امواج خروشان اعتراضات دانشجویی در آمریکا به کجا خواهد رفت؟

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۱۳ دقیقه

از اواخر فروردین ۱۴۰۳ (آوریل ۲۰۲۴) امواج اعتراضات دانشجویی به نسل کشی آمریکا/اسراییل در غزه، جامعه آمریکا را تکان داده است. بسیاری از دانشگاه ها تبدیل به صحنه اعتراض به این جنایت شده اند. دانشجویان چادرهای اعتراضی برپا کرده و دست به تحصن شبانه روزی زده اند تا از آنجا تمام جامعه را خطاب قرار داده و به حرکت درآورند. بسیاری از دانشجویان دستگیر شده و از دانشگاه اخراج شده اند و بر آینده شغلی شان مُهر باطل زده شده است. کنفرانس ها و سخنرانی های مربوط به فلسطین و ماهیت استعماری اسراییل لغو شده اند؛ روندی که به طرزی وقیحانه بیش از هر کشور «دموکراتیک» دیگر در آلمان اعمال می شود. حدت سرکوب دانشجویان در آمریکا تا حدی است که سخنگوی کنگره آمریکا (مایک جانسون) تهدید به استفاده از گارد ملی برای سرکوب دانشجویان کرده است. باب آواکیان در اشاره به این وضع در پادکستی اعلام کرد: «همه این وقایع، “عریان” تر از “اوضاع معمولی” نشان می دهد که در داخل پوسته بیرونی “دموکراسی” … در واقع دیکتاتوری نهفته است و بر این واقعیت پرتو می افکند که وقتی این سیستم وفاداری بخش های مهمی از مردم را از دست می دهد – امری که می تواند به کلیۀ بخش های جامعه از جمله به نهادهای حاکم در این سیستم سرایت کند، دچار ضعف استراتژیک می شود» (باب آواکیان، پادکست شماره ۱۷، آوریل ۲۰۲۴)

دانشجویان تا کنون پایدار مانده اند، اما برای ایستادگی و متوقف کردن نسل کشی در غزه و همچنین شکستن حصارهای ممنوعیت تفکر و آزادی بیان نیاز دارند که قشرهای مختلف جامعه در حمایت از دانشجویان به میدان بیایند و این حرکت به کمپوس های سراسر جهان گسترش یابد. علاوه بر اقدامات سرکوب گرانه دولت آمریکا، اوباش بسیجیِ متشکل از فاشیست ها و صهیونیست ها که در برخی نقاط مانند دانشگاه لس آنجلس ایرانی های فاشیست ایرانشهری نیز به آنان پیوسته اند، به چادرها حمله می کنند. این نیز نشانۀ آن است که داشتن اوباش بسیجی، در انحصار جمهوری اسلامی نیست!

سرکوب دانشجویان برای هر دو جناح هیئت حاکمه آمریکا (حزب دموکرات و حزب جمهوری خواه) بسیار جدی است. زیرا دانشجویان یک بخش حیاتی از جامعه اند. وقتی آنها سربلند کرده و جنایت های دولت حاکم را به زیر سوال می کشند و این کار را در شمار بسیار گسترده انجام می دهند، قشرهای وسیع تر جامعه نیز تکان خورده و شروع به فکر کردن در بیرون از چارچوبه های افکار تزریق شده  توسط طبقه حاکمه می کنند و امواج بیداری مانند حریق به همه جا گسترش می یابد. طبقه حاکمه آمریکا می داند که دانشگاه ها می توانند تبدیل به مراکز بحث و مناظره و ایده پردازی در مورد ریشه های معضلات کنونی بشر و نقد سیستم سرمایه داری امپریالیستی و جستجوی راه حل انقلابی برای حل این معضلات شوند. به همین علت، به شدت نیاز به سرکوب این حرکت دانشجویی دارند. اما شکاف های درون آنها (میان حزب دموکرات و حزب جمهوری خواه) که تمام نهادهای حاکمیت را نیز پر شکاف و شاریده کرده است، به توان سرکوب طبقۀ حاکمه حد می زند. تضادهای درون طبقه حاکمه آمریکا به شدت خصمانه است و با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری در ماه نوامبر ۲۰۲۴ هرچه خصمانه تر می شود. بی تردید کنوانسیون حزب دموکرات در ماه اوت در شیکاگو می تواند نقطه جهش این حرکت دانشجویی شود و خاطره کنوانسیون حزب دموکرات در سال ۱۹۶۸ در همین شهر را که تبدیل به نقطه جوش اعتراض ها علیه جنگ نسل کشی آمریکا در ویتنام شد، زنده کند.

بخش مهمی از مبارزاتی که حول اعتراض به نسل کشی در غزه آغاز شده، جنگ برای آزادی بیان است. باب آواکیان می گوید:

این مبارزات برای من یادآور «جنبش آزادی بیان» در دانشگاه برکلی کالیفرنیا در سال ۱۹۶۴، شصت سال پیش است. ما دانشجویان برکلی باید دست به مبارزه توده ای وسیع می زدیم تا حق برگزاری تجمعات اعتراضی علیه بی عدالتی هایی که در جامعه جریان داشت، به ویژه علیه تبعیض نژادی را کسب کنیم. این جنبش آزادی بیان نقش بزرگی در رشد جنبش های توده ای در دانشگاه ها و در کل کشور علیه یک جنایت دیگر علیه بشریت، یعنی جنگ نسل کشی که آمریکا در ویتنام پیش می برد، بازی کرد. در آن جنگ آمریکا چند میلیون نفر ویتنامی غیر نظامی را کشتار کرد و در نهایت شکست خورد و مجبور به عقب نشینی از ویتنام شد. به عنوان کسی که در آن جنبش آزادی بیان و دیگر اعتراض ها و شورش های دهه ۱۹۶۰ شرکت کرده بودم، می توانم بگویم که برای من شرکت در مبارزه ای که شمار عظیمی ازمردم نه با انگیزه منافع محدود شخصی بلکه با انگیزه مبارزه برای جهانی عادلانه تر و بسیار بهتر درگیر هستند، فوق العاده الهام بخش بود. عاشق این بودم که بخشی از آن مبارزه باشم و حتا بعد از این که تبدیل به یک انقلابی و یک کمونیست شدم و بعد از آن برای تکامل کمونیسم بر مبنایی که آن را هرچه رهایی بخش تر و علمی تر می کند، تلاش کردم، همیشه اصول و روحیه آن زمان مثل یک نقطه الهامبخش و علامت راهنما در مسیر، برایم ماندگار بود. اصول و مبانی دوران «جنبش آزادی بیان» عناصر مهمی از کمونیسم نوین را … تشکیل می دهند و در قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی ادغام شده و در سراسر آن تنیده شده اند. (باب آواکیان. پادکست ۱۷. آوریل ۲۰۲۴)

باید محدوده های سیاسی را شکست و افق ها را به ضرورت انقلاب کشاند

اما این خیزش دانشجویی به کجا خواهد رفت؟ هنوز در میان خود دانشجویان بحث ها به ورای اعتراض نرفته است. در حالی که برای حفظ انگیزه نبردی که طولانی مدت خواهد بود، لازم است فکرها از طریق بحث و مناظره زنده و حاد عمیق شوند و به این سوال ها جواب دهند که چرا چنین فجایعی در جهان رخ می دهد و راه حل چیست؛ چرا مردم فلسطین پس از ۷۶ سال هنوز برای رهایی از یک دولت استعمار آپارتاید دینمدار فاشیست مبارزه می کنند و هر بار هزاران کشته می دهند و خیزش ها می آیند و می روند ولی در هنوز بر همان پاشنه می چرخد؟ این سوالات کاملا مرتبط است با محدودیت های خیزش های دهه شصت میلادی. آن خیزش بسیار الهام بخش بود و ضربات سختی به سیستم سرمایه داری امپریالیستی جهانی زد و امروز، بسیاری امیدوارند که خیزش دانشجویی کنونی مانند خیزش سال ۶۸ میلادی، با تاثیرات جهانی آن بشود. اما دو واقعیت تاریخی را نباید فراموش کرد: یکم، خود آن خیزش بخشی از یک اوضاع بین المللی مشخص بود که وجود چین سوسیالیستی مولفه ای مهم از آن بود. در واقع، جنبش دانشجویی ۶۸ به شدت تحت تاثیر انقلاب سوسیالیستی در چین و «انقلاب فرهنگی پرولتاریایی» در چین بود. انقلاب فرهنگی یک «انقلاب در انقلاب» بود که کلیدش را خیزش دانشجویی  سال ۱۹۶۶ علیه بوروکرات ها و بورژوازی درون حزب کمونیست چین زد. در آن زمان، مائوتسه دون از این شورش دفاع کرد و گفت «شورش علیه هر آنچه ارتجاعی است بر حق است». همین واقعه تاثیرات زیادی بر کیفیت جنبش دانشجویی/جوانان دهۀ شصت میلادی در آمریکا و اروپا و دیگر نقاط جهان، از جمله در جنبش دانشجویی ایران داشت. برای ترسیم فضای آن دهه، باب آواکیان از استفن جی. گولد در کتاب «زندگی شگفت انگیز»[۱] نقل می کند که در آن دوره، دانشجویان برای به خاطر سپردن دوره های مختلفِ تاریخ طبیعی، برای هر یک از آن دوره ها اسمی را ساخته بودند. … یکی از آن اسم  گذاری ها در رابطه با دیکتاتوری پرولتاریا بود. خودِ همین مثال نشان می دهد که در فاصله دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در فرهنگ عامه چه تحولاتی در جریان بود، به طوری که دانشجویان زیست شناسی برای به خاطر سپردن دوره های مختلف که منطبق بر ظهور انواع گوناگون حیات است از واژه هایی مثل دیکتاتوری پرولتاریا استفاده می‏کردند.[۲]

دوم: این به معنای آن نیست که اوضاع کنونی جهان پایه مادی و عینی بستر لازم برای شکل گیری آن نوع خیزش را به دست نمی دهد. اتفاقا، اوضاع بشریت تحت سلطه سیستم سرمایه داری امپریالیستی چنان هولناک است که پایه های به مراتب قوی تری را برای ضدیت با این سیستم فراهم کرده است. اما سخن بر سر عامل ذهنی است. اگر آن زمان، چین سوسیالیستی به عنوان قطب راهنما و الهام بخش وجود داشت، امروز چنین قطبی وجود ندارد. وقتی چنین قطبی وجود ندارد باید آن را به وجود آورد. یعنی به این ضرورت پاسخ داد. در غیر این صورت، مانند هر خیزش الهام بخش دیگر یا سرکوب می شود یا به مجاری سیستم موجود کشیده خواهد شد. بنابراین، ایجاد یک قطب موثر از کمونیسم نوین در خیزش دانشجویی اخیر حیاتی است.

در دهه شصت، حتا در کشوری مانند آمریکا امکان انقلاب وجود داشت. اما نیروی انقلابی با برنامه انقلابی و استراتژی و پیشاهنگی سازمان یافته با پیوندهای وسیع در میان قشرهای مختلف مردم و میلیون ها مردم انقلابی وجود نداشت؛ هرچند که حزب پلنگان سیاه و کمونیست های انقلابی مانند اتحادیه انقلابی موجود بودند. اما آنها جوان و بی تجربه و در ابتدای راه بودند. باب آواکیان از آن دوران تحلیل می کند و می گوید، به لحاظ عینی امکان انقلاب بود اما عنصر پیشاهنگ که بتواند بر مبنای استراتژی انقلاب اوضاع را به سمت اوضاع انقلابی براند (مشخصات اوضاع انقلابی) وجود نداشت. و بی تردید ۶۸ را نمی توان و نباید تکرار کرد بلکه باید به ورای آن رفت — یعنی انقلاب کرد. همین واقعیت که دهه شصت تبدیل به انقلاب های پیروزمند نشد، در پسامد خود دهه هایی را به وجود آورد که باب آواکیان اسمش را «دهه های هولناک» در تاریخ ایالات متحده آمریکا گذاشته است:

… دهه هایی که نه تنها بورژوازی در قدرت بوده است بلکه خیزش انقلابیِ دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ سرکوب شد، از بین رفت و تا حد قابل توجهی به ضد خودش برگردانده شد. مساله فقط این نبود که بورژوازی از کشورهای سوسیالیستی در هر آن جا که وجود داشتند به اصطلاح «انتقام گرفت» و از احیای سرمایه داری در کشوری مانند چین به حداکثر سوء استفاده کرده تا مزخرف بارِ کمونیسم کند. علاوه بر این، آنها وسیعا تلاش کردند، از تمام خیزش های رادیکالِ مثبت در این کشور و در سراسر جهان که در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ جریان داشتند، انتقام بگیرند. از آن زمان تا کنون، با جا به جا شدن روابط در این کشور و در مقیاس بین المللی، با افت خیزش انقلابی و احساسات انقلابی که در این کشور و در سراسر جهان مشخصۀ آن دوره و یک پدیدۀ فراگیر بود، توده های مردم در این جا و سراسر جهان تحت تعرض و حمله اند و ما داریم به معنای واقعی بهای آن را می پردازیم که نتوانستیم خیزش انقلابیِ آن دهه ها را تبدیل به یک تلاش واقعی برای انقلاب و سرنگونی نظام موجود کنیم و به جایش یک نظام بنیادا متفاوت و بهتر مستقر کنیم. از آن زمان تا کنون داریم بهای این نتوانستن را می پردازیم: هم توده ها دارند می پردازند و هم نیروهای پیشاهنگ انقلابی که مورد نیاز است. وقتی صحبت از «نتوانستیم» می کنم، قصدم این نیست که بر سر خودمان بزنم. جنبشی که در آن زمان ظهور یافت یک پدیده بسیار مثبت بود: درون آن جریان های انقلابی بسیار قدرتمندی وجود داشت که در اوجش، در اندیشه و احساسات میلیون ها نفر بازتاب می یافت؛ نیروهای سازمان یافتۀ مثبتی وجود داشتند و بالاتر از همه، نیروهایی وجود داشتند که حزب کمونیست انقلابی را تشکیل دادند. اما در آن زمان، تشکیلات و حتا درک هایمان، بسیار ابتدایی بود. و زمانی که شرایطی رسید که اگر پیشاپیش یک پیشاهنگ واقعی موجود بود و با هدف انقلاب روی شرایط کار کرده بود، احتمالا اوضاع می توانست به سمت یک وضعیت انقلابی تکامل یابد، هنوز نیروی پیشاهنگی شکل نگرفته بود که پایۀ آن را (بر حسب یک رویکرد علمی و خط و برنامۀ منطبق بر آن) داشته باشد و از پیوند رشد یابنده توده ای برخوردار باشد که بتواند یک تلاش جدی برای انقلاب کردن را رهبری کند. … نکته در این جاست: … هدف شناساییِ عواملی است که حتا در اقدام به یک تلاش جدی برای انقلاب، موانع جدی بودند و برای این است که از عواقب انجام نگرفتن این کار آگاه شویم. و از آن زمان تا کنون، عملیات و قدرت نظام سرکوبگر و طبقه حاکمه و جهان بینی آن روی مردمی که تلاش می کردند یک جهان بنیادا متفاوت را به وجود آورند، وارد کار شده و تاثیر گذاشته است – از جمله در میان کسانی که هنوز پرچم انقلاب و کمونیسم را مدعی اند. (باب آواکیان. گشایش ها، گشایش تاریخی مارکس و گشایش بیشتر با کمونیسم نوین. ۲۰۱۹)

این نکته اصلی در رابطه با جنبش دانشجویی است که در آمریکا سربلند کرده است. این که بالاخره آیا بخشی از تسریع اوضاع به سمت اوضاع انقلابی خواهد شد و آیا بخش مهمی از این خیزش تبدیل به نیروی سازمان یافته پیشاهنگ کمونیست انقلابی خواهد شد تا در به میدان آوردن میلیون ها توده محروم به عنوان نیروی سازمان یافته انقلابی، نقش بازی کند؟ در واقع همه چیز بستگی به کمونیست های انقلابی دارد که در این جنبش با چه خطی حرکت می کنند.

ایران و خیزش دانشجویی در غرب

جنبش جهانی دانشجویی و جوانان در دهه شصت و هفتاد میلادی در غرب، تاثیرات زیاد و بلافصلی بر جنبش دانشجویی ایران داشت و در واقع جنبش دانشجویی ایران در خارج کشور (کنفدراسیون) بخشی از این جنبش جهانی بود. این جنبش جهانی، مشخصا حامی جنگ کمونیست های ویتنام علیه امپریالیسم آمریکا بود و جنبش سیاهان علیه ستم ملی، جنبش های رهایی زنان و شورش فرهنگی علیه سنت ها و ارزش های حاکم بخشی لاینفک از آن را تشکیل می داد. در آن فضا، جنبش دانشجویی ایران هم تغییر کرد و از رفرمیسم جبهه ملی و حزب توده گسست کرد. کنفدراسیون دانشجویان در خارج از کشور، ارگان اتحاد و مبارزه دانشجویان رادیکال انترناسیونالیست علیه رژیم حاکم در ایران و همچنین علیه قدرت های امپریالیستی شد و در عین حال تبدیل به مرکز جدل فکری و سیاسی در مورد مسائل کلان نظری که در جنبش بین المللی کمونیستی طرح بود شد و به طور کلی فضای وسیع و الهام بخشی برای دخالتگری احزاب منتسب به جنبش نوین کمونیستی در جنبش دانشجویی ایجاد کرد.

در دهه شصت جنگ ویتنام آن جنایت بزرگ بود که زشتی و کراهت سیستم جهانی سرمایه داری امپریالیستی را بیان می کرد و مردم را به حرکت در می آورد. امروز نسل کشی در غزه جرقه این خیزش جهانی را زده است. این که جمهوری اسلامی و نیروهای بنیادگرای اسلامی تلاش می کنند جایی برای خود در این خیزش جهانی تعبیه کنند و بیشرمانه آن را به خود منتسب کنند، بدبختانه «توجیهی» شده است برای دوری انسان های شرافتمند از شرکت در حرکتی که بیان نگرانی مردم دنیا از احوالات بشریت در چنگال سیستم بی رحم سرمایه داری امپریالیستی است. این فضا باید شکسته شود و دانشجویان و روشنفکران مترقی در ایران و جریان های سیاسی مترقی در خارج از کشور می توانند نقش مهمی بازی کنند و با بیان حقیقت مانع از سوء استفاده نفرت انگیز بنیادگرایان اسلامی به ویژه جمهوری اسلامی از این مبارزه جهانی زیبا شوند. در واقع باید به آن به عنوان یک فرصت سیاسی نگاه کرد و پرچم فلسطین را از دست جمهوری اسلامی که برای چند دهه روی آن سرمایه گذاری ایدئولوژیک کرده است گرفت و ماهیت مشترک آن با اسراییل را نشان داد. انجام این دشوار نیست زیرا بیان واقعیت ماهوی جمهوری اسلامی است. این واقعیت را می توان و باید در قالب شعارهای فشرده، بیان و فراگیر کرد: مانند شعارهایی که کمونیست های انقلابی در ایالات متحده جلوی گذاشته اند و شعارهایی که حزب ما به عنوان دخالت گری سیاسی در این حرکت ها جلو گذاشته است: «نسل کشی در غزه را متوقف کنید! هر کس از جمهوری اسلامی متنفر است باید از اسراییل استعمارگر آپارتاید هم متنفر باشد»؛ «فلسطین نیازمند انقلاب است؛ حماس راه حل نیست»؛ «ضدیت با صهیونیسم، یهود ستیزی نیست! ضدیت با بنیادگرایی اسلامی، مسلمان هراسی نیست!». به این ترتیب، جنبش دانشجویی در ایران می تواند از جنبه های مثبت این خیزش جهانی علیه نسل کشی در غزه تاثیر بگیرد و تاثیرات متقابلی بر کیفیت جنبش جهانی دانشجویان/جوانان بگذارد – از طریق افشای فاجعه به قدرت رسیدن بنیادگرایی اسلامی در ایران و نشان دادن منافع بنیادین مشترک همه ستمدیدگان جهان در سرنگونی جمهوری اسلامی و همه دولت های ارتجاعی و کلیت سیستم سرمایه داری امپریالیستی در جهان.

رفرم یا انقلاب

نکته مهم در مورد خصلت حرکت دانشجویی در آمریکا این است که این دانشجویان، از یک طرف به طور عینی ضد سیستم حاکم هستند اما به طور ذهنی هنوز به دنبال تغییراتی درچارچوب سیستم می باشند و انقلابی نیستند. این واقعیت را در شعارها و خواست ها و دامنه فعالیت هایشان می توان دید. به طور مثال، جنبش «بی دی اس» (تحریم، الغای سرمایه گذاری، ضمانت اجرایی تحریم) علیه اسراییل (که امروز تبدیل شده است به دی.دی به معنای فاش کردن سرمایه گذاری ها در اسراییل و الغای آنها) کاملا در چارچوب سیستم موجود است، هرچند که مبارزه افشاگرانه مترقی ای است. برای همین شعار «فلسطین نیازمند انقلاب است و حماس هم راه حل نیست» شعار مناسب و تیزی است برای بالا کشیدن افق ها به سمت ضرورت انقلاب واقعی در همه جا از جمله در فلسطین. (انقلاب واقعی، یعنی از بین بردن سیستم- اقتصادی اجتماعی و سیاسی-ایدئولوژیک موجود و استقرار سیستم جمهوری سوسیالیستی نوین مانند آن چه در «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی» نوشته باب آواکیان تعریف شده است).

نکته بسیار مهم دیگر که در رابطه با جنبش دانشجویی ایران هم مصداق دارد و باید روی آن تاکید کرد این است که فضای خفقان آور نیم قرن گذشته در دانشگاه های جهان باید درهم شکسته شود. امیدهای مبنی بر «تکرار ۶۸» در واقع بیان انزجار از یک فضای خفقان آور ضد انقلابی است که در نیم قرن گذشته بر دانشگاه ها حاکم بوده است و روشنفکران دانشجو و غیر دانشجو به طور عمده وفاداری و اتحادشان با سیستم حاکم بود و در واقع، نسل دهه شصت و هفتاد میلادی آخرین نسل از دانشجویان بودند که به سیستمی که آنها را به عنوان پیچ و مهره های دستگاه حاکمیتش پرورش می داد، پشت کردند. آنها با جنبش های رهایی بخش ضد استعماری، مبارزات ضد ستم ملی بر سیاهان، مبارزات ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی سمتگیری می کردند و به طور کلی از مبارزات و انقلاب های مردم تحت ستم و استثمار دنیا، و بسیاری از آنان از چین سوسیالیستی تحت رهبری مائو، حمایت می کردند. (رجوع کنید به درس های دهه شصت از باب آواکیان در همین شماره نشریه آتش) بورژوازی بین المللی و ارتجاع بومی در کشورهایی مثل ایران، اسم آن نسل را گذاشت نسل از کف رفته. چون نسلی بود که حاضر نشد آموزش و توانایی و مهارت های فکری اش را به خدمت سیستم و دستگاه ستم و استثمار بورژوازی در آورد. برعکس، عزم خدمت به سرنگونی این سیستم و به شکست کشاندن ماشین جنگ و کشتار و تحقیر و ستم و استثمار آن کرد. البته بورژوازی بیکار ننشست! بورژوازی بین المللی طبق نقشه ای منظم شروع به آلوده کردن بستر روشنفکری کرد. این مساله بسیار مهمی است که باید از آن جمعبندی شده و در خود دانشگاه ها تبدیل به یک رشته تحقیقی تاریخی بشود. رواج نسبیت گرایی فکری در شکل مکاتب مختلف فکری مانند پست مدرنیسم، رواج انواع تفکرات شبه مارکسیستی که در واقع ضد روش و رویکرد علمی مارکسیسم و جوهر انقلابی آن بودند، به عنوان «تفکرات جدید» تشویق و ترویج و پشتوانه مالی و آکادمیک یافت و جاذبه ای شد برای مترقی ترین بخش روشنفکران و این خودش در را باز کرد برای ضد کمونیسم هار. البته که این تفکرات ضد مارکسیستی و ضد علمی چیزهایی برای آموختن داشتند (حتا از سرسخت ترین متفکرین بورژوازی می توان چیزهایی آموخت) اما چارچوبه و قالب بندی شان مارکسیسم زدایی و به معنای واقعی علم زدایی از شیوه تفکر در مورد معضلات جامعه بشری و راه حل آن بود و بر این حقیقت که ریشه همه معضلات امروز جامعه بشری همین سیستم سرمایه داری امپریالیستی حاکم در جهان است و تنها راه حل سرنگون کردنش، انقلاب و استقرار جامعه سوسیالیستی است، مُهرِ «تفکرات کهنه» را زد. در ایران در ۴۵ سال گذشته این روند به شکل «اصلاحات»، «انتخابات»، «صنفی گرایی» و ضدیت با حزب انقلابی و روش انقلابی در میان دانشجویان تبارز داشته و قوی بوده است.

به چالش کشیدن این روند ضد انقلابی در ایران و جهان، با پشتوانه پژوهش علمی انضمامی و نظریه پردازی در مورد آن، ضرورتی است که در مقابل دانشجویان پیشرو قرار دارد. روش و رویکرد علمی به جامعه بشری کدام است، چرا برای حل معضلات بشری انقلاب لازم است، انقلاب چیست، چطور انجام می شود، الزامات و ابزارهایش چیست، به چه نوع آگاهی نیاز دارد، به چه رهبری ای نیاز دارد، ترکیب پیشاهنگ رهبری کننده و توده های انقلابی چگونه باید به وجود بیاید و غیره؛ همگی مسائل حیاتی اند که دانشجویان پیشرو در ایران و همه دنیا باید به آن توجه کنند و تلاش کنند موج ضد انقلاب نیم قرن گذشته را به چالش بگیرند. اکنون سلاح قدرتمندی مانند کمونیسم نوین را داریم که توسط باب آواکیان تکامل یافته است؛ کمونیسمی که مارکسیسم را از اشکالات فرعی اش جدا کرده، از تجارب عظیم گذشته از جمله دو انقلاب سوسیالیستی در شوروی و چین که نتوانستند تا به انتها رفته و گذار تاریخی- جهانیِ ضروری از عصر بورژوایی به عصر کمونیستی را رهبری کنند، آموخته است و درس های مثبت و منفی آن ها را سنتز کرده و به طور کلی بر «معضل چیست، راه حل چیست» نورافکن تاریخی انداخته است. باید این سلاح قدرتمند را در دست بگیریم و کمونیسم را در جنبش های دانشجویی یا دیگر جنبش های مردمی تبدیل به یک قطب موثر کنیم. هیچ جنبش کمونیستی و انقلابی بدون قشر مهمی از روشنفکران که به این راه تعهد دارند نمی تواند به وجود آید.  

[۱] Stephen Jay Gould, Wonderful Life

[۲] باب آواکیان. چرا «جوانان دهۀ ۱۹۶۰ اینقدر خوب بودند و پتانسیل امروز». بخش دوم از «پرنده ها تمساح نمی زایند اما بشریت می تواند به ورای افق ها پر بکشد»