هنر و انقلاب: طنز و مذهب بخش دوم

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

از سلسله گفتارهای رادیویی “صدای سربداران” (۱۳۷۰-۱۳۶۸) 

بحث ما در هفته گذشته به مقطع انقلاب مشروطه رسیده بود. دوران مشروطه، مصادف بود با پیشرویهای عظیم در تفکر انقلابی در سطح بین المللی. ایده های کهن به همراه دستگاههای جابر و استثمارگر از سوی نیروهای پیشرو اجتماعی و در راس آنها پرولتاریا زیر ضربه قرار گرفته بود. ایدئولوژی و علم رهائی بشر که توسط مارکس و انگلس تدوین شده بود، سریعا پا را از حیطه اروپا و احزاب کارگری و انقلابی کشورهای پیشرفته فراتر گذاشته و می رفت تا در مستعمرات نیز نمایندگان و پرچمداران خود را بیابد. افکار و ایده های ضد خرافی و ماتریالیستی ـ اعم از دیالکتیکی یا مکانیک ـ توسط روشنفکران انقلابی یا افراد و عناصر تحصیلکرده بورژوا لیبرال در صحنه سیاسی ایران تحت سلطه استبداد قاجار تبلیغ می شد. این افکار در رویاروئی مستقیم با دستگاه روحانیت شیعه قرار می گرفت و لعن و نفرین و اقدامات سرکوبگرانه صاحبان قدرت مذهبی را بر می انگیخت. اما با اوجگیری جنبش اجتماعی علیه استبداد شاهی و مناسبات کهن و استعمار خارجی، زمینه مساعدی برای ترویج ایده های نوین در بین توده های وسیع فراهم آمد و در مدت زمان کوتاهی که رشته های کنترل حکومت ارتجاعی بر جامعه شل شد، نشریات و کتب فراوانی در این زمینه ها به چاپ رسید و طرفداران فراوانی یافت. در همین روند بود که طنز اجتماعی و سیاسی به مفهوم واقعی در ایران شکوفا گشت. طنزی که مظاهر جامعه کهن، ایده ها و مناسبات فئودالی و خرافه و تزویر مذهبی را هدف قرار می داد.

البته طنز دوره مشروطه، تابع و تحت تاثیر مستقیم صفبندیهای سیاسی درون جنبش مشروطه خواهی قرار گرفت. و بدان جهت کهروحانیت شیعه بر سر دفاع از اصلاحات یا مخالفت با آن به دو گروه تقسیم شده بود، تیغه طنز پیشرو باصطلاح در مقابله با ریشه های خرافه مذهبی کند شد؛ عمق فلسفی پیدا نکرد و اساسا به ضدیت با روحانیت مخالف مشروطه ـ یا بقول معروف مشروعه چی ـ محدود ماند. اگر چه در آثار مختلف نثر و نظم طنزگونه آن دوران، حمله به مذاهب جامعه و افکار فئودالی و بشدت عقب مانده، تفکرات و ارکان دین را بطور غیرمستقیم زیر سوال می برد، اما از برخورد آتئیستی (یا بی خدائی) در این آثار نشانی نیست. به یک معنی، حفظ وحدت سیاسی همه اقشار و صاحبان افکار مختلف (اعم از مذهبی و غیر مذهبی) بر لزوم اشاعه ایده های پیشرو و علمی و انقلابی مبتنی بر ماتریالیسم چیره شده و نوعی مصلحت گرائی را در طرفداران مارکسیسم در ایران دامن زده. این مصلحت جوئی آنقدر قوی بوده که حتی بسیاری از افراد سخنور و اهل قلم که بقول آنروزی ها افکار سوسیال دمکراتیک ـ و در واقع مارکسیستی ـ داشتند، ترجیح می دادند از عبا و عمامه و منبر برای تماس با توده ها استفاده کنند.

بهر حال، دوران مشروطه، طنزنویسان و هنرمندانی صاحب نام چون میرزا علی اکبر طاهرزاده موسوم به صابر، گرداننده روزنانه ملانصرالدین و سراینده هوپ هوپ نامه به زبان آذری، اشرف گیلانی، معجز شبستری، دهخدا، عشقی و عارف و شماری دیگر را بخود دید.

صابر شاعر طنزنویسی بود که در خانواده فقیری متولد شده و از کودکی با افکار مذهبی و مبلغین اسلامی در تضاد قرار گرفت؛ چرا که پدرش بواسطه دلائل مذهبی وی را از رفتن به مدرسه منع می کرد. نشریه ملانصرالدین در سال ۱۹۰۶ توسط صابر و دوستانش عباس صحت، جلیل محمد قلی زاده و عظیم عظیم زاده که همگی پیرو ایده های سوسیال دمکراتیک و در تماس با سوسیال دمکراتهای روسیه تزاری آن زمان بودند، منتشر شد. این نشریه پس از انتشار در باکو از مرزهای روسیه می گذشت و در ایران، عثمانی، مصر و حتی هندوستان وسیعا پخش می شد. طنز ملانصرالدین، زورگوئی فراشان تزاری، اربابان، بیک ها، ملایان دو رو و پول پرست، استعمارگری اروپائیان در شرق، فلاکت و بدبختی کارگران و رعایا، و رفتار مردسالارانه و امثالهم را هدف می گیرد. طنز گزنده ملانصرالدین آنچنان بود که محمد علی میرزای قاجار بعد از مدتی، دستور توقیف این نشریه را در گمرک ایران صادر کرد. بعلاوه ملایان تبریز و مجتهدین نجف نیز آنرا جزء “اوراق ضاله” خواندند و نوشته های کفرآمیز آنرا بدتر از شمشیر شمر شمردند. فشار ارتجاع بر ملانصرالدین به جائی رسید که جلیل محمد قلی زاده مدیر روزنامه مجبور شد از ترس عمال ملایان از محله مسلمان نشین باکو بیرون رود و در محله گرجی ها اقامت کند. بله، ماجرای فتوای قتل سلمان رشدی طی تاریخ بارها صادر شده است.

صابر اشعار زیادی در مورد مخالفت دستگاه روحانیت با آموزش اصول جدید و علم در مدارس نوبنیاد دارد. مثلا در قطعه ای از یک شعر طولانی که در ملانصرالدین به چاپ رسیده، از زبان یک خشک مغز مذهبی چنین میگوید:قبول دارید اگر، مال من است این پسرنمی فرستم به مدرسه، ول کنیدکله من منگ شد، ور نزنید اینقدرنمی فرستم پسر به مدرسه، ول کنیداگرچه این بینوا به علم دارد هوسبرای کسب کمال، سعی کند یک نفستمام اینها بود شیوه کفار و بسرساند اینها به دین ضرر، پسرجان، ضرر!نمی فرستم پسر، به مدرسه، ول کنیدکله من منگ شد، ور نزنید اینقدرنمی فرستم پسر، به مدرسه، ول کنیدصابر در شعر دیگری، دلخوری و هراس مرتجعین ستمکار و فئودال ها را از تحولات اجتماعی و بیداری توده ها را چنین تصویر میکند:آخ چه ایام خوشی داشتیمصحبت و احکام خوشی داشتیمصحبت مشروطه و دولت نبودشورش و بیداری ملت نبودنقل خط آهن و سرعت نبودعزت و اکرام خوشی داشتیمحال جهان رو به خرابی شدهاما در بررسی نشریه ملانصرالدین، ما موثرترین نوع طنز را آنجا می یابیم که طنزنویس به صراحت و مستقیماً با مردم به بحث و جدل می نشیند و افکار ارتجاعی و عقب مانده جای گرفته در ذهن توده ها توسط حکام ارتجاعی و آموزه های خرافی و مذهبی را به نقد میکشد. این روشی است که از سوی طنزنویسان مترقی و انقلابی چندان بکار نمی رود و معمولا نوعی محافظه کاری در برخورد به مردم در آنها بروز میکند. در حالیکه اگر طنز ـ البته بدون آنکه دشمن و آماج عمده خود را گم کند ـ اینگونه مستقیم با توده ها به بحث بنشیند، تاثیر اجتماعی بمراتب عمیقتری خواهد داشت. در اینجا بخشی از سرمقاله اولین شماره ملانصرالدین بقلم جلیل محمد قلی زاده را برایتان می خوانم:“ای برادر مسلمان، هنگامی که سخن خنده داری از من شنیدید و دهن خود ر به هوا باز کرده، چشم ها را برهم نهاده و آنقدر خندیدید که از خنده روده بر شدید، و بجای دستمال، چشم ها را با دامن خود پاک کردید و “لعنت به شیطان” گفتید، گمان نکنید که به ملانصرالدین می خندید… ای برادر مسلمان، اگر می خواهید بدانید که به که می خندید، آئینه را دستتان بگیرید و جمال مبارک خود را تماشا کنید.”

علی اکبر دهخدا نیز از طنزنویسان دوره مشروطه به حساب می آید که در کار انتشار روزنامه صوراسرافیل با میرزا جهانگیر خان همراه بوده. مطالب دهخدا در این روزنامه تحت عنوان “چرند و پرند” چاپ می شد و علاوه بر محتوای عمیق اجتماعی و سیاسی، به لحاظ قالب نیز به جدال با قالب های پیچیده و بیهوده کهن برمی خاست. دهخدا در مطالب چرند و پرند به وضوح تحت تاثیر گروه نویسندگان ملانصرالدین بود. از لحاظ سبک و شیوه هنری، آفریدن شخصیت ها، انتخاب صحنه و محیط، و ساختمان داستان و نتیجه گیری، شباهت بسیاری میان این نوشته ها با مقالات جلیل قلی زاده وجود دارد. یک قطعه طنز مشهور در چرند و پرند دهخدا، قطعه دین رفت است که به شکلی جدائی دین از زندگی حقیقی توده ها، در عین تسلط افکار مذهبی بر جامعه را نشان میدهد. قهرمان داستان دهخدا، آزاد نام دارد. آزاد یا بقول دهخدا ـ یارو ـ پسربچه کردی است که تازه به شهر آمده و ناظر حوادث مختلف است. حوادثی که واقعاً در جامعه آن سالها رخ داده و ورد زبان مردم بوده. بخشی از این قطعه را برایتان می خوانیم:در کتاب نوشته بود: آدم باید دین داشته باشد، هرکس دین ندارد جهنم میرودیارو از آخوند میپرسد: دین چه چیز است؟جواب میدهد ـ اسلامو بعد آخوند حرف هائی به او یاد میدهد و می گوید اینها دین اسلام است.

اما بعد که بزرگ شد و به خانه امام جمعه رفت، می بیند که وقف مدرسه مروی را میزا حسین آشتیان را از امام جمعه گرفته و مردم در آنجا ازدحام کرده، می گویند دین رفت!و یارو معطل میماند که چطور دین رفت؟در شاه عبدالعظیم میشنود که طلاب جمع شده می گویند دین رفت! و می فمد که احمد قهوه چی را سالارالدوله به عربستان خواسته و پسر میرزا حسن، طلاب را فرستاده که او را از شاه عبدالعظیم برگردانند.

بعد پیش سمساری، که دخترش را از خانه، شوهر ربوده و صیغه اش را خدیجه مطرب برای عین الدوله برده است، نوکر میشود و از سمسار میشنود که دین رفت!وقتی که تیول برگشته و در مواجب و مستمری گفتگو بوده، باز می شنود که می گویند دین رفت!

آنوقت سرگردان میماند که دین کدام یک از اینهاست؟ آن است که آخوند مذهبی گفته؟ ملک وقف است؟ احمد قهوه چی است؟ صیغه و دختر سمسار است؟ تیول و مستمری و مواجب است؟ یا چیز دیگر؟در دوره مشروطه، شاعر طنزسرائی نظیر ایرج میرزا هم بوده که علیه پاره ای افکار و عقاید مذهبی و قوانین شرعی قلم بدست گرفته. هرچند آثار وی، عمق چندانی ندارد و خود سرشار از عقاید مرتجعانه مردسالارانه است. در میان اشعار ایرج میرزا، قطعه ای یافتیم که مسخره بودن احکام و دگم های اسلامی و حرکات اهل عمامه را در برخورد به مسئله زن و حجاب به خوبی نشان میدهد. بخشی از این شعر چنین است:

بر سردر کاروانسرائی

تصویر زنی به گچ کشیدند

ارباب عمائم این خبر را

از مخبر ساده ای شنیدند

گفتند که واشریعتا! خلق

روی زن بی حجاب دیدند

آسیمه سر از درون مسجد

تا سردر آن سرا دویدند

ایمان و امان بسرعت برق

میرفت که مومنین رسیدند

این آب آورد و آن یکی خاک

یک پیچه ز گل بر او بریدند

ناموس به باد رفته ای را

با یک دو سه مشت گل خریدند

چون شرع نبی از این خطر جست

رفتند و به خانه آرمیدند

موضوع مذهب و طنز بعد از این دوره، مشخصاً بعد از سقوط رضاخان ـ یعنی مقطع وقوع جنبش وسیع اجتماعی و سیاسی سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را به هفته های آتی موکول می کنیم.

باری، طنز اجتماعی ـ سیاسی در ایران از دوران مشروطه شکوفا شد و این به معنای حضور طنزسرایان با گرایشات ایدئولوژیک ـ سیاسی و در واقع طبقاتی مختلف در عرصه ادبیات و مبارزه فرهنگی بر زمینه وقوع یک جنبش گسترده اجتماعی بود. از این دوره به بعد است که می توان ردپای طرفداران رهائی زحمتکشان و مخالفان سرسخت تحمیق مذهبی و خرافه، و سلطه ستم و استثمار را در طنزنویسی و طنزسرائی ایران پیدا کرد.