غربی بودند؛ مثلا: آنگولا، جمهوری دموکراتیک کنگو و گینه و در خاورمیانه، ایران. چین با دادن وام های آسان به این حکومت ها و عقد قراردادهای محرمانه سه کار کرد:۱- جای خالی کمپانی های غربی را پر کرد. ۲- اقتصاد این کشورها را وابسته کرد. ۳- باندهای حکومتی قدرتمند وابسته به خود را در این کشورها به وجود آورد.
بنابراین، هرگز نباید چین کنونی را تداوم چین سوسیالیستی تحت رهبری مائوتسه دون از سال ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶ در آن کشور دانست. پول چینی که عکس مائوتسه دون بر روی آن نقش بسته است، در آن زمان (پیش از ۱۹۷۶) نمایندۀ ثروت اجتماعا تولید شده و تصاحب و کنترل اجتماعی آن توسط کارگران و زحمتکشان چین بود که مالکیت همگانی سوسیالیستی و قدرت سیاسیِ سوسیالیستی و رهبری کمونیستی، آن را ضمانت می کرد. اما اکنون، این پول نماینده انباشت سرمایه امپریالیستی از طریق استثمار کارگران و زحمتکشان چین و صدها میلیون انسان دیگر در اقصی نقاط جهان است.
نفت و چین
بی تردید نیازهای جدید چین به نفت و گاز در شکل دادن به رابطه سه جانبه ایران-عربستان-چین نقش داشته است. به گفته روزنامه وال استریت جورنال، «چین بزرگترین وارد کننده نفت جهان است». نفت تصفیه شده در چین جایگزین نفت روسیه در اروپا می شود.(۵) به این ترتیب، می بینیم که ساختار تولید و مبادله سوخت فسیلی نیز در حال تغییر است و این تغییر بخشی از «رفرم و توسعه در نظام فرمانروایی جهان» است که شی جین پینگ وعده می دهد. شی جین پینگ، در نطق اش در مقابل «کنگره ملی خلق»، در مورد اقتصاد جهانی گفت: «چین به سمت آن می رود که به طرز فوق العاده ای درهای اقتصادش را باز کند. چین، بازارها و منابع جهانی را برای توسعه خودش کنترل خواهد کرد و اجازه خواهد داد که دنیا از توسعه چین منتفع شود» (۶) و از آن جایی که هیچ قدرت سرمایه داری- امپریالیستی بدون داشتن ارتش جهانی قادر به انجام این کار نیست، شی جین پینگ در زمینه نظامی و امنیت اعلام کرد: «دفاع ملی باید مدرنیزه شود و نیروهای مسلح مردمی تبدیل به “دیوار آهنین بزرگ” شود که بتواند به طور موثر از اقتدار ملی، امنیت و منافع توسعه اقتصادی حفاظت کند». (همانجا)
جمهوری اسلامی، نومستعمره چین
خامنه ای این قرارداد و دیگر بندهای وابستگی به چین را «دستاورد» رژیمش جا می زند. او در نطق نوروزی اش گفت، غرب نتوانست جمهوری اسلامی را «منزوی» کند و رژیم اش توانسته در پیمان های مهم منطقهای عضو بشود و رابطه اش با دولت های منطقه را تقویت کند. بلافاصله پس از امضای قرارداد با عربستان، پول عربستان (دِرهَم) به بازارهای ایران سرازیر شد. سران جمهوری اسلامی این را هم «موفقیت عظیم» تلقی کردند. خامنه ای در نطق نوروزی اش گفت، «پول های محلی» باید جای دلار را بگیرد! علاوه بر این، او در مورد بحران اقتصادی وخیم و گسترش فقر، داشتن «دولت بزرگ» را مقصر دانست. «دولت بزرگ» به معنای هزینه های آموزش و بهداشت و خدمات عمومی و یارانه و بیمه عمر و سلامت همگانی است و نه داشتن نیروهای نظامی و امنیتی و ایدئولوژیک پر هزینه. خامنه ای همچنین گفت، مصرف گاز مردم بالاست!
معنای همه ی این حرف ها آن است که هزینه های «کارگر» در ایران باید بسیار پایین تر برود، تا سرمایه های خارجی، مانند سرمایه های عربستان سعودی و چین بتوانند با نرخ سودهای بالا در ایران انباشت سرمایه کنند. خامنه ای علیه «اقتصاد دولتی» حرف زد و گفت باید شرکت های دولتی و شبه دولتی، خصوصی شوند. همۀ این ها بیان سیاست هایی است که موجب جا به جایی های اقتصادیِ تکان دهنده و پُر رنج خواهند شد. خنجر سرمایه، بی رحمانه تر از پیش پیکر مردم و محیط زیست را خواهد شکافت. پیشاپیش، اکثریت کارگران، شاغلین بی ثبات کار و موقت و بدون قراردادهای رسمی هستند. اما از این پس، تحت تاثیر توسعۀ سرمایه داری امپریالیستی جدید، اوضاع بازهم و در جهت های غیرمنتظره و هولناک تر تغییر خواهد کرد. علتش آن نیست که سرمایه داری امپریالیستیِ چین و شرکای سعودی اش، «خون آشام تر» از سرمایه داری امپریالیستی آمریکا و اروپا هستند. قوۀ محرکۀ سرمایه، چه «غربی» یا «شرقی» قانون «گسترش بیاب یا بمیر» است. بار دیگر این جمله باب آواکیان را مرور کنیم: «سرمایه داران در رقابت بی امان و نابودکننده با یکدیگر قفل شده اند و این رقابت آنها را به سمت نفوذ به تمامی نقاط جهان، به ویژه کشورهای فقیرتر، به منظور استثمار وحشیانه تر مردم سوق می دهد و شمار عظیمی از مردم را به بیرون از اقتصاد معمول («رسمی») پرت می کند.» (آواکیان. همانجا)
ضرورت های جمهوری اسلامی
ممکنست پرسیده شود: ضرورت های «داخلی» جمهوری اسلامی در قبول توافق با عربستان، علیرغم خصومت دیرینه اش با آن، چیست؟ نقش خیزش ژینا در تعجیل خامنه ای به امضای این قرارداد چه بود؟ آیا جمهوری اسلامی از بنیادگرایی اسلامی و رقابت های منطقه ای خود عقب می نشیند تا نظام خود را حفظ کند؟ عربستان در جواب به چه ضرورت هایی وارد این قرارداد شد؟
جواب کوتاه به این سوال ها این است: در این مقطع، جمهوری اسلامی فقط با وابستگی به چین (و روسیه) می تواند در مقابل فشارهای تحریمی امپریالیست های غرب و به انزوای سیاسی کشیده شدن، دوام بیاورد. پافشاری خامنه ای بر «نگاه به شرق» و «محور مقاومت» بیان این وابستگی است.
تا آن جا که به بنیادگرایی اسلامی مربوط است، امپریالیست های چینی، مانند امپریالیست های آمریکایی، هرگز با شیوه هایی که به طور موثر جامعه را کنترل و سرکوب کنند، مخالف نیستند.
در مورد «رقابت های منطقه ای»، امپریالیست های چینی چند ماه پیش، در جریان سفر شی جین پینگ به عربستان در ۶ تا ۱۰ دسامبر ۲۰۲۲، به جمهوری اسلامی «هشدار» دادند. این هشدار در شکل صدور بیانیه های مشترک با عربستان و شش کشور عربی علیه «دخالت های ایران در امور کشورهای منطقه» بود. بیانیه های چین و عربستان علیه ایران، درست در اوج خیزش ژینا صورت گرفت و رعشه بر اندام جمهوری اسلامی انداخت. تعجیل خامنه ای در سرکشیدن جام زهر دوستی با عربستان، کاملا به فشارهای چین و ترس از سرنگون شدن به دست خیزش مردم مرتبط است.
اما این جواب های کوتاه، هنوز دینامیک های زیربناییِ تغییرات بزرگ در اوضاع را روشن نمی کند. بازهم باید تکرار و تاکید کرد که حتا پاسخ حکومت ها به چالش ها و تضادهای داخلی شان را عمدتا چارچوبه جهانی تعیین و مشروط می کند. امروز، چارچوب صحنه جهانی را، رقابت امپریالیست های چین و روسیه از یک طرف و آمریکا و کشورهای اروپا از طرف دیگر، رقم می زند. ایران و عربستان، رژیم های نومستعمره ای هستند که بند نافشان، از طریق قدرت های امپریالیستی مختلف به سرمایه داری جهانی متصل است و اجبارا باید حیاتشان را در آن چارچوب جستجو کنند. از طرف دیگر، این کشورها، برای همه قدرت های امپریالیستی تکیه گاه و قطعات مهمی در سیستم جهانی هستند. پس، به طور جدی در اداره داخلی شان دخالت می کنند.
برای همه قدرت های امپریالیستی، درهم تنیدن کشورهای ناهمگون در یک بستر و چارچوب اقتصادی و سیاسی و امنیتی و نظامی واحد، روش و رویکردی دائمی در ایجاد «نظام فرمانروایی» در مناطق تحت نفوذشان است. قرارداد ایران–عربستان گامی در این راه است. برای چین، پایان دادن به جنگ یمن، بخشی از ایجاد «ساختارهای جدید فرمانروایی» در خاورمیانه است. کافیست نگاهی به جغرافیای ایران، عربستان و یمن کنیم و ببینیم که مشرف بر مهمترین راه های آبی جهان هستند و کنترل آنها توسط هر قدرت امپریالیستی، اعمال کنترل بر بخش عظیمی از تولید و مبادله کالایی در دنیا («زنجیره تامین») است. اما همۀ سیاست های امپریالیستی چین، می توانند به ضد خود تبدیل شده و به مقصود نرسند. همانطور که سیاست های امپریالیستی آمریکا، خاورمیانه را برایش تبدیل به باتلاقی کرد.
وقتی خیزش ژینا آغاز شد، حزب ما به درستی ارزیابی کرد که دو واقعه بزرگ، یکی خیزش در ایران و دیگری تجاوز روسیه به اوکراین و آغاز یک جنگ نیابتی میان امپریالیست های روسیه و ناتو، پارامترهای جهانی را جا به جا کرده اند. این خیزش و جنگ اوکراین بیان دو تضاد بسیار حاد در نظام جهانی سرمایه داری هستند: خیزش برای سرنگونی جمهوری اسلامی، بیان پتانسیل انفجاری مردم تحت ستم و استثمار در تمام این منطقه و کل جهان است. و جنگ اوکراین، بیان هرچه نزدیکتر شدن رقابت میان قدرت های امپریالیستی به یک رویارویی جهانی که می تواند جنگ هسته ای ویرانگری باشد. هر دوی این تضادها، تبدیل به مانع در مقابل رشد و توسعۀ سرمایه های امپریالیستی شده اند. سیستم امپریالیستی با کارکرد خود مرتبا این دو تضاد را حاد می کند و هم زمان، مدیرانش تلاش می کنند در چارچوب همین کارکرد، اثرات منفی آن را کنترل و خنثی کنند، درحالیکه خودشان نیز فرمان آینده را از دست داده اند.
در آمریکا، دوپارگی در طبقۀ حاکمه و در خود جامعۀ آمریکا آشکار است. در مقابل به نظر می آید، امپریالیسم چین دارای یک ثبات داخلی نسبی است. اما وضع داخلی چین نیز بسیار شکننده است و بر بستر اوضاع پرآشوب جهانی شکننده تر هم خواهد شد. اوضاع پرآشوب جهان، می تواند دست قدرتمندی در کمک به انقلاب در ایران و بسیاری از کشورهای منطقه مانند ترکیه و مصر و عراق و افغانستان بشود. اما به شرطی که بتوانیم در میانه ی این آشوب، قطب انقلاب واقعی را تقویت کنیم و «جنبشی برای انقلاب» راه اندازیم که صدها هزار و میلیون ها نفر را در بر بگیرد. در غیر این صورت، مردم گوشت دم توپ رقابت های مرگبار قدرت های امپریالیستی و شرارت و تبه کاری حکومت های محلی وابسته به آنها خواهند شد.
نزاع میان آمریکا و چین، نزاع «دموکراسی و استبداد» نیست
در این جا باید به یکی از حقایق سیاسی بسیار مهم اشاره کرده و به آن بها دهیم. زیرا بدون وضوح درباره این حقیقت، بسیاری از مبارزین به کج راه رفته و فداکاری هایشان به نفع مرتجعین تمام خواهد شد.
آمریکا و چین، هر دو، دیکتاتوری بورژوا- سرمایه داری هستند. نزاع میان آنها، بر خلاف آن چه امپریالیست های آمریکایی و هوادارانشان ادعا می کنند، هرگز نزاع میان «دموکراسی و استبداد» نیست. هردوی آنها شکل هایی از دیکتاتوری سرمایه داری- امپریالیستی هستند. هر دوی آنها، برخی نهادهای دموکراتیک دارند که از آنها، هم برای مدیریت تضادهای سیستم شان و چرخش قدرت در درون طبقۀ سرمایه داران استفاده می کنند و هم به عنوان سوپاپ اطمینان و جذب مخالفین و ناراضیان.
حاکمان چین و مبلغین شان، در مقابل تبلیغات امپریالیست های آمریکا، ادعا می کنند که «چین بسیار دموکراتیک تر» از آنهاست! می گویند علتش آن است که، «در چین دموکراسی انتخاباتی دست در دست دموکراسی شورایی پیش می رود.» منظور امپریالیست های چینی از «دموکراسی انتخاباتی»، سیستم انتخاباتی «کنگره ملی خلق» (مجلس قانونگذار) است که یک میلیارد نفر نزدیک به ۲/۶ میلیون نماینده برای «کنگره ملی خلق» را با رای مستقیم انتخاب می کنند و منظورشان از «دموکراسی شورایی»، نهاد «کنفرانس شورایی مردم چین» است(۷). از این جا نتیجه می گیرند که «مردم اربابان کشور هستند»! (۸) اما مردم چین، هرگز اربابان کشورشان نیستند! آنان با بردگی مزدی دردناکی، برای پروار کردن سرمایه داران چینی و شرکای بین المللی شان کار می کنند. دموکراسیِ چین نیز مانند تمام دموکراسی های امپریالیستی، دموکراسی برای طبقه بورژوا- سرمایه دار و دیکتاتوری علیه طبقات تحت ستم و استثمار سرمایه داری است. با این تفاوت که در چین، حاکمان تبه کار آن از القاب و ادبیات به عاریت گرفته شده از گذشته سوسیالیستی چین، برای پنهان کردن ماهیت این دیکتاتوری استفاده می کنند.
نفوذ امپریالیست های چین در ایران، چالش انترناسیونالیستیِ بسیار مهمی را در مقابل ما می گذارد. این چالش در پیامی که مائوتسه دون پیش از مرگ به مردم جهان داد نهفته است! او گفت: «اگر رویزیونیست ها (بورژوازی ای که خود را در پشت سوسیالیسم و کمونیسم پنهان می کند) در چین قدرت را بگیرند، وظیفه کمونیست های کشورهای دیگر است که به پرولتاریای چین در انجام یک انقلاب کمونیستی دیگر کمک کنند».
در واقع، مهمترین وجه اشتراک میان ایران و چینِ امروز آن است که توده های مردم در هر دو کشور نیاز عاجل به یک انقلاب کمونیستی دارند. در مقابلِ «اتحاد استراتژیک» جمهوری اسلامی و چین امپریالیستی، ما باید یک اتحاد انترناسیونالیستی کمونیستی برای انقلاب کمونیستی در هر دو کشور ایجاد کنیم. بشریت نیازمند آن است که یک بار دیگر در چین، انقلاب کمونیستی به پیروزی برسد و سوسیالیسمی به مراتب پیشرفته تر و بهتر از گذشته در آن استقرار یابد. از آن نوع که باب آواکیان با جمعبندی از تجربه سوسیالیسم در شوروی و چین، در کمونیسم نوین ارائه داده است. پس از هر فرصتی برای تبلیغ و ترویج کمونیسم نوین و معمار آن باب آواکیان در میان کارگران و ستمدیدگان ایران و چین، استفاده کنیم.
توضیحات
۱ China Daily, 14 March 2023
۲ چگونه چین آغاز یک خاورمیانه چند قطبی را بشارت میدهد، فرارو- دیوید ایگناتیوس؛ ستون نویس واشنگتن پست
۳ سفر شی جین پینگ به مسکو از ۲۰ تا ۲۳ مارس ۲۰۲۳ برای اجرای ضلع دیگری از سیاست «رفرم و توسعه نظام فرمانرایی جهان» بود. یک متخصص چینی در امور روسیه و شرق می گوید، سفر شی جی پینگ به مسکو «برای تقویت هماهنگی استراتژیک با روسیه» است … و چین به دنبال ایجاد نوع جدیدی از روابط بین المللی است که مبتنی است بر اصل عدم تعهد، عدم برخورد و عدم اتحاد علیه قدرت سوم.»
Zhao Huirong, Xi’s visit to strengthen coordination with Russia, China Daily 17 march 2023 استاد مطالعات اجتماعی چین
Yu Sui, a research fellow at the China Center for Contemporary World Studies
۴ ریموند لوتا. «حقیقت در مورد مائوتسه دون و شی جی پین؛ در مورد دموکراسی و دیکتاتوری. در وبسایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م)
۵وال استریت جورنال، ۱۷ مارس ۲۰۲۳؛ کوستاس پَریس و جو والاس
۱۴China Daily ۶ مارس ۲۰۲۳
۷ Chinese People’s Political Consultative Conference
۸ China Daily, March 14 2023, page 3